دوستان جوان!
این نامه را زمانی به شما می نویسم که جمهوری اسلامی بیست و ششمین سالگرد انقلاب را با "دهه ی فجر" جشن می گیرد و هم چنان در رسانه های عمومی به تحریف تاریخ مشغول است. این نامه را به شما می نویسم که چند سالی قبل یا بعداز انقلاب به دنیا آمده اید. خوب می دانم که حقوق انسانی، اجتماعی و سیاسی شما به صورتی سیستماتیک پایمال می شود. هرگاه به آزادی هایی جوانان در بسیاری نقاط دنیا فکر می کنم، بر زندگی پر رنجتان افسوس می خورم. می دانم این پرسش آزار دهنده را بارها از خود و دیگران کرده اید که چرا پدرانتان انقلاب کردند. اما هرگز پرسیده اید که آیا پدران شما یا نسل من برای حکومتی مذهبی، ستمگر و بنیادگرا انقلاب کرد تا این گونه به سرکوب آزادی های سیاسی و اجتماعی بپردازد؟ این پرسش از دیدگاه من بعنوان فردی که در انقلاب نقش فعالی داشته، پاسخ هایی روشن و کوتاه دارد.
چرا انقلاب کردیم؟
دوستان جوان! شاه دیکتاتور بود و مانند همه ی دیکتاتورهای تاریخ، در مرزهای زیر سلطه ی او کسی حق اندیشیدن آزاد و سخن گفتن آزاد را نداشت. بعد از کودتای ٢٨ مرداد و تثبیت قدرت شاه، تعرض به آزادی های نیم بند سیاسی باز هم بیشتر شد. مطبوعات مستقل و نیمه مستقل یا بکل تعطیل و یا هر چه بیشتر محدود شدند. کار به جایی رسید که شاه چند حزب وابسته و فرمایشی را هم منحل و حزب "فراگیر رستاخیز" را به ملت تحمیل کرد و بیشرمانه اعلام داشت هرکس دوست ندارد گذرنامه بگیرد و از کشور برود. گویی او مالک ایران و ایرانیان رعیت او بودند. مشاهده ی چنین بیدادگری نسل ما را به مخالفت با دستگاه ظالمانه شاه وادار کرد. از شما می پرسم؛ اگر شاهد چنین تجاوزاتی به حقوق شهروندان بودید دست روی دست می گذاشتید و تماشا می کردید؟ خود را یکبار هم شده در آن موقعیت بگذارید. دلیل مخالفت نسل ما نه تنها به خاطر محدودیت های اجتماعی که به خاطر تعرض شاه و دستگاه دیکتاتوری به آزادی های سیاسی و اجتماعی بود. به علت شکاف عمیق طبقاتی در جامعه ی ایران که روز به روز بیشتر و بیشتر می شد و اختلاف میان ثروتمندان و بی چیزان آنچنان عظیم و گسترده شد که به تضادهای شدید و غیر قابل حلی منجر شده بود. اهل اندیشه و قلم پیوسته تحت فشار بودند. و بسیاری از آنان هم چون زنده یاد احمد شاملو بارها دستگیر و شکنجه شدند. آزادی خواهان مدام تحت تعقیب و آزار "ساواک" بودند. بساط شکنجه در زندانها برقرار بود. قانون اساسی به اندازه یک دستمال کاغذی ارزش نداشت. در مجلس فرمایشی شورای ملی هیچ قانونی بدون اجازه و امضای مستقیم شاه به تصویب نمی رسید. نمایندگان به تأیید شاه به مجلس راه می یافتند و انتخابات نمایشی مسخره بود، چرا که از پیش روشن بود چه نامی از صندوق آرا بیرون می آید. اگر بخواهم به این سیاهه بیافزایم داستان درازی خواهد شد…
اگر شما به جای ما بودید چه می کردید؟ من از خانواده ای متوسط بودم و زندگی ام بهر صورت می چرخید. مخالفت من با عملکرد دستگاه سرکوب شاه بود و نه به دلیل فقر! هیجده نوزده ساله بودم که دستگیر و زندانی شدم. به سلابه کشیده شدم. این خود نشانه ی حساسیت رژیم شاه نسبت به هرگونه اعتراض و فعالیت علیه ستمشاهی بود. من آگاهانه در جنبش انقلابی مردم شرکت کردم و تا سرنگونی شاه یک لحظه آرام نبودم. امروز گروهی معتقدند که وقتی شاه رسمآ از ملت عذر خواست، می بایست یکبار دیگر به او شانس می دادیم، یا از بختیار حمایت می کردیم. اما همین افراد در آنزمان به چنین پیشنهادی می خندیدند. این را هم بگویم که شعار ما در روزهای انقلاب "آزادی، استقلال، جمهوری" بود. این آقای خمینی بود که در آستانه ی رفراندم اعلام کرد: "جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم!" و گفت "من به جمهوری اسلامی رای می دهم". بر اساس آماری که منتشر کردند ٩٨ درصد مردم واجد شرایط به جمهوری اسلامی "آری" گفتند. گیرم آن یکی دو در صد باقی مانده هم بعلت بیماری یا سفر نبوده بلکه از سر آگاهی به جمهوری اسلامی رای نداده اند. با این همه چه چیزی را ثابت می کند؟ پس اینها چه کسانی بودند که "آری" گفتند؟ بی شک مردم قففاز و امارات نبودند. آیا شما تصمیم دارید این ٩٨ درصد را به دریاچه ی قم بریزید؟ یا می خواهید تا ابد آنها را مسوول بدانید که چرا انقلاب کردند؟ آقای خمینی بارها و بارها در مصاحبه های مطبوعاتی در تبین جمهوری اسلامی گفت: "بهترین دموکراسی جهان را پیاده می کنیم و حتی مارکسیست ها حق فعالیت دارند". بنابراین آری گفتن به جمهوری اسلامی هم آنچنان چشم بسته نبود. زمانی از پدرم پرسیدم چرا در ٢٨ مرداد مصدق را تنها گذاشتید؟ خوب بخاطر دارم که گفت"توله سگ! اگر مصدق میماند ایران تجزیه می شد". من هنوز هم بانظر او موافق نیستم ولی او واقعأ به این مساله اعتقاد داشت. هدف من تطهیر گذشته نیست اما انتقاد همراه کینه و عناد مشکلی را حل نخواهد کرد. می شود از نسل شما هم پرسید در حالی که جمهوری اسلامی در چشم جهان پشیزی ارزش نداشت، چرا با دادن رای به خاتمی به جمهوری اسلامی اعتبار جهانی بخشیدید؟ شما که از آخوندها شکایت دارید چگونه حاضر شدید باز هم یک آخوند را انتخاب کنید که امروز اینقدر سرخورده باشید؟ برای من استدلال "کاچی بعض هیچی ست" یا "انتخاب بین بد و بدتر" قابل پذیرش نیست. با این همه تصور من این است که شما در آن موقعیت چنین تشخیص دادید و در مقابل پرسش من پاسخگو نیستید.
در پایان میخواهم واقعیت دردناکی را با شما مطرح کنم. هنگامی که انقلاب پیروز شد جناح مذهبی نسل من که به بچه مسلمان و مکتبی معروفند و ما آنها را "فالانژ" می نامیدیم، در تثبیت حکومت کنونی نقش حساس و کلیدی داشت که البته دلایل اجتماعی و اقتصادی هم دخیل بودند ( مجاهدین انقلاب اسلامی، مشارکتی ها و....). جناح مذهبی نسل من بیست و شش سال است در رژیم جمهوری اسلامی حضور دارد، در تصفیه و سرکوب جناح های دیگر، از جمله دگراندیشان، (غیر مذهبی ها، کم مذهبی ها، چپ ها و نیروهای مستقل) نقش فعالی داشته اند. بوسیله همین بچه مسلمانها بود که هزاران انسان شریف و کاردان بیرحمانه از مشاغل حساس و غیر حساس برکنار شدند، علیرغم علاقه به میهن تبعید اجباری را پذیرفتند و کوچ کردند. بخشی برای همیشه خانه نشین شدند و بخش دیگری به زندان های دراز مدت گرفتار آمدند و بسیاری حتی بدون محاکمه و بی هیچ دلیل محکمه پسندی اعدام شدند. همان ها در تمامی این سالها در رده های بالای حکومتی جا خوش کردند و می خواستند برای ملت مسلمان ایران بهشت بسازند. نمونه ی این بهشت را امروز مشاهده می کنیم. به تنها یک نمونه از آنها نگاه کنید: این مشاغل آقای عطاءالله مهاجرانی ست که چندسالی هم از بنده کوچکترند. اینها را از سایت خودشان نقل می کنم:
• نماینده دوری اول مجلس شورای اسلامی (1363-1359)
عضو هیات رئیسه دائمی و موقتی
رئیس کمیسیون بازرگانی
نائب رئیس کمیسیون امور خارجه
مسئول اخبار و اطلاعات در کمیسیون دفاع
• رایزن فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در پاکستان ( 1364-1363 )
• معاون نخست وزیر در امور حقوقی و پارلمانی ( 1368-1364 )
• معاون رئیس جمهور در امور حقوقی و پارلمانی ( 1376-1368 )
• رئیس کمیته حمایت از انقلاب فلسطین ( 1372- 1369 )
• معاون فرهنگی-اجتماعی مرکز تحقیقات استراتژیک ( 1372-1370 )
• عضو هیات امناء موسسه فارابی ( 1372-1368 )
• عضو هیات امناء خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران ( 1372-1368 )
• عضو هیات امناء دانشگاههای جنوب ( از سال 71 تا کنون )
• عضو هیات علمی مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی ( از سال 72 تا کنون )
• عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس ( از سال 69 تا کنون )
• وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ( 1376-1379 )
• سخنگوی دولت ( 1376-1379 )
• مشاور رئیس جمهور و رئیس مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها ( 1382-1379 )
و ضعیت اشتغال بقیه ی بچه مسلمانهای مکتبی در جمهوری اسلامی هم چیزی بیش و کم در حد آقای مهاجرانی است. نسل دگراندیش ما که با شور و عشق در انقلاب شرکت داشت از همان فردای انقلاب به حاشیه فرستاده شد و نقشی در آنچه شما امروز می بینید نداشته است.
اسدالله علیمحمدی