خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس بينالملل - گزارش و تحليل
ديپلماسي عبارت است از به نتيجه رساندن روابط رسمي ميان دولتها. نوع ديپلماسي بر اساس دولتها، منافع، شرايط و موقعيت آنها و محيط بينالمللي متفاوت و متنوع است. هر نوع ديپلماسي در خلق يك نظام روابط بينالملل نظاممند موثر است و مشترك ترين تكنيك سياسي براي حل صلح آميز منازعات بينالمللي ميباشد. هرچند تكنولوژي كمك زيادي به ديپلماسي كرده است اما همچنان بايد ديپلماسي را هنر دولتمردان دانست نه يك علم.
از منظري دقيق و خاص اگر به ديپلماسي بپردازيم در واقع ديپلماسي در بر گيرنده ابزارها و مكانيسمهاي تحقق بخشيدن به روابط ديپلماتيك ميان كشورها است، در حالي كه سياست خارجي در برگيرنده اهداف ميباشد. در واقع ديپلماسي شامل ابزارهاي نيل به اهداف است و در مجموع سياست خارجي اعم از ديپلماسي است. اگر با ديدي غير اخلاقي و غير ايدئولوژيك به مقولهي سياست خارجي و ديپلماسي نگاه كنيم، از هر وسيله و مكانيزم مشروع و غير مشروعي ميتوان براي نيل به هدف استفاده كرد. ابزارهاي مورد استفاده در هنر ديپلماسي بسيار زياد هستند و در دوران پس از جنگ جهاني دوم مقولهي ورزش به يكي از اين ابزارهاي موثر تبديل شد.
امروزه تبادل و رفت و آمد كاروانهاي ورزشي ميان كشورها به نشانهي مهمي براي درك روابط سياسي آنها تبديل شده و اين رفت و آمدها ميتواند بر نوع روابط سياسي آنها تاثير مهمي بگذارد. ورزش و حواشي آن تبديل به موضوع مهمي در سياست داخلي و خارجي كشورها شده است كه بررسي ابعاد آن خود نيازمند بررسيها و تحقيقات مفصل و گستردهاي است.
از جمله نمونههاي مويد كاربرد ورزش به عنوان ابزار ديپلماسي، نحوهي برقراري روابط سياسي آمريكا و چين در اوايل دهه ١٩٧٠ در پي رفت و آمد تيمهاي پينگ پنگ دو كشور ميباشد. دولتمردان اين دو كشور خصوصا هنري كيسينجر، وزير امور خارجهي وقت آمريكا به نحوهي مناسبي از اين رفت و آمدهاي تيمهاي پينگ پنگ استفاده كرد تا روابط سياسي دو كشور را برقرار نمايد. چنين ديپلماسياي موسوم به ديپلماسي پينگ پنگ
ping pong Diplomacy شد و اين اصطلاح از آن زمان تاكنون هر بار كه ذكر ميشود تداعيگر پروسه آغاز و انجام برقراري روابط ديپلماتيك و تجاري - اقتصادي چين و آمريكا ميباشد.
به گزارش دفتر مطالعات بينالملل خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در آوريل ١٩٧١، چوئن لاي، نخست وزير وقت چين از ورود اولين هيات آمريكايي به خاك چين به گرمي استقبال كرد، اقدامي كه از سال ١٩٤٩ كه مائوتسه تونگ كنترل قدرت را در چين به دست آورد و جمهوري خلق چين را بنيان نهاد، سابقه نداشت. پس از تقريبا دو دهه تخاصم و مواجهه ميان چين و آمريكا، ١٥ بازيكن تنيس روي ميز (پينگ پنگ) و سه خبرنگار اولين گروهي بودند كه اولين موانع برقراري رابطه واشنگتن و پكن را برطرف كردند. اين اقدام به دولت ريچارد نيكسون، رييس جمهور وقت آمريكا فرصتهاي قابل توجهي براي برقراري رابطه با چين داد. نيكسون بلافاصله قول داد كه تنشها را در آسيا كاهش دهد و چشم انداز روابط تجاري دو كشور را بهبود بخشد. اين مساله عرصههاي جديدي براي حل بعضي از بغرنج ترين موضوعات ميان دو ابر قدرت (آمريكا و شوروري) از جمله موضوع كنترل تسليحات در خاورميانه، گشود. درست ساعاتي پس از استقبال چوئن لاي از بازيكنان پينگ پنگ آمريكا، نيكسون ابتكار عملهايي دربارهي تجارت و مسافرت ميان آمريكا و جمهوري خلق چين عنوان كرد.
تا آن زمان هيچگاه ورزش چنين تاثيري بر سياست نگذاشته بود. آمريكا از ١٩٤٩ تا آن زمان هيچ رابطهاي با جمهوري خلق چين نداشت و در طول اين مدت وانمود ميكرد كه چين ملي (تايوان) نمايندهي واقعي چين است و نه كمونيستهاي چيني. عدم به رسميت شناختن، سياستي نبود كه بتوان روي آن حساب كرد (غير از ارزش آن در سياست داخلي آمريكا) مطمئنا اين سياست باعث نشده بود كه چين ذرهاي دست از كمونيست بودنش بردارد. هنگامي كه نيكسون و هنري كيسينجر به عنوان وزير امور خارجهي دولت او روي كار آمدند، چين مسالهاي نبود كه مساله و معضل مستقيم آمريكا باشد. نيكسون پس از استقبال چين از تيم پينگ پنگ آمريكا در ژوييه ١٩٧١ به طور ناگهاني اعلام كرد كه ميخواهد به دعوت رهبران چين به آن كشور برود. ترتيب سفر توسط يك سري ملاقاتهاي محرمانهاي كه هنري كيسينجر با مرد شماره دو چين، چوئن لاي داشت، داده شده بود. قرار بود كه اين مسافرت در فوريه ١٩٧٢ انجام شود. اگرچه تا سال ١٩٧٩ آمريكا چين كمونيست را به رسميت نشناخت اما روابط غير رسمي و رسمي ميان دو كشور تداوم داشت. در آوريل ١٩٧٢ نيز يك تيم تنيس روي ميز چين به شهرهاي آمريكا سفر كرد. قابل ذكر است كه تيمهاي تنيس روي ميز هر دو كشور تيمهاي آماتور بودند نه تيمهاي ملي دو كشور. كساني كه در دولت آمريكا بودند، احساس ميكردند كه مطرح شدن ايده ديپلماسي پينگ پنگ و تغيير سياست در قبال چين، نظر كيسينجر است. كيسينجر معتقد بود كه ايالات متحده تا ابد نميتواند بزرگترين ملت دنيا را ناديده بگيرد. مفسران حدس ميزدند كه شايد كيسينجر ميخواهد از گشودن روابط با چين به عنوان راهي براي تحت فشار گذاشتن مسكو و هانوي (ويتنام) استفاده كند. كيسينجر در ايجاد شكاف ميان چين و شوروي امكان عظيمي براي آمريكا ميديد. وي خصوصا معتقد بود كه ميتواند به طوري از عهده اين شكاف اندازي برآيد كه هر دو نيروي كمونيست را مجبور به رها كردن ويتنام كند و به دنبال آن آمريكا اين توان را به دست ميآورد كه به راحتي و امنيت از ويتنام خارج شود. كيسينجر استدلال ميكرد كه براي اينكه چين و شوروي را مجبور به همكاري كند بايد آنها را وادار كند كه همواره دربارهي مقاصد واقعي آمريكا به حدس زدن بپردازند. اما اثبات شد كه استراتژي كيسينجر صد در صد غلط بوده است. پكن و مسكو، عليرغم هر تشويقي كه ممكن بود داشته باشند، هيچكدام سياست خود را در مورد ويتنام تغيير نداد. آنها همچنان به ارسال كمكهايشان به دولت كمونيستشان كه تحت محاصره درآمده بود، خصوصا در قسمت ارسال تسليحات ضد هوايي، ادامه دادند و هيچيك از اين دو ملت ذرهاي به كيسينجر در مورد جنگ ويتنام كمكي نكردند.
اما استفاده از ديپلماسي پينگ پنگ را نبايد منحصر به آمريكا دانست بلكه چين نيز شديدا مايل به برقراري رابطه با آمريكا بود. چين از ١٩٤٩ كه انقلاب كمونيستي در آن به ثمر رسيد تا دهه ١٩٨٠ تجديد نظرهاي اساسي در سياست خارجي خود انجام داد. در بررسي تجديد نظر سياست خارجي يك كشور بايد به متغيرهاي مستقل، وابسته و مياني گوناگوني توجه كرد. از جمله متغيرهاي مستقل و اصلي بايد موارد زير را مورد توجه قرار دارد:
١- عوامل خارجي، شامل تهديدات نظامي و غير نظامي و ساختار روابط قبلي از لحاظ آسيب پذيري نسبت به فشارهاي خارجي؛
٢- عوامل داخلي شامل تهديدات داخلي، اوضاع اقتصادي و جناح بنديهاي سياسي؛
٣- عوامل تاريخي- فرهنگي، شامل تجربههاي استعماري و نحوه نگرش به بيگانگان.
از متغيرهاي وابسته نيز بايد به تجديد ساختار رفتاري در محيط خارجي و واكنش نسبت به نفوذ بيگانگان اشاره كرد و متغيرهاي مياني نيز عبارتند از: كيفيت درك سياستگذاران از هدفها و منافع ملي، فرايند سياستگذاري، عوامل شخصيتي و بالاخره برداشت نخبگان سياسي نسبت به بازيگران خارجي.
چين از اواخر دهه ١٩٥٠ جهت گيري سياست خارجي خويش را از وابستگي به مسكو به سوي سياست اتكاي به خود تغيير داد و هرگونه روابط امنيتي و به كارگيري مدل خارجي را طرد كرد. سپس با راديكاليزه شدن نظام در چهارچوب انقلاب فرهنگي، درانزواي ديپلماتيك فرو رفت ولي در دهه ١٩٧٠ از انزوا بيرون آمد و پس از پيوستن به سازمان ملل متحد و برقراري روابط با دشمن ديرينهاش (آمريكا) به جهت گيريهاي گوناگون در سياست خارجي روي آورد. در مراحل بعد اين دولت احساس كرد كه براي مصون ماندن در مقابل شوروي بايد ارتباط خود را با دنياي خارج، از جمله با غرب گسترش دهد. مجددا استراتژي سياست خارجي چين دستخوش دگرگوني و در اين استراتژي تركيبي از جهت گيري اتكاي به خود و تنوع روابط خارجي خارج از سيستم موازنه قدرت، مشاهده ميشود. از سال ١٩٥٠ تا ١٩٦٠، چين به سبب ترس از تهديدات آمريكا و خدشه دار شدن امنيتش به شوروي متكي بود. در خلال دهه ١٩٦٠ سعي كرد مسائل خويش را از دو ابر قدرت شوروي و آمريكا جدا كرده و از آنها دوري كند. در اين خصوص بدون آنكه با واشنگتن ارتباطي داشته باشد به طرح اختلافات خويش در زمينههاي ايدئولوژيك و ارضي با شوروي پرداخت. در خلال انقلاب فرهنگي كه از اواسط ١٩٦٦ شروع شد و از مهمترين عوامل تغيير جهت گيري سياست خارجي و داخلي تلقي ميشود، خود را به مسائل داخلي مشغول ساخت، با اين فرض كه بدون دخالت ديگران بتواند انقلاب داخلي خويش را به سامان رساند. در اين دوران چين روابط ديپلماتيك و اقتصادي خود را با بسياري از دولتها قطع كرد و بسياري از دفاتر نمايندگي پكن در خارج به حالت تعطيل درآمد و تمامي دانشجويان در خارج از كشور فراخوانده شدند. اما استراتژي انزوا طلبي به علت آثار سوء آن نميتوانست براي مدت زمان طولاني ادامه داشته باشد. انقلاب فرهنگي باعث شورشهاي محلي شده و نوعي از هم گسيختگي اجتماعي، سياسي و اقتصادي به بار آورده بود. حوادث مرزي شكستهايي در پي داشت. در بهار و تابستان ١٩٦٩ اقدامات نظامي شوروي عليه چين شدت گرفت و شوروي چين را به استفاده از سلاح هستهيي تهديد كرد. از سال ١٩٦٩ به بعد پكن احساس كرد كه موازنه قدرت در خطوط مرزي دو كشور بكلي به هم خورده است. بنابراين چين تحت فشارهاي داخلي و خارجي ناچار بود بسياري از سنتهاي گذشته خود را ناديده انگارد و با دشمنان ديرينهاش (آمريكا و ژاپن) از در صلح و آشتي درآيد. از نيمه دوم سال ١٩٦٩ چين مجددا سفرا و سياستهاي نمايندگي خود را كه از آغاز انقلاب فرهنگي فراخوانده بود، به محلهاي ماموريتشان اعزام كرد. در دهه ١٩٨٠ چين توانست وحدت داخلي خود را بازيابد و ضمن متوقف ساختن حملات ايدئولوژيك عليه دشمنان ديرينهاش و نيز كنار نهادن اهداف انقلابي خويش در آسيا و ساير مناطق جهان سوم، روابط گستردهاي را با دولتهاي غربي براي مدرنيزه كردن اقتصاد و نيروي نظامي خود برقرار كند.
منابع:
١ - http://www.sdtta.org/pp_diplomacy.html
٢ - http:.//www.pacificnet.net/jue/chinanews/docs/pingpong.html
٣ - http://www.tabletennisgold.com
٤ - The International Relations Dictionary، نوشته جك سي. پلانو و روي التون، تهران: وزارت امور خارجه، ١٣٧٥، ص ٢٤١
٥ - آمبروز، استيفن، روند سلطه گري، ترجمه احمد تابنده، تهران: انتشارات چاپخش، ١٣٦٨، صص ٢٩-328
٦ - قوام، عبدالعلي، اصول سياست خارجي و سياست بين الملل، تهران: انتشارات سمت، ١٣٧٢، صص ٢٠٦-194