س.ز.: نظرتان راجع به وضعیت کنونی جنبش ضد جنگ در آمریکای شمالی و اروپا چیست؟ بسیاری جنبش کنونی را با جنبشی که طی جنگ ویتنام وجود داشت، مقایسه می کنند. آیا تصور می کنید که این مقایسه معقولی است؟
ط.ع. : خوب، هیچگاه شباهت ها و قیاس ها بر هم منطبق نیستند و جنگ ویتنام هم خیلی متفاوت بود. جنگ ویتنام در مقطعی صورت گرفت که امکانات و گزینش ها متفاوت بودند و آگاهی های سیاسی مردم در نقاط مختلف جهان نیز تفاوت می کرد. برای مثال، در روزهای جنگ ویتنام در آن 30 – 40 سال پیش، مردم احساس می کردند که مسئله تنها، برنده شدن در ویتنام نیست، بلکه موضوع تغییر جهان است، که آن تنها امکان حقیقی تغییر جهان بود. به این جهت بود که به آن جنبش، ویژه گی خاص خودش را می بخشید، که اگر ما در ویتنام برنده می شدیم، می توانستیم که در هر کجای دیگر جهان هم برنده شویم. اتفاقی که نیافتاد.
جنبش مقاومت در عراق، در نوع خودش ، یک جنبش تدافعی است. کشور اشغال شده است و مردم به این اشغال پاسخ می دهند و ایستادگی می کنند. بعضی اسلحه به دست، مقابله می کنند و برخی دیگر بشکل سیاسی ایستادگی و تقابل می کنند و اکثریت مردم کشور هم مخالف اشغال کشورشان هستند.
زمانی که ارتش اشغالگر از عراق خارج شود، چه بر سر کشور خواهد آمد، خروج نیروها سوالاتی را در پیش رو می گذارد، از جمله اینکه آیا عراق تبدیل به یک کشور طرفدار آمریکا خواهد شد، یا کشوری که در جهت منافع مردم عراق عمل نموده و در زمره کشورهای ملی قرار می گیرد؟ نمی دانیم، ما نمی دانیم چون خود مقاومت هم این را نمی داند و خود مقاومت هم از پراکندگی برخوردار است.
در درون جنبش مقاومت گروههای مختلفی قرار دارند، ناسیونالیست های عراقی، سنی ها و شیعیان. در جهان امروز، مذهب به نوبه خود در حال قوی شدن است و این یک تفاوت بزرگ بزرگ است. من دقیقا فکر می کنم که جدا از ایالات متحده آمریکا و جدا از سایر نیروهای اشغالگر، کشور سومی که در جنگ عراق بسیار درگیر می باشد، ایران است.
آخوندهای ایران که به این کشور حکومت می کنند، اساسا با ایالات متحده معامله ای را انجام داده اند بر این مبنا که: شما می توانید عراق را اشغال نمایید، ما هیچ عملی بر علیه اشغال آن انجام نمی دهیم. و البته کسانیکه در عراق به ملاهای ایران نزدیکند، مانند حکیم و یا همه ی آن افرادی که هیچ عمل جدی را در عراق بدون مشورت با ایران انجام نمی دهند ، باعث می شوند که مشخصا به ایران در داخل خاک عراق قدرت نفوذ اعطا شود و در نتیجه آن فضا برای حرکت با آمریکا حاصل شود. خوب ملاحظه می کنید که وضعیت بسیار ناجور و در هم ریخته ای است.
علیرغم این، من فکر می کنم که جنبش ضد جنگ بسیار مهم بوده و مهم باقی خواهد ماند. حالا سعی کنید که به ایالات متحده این مطلب را بفهمانید که این راه اداره جهان نیست و این مسئله غیر قابل قبول است که شما هر کجا که رژیمی را دوست ندارید، بروید آنرا تغییر بدهید. این استدلال که آمریکا به آن دست می یازد که برای تحقق آزادی و دمکراسی این اعمال را انجام می دهد، در باور هیچکس در دنیا نمی گنجد. چرا که همگی ما بخوبی این را می دانیم که زمانی که در کشوری، دیکتاتوری طرفدار آمریکا باشد، هیچ مشکلی نیست و همه چیز خوب است. پس بنابراین مبنای دخالت آمریکا، کمک جهت استقرار دمکراسی نیست، بلکه این دخالت مبتنی بر کمک رسانی به منافع آمریکا می باشد. و هیچکس نمی تواند این مسئله را فراموش کند که تمامی قدرت های امپریالیستی ، چه ایالات متحده و چه بریتانیا، همیشه در جهت منافع خود عمل کرده اند و هیچگاه در جهت منافع مردم کشور اشغال شده عملی انجام نداده اند.
س. ز. : چشم اندازی که بر جنبش ضد جنگ و ضد اشغال در خارج از عراق می بینید، چگونه هست؟
ط.ع. : فکر می کنم که این جنبش بسیار متفاوت و وسیع بوده است و یکی از آن عجایب است. معمولا همبستگی در جنبش های ضد جنگ زمانی پدید آمده و گسترش پیدا می کنند که مدت زمانی از شروع جنگ گذشته باشد. اما این اولین جنبش ضد جنگی بود که جهت جلوگیری از شروع جنگ برپا می شد، که بسیار قابل ستایش است. شما شاهد بودید که میلیونها میلیون جمعیت در آن روز اقدام به راهپیمایی نمودند. نکته بسیار جالب توجه هم این بود که بسیاری از مردمی که در این راهپیمائی ها و تظاهرات شرکت داشتند، به گروههای کوچک چپ، دوستان ما و یا مردمی از این دست، تعلق نداشتند، بلکه آنان مردمی معمولی بودند که می خواستند خشم خود علیه بلر و بوش و سایر سیاستمدارانی که جهان را به سوی جنگی دیگر می کشاندند، نشان دهند . و زمانی که به هر ترتیب جنگ بوقوع پیوست و اشغال آغاز شد، آنان دلسرد و ناامید گشته و در خانه ها ماندند. این معنای درگیری و اشتغال سیاسی در نزد اغلب مردم می باشد که بالا و پائین دارد، گاهی آنها تا نوک کوه میروند و گاهی به ته دره برمی گردند ، که در عین حال کسی هم نمی بایستی از این قضییه ناامید و دلسرد شود، چرا که این قضایا همیشه به همین منوال پیش رفته است. اما در اروپا، گرچه جنبش در خیابانها از فعالیت ایستاد اما در اشکال دیگری فعال شد. در اسپانیا و ایتالیا احزابی که در موافقت با شرکت در جنگ بودند، از طرف مردم و آنهم به سختی مجازات شدند. دولت اسپانیا نیروهای خود را از عراق فرا خواند. زمانی هم که برلسکونی ( در انتخابات) شکست بخورد، بدین معناست که ایتالیائی ها هم همین مجازات را در حق دولتشان انجام داده اند.
اما متاسفانه فکر می کنم که بلر جان سالم بدر خواهد برد، دلیلش هم این است که در صحنه انتخابات انگلیس، خصوصا از میان چپ ها شخص دیگری وجود ندارد که مردم به او رای دهند. در نتیجه اکثر مردم در انتخابات شرکت نخواهند کرد و سایر مردم هم حرکت تاکتیکی خواهند داشت و در نتیجه بلر است که برنده خواهد شد، چیزی که دلتنگ کننده و یاس آور است. اما اگر در همین حالت دولت او بشکل قابل ملاحظه ای اکثریت خود را از دست بدهد، این مسئله بسیار پر اهمیتی را خاطر نشان خواهد کرد. پس ملاحظه می کنید که جنبش ها (ضد جنگ) در مجاری و راههای مختلف و در مسیرهای متفاوت عمل می کنند.
س. ز. : ممکن است نظرتان را راجع به آنچه که نقش ایران در منطقه محسوب می شود، بیان نمائید؟
ط. ع. : نقش ایران در محافظت از چیزی است که تصور می کند منافعش است. اساسا آخوندها از معامله ای که با ایالات متحده انجام داده اند، ناامید و مستاصل شده اند. علیرغم همه ی وضع و خطابه هایشان، و با همه ی بحث هایشان، این جایی است که آنها پس از این معامله قرار دارند. یک معامله دراز مدت با ایالات متحده آمریکا، که اجازه دهد آنها به حال خود واگذارشده و در عوض آنان نیز به ایالات متحده کمک نمایند. آخوندهای ایران عوامل خود در "اتحاد شمال" ( در جریان جنگ افغانستان) را برای همکاری با آمریکائیان، در اختیار این کشور گذاردند تا بتواند افغانستان را شکست دهد. آخوندهای ایران در مسئله اشغال عراق توسط آمریکا، بار دیگر با گذاردن عوامل خود برای همکاری با آمریکا، به آمریکا یاری رساندند. من فکر می کنم که در مورد این همکاری های ایران به اندازه کافی صحبت نشده است . بخشی هم مربوط به این می شود که آمریکائیان این روش ابلهانه را اتخاذ کرده اند که بگویند ما قصد داریم که شما را بمباران کنیم و نیروگاههای اتمی شما را متوقف نمائیم، در این صورت همه اینطور تصور خواهند کرد که رژیم ایران حتما می بایستی یک رژیم ضد امپریالیستی باشد. اینطور نیست، رژیم ایران حکومتی است که با ایالات متحده آمریکا همکاری می کند، اما این کار را در خفا انجام می دهد.
در نتیجه فکر می کنم که نقش ملاها و آخوندها در ایران همین باشد، آنها به هیچ اصولی در این زمینه( مبارزه ضد امپریالیستی – م) پای بندی ندارند. آنها هر کاری از دستشان بر آید انجام می دهند تا هر چه بیشتر بر سر قدرت باقی بمانند. آنان می دانند که صاحب مردم و کشوری هستند که این مردم از آنها بسیار خسته و بیزارند و اکثریت ایرانیان در انتظار موقعیت و شانسی هستند که از دست این حکومت رهایی پیدا کنند. پروسه اصلاحات ناچیزی هم که آغاز شده بود و در سطح بین المللی تلاش داشت تا با ایالات متحده توافقاتی را حاصل کند، به انتهای کار خود رسیده است، بنابراین فکر می کنم که این نقش آنها بوده است.
س. ز. : آیا تصور می کنید که حمله آمریکا به ایران یک امر محتمل باشد؟
ط. ع. : کسی نمی تواند این حقیقت را در نظر نداشته باشد که ایالات متحده آمریکا به جائی رسیده است که دست به اعمال دیوانه وار می زند، اما اشغال ایران می تواند خیلی ابلهانه باشد. اول آنکه آنها این نیروی نظامی را ندارند که دست به این عمل بزنند. درثانی، اگر آمریکائیان دست به این عمل بزنند، رژیم ایران هم دخل آنان را با اجرای عملیات در افغانستان و عراق در می آورد و آمریکائیها هم کاملا به این موضوع واقفند. اگر ایرانیان کاری انجام دهند که عراق و افغانستان ناآرام شود، بناچار آمریکائیها مجبور خواهند شد که در دو جبهه ی بزرگ بجنگند، اینجاست که پنتاگون بر سر سیاستمدارها فریاد خواهد کشید که شما ما را به این ورطه کشیده اید ....نه، نه... من فکر می کنم که همه این بحث بدین منظور طراحی شده است که رژیم ایران را بترسانند و وحشتزده نمایند تا آنان را به تسلیم و اطاعت محض وادار نمایند. ایالات متحده هیچگاه به تسلیم نسبی و محدود رضایت نمی دهد، آنان تسلیم و اطاعت بی چون و چرا را خواهانند، آنها می خواهند که ایرانیان ساخت نیروگاههای هسته ای و توسعه تکنولوژی موشکی خود را متوقف نماید. و البته که حکومت ایران این کار را انجام نخواهد داد، زیرا که این مسئله (به جهت تکنولوژی) بستگی به تقویت توان و بنیه آنان دارد.
زمانیکه من در ایالات متحده بودم، مردم از من راجع به این سوال می کردند که آیا فکر می کنید که ایران قادر به داشتن سلاح هسته ای خواهد شد؟ من در جواب به آنها می گفتم که : " .... نگاه کنید، من طرفدار هیچ کشوری که سلاح اتمی داشته باشد ، نیستم، اما اگر اسرائیل آنها را دارد، چرا ایران نمی بایستی داشته باشد؟ برای همین بهترین راه برای خلع سلاح ایران، خلع سلاح اسرائیل است." هیچکس جوابی نمی داد، می دانید چرا؟ چون این مسئله غیرقابل قبول و عجیب است (که اسرائیل سلاح اتمی نداشته باشد).
س. ز. : اثرات انتخابات ریاست جمهوری آتی را در ایران و بطور کل در منطقه چگونه بررسی می کنید، بخصوص با آمدن رفسنجانی به صحنه و بیشترین آرایی که می تواند به خود اختصاص بدهد؟
ط. ع. : خوب من فکر می کنم که این به مردم ایران نشان می دهد که پروسه اصلاحات ناکام مانده و شکست خورده است، و در یک مدت زمانی که می تواند طولانی هم باشد، این موضوع مردم ایران را متقاعد خواهد کرد که تنها راه رها شدن و خلاصی جستن از حکومت آخوندها و ملاها، همان راهی است که برای خلاص شدن از رژیم شاه برگزیدند. این می تواند زمینه یک تغییر و تحول منطقی باشد. در عین حال تصور می کنم که رفسنجانی در سطح سیاستهای بین المللی، با آمریکا وارد بازی شود. او با دیگران فرقی ندارد، فقط اینکه او تحت حکومت مذهبی و روحانی در ایران، تبدیل به مرد بسیار ثروتمندی شده است . در عین حال معتقدم که رفسنجانی با سیستم اقتصادی حاکم بر آمریکا، که در آن اقلیت خیلی کوچکی می توانند بسیار ثروتمند شوند، بسیار راضی و خشنود است. تا وقتیکه شما یکی از آن کسانی باشید که می توانید خیلی ثروتمند شوید، همین خوب است، دیگر به شما چه که در مورد دیگران فکر کنید. بنابراین تصور می کنم که با آمدن رفسنجانی تضادها چه در زمینه سیاسی و چه در زمینه اقتصادی در ایران رو به افزایش خواهد گذاشت. و کسی چه می داند، شاید او یک سری مجادلات و مناقشاتی را هم با ایالات متحده بطور ساختگی جعل نماید، تا نشان دهد که ببینید چه اندازه قوی هستم، اما مردم این داستانها را باید با کمی نمک مصرف نمایند.....
اگر ملاها در ایران هر چه بیشتر سرکوبگری نمایند، آنها دوام نخواهند آورد، آنها باید این درس را آموخته باشند که چگونه شاه بر همین اساس سرنگون شد. زمانیکه مردم به خیابانها کشیده شوند، شما می توانید آنها را به رگبار ببندید و کشتار نمائید، اما زمانیکه مردم ترسشان بریزد، آنوقت دیگر اراده آنها خلل ناپذیر خواهد گشت و این را مردم در زمان شاه، هنگامیکه او را به زیر کشیدند، نشان دادند. و البته استبداد و بیدادگری آخوندها تا کنون مردم بیشتری را کشته و به قتل رسانده است، تا تعداد مردمی که در زمان شاه و به دست او به قتل رسیدند، که در میان آنان بسیاری از رادیکال ها، چپ ها یا حتی مسلمان های رادیکال و چپ وجود داشتند. بنابراین اگر رفسنجانی تصمیم بگیرد که به گذشته ( خونین) برگردد، او و یا جانشین او در انتها همان سرنوشت (شاه) را خواهند داشت، چیزی که من خیلی به آن مطمئنم.
س. ز. : فکر می کنید، چه نقشی را اقلیت های قومی ( ملیت های ایرانی) مانند کردها، آذری ها و عربها در آینده کشور ایران دارند؟
ط. ع. : خوب من فکر می کنم که در شکلی از حکومت دمکراتیک اجتماعی در ایران، همه ی آن مشکلات متوقف می شود. انچنان سخت نیست که نشود آنرا انجام داد. اگر مردم حقوق خود را طلب کنند، اگر کردهای ایران خواهان حقوق خود باشند، به آنان اعطا می شود. مشکل چیست؟ و همین مسئله در مورد بقیه ملیت ها هم قابل تسری است. و فکر می کنم که یکی از مصیبت های عوارض جانبی رژیم مذهبی و روحانی این بوده است که مذهب را در امتداد و بدنبال قومیت بکار گرفته و چنین وانمود کرده اند که ما تنها مدافعان راستین مذهب ( و قومیت ) شما هستیم و هیچ کس دیگر قابل اعتماد نیست، چه آنها عربهای خوزستانی باشند، یا کردها و یا بهائیان. در حالیکه تمامی اینها کاملا غیر ضروری است و مردم طالب و خواستار حقوق خود هستند و یک حکومت دمکراتیک منتخب و مسئول در ایران، تمامی این حقوق را اهدا خواهد کرد.
س. ز. : نقش جمعیت ایرانی در تبعید چیست؟
ط. ع. : خوب همانطور که مطلعید، تبعیدی ها همیشه یک بخش بزرگ از تاریخ ایران بوده اند. مهاجرت بزرگ روشنفکران ایرانی، که عمدتا روشنفکران چپ را در بر میگرفت، از دوره شاه شروع شد، که نقش بزرگی در بسیج افکار عمومی علیه شاه بازی کرد. هنگامیکه شاه به سفرهای خارجی خود می رفت، تظاهرات بزرگی در خیابانهای برلین، لندن و دیگر نقاط جهان برگزار می شد.
و من فکر می کنم که ایرانیان در تبعید در ارتباط با دو گروه باید تصمیم خود را بگیرند : یکی سلطنت طلبان هستند که می خواهند " شاه کوچک" را به تخت برگردانند، در حالیکه این شاه کوچک هیچ آینده ای ندارد و حتی ایالات متحده هم قادر نخواهد بود که شاه کوچک را به تخت برگرداند. در نتیجه آنها در دنیای رویایی خود ( همچنان) زندگی خواهند کرد و می دانید که ممکن است آنها محلی کوچک را در ایالات متحده، (مانند) کالیفرنیا پیدا کنند که همگی با هم در آن محل زندگی کرده و شاه کوچک هم بر آنها حکومت کند. من تصور نمی کنم که آنها برای اکثریت مردم ایران قابل قبول باشند، بنابراین تکلیف آنها روشن است.
از طرف دیگر شما کسانی را دارید که طی سرکوب مذهبی از جاهای مختلف آمده اند. همه ی امید آنها در هم شکسته و نابود شده است. من فکر می کنم که هیچ جای تردید نیست که آنها می بایستی با یک صدای واحد در تبعید حرف بزنند و خواهان پایان دادن به حکومت و ستم مذهبی و برقراری آزادی و برابری حقوق در ایران و جدائی کامل دین از حکومت باشند. در مبارزه و تلاش جهت برقراری یک حکومت سکولار دمکراتیک در ایران.... این بسیار مهم است و این ایرانیان در تبعید باید از بعضی تاکتیک های ما که علیه شاه بکار می گرفتیم، استفاده کنند. زمانیکه اینان به مسافرت خارج از کشور می آیند، از ایشان استقبال گرمی بعمل آید که در عین حال به ایرانیان داخل کشور نشان داده شود که ما با شما هستیم. و زمانیکه این حکومت کنار رفت، ارتباط بسیار مستحکم خواهد شد.
من در مورد کشور شما ایران امیدوار هستم، چون می دانم که دارای یکی از فرهنگهای درخشان و سرزنده ای است که سرشار از جوش و خروش است، فوران می کند. و شما جنبه های بیشماری از ان را می بینید. منظورم این است که سینمای ایران که من یکی از بزرگترین ستایشگران آن هستم، بخشی از ان فرهنگ درخشان است. من این را برای خوشامد گویی یا یک بحث جنجالی و پر سرو صدا مطرح نمی کنم. آنچه که در فرهنگ کشورها نمودار می شود، انعکاس چیزی است که در اعماق آن می گذرد و تمامی این موج نو سینمای ایران از نظر اصول هنر شناسی و زیبائی شناسی بسیار پیشرفته تر از تمامی آن محصولاتی است که غرب ظرف 30 سال گذشته ساخته است. در نتیجه اینها انعکاسی از این کشور هستند و فکر می کنم که این مسائل بطرز شگرف و باور نکردنی امیدوارکننده می باشند.
همچنین ما باید این را درک کنیم که بخش بزرگی از جمعیت ایران که حدود 70-60 درصد هستند، از نظر سنی زیر 30 سال می باشند، که این به آن معنا خواهد بود که آنها تنها حکومت مذهبی را می شناسند و آنها به این مسئله واکنش نشان خواهند داد. ما می دانیم که آنها این کا را خواهند کرد . آنهااز قوانین اجتماعی حاکم که به زندگی آنان تسلط دارد، خشنود و راضی نیستند.
اگر نگاهی به فیلم " طلای سرخ" جعفر پناهی بیاندازید، پلیس مذهبی، در حال آزار و اذیت جوانانی است که تلاش می کنند از زندگیشان لذت ببرند و این کاریست که آنها معمولا روزانه انجام می دهند، . این فیلم بسیار خوب مستند سازی شده است . در همین حال این فیلم رشد نابرابر در جامعه و اختلاف میان غنی و فقیر را بخوبی مستند میسازد. فکر می کنم که این فیلم یک شاهکار است و نشان می دهد که در آینده بسیار نزدیک، چه اتفاقی ممکن است در آن جامعه بیافتد. من فکر می کنم که دوران آخوندها محدود است ( عمرشان محدود است) و از آنجا که همه ی آنها به بهشت باور دارند، آنها می توانند همگی در آن بالا همدیگر را ملاقات کنند.
س. ز. : نظرتان در مورد فلسطین پس از درگذشت عرفات و جانشینی عباس چیست؟
ط. ع. : من امیدوار نیستم. من واقعا در مورد مسئله فلسطین افسرده و ناامیدم. فکر می کنم این یک وضعیت بیرحمانه و شومی است. فکر می کنم که دومین انتفاضه در اثر عمل تحریک آمیز اسرائیلی ها صورت گرفت و هم اکنون هم، آنان دستان خود را دور گلوی فلسطینیان گذاشته اند. زمانی که کسی شما را از طریق گلویتان گرفته باشد، اگر شما زانویتان را محکم حرکت دهید و به جای مخصوصی لگد بزنید ، سخت دردش می گیرد ، اما ابو مازن (عباس) کسی نیست که از عهده انجام این کار برآید. او در یک جایگاه بسیار بسیار ضعیف قرار دارد و اصولا رهبری فلسطینیان، رهبری سازمان آزادیبخش فلسطین ( PLO ) بسیار مستاصل و ناامید و به زانو در آمده هستند، چندانکه ممکن است، هر چه را که اسرائیلیان پیشنهاد کنند، بپذیرند.
حماس وضعیت دیگری دارد، اینان اینکار را نخواهند کرد و به این جهت فکر می کنم که اسرائیلی ها مایلند که PLO با حماس طرف معامله شود. چرا که اسرائیلی ها سالهای سال برای ایجاد یک جنگ داخلی میان فلسطینیان تلاش کرده اند، چیزی که فکر می کنم عباس هم انجام آن را مشکل بیابد. چرا که هرکسی می داند که در اینصورت او سریعا حمایت و پشتیبانی فلسطینیان را از دست خواهد داد. در نتیجه این وضعیت نه جنگ ، نه صلح برای مدت زمان دیگری همچنان ادامه می یابد.
برای مسئله فلسطین تنها دو راه حل وجود دارد: یا یک دولت کاملا مستقل فلسطینی تشکیل شود، و
دومین راه حل اینکه یک دولت اسرائیلی – فلسطینی با حقوق برابر برای یهودیان و غیر یهودیان تشکیل شود،..... که رهبران صهیونیستی و حامیان آنها در غرب هیچکدام از این دو راه حل را قبول نمی کنند.
س. ز. : آیا در رابطه با حزب الله، یک وضعیت مشابه و به موازات هم در لبنان و سوریه وجود دارد؟
ط. ع. : حزب الله یک حمایت عمومی را بدست آورده است، چرا که آنها دقیقا برنامه ریزی کردند که اسرائیل را شکست بدهند و از لبنان بیرون کنند. در نتیجه مردم برای آنها بسیار احترام قائل هستند . دوستان لبنانی من به من می گویند که حزب الله رشد و شکوفائی بسیار زیادی حاصل کرده است و انها میروند که تبدیل به یک حزب سیاسی متداول گردند. از اینرو من نمی توانم این اظهار نظر را بکنم که حزب الله مسئول تارو مار فیزیکی گروههای چپ لبنان بوده است.
این گروهها ( حزب الله و حماس) مورد تائید من نیستند و فکر هم نمی کنم که این گروهها دیدگاه جدی نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی داشته باشند، اما خوشحالم که انها اسرائیل را شکست داده اند. اما با مردم خودشان چه خواهند کرد؟ آیا آنها می خواهند که مردم را در دوره قرون وسطی نگاه دارند؟ برای چه مدت؟
این مسئله بزرگی است که امروزه دنیای ما با آن مواجه است، مردمی که کشمکش ها و نزاع ها را رهبری می کنند، که تا اندازه ای معین چه در عراق و لبنان و یا در فلسطین ، مردمی هستند که گروههای مذهبی را رهبری می کنند.
اگر در ایران تغییراتی شکل می گرفت – اجازه دهید که تنها برای یک دقیقه در این رویا فرو رویم و تصور کنیم که در ایران یک قیام مردمی پدیدار شود و مردم آخوندها را شکست داده و ما دارای یک حکومت سکولار دمکراتیک شویم، و آدم های جوان که صاحب اکثریت جمعیتی این کشور هستند، به قدرت برسند، و همه این چیزها تحقق پیدا کند- فکر می کنم که این مسئله تاثیری عظیم و وسیع بر بقیه جهان اسلام خواهد داشت، همان تاثیری که خمینی برجا گذاشت....
س. ز. : مقایسه ای انجام گرفته میان ایران دهه ی 1950 و ونزوئلا، در مورد جنبش ملی شدن نفت و شکست امپریالیسم آمریکا........
ط. ع. : شباهت هایی وجود دارد، شما صحیح می گوئید. اما یک اختلاف بزرگ هم در این میانه موجود است که آن دکتر محمد مصدق عزیز، مرد پیر بسیار دوست داشتنی بود، همین.. او قادر به بسیج توده ها نبود و برای آنچه که اتفاق افتاد، آمادگی نداشت. او در آن زمان آدم کهنسالی بود که عادت داشت بغضش به اشک بنشیند و مواجه شدن با آن مسائلی که اتفاق افتاده بود، افسرده گی و اندوه او را باعث گشته بودند.
اما ما این وضعیت را در ونزوئلا نداریم، جائی که شما یک رهبر جوان و سرزنده و پرشور را دارید که یک جنبش عظیم را رهبری می کند، کسی که تلاش ها برای سرنگونی اش (که اینک به سه بار رسیده است) را شکست داده است، کسی که هر بار این اتفاق می افتاد، از هر لحظه آن نیرو و توان کسب می کند. اما مهمترین تجربه بولیواری ( نامی که جنبش در ونزوئلا بر خود دارد – م )در ونزوئلا درس بزرگی برای همه ی ما دارد و آن این است که اگر شما رهبران سیاسی ضد امپریالیست، منافع مردم خود را ارجح قرار دهید ، قادر خواهید بود که برنده ی حمایت و پشتیبانی مردم خود شوید، که این حمایت مردمی برای شما، خلق نهادهای دمکراتیک که مورد نیاز کشور هستند را، فراهم می نماید.
فضا در ونزوئلا بسیار آزاد است، مردم در مطبوعات و تلویزیون به چاوز حمله می کنند، اما چاوز آنها را غیرقانونی نمی کند، بلکه به آنها جواب می دهد، او جواب خود را از طریق مردم به آنها می دهد، از طریق نمایش تلویزونی دیگری به آنان جواب می دهد.... و این مسئله به مردم خودتان اعتماد بنفس فوق العاده ای
می بخشد ، به مردم نشان می دهد که پس از آن حکومت الیگارشی ( سابق) که آنچنان قوی بود که مردم را به نابودی می کشاند، به ناگهان رهبری از راه می رسد که به شما جواب می دهد، به شما جوابگو است.
خوب این اختلاف بزرگی است و من امیدوارم که رهبرانی این چنینی و هم چنین جنبش هایی از این دست خلق شوند. مسائل زیادی هست که ایرانی ها می توانند از تجربه ونزوئلا بیاموزند.
س. ز. : بنظر شما چه چیزی ونزوئلا را به چنین پایگاهی از مقاومت و نمونه و الگویی برای چپ ها تبدیل کرده است ؟
ط. ع. : خوب شما شاهدید که ونزوئلا در جهان امروز تنها تجربه موجود و امیدوارکننده است که دارد اتفاق می افتد، که البته یکی از آن تجربه های مذهبی هم نیست. سکولار است، دمکراتیک است، محبوبیت عمومی را بهمراه دارد و ضد امپریالیست می باشد، چه چیز بیشتری آدم می تواند درخواست کند؟ بشقاب ما پر است از خوشمزه ترین غذائی که ما می توانیم تصور کنیم، و شما یک رهبر قویا باهوشی دارید که با جهانیان همراه و فعال است.
اخیرا 500 مین سالگرد نوشتن کتاب " دون کیشوت" اثر سروانتس در ونزوئلا جشن گرفته شد. چاوز به مردم ونزوئلا گفت که هر خانواده ای در ونزوئلا می بایستی یک نسخه از این کتاب را فراهم کند و آنرا بخواند، زمانیکه همه این کتاب را خواندید ، ما راجع به آن با هم به بحث و گفتگو می نشینیم و آنرا بررسی می کنیم. خوب این است آن اختلاف که ما از آن صحبت می کنیم !
شما با یک جنبش سیاسی بسیار فعال در آنجا سرو کار دارید و فکر می کنم که خبرهای بیشتری از اینکه چه در آنجا می گذرد ( ونزوئلا هم یک کشور نفت خیز وغنی است که از این نظر به ایران شباهت دارد) را روز به روز مردم بیشتری خواهند فهمید،وضعیت بهتری خواهد شد، هم برای ونزوئلا و هم برای سایر مردم جهان.
س. ز. : آیا در انتها صحبت آخری هم برای خوانندگان ما دارید؟
ط. ع.: فکر می کنم .... بزرگترین خطر در در جهان کنونی، این است که بدلیل آنکه بسیاری از مردم در جهان اسلام و کشورهای اسلامی، از مذهبشان خسته و بیزار شده اند، تمایل به آمریکا پیدا می کنند. آنها فکر می کنند که آمریکائیان به آنها کمک خواهند کرد. من فکر می کنم که این یک مخالفت خطرناکی خواهد بود و شعار ما می بایستی نه آخوند ، نه بوش باشد. ما برای یک استقلال تمام و کمال مبارزه می کنیم. ما به روحانیت انتقاد می کنیم، ما از دست آنها رهائی پیدا می کنیم، اما ما با این عمل خود را به دامن بوش نمی اندازیم. آیا می توانید چنین تجربه وحشتناکی را تصور کنید، افتادن به دامن آمریکائیها؟ ما قبلا آنجا بوده ایم و بسیار ناخوشایند بوده است.
بنابراین ما باید برای تحقق یک استقلال ناب و خالص، که معنی آن استقلال از هر دو طرف می باشد، تلاش نمائیم. من مخصوصا و مصرانه از جوانان ایرانی که از روحانیت بیزار و خسته هستند و بسیاری از انها را در انجا می شناسم، می خواهم که فکر نکنند که نجات و رستگاری در واشنگتن قرار دارد، این حقیقتی است که باید به آن توجه داشت.
-------------------------------
1- توضیح مترجم:
این ترجمه با کمال میل، جهت تشویق و قدردانی از سیما و سارا زرهی که نمونه ای از جوانان روشنفکر و خوش فکر ایرانی ساکن کانادا و آمریکا هستند، از بخش انگلیسی شهروند صورت گرفته است.
-------------------------------
خبرنامه گويا:
طارق علي، نويسنده و فيلمساز پاکستاني در سال 1943 زماني که هنوز پاکستان تحت سلطه استعمار انگليس بود، در لاهور به دنيا آمد. او در آکسفورد علوم سياسي و فلسفه خواند. مبارزات او بر عليه ديکتاتور نظامي در پاکستان، مانع بازگشت وي به کشورش شد و انگليس تبعيدگاه ناخواسته طارق علي گرديد. وي به عنوان نخستين پاکستاني نماينده باشگاه دانشجويان آکسفورد شد و در شورش هاي 1968 جزو رهبران جنبش دانشجويي بود. از آن زمان تا کنون وي از دست اندرکاران مجله "چپ نو" است.