www.ghiasabadi.com
در تختجمشيد چند گونه کتيبه از دوره هخامنشی ديده شده و به دست آمده است. يکی، سنگنبشتههای پادشاهان هخامنشی که به زبان و خط ميخی «پارسی باستان» بر روی نمای سنگی کاخها و بناهای تختجمشيد نويسانده شده و معمولاّ با ترجمان آن به خط ميخی و زبانهای «عيلامی» و «بابلی نو (اکدی)» همراه هستند. دوم، لوحههای زرين و سيمين داريوش بزرگ که از صندوقهای سنگی در پايه ديوارهای تالار آپادانا پيدا شد و يکی از لوحههای زرين آن در چند سال پيش مفقود و پس از اظهارنظرهای فراوان و متناقض در باره سرنوشت آن، در نهايت چنين گفته شد که يکی از مسئولان موزه ايران باستان آنرا ربوده و «آب» کرده است. سوم، کتيبههايی که بر روی اشيايی همچو سنگ وزنه، مهر، دستگيره در، آجرهای لعابدار و آوندهای گوناگون ديده شده است. چهارم، تعداد فراوانی کتيبههای جعلی که در بسياری از موزههای دنيا وجود دارند و به اندازهای با مهارت ساخته شدهاند که تا مدتها جعلی بودن آنها دانسته نشد و در کتابها و کاتالوگهای قديمیتر جزو آثار هخامنشی معرفی شدهاند.
لوحههای تختجمشيد و پيدايی آنها اما گونه ديگری از کتيبههای تختجمشيد که موضوع اين گفتار است، عبارت است از حدود سی هزار لوحه گلی يا «گلنوشته» که در کاوشهای باروی استحکامات خاوری تختجمشيد و نيز در کاخ خزانه بدست آمدند. اين لوحهها در کاوشهای سالهای ۱۳-۱۳۱۲ و ۱۷-۱۳۱۶ کشف شدهاند. بيشتر آنها که از باروی استحکامات شمال خاوری به دست آمدند، به نام «لوحههای بارو/ استحکامات» با علامت اختصاری (PF) و بخش ديگری که از کاخ خزانه در جنوب خاوری تختجمشيد پيدا شدند به نام «لوحههای خزانه» با علامت اختصاری (PT) شناخته میشوند.
ماندگاری لوحهها تا به امروز شمار اين لوحهها در اصل بسيار بيشتر از اين تعداد بوده است؛ اما به دليل اينکه بر روی گل خام يا نپخته نوشته شده بودهاند و قرار هم بر اين نبوده که برای زمانهای بسيار دوری از آنها نگهداری شود، به مرور زمان از بين رفتهاند. اما اينکه چرا همين تعداد از لوحهها تاکنون سالم باقی ماندهاند، داستان شگفتی دارد. پس از يورش سپاه نابکار اسکندر مقدونی به ايرانزمين در سال ۳۳۰ پيش از ميلاد (تقريباّ ۱۷۰ سال پس از نگارش لوحهها) و غارت و سوزاندن تختجمشيد که با هدف آزادی و اتحاد ملتها صورت گرفت؛ گرمای شديد ناشی از آتشسوزی کاخ خزانه و تالار صدستون (که در کنار باروی خاوری قرار دارد) موجب پختهشدن و استحکام بيشتر آن لوحههای گلی، و پايدار ماندن آنها تا به امروز میشود.
شکل ظاهری اين لوحهها تقريباّ به اندازه يک کف دست هستند و بر روی گل خام نوشته و نگهداری میشدهاند. هر لوح در چند نسخه نوشته میشده تا برای بايگانی ادارات ديگر شهرهای مورد نياز فرستاده شوند و يکی هم در بايگانی تختجمشيد نگهداری شود. بر کنار حدود ۶۰۰ لوحه، اثر چند مهر فشاری و غلتان باقی مانده است که متعق به صادرکننده و دريافتکننده آن سند بوده است. نقش و نگارهای اين مهرها نيز میتوانند آگاهیهای فراوانی از هنر و باورهای آن روزگار را در اختيار بگذارند. به موجب همين لوحهها دانسته شده است که از چرم و اوراق پوستگياهی (در فارسی باستان به نام «پَـوَسـتا») نيز برای نوشتن بهرهبرداری میشده که امروزه هيچ نمونهای از آن به دست نيامده است.
زمان نگارش محتوای اين لوحهها نشان میدهد که تاريخ نگارش لوحههای بارو به سالهای ۵۰۹ تا ۴۹۴ پيش از ميلاد، يعنی سالهای سيزدهم تا بيست و هشتم پادشاهی داريوش بزرگ بر میگردد. اما لوحههای خزانه در فاصله سالهای ۴۹۲ تا ۴۵۸ پيش از ميلاد، يعنی در فاصله سیامين سال پادشاهی داريوش بزرگ تا هفتمين سال پادشاهی اردشير يکم نوشته شدهاند.
خط و زبان تقريباّ همگی لوحهها به خط و زبانی نگاشته شدهاند که امروزه به خط و زبان «عيلامی» معروف هستند. امروزه اطلاعی از نام واقعی اين خط و زبان در دست نيست. برخی کسان به اشتباه تصور کردهند که چون اين لوحهها به عيلامی نوشته شده است، متعلق به عصر فرمانروايی عيلاميان هستند. اشتباهی که ناشی از تمايز ندادن ميان زبان و حکومت عيلامی است. بجز اين، حدود ۵۰۰ لوح به زبان آرامی (آريايی)، ۸۰ لوح همراه با ترجمه به آرامی، سه لوح به زبان بابلی نو (اکدی)، يک لوح به زبان يونانی و يک لوح ديگر به زبان فريگيهای نوشته شده است. شنيدهام که چند لوح هم به خط و زبان پارسی باستان به دست آمده است که هنوز آگاهی کاملی در اين باره ندارم.
امانت به دانشگاه شيکاگو از آنجا که کاوشهای تختجمشيد توسط هيئتی از دانشگاه شيکاگو و به سرپرستی باستانشناس بزرگ و نامآور آلمانی (که پژوهشهای با ارزش و ماندگار فراوانی در باره ايران انجام داده است) انجام میشد، چنين توافق شد که لوحهها برای خوانش و پژوهش بر روی آن، به صورت امانت به دانشگاه شيکاگو منتقل شوند. دانشگاه پس از چند سال، شماری از لوحهها که از شدت آسيبديدگی، خواندن آنها امکانپذير نمیشد را به ايران بازگرداند و پژوهش بر روی شماری از آنها که سالمتر و خواندنیتر بودند را آغاز کرد. پس از آن تعداد ۳۰۰ لوح ديگر به ايران بازگردانده شده و بقيه آن همچنان در امانت دانشگاه شيکاگو است.
پژوهش و خوانش لوحهها نخستين گزارش و ترجمان متن لوحهها توسط ايرانشناس بزرگ و متخصص زبانهای باستانی ايرانی، يعنی جرج کامرون (G. Cameron) انجام شد. او دستاورد پژوهش ماندگار خود را در کتابی به نام لوحههای خزانه تختجمشيد (Persepolis Treasury Tablets) در سال ۱۹۴۸ در شيکاگو منتشر کرد. کتابی که هيچگاه در کشور ايران ترجمه و منتشر نشد. پس از آن ريچارد هالوک (R. T. Hollock) همتای ديگر کامرون، کار را بر روی حدود دو هزار لوحه بدست آمده از باروی تختجمشيد ادامه داد و گزارش و ترجمان خود را در کتاب گرانقدر لوحههای استحکامات تختجمشيد (Persepolis Fortification Tablets) در سال ۱۹۶۹ در شيکاگو منتشر ساخت و پس از آن نيز مقالههای متعددی در اين زمينه در نشريات گوناگون به چاپ رساند. او در سال ۱۹۷۷ خبر از خوانش ۴۵۰۰ لوح ديگر را داد که پس از درگذشت او، تکميل و منتشر نشدند. اين کتاب و مقالهها نيز هيچگاه به ديده ايرانيان نيامد تا در انديشه ترجمه و انتشار آن باشند. در واقع دنيای شگفت نهفته در اين کتيبهها که از آن ايرانيان است با بیتوجهی عميق و گسترده آنان روبرو شد. امروزه نيز عليرغم مدعيان و ادعاهای فراوان، هنوز حتی يک برگ از گزارش و ترجمه اين لوحهها در ايران تهيه نشده است.
محتوا و مضمون لوحهها اين لوحهها برخلاف ديگر کتيبههای هخامنشی تختجمشيد که بيانيهها و گفتارهايی رسمی برای همگان و برای آيندگان بوده، برای خواندن عموم نوشته و عرضه نشده بودهاند و در واقع اسناد داخلی و حسابداری کارکنان تختجمشيد و يک بايگانی اداری بوده است. آنها بازگوکننده رويدادهای رسمی و حکومتی و سياسی نيستند، بلکه در کنار آگاهیهای فراوان ديوانی و اداری، اطلاعات فراوانی از زندگی روزمره و روزگار مردمان عصر هخامنشی در اختيار ما میگذارند که تاکنون با کمبود حيرتانگيزی در زمينه منابع و اسناد آن روبرو بودهايم. البته بجز لوحهای تختجمشيد، چندين بايگانی اداری ديگر از عصر هخامنشی در مصر و بابل (همچو بايگانی «موروشو») پيدا شده است.
کشف اين لوحهها و خوانش آنها، انقلابی در دنيای تاريخ و باستانشناسی هخامنشی بشمار میرفت. چرا که اکنون پژوهشگران بجز کتيبههای رسمی و آثار مکتوب تاريخنگاران يونان، به سرچشمهای غنی و گسترده از اسناد هخامنشی دست يافتهاند که چون برای همگان نوشته نشده بوده و قصد تبليغ و کسب مشروعيت و يا هرگونه ملاحظههای سياسی و تأثيرگذاری بر افکار عمومی را در سر نداشتهاند؛ از ارزش استنادپذيری فراوانی برخوردار بوده و هستند. از سوی ديگر، هيچ تاريخنگار يا سياستمداری نمیتوانسته است مانند هميشه متن تاريخی آنرا به نفع اهداف خود تحريف و بازنويسی کند. محتوای لوحهها نشان داد که سخنان بسياری از مورخان عصر کلاسيک يونان همچو هرودوت، نادرست و آکنده از تحريف واقعيتهای مربوط به ايران بوده است. نشان داد که برخلاف برخی ادعاها، يونانيان در ساخت تختجمشيد مشارکت نداشتهاند. نوشتههای روی لوحهها آگاهیهای فراوانی از نظام گاهشماری خورشيدی- مهی هخامنشی و نيز بسياری از نامهای کسان و نامهای جغرافيايی (همچو شيراز و نيريز) بدست میدهد.
به موجب اين لوحهها، ما امروز دانستهايم که سازندگان تختجمشيد را بردگان تشکيل نمیدادند، بلکه مردان و زنان آزادهای بودهاند که به اندازه تخصص خود و کاری که انجام میدادهاند، دستمزد میگرفتهاند. به آنان نه تنها دستمزدی شايسته، که گاه پاداش و هديه و کمک هزينه جنسی نيز پرداخت میشده است. آنان میتوانستهاند به هنگام پيمان زناشويی، در هنگام زايش نوزادی تازهرسيده، در جشنها و بيماریها از اين پاداش برخوردار شوند. زنان در تختجمشيد نه تنها کار میکردهاند، بلکه پابهپای مردان در کارهای تخصصی و مديريت شرکت داده میشدند. نوجوانان به کارآموزی میپرداختند و کودکان در ساعتهای کاری والدين در کودکستان تختجمشيد نگهداری و تربيت میشدهاند. لوحهها حاکی از آن است که پرداخت نهايی و ريزهکاریهای سنگنگارههای باشکوه تختجمشيد، بيشتر دستاورد هنر و توانايیهای زنان هخامنشی است.
نظام اداری تختجمشيد کاملاّ دقيق و منظم بوده است. دستمزدها و پاداشها و کمک هزينهها در اسناد متعدد ثبت و از سوی طرفين مهر میشده است. آنگاه اين اسناد به دقت طبقهبندی و بايگانی میشدهاند و رونوشتی از آن بسته به نياز، برای نواحی و شهرهای ديگر فرستاده میشده است. هيچکس از اين رويه مستثنا نبوده و مخارج بزرگان و وابستگان دربار و حتی شخص پادشاه به دقت بازبينی و حسابرسی میشده است.
لوحهها به ما پاسخ میدهند که در ايران هخامنشی هيچ دينی به عنوان دين رسمی شناخته نمیشده و هيچ دينی نيز تبليغ نمیشده است. اما در عينحال باورمندان به همه اديان از پشتيبانی حکومت برخوردار بودهاند. پيروان همه اديان نه تنها در امور داخلی خود آزاد بودهاند، بلکه برای آيينهای ويژه خود مقرری و کمک هزينه دريافت میداشتهاند.
تاراج کتيبهها لوحههای تختجمشيد تاکنون چندين تاراج را از سر گذراندهاند. نخست تاراج اسکندر را ديدهاند که پس از اشغال باشکوهترين بنای جهانی، طاقت و تحمل اين دستاورد بزرگ تمدن ايرانی را نداشت و در برابر آن احساس حقارت میکرد. تمدنی که استادش ارسطو صاحبان آنرا «مشتی غلام نر و ماده میدانست که حکومت بر آنان، حق يونانيان است». تاراج و آتشسوزیای که بعدها مورخان غربی کوشيدند آنرا به گردن زنی به نام تائيس و مستی و هشيار نبودن اسکندر بيندازند تا بتوانند اين ننگ را از تاريخ خود پاک کنند.
advertisement@gooya.com |
|
به روايت کورتيوس، اسکندر و سپاهيانش تختجمشيد را ابتدا غارت کردند. پارچههای زيبا را تکهتکه کردند تا هر کدام پارهای از آنرا بربايند. پيکرههای سنگين را خرد میکردند تا پارهای از آنرا صاحب شوند. صندلیهای باشکوه را میشکستند تا قطعات عاج و سنگهای گرانبهای آنرا به يغما برند و هر چه را که نمیتوانستند ببرند، نابود میکردند. آنان آنگاه مشعلهای خود را به ميان ۸۷۳ ستون تختجمشيد انداختند و بنايی که ۱۹۰ سال بود که با همکاری و همفکری همگی مردمان ايرانی و مردمانی از سراسر شرق باستان ساخته میشد را به آتش کشيدند. آنهمه سقفهای چوب سدر، آنهمه پيکرههايی که جزئيات آن به دقت يک گوهرتراش تراشيده شده بود، از بلندای بيست متری بر زمين در میغلطيدند و خرد میشدند. آنهمه ايوان و تالار و ديوارهای نگارين، آنهمه مردان با چهرههايی آکنده از آرامش و وقار، و آنهمه کتيبههايی که در آنها از راستی، از صلح، از عدالت و از شادی گفتگو شده بود، در ميان شعلههای آتش سوخت و رفت. اما آنچه از اين غارت و آتشافروزی برجای ماند و محصول آن بيداد بود، همانا پختهشدن لوحهها و بازماندن آنها تا به امروز است.
اکنون در دومين تاراجی که لوحهها نظارهگر آن بودهاند، باز هم دنيايی که خود را صاحب قانونهای مترقی و تمدن و حقوق بشر و آزادی میداند، فرمان تاراج و حراج آنها را به نفع بازماندگان کسانی که فرمان آزادی خود را از دست نگارندگان همين کتيبهها دريافت کرده بودند، صادر میکند. و ملت ما در اوج عقبماندگی علمی و اقتصادی، چيزی برای مقابله با اين حکم و اهرمی برای بازداشتن و فشار متقابل در برابر آنان در اختيار ندارد، مگر همت بلند اعتراض مستقل مردمانی از سراسر جهان.
سومين و عجيبترين تاراجی که لوحهها اکنون از سر میگذرانند، رفتار و اظهارنظرهای حيرتانگيز و باورنکردنی خود ماست. اظهار نظری که چند نفر در لابلای سخنان به ظاهر معترضانه خود بيان داشتند و مدعی بازگشتن بيشتر لوحهها به ايران شدند. ادعاهايی که نه تنها معنا و منظور گويندگان آن سخنان نادرست را نمیتوان درک کرد، بلکه با اظهارنظر تأسفبار مقامهای مسئول ديگری توأم میشود و در بسياری از رسانهها بازتاب میيابد که «مبلغ ۷۱ ميليون دلاری که دادگاه آمريکايی برای حراج کتيبهها به عنوان قيمت پايه تعيين کرده، رقم پايينی است و اين اجحاف به کتيبهها است!» تصور نمیکنم رنجها و آزارهای ديگری که بر سر لوحهها آمد، به دردناکی و سختی اين سخنان بوده باشد. واقعاّ چه میتوان گفت؟ ميهنمان چند میارزد؟ بيايد بر سر قيمتش چانهای بزنيم.
اين تاراجها همواره دستاورد نيکی نيز به همراه خود داشته است. اميد میرود اين رويدادهای اخير نيز دستاورد توجه بيشتر جوانان ايران به فرهنگ و تمدن شکوهمند نياکان خود، و موجهای تنومند و شکوهمند بازگشت به هويت ملی را به همراه داشته باشد.