دوشنبه 29 دی 1382

بينوايان، يا اکبر مخفی يا وقتی حسن روحانی هاشمی رفسنجانی شد.


حسن روحانی: داستان ايران امروز شبيه به داستان بينوايان است ...

در راستای اظهارات فوق مکاشفه به عمل آمد و ديديم که کجای رمان بينوايان و شخصيتهای آن شبيه داستان ايران است.

1) ژان والژان( در نقش سيد محمد خاتمی): وی ابتدا به دليل پس از دزديدن يک قطعه نان رئيس جمهور شده و در انتخابات شرکت می کند و به دليل اينکه نمی شد زندانش کرد، عبدالله نوری را بجای او زندانی می کنند، سپس به دليل قرار گرفتن در موقعيت خطر با حمايت جبهه مشارکت( به رياست ژاک والژان برادرش) از چنگال بازرس ژاور( قاضی مرتضوی) می گريزد و در حالی که بازرس ژاور تصميم به دستگيری او دارد، به فعاليت جهت آزادی مطبوعات پرداخته و تحت تعقيب تر قرار می گيرد، اما اين بار گنجی به جايش دوباره زندانی می شود.

آنگاه ژان والژان برای سخنرانی به دانشگاه می رود و بازرس ژاور اشتباها کديور را بجای او دستگير می کند. وی پس از سخنرانی در دانشگاه ابراز شرمندگی قرار می گيرد، اما بازرس ژاور که وی را تحت تعقيب قرار داده بود، عمادالدين باقی را دستگيرمی کند. سرانجام ژان پس از بارها فرار برای تائيد صلاحيت به خانه تنارديه ها رفته و در آنجا متوجه کوزت کوچولو( شيرين عبادی)مي شود که مشغول کار اجباری در خانه تنارديه ها و فعاليت در دفاع از حقوق کودکان بود، وی کوزت را از آنجا نجات داده و او را با خود به پاريس می برد. ژان والژان سپس به دليل اينکه مورد توجه جناح مقابل قرار گرفته بود، به عنوان شهردار انتخاب می شود، در حالی که بازرس ژاور وظيفه شناس هنوز او را تعقيب می کند و به همين دليل سيامک پورزند دستگيرمی شود. بازرس ژاور در حال دستگيری پورزند لنگه کفشش در می رود و می خورد توی سر مرحومه زهرا کاظمی و به تعقيب ژان نيز ادامه می دهد. سرانجام ژان والژان آنقدر دودره بازی در می آورد که شوخی شوخی انقلاب فرانسه شده و کوزت و ماريوس به هم نرسيده و ناپلئون بناپارت بهرمانی می آيد سرکار.
2) بازرس ژاور( قاضی مرتضوی): وی همزمان با انتخابات دوم خرداد وارد پليس شد و چند ثانيه بعد به تعقيب ژان والژان پرداخت. وی که با استفاده از موبايلش عدالت را اجرا می کرد در حال تعقيب ژان هر کسی دستش رسيد، دستگير کرد. وی بدنبال ژان والژان به پاريس رفت و در آنجا تصميم گرفت در دانشگاه سوربن تحصيل کند، اما رئيس دانشگاه سوربن به او گفت: لو زکی، موسيو!( ترجمه: برو بينيم بابا، حال نداری)، وی به دليل عدم موفقيت در دستگيری ژان والژان و ورود به دانشگاه سوربن ، به تهران برگشت و به محاکمه و بازجويی و بازرسی ادامه داد و وقتی انقلاب فرانسه شد، وی همچنان در تعقيب ژان بود.
3) تنارديه ها( شورای نگهبان): آنان چند تنارديه بودند که در خانه ای دور افتاده زندگی می کردند و هر کاری دلشان می خواست می کردند. يکی از مهم ترين کارهای آنان سوء استفاده از کوزت و رد صلاحيت ديگران بود.
4) کوزت( شيرين عبادی): وی مدتها در خانه تنارديه ها مشغول کار سخت بود و هر روز از سر چشمه برايشان آب می آورد، تا اينکه با اميرفرشاد آشنا شده و بازرس ژاور برايش پرونده نوارسازان را درست کرد، اما درست همان موقع ژان والژان به خانه آنها آمد و کوزت را نجات داد و او را برای تحصيل به مدرسه برد، اما کوزت به جای اينکه تحصيل کند رفت جايزه نوبل صلح گرفت و رفت به پاريس و مصاحبه کرد. وی تنها کسی بود که در جريان انقلاب فرانسه زنده ماند.
5) ماريوس( احمد رضا باطبی): وی در اواخر رمان بينوايان سر و کله اش پيدا شد. آن بينوا به محض اينکه وارد خيابان شد، عاشق کوزت و اصلاحات و انقلاب و دموکراسی و آزادی شد و کشته شد. و نامش به عنوان خوش تيپ ترين انقلابی قرن در تاريخ ثبت شد.
6) کشيش( هاشمی رفسنجانی): وی بطور طبيعی کشيش بود و تنها کاری که می کرد اين بود که اگر کسی شمعدانهای کليسا را می دزديد به او حرفی نمی زد. وی در ابتدا اصلاح طلب بود، اما بعد از اينکه خاتمی( ژان والژان) شمعدانهای کليسا را دزديد، محافظه کار شد.
7) انقلاب فرانسه( پايان داستان): بازرس ژاور آنقدر گير داد به ژان والژان که همه ملت جوش آوردند و تقی به توقی خورد و انقلاب شد و ناپلئون بناپارت آمد سرکار.

نتيجه گيری اخلاقی: همه داستانها اگر درست تعريف نشود به انقلاب ختم می شود. و همه انقلابها به ناپلئون، مگر استالين.

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/5779

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'بينوايان، يا اکبر مخفی يا وقتی حسن روحانی هاشمی رفسنجانی شد.' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2008