جناب آقاي دكتر ملكي:
با عرض احترام، اين دومين نامه اي ست كه از جنابعالي در ارتباط با طرح رفراندم و در پاسخ به يك گرايش فكري مشخص، و برخورد نه چندان بيطرفانهء جنابعالي با گرايشي ديگر، مي خوانم. اگر جنابعالي از جملهء تدوين كنندگان اوليهء طرح رفراندم نبوديد، بي شك، ديدگاه شما نيز نظير هر ديدگاه ديگري مطرح مي شد و جاي بحثي هم نبود. اما، عليرغم آن كه شما و ياران محترم شما يعني تدوين كنندگان اوليهء طرح رفراندم، با انتشار بيانيهء دوم خود، خويشتن را فروتنانه در جايگاه يكي از امضا كنندگان عادي طرح قرار داديد، بايستي اذعان نمود كه وزن و اهميت نظري كه از جانب شما يا هر يك از تدوين كنندگان اوليه، مطرح مي شود، درست يا نادرست، سنگين تر از نظريات ديگران است. براي من، كه بيقين از نظر تبحر در درك مسائل سياسي، در حد جنابعالي، جناب آقاي دكتر حاج سيد جوادي و جناب دكتر مهدي ممكن، نيستم، خواندن طرح و درك مضمون ميهن دوستانه و دورنگرانهء آن نياز به وقت زيادي نداشت و از همين رو همان روز نخستي كه طرح را در اينترنت ديدم، آن را امضا كردم و تا اين لحظه هم مجموعهء انتقادات و مخالفت هائي كه با آن شده، مرا در داوري ام نسبت به درستي نكات مطرح شده در آن و نيز شيوهء برخوردش با مسائل و زمان مطرح شدنش پا بر جا تر كرده است. اينجانب، همانگونه كه در طرح آمده، ”خواستار برگزاري يك همه پرسي براي انتخاب مجلس مؤسساني هستم كه با رأي آزاد مردم براي تدوين قانون اساسي نويني مبتني بر اعلاميهء جهاني حقوق بشر صورت گيرد“. از آنجائي كه در اينجا سخن از همه پرسي است، طبيعي ست كه همگان هم در اظهار نظر آزاد باشند و نه منحصراً كساني كه مورد عنايت آقاي دكتر حاج سيد جوادي و آقاي دكتر مهدي ممكن و شركا، قرار دارند. اجازه مي خواهم در اينجا از عبارت ”هيأت عزاداران 28 مرداد” نام ببرم كه انديشهء 52 سال پيش هنوز دست از سرشان بر نمي دارد. جناب آقاي دكتر ملكي، اين نامه را كسي خدمت شما مي فرستد كه نه از رژيم گذشته خيري ديده و نه از رژيم كنوني، نه در حد جنابعالي ولي بهر حال در حدي تقاص آن را پس داده و كماكان هم تاوان پس مي دهد.
جناب آقاي دكتر ملكي، حملات گاه ناپسندي كه جنابعالي، بمنظور جلب نظر آقاي دكتر حاج سيد جوادي و آقاي دكتر ممكن و شركاء، به مشروطه خواهان مي كنيد، نه تنها اين هيأت را جلب نخواهد كرد، (كه تازه اگر هم بكند، براي طرح رفراندم افتخاري نخواهد بود) بلكه چه بسا به خيل بزرك مشروطه خواهان كه در ميانشان فراوان انسان هاي دانشمند و فرهيخته و پاكيزه از سركوبگري ها و فجايع رژيم گذشته وجود دارد، صدمه خواهد زد. بباور من، آقاي دكتر حاج سيد جوادي و همفكران ايشان تنها زماني راضي خواهند شد كه ما همگي به مصر رفته، شاه پيشين ايران را از گور در آورده بدار زنيم. تازه بعيد است كه به اين هم راضي شوند. بايد خاندان پهلوي را يك بيك سر بريد و مرحوم دكتر مصدق را از آرامگاهش در آورده به نخست وزيري بازگردانيم . فكر نكنيد اغراق مي كنم. نوشته هاي ايشان را طي سال هاي گذشته مورد بازنگري قرار دهيد تا صدق گفتارم برايتان عيان شود. ايشان در عصر ”جميله بوپاشا“ زندگي مي كنند و سير روزگار كوچكتر از آن بوده كه بتواند در اعتقاداتشان خللي وارد آورد.
آقاي دكتر ملكي، فكر نكنيد يكي از دشمنان دكتر مصدق برايتان نامه نوشته، من همانقدر با دكتر مصدق دشمنم كه شادروانان دكر غلامحسين صديقي و دكتر شاپور بختيار با او دشمن بودند. اما لحظه اي منش و نگرش اين دو بزرگمرد را با ديدگاه هاي ”هيأت عزاداران 28 مرداد“ مقايسه كنيد تا پي ببريد منظورم چيست.
بعنوان كسي كه به مبارزات گذشتهء جنابعالي و بويژه شهامتتان در همكاري در تدوين طرح رفراندم ارج فراوان مي گذارد، استدعا دارم اين گروه را بحال خود بگذاريد كه كم كم زمزمهء عضويت در ” سيا “ را هم به مجموعهء اتهامات پيشين خود به تدوين كنندگان طرح رفراندم آغاز كرده اند.
جناب دكتر ملكي: آقاي دكتر حاج سيد جوادي در آخرين نوشتهء طومارگونهء خود از جمله مي نويسند:
” مردم ايران در اين واقعيت متفق القولند كه رهبران كاخ سفيد عموماً و رؤسا و سناتورهاي جمهوري خواه آن خصوصاً، كوچكترين اعتقادي به جهاني شدن دمكراسي ندارند.“
آيا براستي مردم ايران در اين واقعيت متفق القولند؟ يا جناب دكتر حاج سيد جوادي بنمايندگي از سوي مردم ايران به اين نتيجه رسيده اند؟
ايشان ادامه مي دهند:
” مردم ايران از علت وجود مشئوم و پر ادبار رژيم مطلقهء فقيه به اصطلاح جمهوري اسلامي و چگونگي مسلط شدن دهشت بار ظلمت پرستان ضد روشنائي بر جان و هستي خود بخوبي اطلاع دارند و مي دانند كه رژيم ولايت مطلقهء آخوند ها مولود حلال رادهء رژيم خودكامهء شاهنشاهي پهلوي و رژيم خودكامهء پر از ظلم و فساد شاهنشاهي پهلوي مولود حلال زادهء كودتاي 28 مرداد 1332 ساخته و پرداختهء آمريكا و انگليس است.“
جناب دكتر ملكي: بي شك برخي از مردم ايران چنين مي انديشند، همچنان كه برخي هم انقلاب بهمن 1357 ايران را دنبالهء يؤم الشيطان 15 خرداد 1342 مي دانند.
اما اين باور را به مردم ايران بطور كلي تعميم دادن، لابد ثمرهء گزارش هاي خصوصي ست كه تنها جناب دكتر حاج سيد جوادي دريافت مي كنند.
اما از همه چيز گذشته، افق روشن و تابناكي را كه ايشان در مقابل نسل جديد ايران، كه قاعدتاً نبايد زياد در بند وقايع سال هاي 32 باشد مي گشايند بسيار خواندني ست.
ايشان به همهء ايرانيان ساكن فلات ايران رهنمود مي دهند كه:
” تنها راه خردمندانه و مآل انديشانهء ممكن براي برقراري دمكراسي در ايران، در وضع كنوني حاكم بر مناسبات جهاني عموماً و در صورت بندي رابطهء قدرت در منطقه خصوصاً عبارت است از:
” مبارزهء مشترك ساكنان فلات ايران در برابر رژيم خودكامهء ملاها از سوئي و مقابلهء مشترك با توطئه هاي آمريكا و اسرائيل از سوي ديگر.“
اينست دورنمائي كه جناب دكر حاج سيد جوادي در برابر همگان قرار مي دهند. يعني مبارزه با آمريكا و اسرائيل تا ابد. اين كه چنين مبارزه اي تا كنون چه دستاوردي براي مردم ما داشته است، مسألهء ايشان نيست.
خروش دكتر حاج سيد جوادي پايان نمي گيرد. ايشان مي نويسند:
”آيا طنز روزگار اين است كه روزگاري آمريكا با كودتاي 28 مرداد 1332 بكمك استبداد و استثمار در حال فروپاشي بشتابد و پدر فراري را به تخت سلطنت باز گردان و روزگار ديگري همين آمريكا پسر فراري را بنام دمكراسي به مردم ايران تحميل كند؟“
جناب دكتر ملكي: لابد مي دانيد كه آقاي دكتر حاج سيد جوادي بيش از دو دهه است كه بطيب خاطر و به ميل شخصي خود در فرانسه ساكن اند!! كه اينگونه بي پروا فراري بودن ديگران را عيب مي گيرند.
اما مسألهء طرح رفراندم هم كماكان مشغلهء فكري بزرگي براي دكتر حاج سيد جوادي ست:
” آيا در علم كردن داستان امضاي فراگير براي رفراندم و خودداري از تأكيد در تدوين قانون اساسي جديد بر اساس جمهوري در بيانيه هاي اغلب مدعيان جمهوري خواهي با هوس هائي كه در برنامه هاي محافظه كاران جديد و گروه ائتلافي مسيحي- صهيونيستي كاخ سفيد در چارچوب دمكراسي براي خاورميانه بزرگ پخته مي شود رابطه اي وجود ندارد؟
جناب ملكي:
من از وجود چنين رابطه اي بي اطلاعم. اما جنابعالي يكي از طراحان اين فراخوان بوده ايد و شك نكنيد كه مرحلهء بعدي در نوشته هاي جناب دكتر حاج سيد جوادي، قرار دادن شما در ليست وابستگان ”سيا“ خواهد بود. اين ادبياتي ست متعلق به دوران ”جميله بوپاشا“ و دكتر حاج سيد جوادي و همفكرانشان حامل مردريگ شكست هاي هميشگي مبارزات مردم ايرانند.
جنبش مردم ايران از نبود اينان آسيبي نمي بيند. آنان را به حال خود بگذاريد.
دكتر خسرو نادري