دوشنبه 24 اسفند 1383

ساختار گرايي در قبال ابطال گرايي، محمد حيدري، اقبال

مهمترين نقدي كه برخي بر حضور دوباره اصلاح‌طلبان در عرصه انتخابات رياست جمهوري و تلاش ديگرباره آنان بر حضور در آن مسند مطرح مي‌كنند، به طور خلاصه چنين است:

«تجربه هشت سال گذشته نشان مي‌دهد كه پروژه اصلاح‌طلبي – آن‌هم از درون حاكميت – پروژه‌اي بي‌سرانجام و محكوم به شكست است و به اين ترتيب تلاش براي حضور در اين جايگاه، تلاشي بيهوده و بي‌نتيجه خواهد بود. بايد پذيرفت كه شكست خورده و اكنون بايد به دليل ديگري جايگزين آن كنيم. »

در اين نوشتار خواهيم كوشيد تا ابعاد اين نقد و پاسخ‌هاي احتمالي به آن‌را جستجو كنيم.

در چند دهه گذشته، حداقل دو مدل تأثيرگذار در مباحث بنيادين مربوط به نظريه‌ها مطرح شده است. اولين مدل را پوپر، فيلسوف شهر انگليس ارائه كرد كه خوانندگان ايراني با آن بيشتر آشنايي دارند. بر اساس مدل پوپر كه به «ابطال گرايي» مرسوم شده است، هر گاه نظريه‌اي – چه در زمينه علوم تجربي و چه در علوم انساني – نتواند تبيين پديده‌هايي كه در حوزه معرفتي آن علم قرار مي‌گيرد برآيد و به زبان ديگر هر گاه از پيش‌بيني‌هاي يك نظريه، تنها يك مورد نقض يافت شود، آن نظريه ابطال شده و به كناري نهاده خواهد شد و آن‌گاه نظريه پردازان بايد بكوشند تا نظريه‌اي جديد جايگزين آن كنند.

دومين مدل كه لاكاتوش، آن‌را بيان كرده و به مدل «ساختار گرايانه» شهرت دارد، مدل پوپري را نادرست و گمراه كننده مي‌داند. بر اساس مدل ساختارگرايان، هر نظريه از دو بخش تشكيل شده است. يك بخش را هسته سخت نظريه و بخش ديگر را كمربند حفاظتي آن مي‌ناميم. در اين مدل هر گاه از پيش‌بيني‌هايي كه يك نظريه مي‌كند، موردي نقض، دريافت شد اين هسته سخت نظريه نيست كه ابطال خواهد شد، بلكه به كمربند حفاظتي آن كه همان شرايط محيط، فرض‌هاي اوليه و كمكي و ديگر پديده‌هاي دخيل در پيش‌بيني هستند رجوع مي‌كنيم و مي‌كوشيم تا با تغييراتي در اين شرايط و با كشف علت اختلال ايجاد شد ه در ميان عوامل ديگر، هسته سخت نظريه را از معرض ابطال نجات دهيم. نمونه تاريخي و كاملاً عيني اين اتفاق، نظريه نيوتن در فيزيك است كه زماني از تبيين مدار گردش سياره نپتون ناتوان بود، ليكن دانشمندان به جاي ابطال كل نظريه، به اين مسأله توجه كردند كه ممكن است سياره‌اي كوچك و غيرقابل رويت، در مدار چرخش نپتون اختلالي ايجاد كند. آنان با استفاده از همان نظريه اصلي، حتي جرم اين سياره را هم محاسبه كردند و بالاخره سال‌ها بعد اين سياره كشف شد.

از اين مقدمه، مي‌خواهيم چنين نتيجه بگيريم كه در زمينه مسائل مانساني و علوم انساني هم، وجود اختلا‌ل‌هاي مكرر در نتيجه پيش‌بيني‌هاي يك نظريه مي‌تواند به علل غيرقابل رؤيتي مربوط باشد كه ارتباطي با هسته سخت نظريه ندارد و به جاي ابطال نظريه، بايد به اين عوامل توجه كنيم. در پروژه اصلاح‌طلبي، آنچه هسته سخت اين نظريه را تشكيل مي‌دهد «پي‌گيري مسالحت‌آميز خواسته‌ها و اصلاح تدريجي ساختار حاكم» است و نبايد با كمترين اختلالي در نتايج به دست آمده، كل نظريه ابطال شود. براي ايضاح بيشتر اين سخن، اشاره به تجربه نهضت ملي ايران در دهه سي مناسب است. پروژه مرحوم دكتر مصدق در پي‌گيري «مشروطه كردن سلطنت» كه با روشي مسالمت‌آميز و اصلاح‌طلبانه پي‌گيري مي‌شد، نهايتاً منجر به كودتاي 28 مرداد ماه شد و دولت ملي سقوط كرد. همكاران و همفكران مصدق كه پيگير راه مصدق بودند به جاي آنكه پروژه مصدق را پيگيري كنند تنها به بزرگداشت نام او پرداختند. مصدق در تمام دوران فعاليت‌هاي سياسي خود‏، كوشيد تا برنامه‌هاي اصلاح‌گرايانه‌اش را با حضور در حاكميت و اصلاح آن پي‌گيري كند. او هم استانداري فارس در زمان قاجار را بر عهده داشت، هم وزارت دولت قوام را و هم نمايندگي مجلس را. مصدق در اوج كارش، علاوه بر پيگيري قانوني خواسته‌هاي ملي و پافشاري بر تكوين «دولت مشروطه» در ايران، كوشيد تا در ميان مردم نيز پايگاه اجتماعي قدرتمندي ايجاد كند كه البته كودتا كار او را نيمه تمام گذاشت. پس از وي اما، دوستان مصدق پروژه «اصلاح‌طلبي دروني» مصدق را رها كردند و جنبش ملي ايران به آرامي از پارا دايم اصلاح به سوي پارادايم انقلاب رفت. فراموش نكنيم كه فرصت تاريخي دولت اميني و فضاي باز به وجود آمده نيز توسط همين جريان‌ها به باد رفت و به جاي تقويت اميني در جهت تضعيف استبداد شاهنشاهي، «ملي‌ها» به موجهه با او پرداختند و نهايتاً آنكه سود برد، استبداد بود. امين سقوط كرد و ديكتاتوري به اوج رسيد. اكنون پرسش اين است كه آيا اگر پروژه مصدق رها نشده بود، امروز وضعيت دموكراسي و جايگاه مردم سالاري بهتر نبود؟ قابل توجه است كه پس از آن، هر گونه همكاري با «دولت» به معني خيانت تعبير شد و حتي امروز نيز «درون قدرت» بودن كنايه‌اي است كه حتي برخي درون‌قدرتي‌ها را هم مي‌رنجاند. ليكن دوستان مصدق اگر مصدقي بودند، مي‌بايد اتفاقاً بخشي از پروژه خود را از درون قدرت پيگيري مي‌كردند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

بجز مرحوم مصدق، تجربه مرحوم بازرگان نيز همين نتيجه را به دنبال دارد... اما اينكه همه دستاوردهاي هشت سال گذشته – از جمله تعميق معني آزادي و دموكراسي – را ناديده گرفته و بلافاصله درصد ابطال نظريه اصلاح‌طلبي برآئيم، چندان دور انديشانه به نظر نمي‌رسد. حداقل آنكه، حتي در دنياي علم و فلسفه نيز چنين نمي‌كنند و به صرف يك مورد نقض، همه بنا را فرو نمي‌ريزند.

اكنون تجربه سيد محمد خاتمي در پيگيري پروژه اصلاحات، به تجربه‌اي تاريخي براي ملت ايران مبدل شده است و سنجيده نيست كه با فراموش كردن يا باطل دانستنش باز هم به نقطه صفر بازگرديم. از يك سوي، هسته سخت نظريه خود ترا كه «اصلاح‌طلبي» است حفظ مي‌كنيم و از سوي ديگر به كمربند حفاظتي آن مي‌پردازيم كه شايد سياره‌اي كوچك و غير قابل رؤيت ، اختلالي در پيش‌بيني‌هاي ما به وجود آورده باشد و اين بار با لحاظ كردن اين سياره، پيش‌بيني ديگري مي‌كنيم: مي‌گويند اگر خاتمي د رنقاط عطف تاريخي سال‌ها ياخير، شفافيت بيشتر يداشت يا فرضاً كناره‌گيري مي‌كرد اين پروژه بهتر پيش مي‌رفت. اگر چنين است، پس اين «نظريه» نيست كه نفي مي‌شود، بلكه اين عملكرد مجري پروژه است كه مورد نقد قرار مي‌گيرد. پس مي‌توان به دنبال اجرا كننده ديگري براي اين نظريه بود. اين بار، او تجربه‌هايي جديد به وجود خواهد آورد.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/19299

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'ساختار گرايي در قبال ابطال گرايي، محمد حيدري، اقبال' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016