دوشنبه 21 دی 1383

باز هم کاری درخور، مسعود بهنود

امروز به همت و شهامت عده ای، بدکاران و ساکنان هميشگی خانه اشباح به تنگنا افتاده اند و در اين روزها خواب و خوراک ندارند و هر چه می کنند وضعشان خراب تر می شود. تمام همشان را گذاشته اند که با پيروزی در انتخابات آينده رياست جمهوری، رسم و راه اين کار را از ميان بردارند و به گفته خودشان باز پس دوزند بندهای از هم گسيخته را

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

آن چه آقای ابطحی درباره ماجراهای اين يکی دو روز با شهامت بسيار نقل می کند جز خدمتی که به روشن شدن ماجرای پرونده وب لاگ نويسان و اعتراف گيری ها می کند، جز آن که رييس جمهور را وامی دارد که در مصاحبه ديروز به خبرنگاران بگويد که موضوع را دنبال خواهد کرد و اميدوارست که متهمان دست به کارهای تازه ای برای آزار گزارش دهندگان نزنند [ نقل به مضمون] به باورم از يک جهت ديگر هم جای سپاس دارد.


کاری که به نوشته آقای ابطحی دو نفر از گرفتاران سابق مجبور به انجام آن شده اند، و اين ماموريت پذيری خود بهترين نشان دهنده فشارها و مويد وحود فضای آزار و وحشت در زندان است، از جمله کارهائی است که از ساليان دور در سيستم هائی که در تاريکی می نشنيند عليه آزادی خواهان معمول بوده است. اگر به تاريخ نگاه کنيد به نمونه های متعدد بر می خورديد از احزاب و گروه های سياسی، که عضوی از آنان تطميع و يا تهديد و به هر حال مجبور شده و به خدمت درآمده و توانسته چه کارها کند و در ميان دوستان چه شکاف ها و شک ها اندازد. و در ايجاد بدگمانی به هم چه مايه اثرها داشته اند. من يکی در خاطرات منتشر نشده خود شرح دوستی را نوشته ام که در اولين گام های ورود به فعاليت چريکی گرفتار يکی از همين تارها شد و ندانسته از اثر بی تجربگی به دام افتاد و باعث شد که نزديک ترين رفيقش به بند افتد و تحمل اين زجر نکرد و خود را در بيست و يک سالگی کشت و هنوز داغش را به دل دارم. منتها در روزگارانی اين شيوه ها برای حکومت ها معمول بود در مبارزه با کسانی که با اعتقاد به مبارزه مسلحانه، اسلحه در دست و سيانور زير زبان با آن ها روبرو می شدند و اينک ای دريغا که اين روش ها در مورد آن هائی به کار می آيد که تنها سلاحشان قلم است و با آن به فعاليتی قانونی مشغول بوده اند.

منتها کسانی فرهنگ را دشمن گرفته اند و فرهنگی مردمان را دشمنان قدرت خود به حساب می آورند، پشت يک تحليل قفل کرده اند که چون در اين اواخر بلوک شرق و چند ديکتاتوری ديگر از طريق مبارزه ای فرهنگی سرنگون شد پس " تهاجم فرهنگی " بدتر از تهاجم مسلحانه است و بايد با آن به همان شيوه مقابله کرد. سال ها خواهد گذشت و اين مردم که ما باشيم به آزادی و مردم سالاری خواهيم رسيد و آن گاه معلوم خواهد شد که طراحان اين فکر با خود چه کردند و از ترس بر سر انقلابی که قرار بود فرهنگ ساز باشد چه آوردند. فکری که می گویند مبدعش سعيد امامی بود اما هنوز در رگ و پی تفکر کسانی جا دارد خواهيم ديد که به روزگاران به دليل ماهيت ضدفرهنگی خود با عاملان و مبدعانش چه خواهد کرد. تا همين الان تحليلی که قرار بود حکومت را در برابر تهاجم فرهنگی دشمن بيمه کند، به ضربه ای که به باور فرهنگی مردمان زده است بزرگ ترين جايزه را به دشمنان خود داده است. اولين و بارزترين اثرش اين که جنگی که بزرگ و ميهنی بود در فرهنگ هيچ اثر ماندگاری نگذاشته است، چون فرهنگی مردان را زده اند و رانده اند. دينی که قرار بود در عرصه فرهنگی حرف ها داشته باشد با جهان بزند و پاسخ ها داشته باشد که به معضلات جهان بدهد به اين بی سليقگی دهشت بار به سرنوشتی افتاده که بايد همه مسلمانان در مقابل ديگران از خود دفاع کنند و همه جا شهادت دهند که ضدفرهنگ بشری نيستند. مانند ديروز هی آيت الله خامنه ای در قم به حوزوی ها توصيه کند که فکر بسازيد اما وقتی هر کس در حوزه وارد عرصه توليد فرهنگی می شود زير نظر لمپن ها قرار می گيرد. در همان قم تاب سخنرانی محدود و چند نفره دکتر سروش مسلمان را ندارند که روزگاری عضو شورای عالی فرهنگی بود و مبلغ اسلامی جانی و جهانی، ديگر چه کسی جز چاپلوسان و مقام پرستان قرارست وارد عرصه فرهنگ شود. ميلياردها صرف کامپيوتری کردن قم و مشهد کرده اند اما از آن سايت پربيننده ای بر نمی آيد و کاری چنان که بايد جلوه نمی کند. چرا ندارد. چون اگر وارد اين عرصه شوند و گامی از تملق فاصله گيرند بر سرشان همان خواهد آمد که بر سايت نقشينه آمد. تفکر " تهاجم فرهنگی" باعث شده است که در همه جا لومپن ها و عقب افتاده های ذهنی و فکری بر اهل فرهنگ سوار شوند و مهلت يابند که آن ها را با چشم بسته به بازجوئی بکشند و چنين دشمنی را کسی با حکومتی نمی کند که اينان مشغول بدانند.

باری بماند که شرح اين خون جگر طولانی است اما اينک آنان که در بازارعطاران از بوی خوش از هوش می روند، وسيله و ماموريت گرفته اند که با هر که اهل فرهنگ است مانند دشمنی مسلح رفتار کنند. باری اين جاست که مبارزه ای در می گيرد که درگيران آن گروه مخفی چريکی نيستند و افرادی که در آن گرفتار شده اند خود را برای پنهانکاری و مراقبت آماده نکرده اند.

اين ها گفتم تا ياداور شوم که فضای فعلی اطلاع رسانی کشور که به معنای کامل بسته نمی شود وگرنه آن را می بستند. به قول زيبای حافظ شيراز قتل اين خسته به شمشير تو تقدير نبود ورنه هيچ از دل بی رحم تو تقصير نبود. وجود رسانه های اطلاع رسان در سطح جهان که بستن آن ها آسان نيست، اينک موهبتی است که رفتار سنگ را هم نرم می کند و می توان با استفاده درست و به چا از آن – کاری که آقای ابطحی می کند – مانع از آن شد که نقشه های شيطانی در بگيرد. يک بار ديگر هم نوشته ام که ايننرنت و رسانه های فراگير امروزی به خودی خود آزادی ساز نيستند مگر به آنان خوراک داده شود. با داشتن خوراک اما به حرکت در می آيند و اين مزيت را به دوران امروز می بخشند که در آن چيزی مکتوم نماند. کسانی که امروز به قهرمانی ضديت با آزادی در جهان شهره شده اند اولين ها در کار خود نيستند اما فرقشان با اسلافشان اينست که در عصر گسترده ارتباطات به کاری دست می زنند که در دوران گذشته ممکن بود و امروز نيست. آنان که شناخته شده اند هم امروز هم در جهان جائی ندارند و نزد نزديکان خود رسوايند و اين در روزگاران گذشته نبود و از همين رو چه بسيار از شکنجه گران گذشته که امروز راست راست می گردند و غمشان نيست چون پنهان ماندند اما امروزه روز نمی شود. و هيچ کسی در عمق سياه چال ها هم تنها نيست. مطمئن باشيد با پی گيری اين کار به زودی زود داوطلبی برای اين گونه شغل ها پيدا نخواهد شد، ديگر کسی جرات نخواهد کرد که حتی اگر فرمان رسد مانند قتل های زنجيره ای به انجام آن احساس تکليف کند. از ترس لو رفتن. از بيم آشکار شدن و فهميدن خانواده خودشان – بچه ها و همسايگانشان – چنين نخواهند کرد. هر وقت که از اين قبيل می نويسم به فکر تعهدی می افتم که به پيروز دوانی داريم که قربانی همين اطلاع رسانی شد منتها کاری که کرد کمی زود بود و به آسانی او را به قتلگاه بردند زمانی که ديگران را هم به او بدگمان کرده بودند.

راستش اين است که امروز به همت و شهامت عده ای، بدکاران و ساکنان هميشگی خانه اشباح به تنگنا افتاده اند و در اين روزها خواب و خوراک ندارند و هر چه می کنند وضعشان خراب تر می شود. تمام همشان را گذاشته اند که با پيروزی در انتخابات آينده رياست جمهوری، رسم و راه اين کار را از ميان بردارند و به گفته خودشان باز پس دوزند بندهای از هم گسيخته را. مگر نه آن که وقتی همين مجلس هفتم را بردند رييس کميسيون امنيت ملی شان اعلام کرد که فاش شدن راز قتل های زنجيره ای بدتر حادثه ای بود که اتفاق افتاد. يادتان نيست مگر که حجت الاسلام فاکر که به رياست کميسيون اصل نود اين مجلس رسيد اعلام کرد که ديگر اين کميسيون جای دادخواهان نيست و کارش کمک به کسانی خواهد بود که در طول مجلس ششم به مشکل افتاده اند [لابد افسوس می خوردند که چرا حاج سعيد خود را حفظ نکرد تا آن ها به کار برگردند و وی را خلاص کنند] حالا ولی حتی زبان نايب رييس کميسيون اصل نود را نمی توانند بندند که از حمايت خانم شايق خودداری نمی کند. اما همان گروه، که با زندانی چنين می کنند و با مانور نظامی فرودگاه می بندند تا قدرت خود را به رخ کشيده باشند و بعدش هم وزيری را که ايستادگی کرده استيضاج می کنند و جانشينش را هم ديروز به گناه آن که حاضر نشد باج بدهد و اعلام دارد که راه خرم را دنبال نخواهد کرد پس زدند. اينان احساس می کنند که مجلس به تنهائی کافیشان نيست و اگر بخواهند سوراخ ها را بدوزد بايد دولت و وزارت اطلاعات را در دست داشته باشد. مبارکشان باشد که عده ای از هواداران براندازی و ساقط کردن حکومت هم اين را ديده و ابراز می کنند که بايد امکان داد تا اين ها بر سر کار آيند و بکنند آن کار را که نشستگان بر سر شاخه می کنند وقتی که بن می برند.

به هر حال راه ادامه وضعيتی که بدکاران را به تنگی نفس دچار کرده اين است که همه به گوش باشند و هيچ خبری را از دست ندهيم. به يادتان باشد که در عرض دو سال چگونه فضای عمومی داخل و خارج به نفع آزادی خواهان تغيير گرفت. همين دو سال پيش بود که توانستند به آسانی عباس عبدی را به سناريوئی بفريبند. اما امروز ديگر با جوانانی که به اندازه آن عباس سابقه هم ندارند اين کار بدون رسوائی ممکن نيست. گفتم دو سال و نگفتم هشت سال که به نظرم ديگر قابل قياس نيست. زمانی که فرج سرکوهی گير بود و يا سعيدی سيرجانی و هيچ خبری به عالم نرسيد مگر وقتی که فرج از جان گذشت و از مفری که برايش فراهم شد بهترين بهره را برد و همگان را خبر کرد. و به قول خودشان که فرج را می زدند و می گفتند با نامه اش کمدی بزرگ از اعترافات اين چنينی را باطل کرد و سوزاند. يادتان باشد وقتی که همين ها بيست و يک نفر اهل قلم را نه سال قبل در جريان سفر ارمنستان به ته دره راندند و به انتظار خبر مرگ آن ها در گوشه ای ماندند، خبرش تا مدت های مديد به گوش جهانيان نرسيد. امروز چنين فرضی محال است. گرچه خيالش می دانيم از برخی سرها به در نيست.

[سايت مسعود بهنود]

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/16736

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'باز هم کاری درخور، مسعود بهنود' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016