جنبش دانشجویی چنان که از نامش بر می آمد از جنس موومان (movement) بود؛ یعنی، حرکتی برخاسته از نهاد دانشگاه در پاسخ به تمام آنچه در بطن جامعه جریان داشت چه در تبادل با پدیدارهای اجتماعی- سیاسی داخل و چه در سطح بین المللی. حرکتی بود از جنس مذهب، دین مدار که این خود از تاریخ مبارزاتی آن برمی خاست که مولد و موجد انقلاب شد؛ ایدئولوژیک بود چرا که در پاسخ به گفتمان چپ و رویکرد همه جانبه ی روشنفکران ایرانی به سوسیالیسم توده ای دهه های 40 و 50 شکل گرفته بود. عملش به طور مستقیم از این آبشخور عظیم سیراب می شد.
انقلاب شد و همگامی این جنبش با آن چندان به درازا نکشید و این طبیعی و در حقیقت ذاتی «جنبش» بود. نفس «جنبش» جز این نمی توانست باشد و نبود. اصلاحات ولی طرحی دیگرگونه می خواست؛ سرکوب مسالمت آمیز سالهای 68 تا 76 با خیزش مردم در خرداد 76 در هیئتی دموکراتیک به پایان رسید. سکوتی که باید شکسته می شد و حرفهایی که می بایست از جنس نوینی باشد؛ حرفی نداشت این جنبش جز همان کهنه کتابهایی که غبار ایدئولوژی داشتند و مگر می شد در روزگار مرگ ایدئولوژی از نخنماهای گذشته شب کلاه بافت از جنس نمد؟ که نشد و هزینه سرسام آوری که پرداخته شد در کوره راه انکسار پژواکهایی که نوید بازسازی می دادند گم شد همانند همان پژواکها. تکیه به روشنفکری دینی تکیه به گذشته بود؛ از جنس تکرار بود؛ هر چند هدف فربه تر از ایدئولوژی می بود. ساخت پراگماتیستی اجتماع، که زاییده و مولود دیرزاد ولی فرزند هماره ی انقلابها،امری منتج از عشرت طلبی، لاابالی گری و زندگی اپیکوری (epicurean) در پاسخ به فرسایندگی های ناشی از هر انقلاب است، لاغری اندیشه را در کثرت عمل می جست ولی این قحطی عمل بود که همه را به کام خود می کشید. ایدئولوژی زدایی، به جای آنکه بسان معنایی نو به کار رود به بی معنایی انجامید؛ یعنی، امری فراتر از بی هویّتی در کنار تمام مشکلات هویّتی جامعه. جنبش از تکاپو افتاد. انرژی بسیاری را در زمان کمی آزاد ساخت و گسیل (کاهش) انرژی بالتبع افزایش انتروپی (بی نظمی) را به همراه داشت. امواج آزادسازی این انرژی ساخت قدرت را نیز درنوردید و چنین شد که جنبش دوتکّه گشت تا باز ثابت شود انرژی حاصل از «واپاشی» ایمن تر از امواج «تلاشی» است. جنبشی که از حرکت بماند به نظام تبدیل می شود. (این یادگار همان ایدئولوگی بود که حال همه از سوسیالیسم او تبری می جستند.) جنبش از حرکت بازماند و این بازماندگی را مدیون فقدان انرژی درونی است تا نیروی قاسر خارجی و از این رو این بازدارندگی از جنس هدم است تا ترانسفورمیسم به نظام. پس باید گفت اقدام اصحاب "جنبش" به تبدیل آن به پارلمان دانشجویی (= "نظام") نوعی اقدام پیشگیرانه (ویا شاید نومیدانه؟) در جهت حفظ پایه های آن در نهادی مدنی است؟ چنین اقدامی گرچه عاقلانه ولی حاوی نکاتی چند است که پارادوکس وار اصل مسأله را زیر سوال می برد:
1. پارلمان نهادی مدنی محصول مدرنیته است. کاربرد آن به مثابه ی ابزاری برای بقا (چنان که در بالا آمد) ناگزیر از تن سپردن به قواعد حاکم بر آن است. به عنوان نمونه، نفس پارلمانتاریسم پذیرای هر نحله و خط سیاسی و فکری و ملاک مشروعیت آن تنها رأی عمومی است. حال اگر بنابر شرایطی چیدمان سیاسی پارلمان دانشجویی در برهه ای خاص به سمت همآغوشی با قدرت پیش رود، این امر نافی روحیّه و منش نقّاد و اپوزیسیون مآبانه ی فعل سیاسی دانشجویی نخواهد بود؟
2. پارلمان نهادی مدنی محصول مدرنیته است(تکرار). و این امر پیکان نقد مدرنیسم را که از ویژگیهای بلافصل اقلیم فکری امروز جهان است، کند خواهد کرد که از کار خواهد انداخت چرا که نمی توان به نقد چیزی رفت که اس و تکیه گاه خود ناقد است. جنبش 1968 فرانسه تهافتی خود- ویرانگرانه علیه مبانی مدرنیسم نیز بود و آنچه او را به این مهم توانا می ساخت نفس جنبش گونه آن بود که اگر خود ساختاری از مدرنیته داشت نمی توانست چنین کند.1
3. پارلمان دانشجویی برای نگارنده یادآور کوبا ست و ژست دموکرات فیدل کاسترو که در کنار جوانان و نوجوانانش در پارلمانهای دانشجویی و دانش آموزی به وضع و تدوین قانون می نشیند. در ایران ما اولّا: برای چنین پارلمانی هیچ شأن قانونی پیش بینی نشده تا فراورده های فکری و عملی اش به کار جامعه و حکومت بیاید، ثانیأ: در صورت چنین اقدام محالی (فرض محال،محال نیست) از ضمانت اجرایی برخوردار نیست، ثالثأ: باز در صورت چنین اقدامی،یادآور همان کوباست؛یعنی،دریچه اطمینان برای قدرت،گرچه نظام سیاسی ایران حتی از چنین دریچه اطمینانی هم بی نیاز است!
بدیهی است که تمام موارد بالا در انتقاد به یک مورد جمع می شود و آن حذف شأن جنبش گونه جریان دانشجویی است و تمام حرفها در این نقص اساسی خلاصه می شوند. به هر صورت این دگردیسی نوین باعث انفکاک تاریخی جریان دانشجویی در ایران از گذشته اش می شود. گذشته ای که دیگر نه می تواند خود را تالی آن بپندارد و نه سرخوردگی ها و شکستهای احتمالی آینده اش را بر گردن او افکند.
4. مدافعان پارلمان دانشجویی، وجود آن را زمینه ساز تحقق پلورالیسم می پندارند و بر غیر ایدئولوژیک بودن آن تأکید دارند.2 مورد دوم شایسته و درخور، بلکه لازم است و استقبال فزاینده ای به دنبال خواهد داشت ولی نفس پارلمانتاریسم نسبتی با پلورالیسم ندارد گرچه فی نفسه از تعامل خالی نیستند. پارلمان به مفهوم اصلی و متعارف آن (گرچه خود مدافعان پارلمان دانشجویی تعریف یا چشم انداز درستی از نحوه ، نوع و شکل محتوایی یا اجرایی آن ندارند) ضد انحصار است و در اینجا به معنی نفی انحصار گروه ها، تشکلها و جریانات موازی و رقیب دانشجویی خواهد بود از طریق جمع آوری و تمرکز آنان در یک نهاد مدنی مدرن و این در حالی است که خود همین مدافعان به پدرخواندگی دفتر تحکیم وحدت برای این به اصطلاح پارلمان دانشجویی اعتقاد دارند که این امر تضاد می آفریند!3 این قضیه آنجا بغرنجتر می شود که قاطبة تحکیمی ها به نظریه اصالت سود آدام اسمیت اعتقاد دارند و حتا در همان مقاله (پاورقی 2)،دبیر محترم دفتر تحکیم وحدت تقویت جمعهای دانشجویی را برای تضعیف پایگاههای سنتی را از منظر تقویت اصالتهای فردی و پیشبرد اصالت نفع به عنوان زمینه ای برای حضور دموکراسی قابل تأمل می داند. نگارنده در مصاحبت با چندی از فعالان سیاسی منتسب به تحکیم وحدت متوجه بروز چنین اعتقادی در آنان شده بود ولی جالب اینجاست که حال این گروه اصالت سود را برای دموکراسی شرطی لازم می پندارد و علایق شخصی را بر دغدغه های اجتماعی ترجیح می دهد. این امر نافی بسیاری موارد و هنجارهاست و ناشی از استنباط غلط و خلط حوزه های نظری مدرنیته در حیطه اقتصادی با هنجارهای اجتماعی است. قوام جامعه با اتکا بر پایگانی ارزش و معلول تعاون اجتماعی است نه بر خلاف آموزه های نیچه ای بر اصالت سود و نفی همکاری. نظریه آدام اسمیت در حوزه ی اقتصاد تبیین و پذیرفته شده است لیکن در حوزه ی اجتماع مورد کاربستی ندارد. از سوی دیگر پارلمانتاریسم بر همین اصل تعاون استوار است؛ تعامل از طریق پس خوراندهای مکرر و خوانشهای چند باره و متکی بر رأی عمومی است و از این رو بدیهی است که با پدرخوانده شدن تحکیم وحدت برای پارلمان دانشجویی و رواج اصل اصالت سود، در نهایت همان تشکلهای نوین و نوپایی که تحکیمی ها درصدد جذب و حمایت از آنانند، به منزله گوشت های قربانی برای فربه شدن تحکیم به کار خواهند رفت؛ آن هم تحکیمی که فرسنگها با اصالت خود فاصله گرفته است چرا که نیک می دانیم انجمنهای اسلامی اولیه با سبقه ی انقلابی، تاریخ خونبار و پرزحمت خویش بر هر چیزی تکیه داشت جز اصالت سود.
تمام آنچه به عنوان فعالیت سیاسی دانشجویی مورد انتظار بوده، به ذهن متبادر می شود در همان رویکرد جنبش گونه و ساختار موومانی آن خلاصه می شود. پارلمان سازی آن هم پارلمانی که به دور از معنای ماهوی به مثابة شبح امری موهوم و صرفأ ذهنی عمل می کند، در صدد تعقیب چه اهدافی خواهد بود؟ اصالت سود و پرورش امثال اصغر زاده ها؟ ...
--------------------------------------------------------------------------
1- جنبش 1968 فرانسه طغیان نسل پس از جنگ در اروپا بود ؛ طغیان علیه آرمانهای پس از جنگ که به عقیده ی جوانان ان روز اروپا هیچ یک تحقّق نیافت و حتی فراتر از آن طغیانی علیه مدرنیته بود که زمبنه ساز پایه گذاری پسامدرنیسم توسط بزرگانی چون ژان بودریار و ژان فرانسوا لیوتار گشت ؛ پسامدرنیسمی که نقطه ی عزیمتش را نقد مدرنیسم شکل می دهد. (پاره ای از پاسخ نگارنده به نقدی که بر مقاله ی وی،«درک تفاوت و توجه به بی نهایت کوچکها»،نوشته شده بود. مقاله و نقدهای مذکور در سایت گویا انتشار یافت (تیر 1383)).
2- در دفاع از پارلمان دانشجویی، مومنی- عبدالله ، شرق،11مهر 1383، ص.19.
3- همان .