تاریخ سیاسی ایران با شرایط ویژه ای مواجه شده است. رژیم استبدادی حاکم و اپوزیسیون آن، هر دو و به طور هم زمان دچار گیجی و آشفتگی شده اند. این امر ناشی از برخی مشابهت های ماهوی است که اجازه می دهد در ورای ظاهر مخالف و متضادشان پاره ای از مشخصه های مشترک را از خود نشان دهند. بطور مثال در حال حاضر :
هردو قادر نیستند به یک سیاست واحد برای تامین موفقیت خویش دست یابند،
· هر دو قادر نیستند تضادهای درونی خویش را برای پرهیز از شکست کنار بگذارند،
· هردو به دنبال آن هستند که با جلب حمایت از نیروی خارجی به سوی هدفشان گام بردارند،
· هر دو مراقبند خشم قدرتهای خارجی بخصوص ایالات متحده را بر علیه خویش برانگیزند،
· هردو از جلب حمایت وسیع مردم چشم امید بریده اند،
· هر دو زبان ارتباط با توده ها را نمی شناسند،
· هردو در صددند با اتکاء به مهره های ثابت و لایتغیر خویش به ادامه ی حیات بپردازند،
· هردو از بر انگیختن انگیزه در میان مردم برای مشارکت سیاسی عاجزند،
· هر دو امیدوارند که مغزشویی توده ها سبب حمایت از آنها شود،
· هر دو به گفتمانی تکراری و کلیشه ای چسبیده اند و نو آوری نمی کنند،
· هر دو وعده ها و قولهای فراوان درباره ی آزادی و رفاه به مردم می دهند،
· هر دو می خواهند با تکیه بر فردگرایی و شخصیت محوری از بن بست خویش خارج شوند،
· هر دو از ابزارهای ارتباطی نه برای روشنگری و توضیح که برای تبلیغات و پروپاگاند استفاده می کنند،
· هردو از یافتن فرمولی برای حذف دیگری عاجزند،
· هر دو فاقد توان لازم برای ارائه برنامه ای مشخص برای آینده ی خود و کشور می باشند
· خلاصه اینکه، هر دو از حیث محتوایی در بستر زمان در جا می زنند.
این نقاط مشابه که در طول بیست و شش سال و به دلایل متعدد شکل گرفته است شرایط سیاسی را به وضعیتی کشانده است که از آن می توان به عنوان «بن بست مضاعف» یا «بن بست دو طرفه» نام برد. یعنی نه رژیم آنقدر ضیف شده که بیافتد و نه اپوزیسیون آنقدر قوی است که رژیم را بیاندازد. از سوی نه اپوزیسیون آنقدر ضعیف شده که ایده ی سرنگونی را رها کند و نه رژیم آنقدر قوی است که اپوزیسیون را از فکر سرنگونی منصرف کند. چنین موقعیتی به وضعیت دو لشگر شباهت دارد که در مقابل هم صف کشیده اند، همدیگر را تهدید می کنند اما هیچ یک توان آغاز جنگ را ندارد ؛ پس جنگی هم در نخواهد گرفت. نوعی «بن بست مشترک».
به خاطر چنین وضعیتی است که مردم چشم انتظار حمله آمریکا هستند. به دلیل چنین موقعیت خاصی است که حتی وقتی پدیده ی عجیب و غریبی مانند هخا می آید و روز و ساعت سرنگونی رژیم را تعیین می کند عده ای باورشان می شود که شاید براستی اینگونه است که جمهوری اسلامی از بین خواهد رفت. به عبارت دیگر، چون مردم به روشها و حرفهای اپوزیسیون حراف و بی کنش بی اعتماد شده اند، به کسی که آمده و با زبان شبه فارسی صحبت کرده و ساعت شمار معکوس سرنگونی در پشت سر و سایت خود قرار داده است باور می کنند و یا حداقل دل خوش می دارند.
براستی آیا چیز دیگری جز این بن بست بی خروج است که به اهورا و امثال او اجازه می دهد با این کمدی-درام، بخشی از قشرهای مسخ شده ی مردم ایران را مدتی سرگرم کند ؟
اگر به عنوان اپوزیسیون در این نقطه ی قابل تاسف هستیم احتمالا به خاطر این است که مبارزه را بد تعریف کرده و مفهومش را تحریف کرده ایم. مبارزه را مساوی دانسته ایم با حرف زدن و اطلاعیه و اعلامیه و مقاله صادر کردن و یا با کار تمام وقت حرفه ای تیمی، تحت نظر رهبری سازمان که فکر می کند و ما باید روبات وار فقط عمل کنیم. حال آنکه مبارزه شاید نه این باشد و نه آن. و شاید به همین دلیل بیست و پنج سال تلاش و فداکاری به جایی نرسیده است.
مبارزه شاید چیزی نباشد جز بیدارکردن حس آزادی خواهی و نشان دادن اهمیت حفظ شرف انسانی در تک تک ایرانیان. چه در این صورت، دیگر اختلافات سیاسی و سطحی نمی تواند انسانهایی را که تصمیم گرفته اند آزاد زیست کنند از اتحادی دور کند که حاصلش بقای یک ربع قرنه ی یک دیکتاتوری آزادی کش است.
شکستن دگم ها، زیر سئوال بردن کلیشه ها، پرهیز از تکرار گویی ها و تن ندادن به عادت های غلط سیاسی شاید گام نخست باشد برای آزاد اندیشی، برخورد منطقی، فهم واقع گرا، پذیرش دگر اندیشان و منتقدان و درک ضروریات عینی مبارزه برای شکست دادن دشمن.
تا زمانی که مخالفان رژیم باورهای نادرست و کنش های نازای خویش را پیرامون مبارزه کنار نگذارند و از فرقه بازی و دسته بندی های بی آینده دست برندارند معمای سرنگونی رژیم حل نخواهد شد. کنار زدن جمهوری اسلامی در قالب یک حرکت اصیل و به نفع مردم نیازمند حضور متحد و متشکل ایرانیانی است که در داخل و خارج از کشور باور آورده اند که بی آزادی زیستن، فرد را از لیاقت نام انسان بر خود نهادن محروم می کند. برای ستاندن آزادی از مستبدان نیاز به آزادگانی است بی شمار. باید به کار آگاهی بخشی و روشنگری وسیع دست بزنیم تا عنصر آگاهی، انسانها را به مبارزه ای آزادگر روی آورد. مبارزه ای که منش استبدادی را، که در ریشه ی اغلب ضعف ها و اشکالات اپوزیسیون و نقطه مشابهت آن با رژیم است، برطرف کرده و از هر مبارز، انسانی می سازد آزادمنش و اختیارباور.
در شرایط فعلی که اپوزیسیون تشکیلاتی و کهنه گرا قادر به خروج از پوسته ی سخت فعالیت سیاسی کم فرآور خود نیست، این وظیفه به خصوص به نیروهای منفرد و مستقل باز می گردد که با یافتن یکدیگر و ایجاد ارتباطات کیفی میان خویش، پیشرو استقرار یک فرهنگ نوین مبارزاتی در مخالفت با استبداد حاکم بر ایران باشند. نیروهای مستقل می توانند در داخل و خارج از کشور بر اساس احساس مسئولیت خویش نسبت به سرنوشت خود و انسان ایرانی در این راه گام بردارند. یافتن یکدیگر، بحث و گفتگوی سازنده و کاوش راهکارهای پیشبرد عملی مبارزه ی نوین از جمله مراحل چنین اقدامی خواهد بود.
زمان امریست کمی و خنثی، آنچه بدان معنا می دهد کاری است که ما در گذر آن می کنیم.
* *
www.korosherfani.com
15/05/2005