مقالات رد وبدل شده در گويا ( بين آقايان : نبوي و ابطحي ) براستي باعث تاسف مي شود ، تاسف از اينكه ما علي الرغم داشتن تاريخي كه سراسر مبارزه براي آ زادي بوده ، مبارزه اي تاريخي براي هدفي ثابت با دشمناني متفاوت ، چرا هنوز
با روشهاي منطقي مبارزه و الزامات چنين مبارزه اي آشنا نيستيم ؟ مردم ايران در همه تاريخ ، مردماني دلير و بي باك بوده اند كه در راه آرمان (اكنون ديگر شايد واژه اسطوره مناسب تر از آرمان باشد) خويش هرگز از هيچ جانفشاني و حماسه سازي دريغ نورزيده اند ، اما پس از قرنها پرداخت هزينه هاي سنگين، نه تنها هرگز به هدفمان دست نيافته ايم بلكه هرگاه اندكي نيز به آن نزديك شده ايم به سادگي همه چيز را از دست داده ايم ! انگا راين مبارزه چرخه اي بوده كه ما سالها با صرف هزينه هاي گزاف وفرزندان پاك و شريف ، بر آن چرخيده ايم و هر بار مايوس تر ، سرخورده تر و خسنه تر باز به همان نقطه آغاز رسيده ايم. تا به امروز كه به راستي مردمي افسرده و درخويش گره خورده ايم . من مي خواهم بدانم چرا؟
آيا پاسخ چيزي جز همان است كه ما هرگز و هنوز با اصول منطقي مبارزه و الزامات آن آشنا نبوده و نيستيم ؟ ما كه مردماني احساسي هستيم همواره از احساسمان ضرر كرده ايم ، بازيچه شده ايم و فريب خورده ايم ، حا ل اينكه ، شايد اگر به جاي اينهمه احساسات خرج كردن و به اصطلاح رايج ، جو گير شدن ، در طول همه اين سالها كمي به دانش و آگاهيهايمان ( به عنوان يكي از اساسي ترين الزامات مبارزه ) افزوده بوديم، اينك در جايگاهي ديگر مي بوديم .
وبراستي غم انگيز است كه ما پس آن سالهاي درد نا ك و اين تاريخ سراسر عبرت ، هنوزهم اندرخم يك كوچه ايم . تازه حالارسيده ايم به اينجا كه ابراهيم نبوي عزيز بايد به سياستمداران اندرز دهد كه قهرمان نسازيد!!
شايد ريشه واقعي اين مشكل در كم دانشي سياسي ما مردمي باشد كه سياسي ترين مردم جهانيم !!! به عنوان نمونه همين مقوله قهرمان پروري و قهرمان خواهي ، آيا ما اكنون در شرايطي هستيم كه به قهرمان مرده و خاموش نيازمنديم؟ هيچ از خودمان مي پرسيم ، چرا عادت كرده ايم ، توقع داشته باشيم هركس اسير بند و زندان شد ، مشكلات خود را از ياد ببرد و قهرمان دوست داشتني ما بشود و اگر جز اين رفتار كرد خود را محق مي دانيم كه هرطور مايليم درباره اش قضاوت كنيم ؟
ديگرامروز كسي نيست كه نداند در زندانهاي جمهوري اسلامي چه ميگذرد، و ايا ما كه در ياس و ترس خويش سكوت كرده ايم
مجازيم كساني را كه شجاعانه علي الرغم اين دانستن ، سكوت نكرده اند ودرنتيجه راهي زندانها مي شوند بابت اينكه چرا بنا به خواست ما قهرمان نشده اند ، توبيخ كنيم ؟
چرا دانش سياسي و توان مبارزه افراد را با محك قدرت جسميشان مي سنجيم و فراموش ميكنيم ، درحاليكه بسياري ا ز ما ساكت و بي تفاوت زندگي مي كنيم ، آنها فريادي يا نوايي بوده اند كه اگر پشيمان نشوند ، خفه و بريده خواهند شد ؟ ما به اين نواها و فريادهاي پشيمان نيازمند تريم يا به آن خاموشها و مرده هاي قهرمان؟ حتي اگر اينان پس از رهايي ديگر هرگز هيچگونه حركت و تلاشي نكنند باز هم از من و شما شجاع تر بوده اند و دين شان به كشور و ملت و خودشان ، ادا شده تر از ماست .اگرما مردمي هستيم كه قهرمانان خاموش را به حلقومهاي فرياد زننده جامعه مان ، ترجيح مي دهيم، سخت نيازمند بازبيني خويشيم. بد نيست كه پرسش تلخ نبوي عزيز از آقاي ابطحي را ما نيز از خود بپرسيم ، كه البته به اعتقاد من پس از آن بازبيني و در جامعه اي آگاه ومنطقي حتي به فرض اينك ه كساني هم باشند كه توان گفتن ( آش با جاش ) را هم داشته باشند اساسا نيازي به استفاده از اين توان نخواهند داشت . بايد حركت كنيم به سمت داشتن چنين جامعه اي و توان نيروهاي مبارزمان را در پس كوچه هاي قهرمان سازيهاي بيهوده ، هدر ندهيم كه براي اين توان ، ميدانهاي كارسازتري وجود دارد.