پاسخ اقای شیخ منتظری به نامه یک وبلاگ نویس
بسمه تعالی
پس از سلام، اولا: « وبلاگ » شما را بسته اند چه ربطی به من دارد « سایت» مرا نیز مدتها است بسته اند.
ثانیا- بر حسب استقراء کتاب و سنت اسلام نسبت به شرائط حاکمیت و روش آن بی تفاوت نیست و نسبت به آنها دستور و برنامه دارد پس تفکیک رهبری دینی از رهبری سیاسی در بسیاری از موارد موجب تضاد و برخورد می شود. پس بهترین نظریه این است که از بین کسانی که واقعاً واجد شرائط رهبری دینی می باشند، مردم به اختیار خویش فردی را که واجد شرائط رهبری سیاسی نیز می باشد – به نحو محدود نه دائم – انتخاب نمایند و او چون منتخب سیاسی مردم است باید پاسخگوی ملت باشد و در کارهائی که خود تخصص ندارد دخالت نکند، و هر کاری را به کارشناس آن محول نماید. و از او بازخواست نماید، تفصیل را می توانید در کتاب دیدگاههای این جانب در سایت ملاحظه نمائید. والسلام علیکم
28/11/1383
جناب آقای شیخ منتظری عزیز
اولا شرمنده شدم و یادم رفته بود که سایت جنابعالی را فیلتر کرده اند. البته از روی عادت اگر ظلم به شخصی بشود که اعتقاد به دین دارد، پناه و شکایت به رهبری دینی خود می کند. یادم رفته بود که حکومت جمهوری اسلامی بزرگترین ظلم ها را در مورد رهبری دینی انجام می دهد پس باید به ظلم به حقوقی امثال من، ناچیز شمرده شود.
دوما جواب شما رضایت مرا جلب نکرد. بنده مهمترین سئوالی که کردم این استکه آیا رئیس جمهور ولایت سیاسی دارد یا ندارد، و پاسخ شما یا فراموش شده است که بگوید چه کسی ولایت سیاسی دارد و یا شما هم اعتقاد دارید ولایت فقیه نیز ولایت سیاسی دارد. پس بدانید چالش رئیس جمهور باقی می ماند. پس انتخاب رئیس جمهور دقیقا یک تدارکاتچی می باشد. رئیس این جمهوری رهبر است و نه رئیس جمهور. اگر اینچنین اعتقاد دارید پس چرا پست ریاست جمهوری داریم؟ بنظر می رسد همانطوری که پست نخست وزیری حذف شد باید پست ریاست جمهوری نیز حذف شود و یا نام وی فقط رئیس قوه مجریه باشد. پس دو لایحه رئیس جمهور کاملا اشتباه بود زیرا قانون اسلامی این جمهوری را متوجه نشده بود و دیگر رای دادن به رئیس جمهور یک انتخابات نمایشی برای بیان ظاهر ازادی در این نظام است. خیلی دلسرد کننده است رسیدن به این واقعیت.
ثانیا: « به نحو محدود نه دائم » که فرمودید نیز باید مانند دولایحه رئیس جمهور فراموش شود. فتوای شما که رهبری باید محدود انتخاب شود بسیار امید کننده است ولی واقعیت این است که مردم حق انتخاب مستقیم ندارند و خبرگان دائم خود انتخاب و یا تایید می کند. می بینیم که یا باید کاملا سکوت کنیم و یا قانون اساسی را زیر سئوال ببریم. چرا آقایان جواب شفاف و یا راه حل نمی دهند؟ محافظه کاران اعتقاد دارند که رهبری دائم، انتخاب دارد می شود. سئوال دیگر این است که چگونه پاسخگو باشد در حالیکه ریاست هر سه قوه پاسخگو نیستند و این را چگونه می توان عملی کرد؟
آقای شیخ منتظری، می خواهیم هم ضد انقلاب نباشیم و هم ضد قانون اساسی نباشیم، در این صورت جز سکوت و تحمل کاری نمی ماند، یا اینکه شما راه حل بدهید. در مورد رفراندوم، دوستان گفتند کار عاقلانه نیست. نمی دانم راه دیگری می ماند و یا اینکه باید بسازیم و بسوزیم که در عمل دوستان اصلاح طلب حکومتی نیز این را پذیرفته اند. نمی خواهم سیاه نمایی کنم ولی حداقل یک فرد باید از داخل راه حل ارائه دهد.
ثالثا: «رئیس قوه مجریه » ببخشید دیگر نام رئیس جمهور را مناسب نمی دانم – به چه دلیل می تواند واقعا کاری انجام بدهد و یا اینکه امیدی را در دل ایجاد کند؟ اگر حکومت اسلامی گرفتن قدرت ولایت سیاسی از دست رئیس جمهور است، این را بدانید که معنای جمهوری بی ربط است. انتظار داشتم که شما بفرماید که رئیس جمهور باید ولایت سیاسی را داشته باشد. واقعیت این است که از همه جا داریم نا امید می شویم. اگر شما خود اعتقاد ندارید ولایت سیاسی را باید رئیس جمهور داشته باشد پس از دیگران چه انتظاری باید داشت. آیا می توانیم به «اصلاح نظام » کوچکترین اعتقادی داشت؟ فکر می کنم جواب منفی باشد.
تفکیک ولایت سیاسی و ولایت دینی نه فقط باعث تضاد و برخورد نمی شود بلکه باعث اتحاد و امنیت سیاسی می شود. به چه دلیلی تفکیک ولایت سیاسی و ولایت دینی باعث تضاد و برخورد می شود؟ تضاد در چه چیزی بوجود می آید؟ چه کسی برخورد می کند؟ آیا نظریه بنیانگذار انقلاب تفکیک این دو ولایت نبود؟مگر رئیس جمهور ولایت ورئیس سه قوه نبوند؟ ببینید مشکل همین است که حضرات نمی خواهند به آن توجه کنند. نمی دانم چگونه می توانید باور داشته باشید که رئیس جمهور ولایت سیاسی ندارد! شاید بنده نامه شما را خوب متوجه نشده ام و نیاز به توضیح بیشتر دارد. پیامبر ولایت دینی داشتند ولی برای ولایت سیاسی بیعت گرفتند. خیلی ساده است بیان کردن اینکه در اسلام پیامبر و امامان خود ولایت دینی را امر دیگر و ولایت سیاسی را چیز دیگری می دانستند. اگر اینچنین بود و امام فقط در رهبری سیاسی امامت خود را تفسیر می کردند، پس فقط دو امام به امامت رسیدند و بقیه امامان، امامان مجازی بودند زیرا حکومت را بدست نگرفتند. قصد بنده جسارت نیست ولی حقیقت این است که تفکیک ولایت سیاسی و ولایت دینی بزرگترین اصول اعتقادی اسلام است. قران کریم نیز این دو را تفکیک می کند. در امر ولایت دینی می فرماید از خدا اطاعت کنید، از رسول اطاعت کنید و از ولایت فقیه و یا عالمان دینی اطاعت کنید. ولی در مورد ولایت سیاسی می فرماید مشورت کن با مردم و بعد تصمیم بگیر. در ولایت دینی با مردم مشورت کردن معنا ندارد و نظر مردم در مورد احکام دینی ضروری نیست. چون این مسئله بزرگترین مشکل ایران است سعی می کنم با یک مثال توضیح بدهم. شما برای بنده ولایت دینی دارید و فکر می کنم شما نیز اقای خامنه ای را واجد شرائط نمی دانید زیرا غیر مستقیم با خواندن نامه این برداشت می شود. حال بنده شما را واجد شرائط می دانم. ایا قانون سیاسی مملکت را باید از شما اطاعت کنم یا از حکومت؟ فکر می کنم با هم موافق باشیم که ولایت سیاسی را باید دولت بدانم. اگر شما بگوید رای گیری تاخیر کند و فلان روز اجرا شود، دولت آیا باید به سخنان ولایت دینی در این امر توجه کند یا ولایت سیاسی؟ مشکل اینجا است که ولایت سیاسی را چرا رهبری دارد و نه رئیس جمهور؟ رئیس دولت اصولا رئیس جمهور است ولی سخن رهبری ولایت سیاسی دارد و حتی می تواند به مجلس نامه بنویسد و در رای مجلس دخالت کند. همه ولایت سیاسی اقای خامنه ای را یا مستقیم یا غیر مستقیم قبول می کنند. علت آن سخنان شما و افرادی است که از اول حکومت شرکت مستقیم داشتند. آقای مطهری در کتاب انقلاب اسلامی نوشتند که ولایت فقیه نقش یک حاکم نیست. آیا معنای نظارت یعنی ولایت سیاسی داشتن؟
رابعا: بنده نمی گویم که شریعت اسلامی باید بی تفاوت باشد بلکه می گویم شریعت اسلامی خود این دو را تفکیک کرده است. شکی نیست که ولایت دینی بهتر است او نیز ولایت سیاسی داشته باشد ولی شریعت به ما یاد داده است که ولایت سیاسی باید با بیعت و انتخاب مستقیم مردم باشد در حالیکه ولایت دینی این چنین نیست. یا بنده نمی توانم مطلب را شفاف بیان کنم و یا کلیشه ها اجازه درک سخن را نمی دهد. ببینید امامت مقام بلایی هست و نمی خواهم امامت را زیر سئوال ببرم ولی تفکر حضرات از امامت باعث تضعیف اعتقادات امامت می شود و هیچ به این موضوع توجه نمی شود. اعتقاد دارید روز عید غدیر انتصاب ولایت دینی امام علی(ع) نیز انتصاب وی به ولایت سیاسی یعنی «خلیفه» بوده است. و نیز اعتقاد دارید که دوازده امام از طرف خدا ولایت سیاسی و خلافت منسوب شدند و رهبری نماینده امام معصوم است. باور بفرماید همین تفکر مشکل ما است. چگونه است که مردم مسلمان ولایت سیاسی و امر دینی پیامبر را فراموش می کنند؟ اگر در این شک داشته باشیم، در تمام پیامهای دینی که همگی از همان مسلمانان رسیده است باید شک کرد. بنده تایید و شهادت می دهم که امامت دوازده امام را قبول دارم ولی بعنوان رئیس حکومت نمی توانم نام دوازده امام را ببرم زیرا اینچنین نبود. البته کاش رئیس حکومت قرار می گرفتند. اینجا حق انتخاب مردم نباید فراموش شود. اصل ولایت سیاسی انتخاب مردم است. چگونه بگویم امام صادق، امامت ایشان در حالی تکمیل می شد که رئیس حکومت قرار بگیرد؟ ایا این تضعیف امامت نیست؟ البته کسانی که اجبار و زور را در دین بر خلاف ایات قران تفسیر می کنند و حتی پوشش سر زنان مومن را برای تمام جامعه اجباری و عفت اجباری می دانند، بحث انتخاب مردم برای ولایت سیاسی بسیار دور بنظر می رسد. نمی دانم پوشش سر را چگونه عفت عمومی می دانند. مردم را از اسلام دور می کنند. کجای ولایت دینی بر اساس زور و اجبار در شریعت بیان شده است. چه کسی اعتقاد دارد لباس ویژه روحانیت، لباس پیامبر است؟ این ساخته شده است و نسبت ناحق به دین است. اگر پیامبر در این زمان بود مانند مردم عادی لباس می پوشیدند و اگر ما در آن زمان بودیم مانند پیامبر لباس می پوشیدیم. هر امام مانند مردم عادی لباس پوشیدند. نام یک امام نداریم که مانند مردم لباس نپوشیده باشد. ببخشید ولی شفاف عرض می کنم مشکل ما تفکر و لباس ویژه سنتی روحانیت است که به اسلام عزیز نسبت می دهند و یا چند نفر که اجبار و زور را حکم شرعی می دانند و خشونت خود را حزب خدا می نامند. دستگاه روحانیت برای رشد اسلام تلاش کردند ولی امروز برای « سنت ساخته شده » دور از اسلام تلاش می کنند. امروز اسلام بدون روحانیت سنتی می تواند بسیار رشد در قلب ها بکند ولی با روحانیت سنتی در حالت ضعف قرار گرفته است.
بار دیگر از شما خواهش می کنم نامه قبلی مرا کامل بخوانید و بفرماید چرا باید ولایت سیاسی یعنی رئیس دولت و جمهوری اسلامی ولایت سیاسی مطلق نداشته باشد ولی رهبری ولایت فقیه باید ولایت فقیه مطلق داشته باشد؟ این با کجای اسلام هماهنگی دارد. چرا «رئیس قوه مجریه» را «رئیس جمهور» می نامیم؟ اگر می شود در مورد فیلتر کردن سایتها بخصوص سایت های خبری مانند سایت گویا نیز فتوای بدهید تا حجت بر جمهوری اسلامی اتمام بشود. من نمی دانم در کجای اسلام سخنان حذف می شود؟ در اسلام در مسجد پیامبر و در حضور پیامبر حتی فحاشی می کردند و پیامبر نیز ولایت سیاسی جامعه را پذیرفته بود ولی باز حق سخن حتی به دشمنان دین می دادند. مسئله که فراموش کردم عنوان کنم این بود که اگر ولایت سیاسی از جانب خدا باشد پس چگونه این امر الهی برای خلافت چهارم را علی(ع) نمی خواستند تقبول کنند؟ ایا این عمل امام علی (ع)، حرام شرعی نبود؟ و چرا از پیامبر در هنگام صدور حکم می پرسیدند ایا حکم الهی است یا حکم شخصی وی است و اگر حکم شخصی بود انتقاد می کردند و حتی در جنگها پیامبر از روش و سخن دیگران استفاده می کردند؟
بعنوان فرزند کوچک شما خواهش می کنم نقش ولایت رئیس جمهور را از دیدگاه دینی بیان کنید و شفاف بفرماید ولایت سیاسی برگردن چه شخصی است تا مشکل عظیم دولت و ملت مسلمان ایران حل بشود و به خواسته اول انقلاب برگشت داشته باشیم.
حسین خداداد