پنجشنبه 31 شهريور 1384

تنها شاگرد هوشنگ‌ گلشيري‌ هستم‌ كه‌ مطلقا مثل‌ او نمي‌نويسم‌، گفت‌وگو با سيامك‌ گلشيري‌ داستان‌نويس‌ و مترجم‌، نيلوفر دهني، اعتماد

سيامك‌ گلشيري‌ در سال‌ 1347 در اصفهان‌ متولد شده‌ است‌ و فوق‌ليسانس‌ زبان‌ و ادبيات‌ آلماني‌ دارد. كار داستان‌نويسي‌ را از سال‌ 1371 شروع‌ كرده‌ است‌ و اولين‌ مجموعه‌ داستانش‌ «از عشق‌ و مرگ‌» در سال‌ 1377 توسط‌ نشر مركز به‌ چاپ‌ رسيد و مجموعه‌ داستان‌ «همسران‌» را در سال‌ 79 انتشارات‌ نگاه‌ منتشر كرد. اولين‌ رمانش‌ «كابوس‌» در سال‌ 79 به‌ چاپ‌ رسيده‌ است‌. سيامك‌ گلشيري‌ دو رمان‌ «شب‌ طولاني‌ » و «ميهماني‌ تلخ‌» را در سال‌ 80 به‌ كارنامه‌ ادبي‌ خود افزود و در اسفند سال‌ 81 هم‌ رمان‌ «نفرين‌ شدگان‌» از او منتشر شد. وي‌ علاوه‌ بر نوشتن‌ داستان‌، چند كتاب‌ نيز ترجمه‌ كرده‌ است‌، از جمله‌ مجموعه‌ داستان‌ «اندوه‌ عيسي‌» و رمان‌ «ميراث‌» اثر هاينريش‌ بل‌.
----------------------------------

- اول‌ از همه‌ ممكن‌ است‌ بپرسم‌ در مركز گفت‌وگوي‌ تمدنها چه‌ مي‌كنيد؟
* در طي‌ 3 سال‌ گذشته‌ جلساتي‌ بطور مداوم‌ هر ماه‌ برگزار مي‌شد، جلسات‌ ادبي‌ كه‌ به‌ ادبيات‌ ايران‌ و جهان‌ مربوط‌ بود و در آنها از نويسندگان‌ و شعراي‌ معاصر دعوت‌ مي‌شد.
همچنين‌ ما يكسري‌ بروشورهايي‌ به‌ دانشگاه‌ها داده‌ايم‌ تا پايان‌نامه‌هايي‌ را كه‌ مناسب‌ موضوع‌ گفت‌وگوي‌ تمدنهاست‌ به‌ اينجا بياورند و اگر ما تاييد كنيم‌ با همكاري‌ مركز آن‌ تز انجام‌ مي‌شود و حمايت‌ مالي‌ هم‌ مي‌شود. بعد از آن‌ تز يك‌ مقاله‌ تهيه‌ مي‌كنند و در مجله‌ مركز چاپ‌ مي‌شود يا گاهي‌ طرح‌هايي‌ مانند فيلمنامه‌ يا موارد مشابه‌ براي‌ ما آورده‌ مي‌شود كه‌ البته‌ موضوعشان‌ با گفت‌وگوي‌ تمدن‌ها مطابقت‌ دارد. در صورت‌ تاييد، از آنها حمايت‌ مي‌شود. كتاب‌هايي‌ هم‌ كه‌ با موضوع‌ گفت‌وگوي‌ تمدن‌ها ارتباط‌ دارند به‌ اينجا آورده‌ مي‌شوند و باز در صورت‌ تاييد، از نويسندگان‌ حمايت‌ مي‌شود ، به‌ اين‌ صورت‌ كه‌ معمولا يك‌ تعداد از نسخه‌هاي‌ كتاب‌ را مركز خريداري‌ مي‌كند.

- شما در حال‌ جمع‌آوري‌ ادبيات‌ عامه‌ اروپايي‌ نيز هستيد؟
* نه‌، به‌ هيچ‌وجه‌.

- اما در برخي‌ سايت‌ها به‌ اين‌ اشاره‌ شده‌ است‌.
* نه‌، براي‌ انتشارات‌ قصيده‌سرا و نثر ثالث‌ دو كتاب‌ افسانه‌ها به‌ همراه‌ آقاي‌ علي‌ عبداللهي‌ ترجمه‌ كرده‌ايم‌. ولي‌ اينكه‌ من‌ در حال‌ جمع‌آوري‌ ادبيات‌ عامه‌ و ترجمه‌ آن‌ باشم‌ صحت‌ ندارد. گاه‌ پيش‌ آمده‌ كه‌ من‌ با يك‌ خبرگزاري‌ مصاحبه‌ كرده‌ام‌ و به‌ عنوان‌ مثال‌ دقيقا گفته‌ام‌ «نمي‌توان‌...» ولي‌ آنها در خبر نوشته‌اند «مي‌توان‌...» و بر همين‌ اساس‌ تيتر هم‌ زده‌اند.

- الان‌ چه‌ كاري‌ در دست‌ نوشتن‌ يا انتشار داريد؟
* در حال‌ حاضر مجموعه‌ داستان‌ عنكبوت‌ مجوز گرفته‌ است‌ و در حال‌ چاپ‌ هست‌. ضمنا در حال‌ نوشتن‌ داستاني‌ هستم‌ كه‌ چون‌ تازه‌ آن‌ را شروع‌ كرده‌ام‌ نمي‌دانم‌ رمان‌ كوتاه‌ مي‌شود يا داستان‌ بلند. علاوه‌ بر آن‌ بر روي‌ يك‌ مجموعه‌ داستان‌ ديگر نيز كار مي‌كنم‌ كه‌ داستان‌هايش‌ جايي‌ چاپ‌ نشده‌اند.

- آقاي‌ گلشيري‌ من‌ بيشتر كتاب‌هاي‌ شما را خوانده‌ام‌. آثارتان‌ را هم‌ كه‌ گاه‌ در مجلات‌ و سايت‌ها به‌ چاپ‌ مي‌رسد مي‌خوانم‌. به‌ جز رمان‌ «كابوس‌» كه‌ زبان‌ ويژه‌ خودش‌ را داشت‌ به‌ نظر مي‌رسد شما در كارهاتان‌ بشدت‌ تمايل‌ به‌ ساده‌نويسي‌ داريد. در اينكه‌ ساده‌نويسي‌ بسيار سخت‌ است‌ شكي‌ نيست‌. اما ذهن‌ پيچيده‌ ما شرقي‌ها، عادت‌ به‌ معلق‌ و پيچيده‌گويي‌ كرده‌ است‌. ضمن‌ اينكه‌ ساده‌نويسي‌ شايد اصلا متعلق‌ به‌ ما نباشد و در واقع‌ يك‌ سبك‌ وارداتي‌ و كاملا غربي‌ باشد، فكر نمي‌كنيد اينجور نوشتن‌ براي‌ ايراني‌ها با موفقيت‌ همراه‌ نباشد؟
* اولا بايد بگويم‌ كه‌ سخت‌ترين‌ نوع‌ نوشتن‌، همين‌ ساده‌ نوشتن‌ است‌. يعني‌ يك‌ داستاني‌ از من‌ كه‌ بيرون‌ مي‌آيد و منتقدان‌ نقدي‌ بر آن‌ مي‌نويسند مي‌بينم‌ كه‌ نوشته‌اند داستان‌ يك‌ خط‌ روايي‌ مشخصي‌ دارد و از نظر زماني‌ هيچ‌ويژگي‌ خاصي‌ ندارد و گاه‌ شده‌ كه‌ همين‌ ساده‌ بودن‌ را عيب‌ داستان‌ بشمارند. در حالي‌ كه‌ نوشتن‌ چنين‌ داستاني‌ بي‌نهايت‌ دشوارتر از داستان‌هايي‌ است‌ كه‌ من‌ مي‌بينم‌ گاه‌ در ايران‌ چاپ‌ مي‌شود و زبان‌ عجيب‌ و غريبي‌ دارد. در حالي‌ كه‌ من‌ آخرين‌ داستاني‌ را كه‌ نوشتم‌ شايد هشتاد بار پاكنويس‌ كردم‌ تا چيزي‌ شد كه‌ مي‌خواستم‌. يعني‌ در آوردن‌ ديالوگ‌ها، فضا، زمان‌ داستان‌، همه‌ اينها كار زيادي‌ مي‌برد. من‌ قبلا مي‌خواندم‌ كه‌ برخي‌ نويسنده‌ها تا جايي‌ داستانشان‌ را ادامه‌ مي‌دهند تا به‌ جايي‌ مي‌رسد كه‌ فقط‌ يك‌ ويرگول‌ يا يك‌ واو را حذف‌ مي‌كنند. براي‌ من‌ نيز چنين‌ اتفاقي‌ مي‌افتد.
يعني‌ گاه‌ شده‌ است‌ كه‌ وقتي‌ براي‌ بار پنجاه‌ و چندم‌ داستانم‌ را پاكنويس‌ مي‌كنم‌ به‌ همين‌ ويرگول‌ و واو و اينها مي‌رسد.
نمونه‌اش‌ همين‌ داستاني‌ است‌ كه‌ الان‌ دارم‌ مي‌نويسم‌. با اينكه‌ تايپ‌ شده‌ و آماده‌ شده‌ است‌ باز هم‌ در حال‌ بازبيني‌ آن‌ هستم‌. آن‌ چيزي‌ كه‌ شما به‌ آن‌ اعتقاد داريد، من‌ فكر مي‌كنم‌ بخشي‌ از ادبيات‌ و برخي‌ از نويسندگان‌ امروز به‌ تقليد از نويسندگان‌ دهه‌ چهل‌ و پنجاه‌ كه‌ نثر دشوار داشته‌اند سراغ‌ چنين‌ كارهايي‌ رفته‌اند و آثاري‌ خلق‌ كرده‌اند كه‌ پيچيدگي‌ در نثر آن‌ است‌ چنانكه‌ داستان‌ را تبديل‌ به‌ رمز كرده‌ است‌ و فوق‌العاده‌ خواندن‌ آن‌ مشكل‌ است‌. من‌ اعتقاد ندارم‌ كه‌ مردم‌ به‌ سمت‌ آثاري‌ رفته‌اند كه‌ نثر پيچيده‌ دارند. اغلب‌ اين‌ كتاب‌ها فروش‌ چنداني‌ هم‌ ندارد. برخي‌ از آنها نيمچه‌ جايزه‌يي‌ هم‌ مي‌گيرند. اما به‌ زور به‌ چاپ‌ دوم‌ مي‌رسد. من‌ اشكال‌ را از آن‌ مي‌ دانم‌ كه‌ هيچ‌ گونه‌ دانشي‌ ندارند و مي‌شنوم‌ كه‌ اين‌ طرف‌ و آن‌ طرف‌ داور شده‌اند. يا فرض‌ كنيد كارگرداني‌ كه‌ مطمئنم‌ هيچ‌ چيزي‌ از رمان‌ نمي‌داند ، درباره‌ رمان‌ نظر مي‌دهد. حاصلش‌ اين‌ مي‌شود كه‌ براي‌ نويسنده‌يي‌ كه‌ 60 سالش‌ است‌ و كلا دو مجموعه‌ داستان‌ دارد، بزرگداشت‌ برگزار مي‌كنند. اينها چيزهايي‌ است‌ كه‌ دارد توي‌ اين‌ مملكت‌ اتفاق‌ مي‌ افتد. وظيفه‌ اصلي‌ ادبيات‌ در وهله‌ اول‌ لذت‌ بردن‌ است‌ يعني‌ كسي‌ كه‌ مي‌ خواهد شروع‌ به‌ خواندن‌ يك‌ داستان‌ كند در درجه‌ اول‌ مي‌خواهد يك‌ قصه‌ بخواند و لذت‌ ببرد. از منتقد گرفته‌ تا عامي‌ترين‌ خواننده‌. خود من‌ در مواجهه‌ با برخي‌ از اين‌ آثار، خيلي‌ زود كنارشان‌ مي‌گذارم‌. مثلا ممكن‌ است‌ يك‌ اثر غربي‌ پيدا شود كه‌ خيلي‌ هم‌ سخت‌ باشد. چي‌ را مثال‌ بزنم‌؟

- مثلا پاك‌كن‌ها.
* پاك‌كن‌ها يا جن‌. اينها با اينكه‌ در فارسي‌ ترجمه‌هاي‌ بدي‌ دارند، اما باز صحنه‌هاي‌ زيبا و لذت‌بخشي‌ دارند. مثلا خيلي‌ از صحنه‌هاي‌ رمان‌ «سلاخ‌خانه‌ شماره‌ 5» اثر كورت‌ ونه‌گات‌ بسيار زيبا است‌ و در مجموع‌ از خواندن‌ كل‌ كتاب‌ لذت‌ مي‌بري‌. يا خيلي‌ ديگر از نويسنده‌ها.

- اما كاري‌ در ادبيات‌ معاصر ما توسط‌ برخي‌ در حال‌ انجام‌ است‌ كه‌ البته‌ با رشد دانش‌ داستان‌نويسي‌ در ايران‌ در حال‌ منسوخ‌ شدن‌ است‌ و در رمان‌ و داستان‌ كوتاه‌ نثر فقط‌ يكي‌ از عناصر داستان‌ است‌ و بايد در خدمت‌ ديگر عناصر باشد.
برخي‌ نويسندگان‌ بزرگ‌ ما، از جمله‌ هوشنگ‌ گلشيري‌ سخت‌ درگير زبان‌ بوده‌اند. اما اين‌ در آثار نويسندگان‌ امروز كمتر ديده‌ مي‌شود. فكر نمي‌كنيد آن‌ سبك‌ داستان‌نويسي‌ خواننده‌ بيشتري‌ داشت‌ تا شكل‌ امروزي‌ آن‌ كه‌ به‌ نظر مي‌ رسد ايراني‌ نيست‌؟
* عموي‌ مرا كه‌ مثال‌ زديد، در داستان‌هايش‌ ضمن‌ اينكه‌ كار زباني‌ مي‌كرد قصه‌ هم‌ داشت‌. يك‌ قصه‌ محكمي‌ پشت‌ آن‌ بود. اما زبان‌ براي‌ من‌ يكي‌ از عناصر داستان‌ است‌. زبان‌ براي‌ من‌ در خدمت‌ داستان‌ است‌ و اصلا مايل‌ نيستم‌ كار زباني‌ بكنم‌.

- فكر نمي‌كنيد اينطوري‌ مخاطب‌ خاص‌ نخواهيد داشت‌؟
* من‌ برخلاف‌ شما اعتقاد دارم‌ اين‌ نوع‌ داستان‌ هم‌ مخاطب‌ عام‌ دارد هم‌ مخاطب‌ خاص‌. از خيلي‌ از آثاري‌ كه‌ به‌ چاپ‌ چندم‌ رسيده‌، پيداست‌. خيلي‌ از نويسندگان‌ كه‌ رفته‌اند دنبال‌ نثرنويسي‌، آثارشان‌ تبديل‌ به‌ يك‌ نقشه‌ گنج‌ شده‌ كه‌ بايد نشست‌ و كشف‌شان‌ كرد. فكر نمي‌كنم‌ اين‌ آثار مخاطب‌ چنداني‌ نه‌ در ميان‌ مخاطبان‌ خاص‌ و نه‌ در ميان‌ مخاطبان‌ عام‌ داشته‌ باشد. فكر كنيد بخواهند اينها را ترجمه‌ كنند كه‌ با دنياي‌ ديگري‌ ارتباط‌ برقرار كند. آن‌ وقت‌ چه‌؟ اين‌ نوع‌ نويسندگان‌ مي‌توانند ادعا كنند كه‌ دارند براي‌ يك‌ جمعيت‌ خيلي‌ كوچك‌ 200 يا 300 نفره‌ مي‌نويسند يا حتي‌ كمتر. من‌ مدتي‌ توي‌ يكي‌ از جلساتشان‌ شركت‌ مي‌كردم‌. يكي‌شان‌ شروع‌ مي‌كرد به‌ داستان‌ خواندن‌ و من‌ واقعا نمي‌فهميدم‌. از نثر پيچيده‌ و عجيب‌ و غريب‌ بگيريد تا فضا و مكان‌ پيچيده‌ و آدم‌هاي‌ خيلي‌ عجيب‌ و غريب‌ كه‌ من‌ اصلا نمي‌شناختم‌. سامرست‌ موآم‌ درباره‌ موپاسان‌ مي‌گويد: آدم‌هايي‌ با ظاهر انسان‌ خلق‌ مي‌كند و به‌ آنها صفات‌ انساني‌ مي‌دهد. من‌ فكر مي‌كنم‌ بايد درباره‌ آدم‌هاي‌ اين‌ داستان‌ها اين‌ حرف‌ را زد. حالا جالب‌ اينجاست‌ كه‌ بعد از اينكه‌ داستان‌هايشان‌ تمام‌ مي‌شد، بقيه‌ شروع‌ مي‌كردند به‌به‌ و چه‌چه‌ كردن‌. هر هفته‌ نوبت‌ يكي‌شان‌ بود. شكي‌ نيست‌ كسي‌ كه‌ مي‌رود سراغ‌ چنين‌ داستان‌هايي‌، بلد نيست‌ قصه‌ تعريف‌ كند. مي‌خواهد با اين‌ كار سر همان‌ جمع‌ اندك‌ كلاه‌ بگذارد كه‌ البته‌ سر خودش‌ كلاه‌ رفته‌. حالا فكرش‌ را بكنيد اين‌ ميان‌ آدم‌هايي‌ پيدا مي‌شوند كه‌ به‌ اين‌ داستان‌ها جايزه‌ هم‌ مي‌دهند. دليلش‌ هم‌ اين‌ است‌ كه‌ فلان‌ نويسنده‌ معروف‌ يك‌ زمان‌ از اين‌ آدم‌ تعريف‌ كرده‌. يك‌ بار يكي‌ از داوران‌ به‌ من‌ گفت‌ اگر داستان‌ها وارد فضاي‌ روشنفكري‌ بشوند، حتما جايزه‌ مي‌گيرند. يك‌ چنين‌ چيزي‌ با شناختي‌ كه‌ من‌ از ادبيات‌ غرب‌ دارم‌ كاملا مردود است‌. بعيد مي‌دانم‌ اين‌ داستان‌ها برخلاف‌ نظر شما حتي‌ مخاطب‌ خاص‌ حرفه‌يي‌ داشته‌ باشد.

- فكر مي‌كنيد نحوه‌ اهداي‌ جوايز، در خط‌ مشي‌ نويسندگان‌ هم‌ موثر باشد؟
* ببينيد اين‌ برنامه‌ جشنواره‌هاي‌ ادبي‌ و اهداي‌ جوايز بسيار خوب‌ است‌ ولي‌ ديد برخي‌ از داوران‌ سبب‌ مي‌شود بعضي‌ كه‌ بردن‌ جايزه‌ها براي‌ آنها بيش‌ از ادبيات‌ داستاني‌ اهميت‌ دارد به‌ سمتي‌ بروند كه‌ متناسب‌ با ديد منتقدان‌ است‌ و از اين‌ لحاظ‌ تاثير منفي‌ دارند.

- محتوا هم‌ ارزشش‌ براي‌ شما مانند ديگر عناصر داستان‌ است‌؟
* در ادبيات‌ داستاني‌ مدرن‌ آنچه‌ كه‌ مطرح‌ است‌ شيوه‌ روايت‌ است‌ نه‌ آن‌ چيزي‌ كه‌ بايد گفته‌ شود. به‌ عنوان‌ مثال‌ خيلي‌ از سوژه‌ها ابدي‌، ازلي‌ هستند. مثل‌ مثلث‌ عشقي‌. ممكن‌ است‌ خيلي‌ از داستان‌ها چنين‌ سوژه‌يي‌ را داشته‌ باشند اما آن‌ چيزي‌ كه‌ اين‌ داستان‌ها را از هم‌ جدا مي‌كند، شيوه‌ بيان‌ آنهاست‌.
من‌ در داستان‌هايم‌ خيلي‌ سعي‌ مي‌كنم‌ كه‌ به‌ زندگي‌ واقعي‌ نزديك‌ شوم‌ يعني‌ دقيقا آنچه‌ را كه‌ در واقعيت‌ روي‌ مي‌دهد، به‌ روي‌ كاغذ بياورم‌. البته‌ مسلم‌ است‌ كه‌ هيچكس‌ نمي‌تواند چنين‌ كاري‌ بكند مثلا فرض‌ كنيد نويسنده‌ فردي‌ را در واقعيت‌ ببيند و بعد همان‌ را دقيقا را تبديل‌ به‌ داستان‌ كند. به‌ عنوان‌ مثال‌ زن‌ خسيسي‌ را نويسنده‌ بخواهد موضوع‌ داستان‌ كند. مطمئنا همان‌ چيزي‌ كه‌ در واقعيت‌ هست‌ مبدل‌ به‌ داستان‌ نخواهد شد و نويسنده‌ براساس‌ تخيلش‌ چيزهايي‌ را به‌ آن‌ شخصيت‌ اضافه‌ يا از آن‌ كم‌ مي‌كند. بنابراين‌ نمي‌توان‌ چنين‌ چيزي‌ گفت‌ ولي‌ نويسنده‌ كسي‌ را خلق‌ كرده‌ است‌ كه‌ ممكن‌ است‌ در دنياي‌ واقعي‌ هم‌ باشد پس‌ داستان‌ رئال‌ است‌. اين‌ كاري‌ است‌ كه‌ من‌ مي‌كنم‌.

- برادرزاده‌ هوشنگ‌ گلشيري‌ بودن‌ چقدر بر داستان‌نويسي‌ شما تاثير داشت‌؟
* خب‌، به‌ هر حال‌ من‌ فكر مي‌ كنم‌ بي‌تاثير نيست‌. بويژه‌ آنكه‌ آدم‌ پسر احمد گلشيري‌ هم‌ باشد. براي‌ اولش‌ كه‌ بخواهي‌ داستان‌ يا كتابي‌ چاپ‌ كني‌، بد نيست‌. شايد بشود يك‌ داستان‌ يا دو داستان‌ يا سه‌ داستان‌ يا يك‌ كتاب‌ يا دو كتاب‌ چاپ‌ كرد. اما مطمئنا نمي‌شود هفده‌ كتاب‌ چاپ‌ كرد. يك‌ بار يكي‌ از نويسنده‌هاي‌ اصفهاني‌ به‌ من‌ گفت‌ اين‌ قضيه‌ توي‌ خانواده‌ شما ارثي‌ است‌. من‌ خيلي‌ وقت‌ها به‌ اين‌ قضيه‌ فكر كرده‌ام‌. خودم‌ چنين‌ چيزي‌ را مردود مي‌دانم‌. خيلي‌ چيزها بوده‌ كه‌ باعث‌ شده‌ من‌ به‌ اين‌ سمت‌ كشيده‌ شوم‌. از همه‌ بيشتر دوران‌ كودكي‌ام‌ و نوع‌ زندگي‌ام‌ و تضادهايي‌ كه‌ هنوز در من‌ هست‌، باعث‌ شده‌. نمي‌خواهم‌ بگويم‌ كودكي‌ عجيب‌ و غريبي‌ داشته‌ام‌. اصلا اينطور نبوده‌. بخاطر محيط‌ خانه‌مان‌ هم‌ حالم‌ از كتاب‌ و كتاب‌ خواندن‌ به‌ هم‌ مي‌خورد، چون‌ فقط‌ دور و برمان‌ كتاب‌ بود. اما خب‌ عاشق‌ قصه‌ شنيدن‌ و قصه‌ تعريف‌ كردن‌ بودم‌. چيزي‌ كه‌ اصلا فكرش‌ را هم‌ نمي‌كردم‌، اين‌ بود كه‌ رفتم‌ سراغ‌ نويسندگي‌.
بعدها خب‌ عمويم‌ بي‌تاثير نبود. از حدود سال‌ 73 تا 76 به‌ شكل‌ جدي‌ داستان‌ مي‌نوشتم‌ و برايش‌ مي‌خواندم‌. براي‌ پدرم‌ هم‌ همين‌ طور. من‌ تاثير او را بيشتر مي‌دانم‌، چون‌ مرا با ادبيات‌ كاملا مدرن‌ آشنا كرد. كتاب‌هايي‌ كه‌ به‌ من‌ معرفي‌ مي‌كرد بخوانم‌ يا حرف‌هايي‌ كه‌ درباره‌ داستان‌ برايم‌ مي‌زد، درس‌هاي‌ فوق‌العاده‌يي‌ بودند. به‌ هر حال‌ من‌ تنها شاگرد هوشنگ‌ گلشيري‌ هستم‌ كه‌ مطلقا مثل‌ او نمي‌نويسم‌.

- در نفرين‌ شدگان‌ از زبان‌ يك‌ نويسنده‌ دباره‌ ادبيات‌ داستاني‌ چيزهايي‌ گفته‌ ايد و انتقاداتي‌ كرده‌ايد. آيا اينها سخنان‌ خودتان‌ بود كه‌ مي‌خواستيد به‌ جامعه‌ ادبي‌ بگوييد و با شخصيت‌هايتان‌ اين‌ كار را كرديد؟
* تقريبا حرف‌هاي‌ خودم‌ بود. البته‌ در آن‌ داستان‌ راوي‌ نويسنده‌ نيست‌ و اين‌ حرف‌ها را راوي‌ از زبان‌ دوستش‌ كه‌ روزنامه‌نگار و نويسنده‌ است‌، مي‌گويد و شايد بخشي‌ از آن‌ حرف‌ها به‌ جامعه‌ داستاني‌ ايران‌ برگردد.

- پس‌ انتقادات‌ خودتان‌ به‌ جامعه‌ ادبي‌ و داستاني‌ را در دهان‌ يكي‌ از شخصيت‌ها گذاشتيد؟
* بله‌.

شما عضو كانون‌ نويسندگان‌ هستيد؟
* بله‌.

- مواضع‌ سياسي‌ كانون‌ هم‌ در اين‌ عضويت‌ دخالت‌ داشت‌ يا فقط‌ به‌ دليل‌ اينكه‌ كانون‌ صنفي‌ نويسندگان‌ نيز هست‌؟
* كانون‌ نويسندگان‌ جايي‌ است‌ كه‌ تمام‌ نويسندگاني‌ كه‌ به‌ شكل‌ جدي‌ كار مي‌كنند بايد بتوانند عضو شوند. اما چيزي‌ كه‌ در عين‌ حال‌ براي‌ من‌ بسيار اهميت‌ دارد اين‌ است‌ كه‌ حقوق‌ مولف‌، مترجم‌ و شاعر در آنجا رعايت‌ شود. يكي‌ از وظايف‌ اصلي‌ كانون‌ نويسندگان‌ اين‌ است‌ كه‌ به‌ حقوق‌ مولف‌ و مترجم‌ توجه‌ كند. ناشران‌ يك‌ چنين‌ كانون‌ محكمي‌ دارند. اما فكر مي‌كنم‌ ما نويسندگان‌ اين‌ را نداريم‌.
يكي‌ دو سال‌ پيش‌ با يك‌ ناشر درگيري‌ پيد كردم‌. بعدها شنيدم‌ كه‌ بسياري‌ از نويسندگان‌ و شعرا با اين‌ ناشر درگير شده‌اند و ناشر خيلي‌ گردن‌ كلفتي‌ هم‌ هست‌. بعدها دوباره‌ يك‌ بار در يك‌ كتابفروشي‌ بودم‌ كه‌ متوجه‌ شدم‌ يكي‌ از كتابهايم‌ يك‌ چاپ‌ ديگر شده‌ است‌ و وقتي‌ با چند نفر ديگر مشورت‌ كردم‌ كه‌ به‌ وزارت‌ ارشاد و دادگاه‌ شكايت‌ كنم‌، آنها گفتند اين‌ كار را نكن‌ چون‌ براي‌ خودت‌ بد مي‌شود.

- چرا چنين‌ توصيه‌يي‌ كردند؟
* دلايلي‌ آوردند و بعدها متوجه‌ شدم‌ كه‌ خيلي‌ها چنين‌ مشكلي‌ داشته‌اند ولي‌ شكايت‌ نكرده‌اند. من‌ فكر مي‌كنم‌ اگر ما كانوني‌ داشتيم‌ كه‌ اول‌ به‌ فكر حقوق‌ مولف‌ و مترجم‌ بود خيلي‌ راحت‌ من‌ مي‌توانستم‌ در آنجا مشكلم‌ را مطرح‌ كنم‌. خيلي‌ از نويسندگان‌ و شاعران‌ ديگر نيز مي‌توانستند همين‌ كار را كنند. حداقلش‌ اين‌ بود كه‌ مي‌شد آن‌ ناشر را تحريم‌ كرد. هيچ‌ نويسنده‌يي‌ ديگر به‌ او كتاب‌ نمي‌داد.

- فكر مي‌كنم‌ اين‌ يكي‌ از آفات‌ انجمن‌هاي‌ صنفي‌ در ايران‌ است‌ كه‌ بيشتر از اينكه‌ به‌ مسائل‌ صنفي‌ اعضا بپردازند، درگير مباحث‌ سياسي‌ مي‌شوند.
* ببينيد كار نويسندگي‌ يك‌ كار فردي‌ است‌. چه‌ نويسنده‌ سياسي‌ باشد و چه‌ غيرسياسي‌. اما در يك‌ چنين‌ كانوني‌ افراد مي‌توانند مشكلاتشان‌ را مطرح‌ كنند.
البته‌ كانون‌ نويسندگان‌ همواره‌ با اين‌ مساله‌ روبرو بوده‌، از ابتداي‌ تاسيس‌ تاكنون‌، كه‌ از سوي‌ حكومت‌ فعاليت‌هايش‌ محدود مي‌شده‌ است‌. يعني‌ يك‌ ترسي‌ از جمع‌ شدن‌ نويسندگان‌ در كنار هم‌ وجود داشته‌ است‌ كه‌ نگذاشته‌اند هيچ‌وقت‌ پا بگيرد.

- نويسنده‌ براي‌ حرفه‌يي‌ شدن‌ به‌ چه‌ ابزاري‌ نيازمند است‌؟
* اول‌ اينكه‌ بايد خيلي‌ بخواند. يعني‌ چند برابر آنچه‌ مي‌نويسد بايد بخواند. نويسنده‌ بايد براي‌ خود اين‌ فرصت‌ را بگذارد كه‌ كتاب‌ بخواند. درست‌ خواندن‌ نيز خيلي‌ اهميت‌ دارد. من‌ به‌ شاگردانم‌ مي‌گويم‌ كه‌ حتما از ادبيات‌ كلاسيك‌ شروع‌ كنند چون‌ ادبيات‌ كلاسيك‌ قبل‌ از هرچيز قصه‌ گفتن‌ را ياد مي‌دهد. نويسنده‌هاي‌ قرن‌ نوزدهم‌ بيشتر در پي‌ تعريف‌ كردن‌ داستان‌ بودند. شهرزاد قصه‌گوي‌ وجودشان‌ را هيچ‌گاه‌ فراموش‌ نكردند. از اين‌ لحاظ‌ فيلم‌ و ادبيات‌ كلاسيك‌ بسيار موثر است‌. بعد مي‌توانند سراغ‌ آثار مدرن‌تر بيايند. مثلا آثار كافكا، همينگوي‌، جان‌ اشتاين‌ بك‌، فالكنر، سالينجر، ناباكوف‌ و خيلي‌ از نويسنده‌هاي‌ ديگر را بخوانند.

- چرا نويسنده‌هاي‌ ايراني‌ را مثال‌ نمي‌زنيد؟
* اتفاقا خيلي‌ از نويسندگان‌ ايراني‌ را معرفي‌ مي‌كنم‌ كه‌ آثارشان‌ را نخوانند. ايراني‌هايي‌ كه‌ فقط‌ به‌ نثر مي‌پردازند و حالت‌ قصه‌گويي‌شان‌ را از دست‌ داده‌اند. فكر مي‌كنند بايد به‌ دنبال‌ كارهاي‌ عجيب‌ و غريب‌ و نثربازي‌ و سخن‌پردازي‌ بروند. كارهايي‌ كه‌ بيشتر داستان‌ را شبيه‌ به‌ يك‌ انشا مي‌كند.
ضمن‌ اينكه‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ بايد به‌ شكل‌ منظم‌ كار كرد. در مورد خود من‌ اينطور بود. يعني‌ در روز حدود 2 ساعت‌ مي‌نوشتم‌. اولين‌ رماني‌ كه‌ نوشتم‌ ارشاد آن‌ را غيرمجاز شمرد و حالا خيلي‌ خوشحالم‌ و اصلا حاضر نيستم‌ آن‌ را بازنويسي‌ كنم‌. يعني‌ نويسنده‌ هرچقدر بيشتر كار كند به‌ همان‌ ميزان‌ در كارش‌ تبحر پيدا مي‌كند و از كارهاي‌ اوليه‌اش‌ فاصله‌ مي‌گيرد.

- نسبت‌ به‌ اولين‌ مجموعه‌ داستانتان‌ كه‌ چاپ‌ شد هم‌ اين‌ احساس‌ را داريد؟ يعني‌ اگر چاپ‌ نشده‌ بود الان‌ منتشرش‌ نمي‌كرديد؟
* بله‌، دلم‌ مي‌خواست‌ يكي‌ دو داستانش‌ را حذف‌ مي‌كردم‌ و روي‌ بقيه‌ داستان‌ها هم‌ كار مي‌كردم‌.

- سانسور بر كار نويسنده‌ چه‌ تاثيري‌ دارد؟
* به‌ هرحال‌، يك‌ جاهايي‌ من‌ فكر مي‌كنم‌ شايد مي‌شد صحنه‌هايي‌ را نوشت‌ كه‌ الان‌ نمي‌شود. بنابراين‌ ناچاريم‌ با همان‌ امكاناتي‌ كه‌ داريم‌ كار را ارايه‌ دهيم‌. من‌ هميشه‌ گفته‌ام‌ در جامعه‌يي‌ كه‌ سانسور وجود دارد نويسنده‌ها خيلي‌ خوش‌شانس‌تر از فيلمسازها هستند. چون‌ نويسنده‌ها اگر خبره‌ باشند مي‌توانند براحتي‌ با پنهان‌كاري‌ حرفشان‌ را بزنند ولي‌ فيلمسازها چون‌ كارشان‌ كاملا تصويري‌ و عيني‌ است‌ خيلي‌ بيشتر دردسر دارند. ضمن‌ اينكه‌ مخاطب‌ عام‌ هم‌ دارند.

- شما چقدر خودسانسوري‌ مي‌كنيد، وقتي‌ كه‌ مي‌نويسيد.
* ببينيد ذهن‌ من‌ ديگر در اين‌ چارچوب‌ شكل‌ گرفته‌ است‌.

- يعني‌ ذهنتان‌ خود به‌ خود سراغ‌ مسائل‌ ممنوعه‌ نمي‌رود؟
* دقيقا، من‌ براساس‌ ابزار و امكاناتم‌ كار مي‌كنم‌.

- فكر نمي‌كنيد ذهن‌تان‌ محدود شده‌ است‌ و اين‌ اصلا خوب‌ نيست‌؟
* من‌ داستان‌ كوتاهي‌ هم‌ داشته‌ام‌ كه‌ صحنه‌هايي‌ داشته‌ است‌ و به‌ همين‌ دليل‌ كنارش‌ گذاشته‌ام‌. ذهن‌ بسته‌ مي‌شود ولي‌ من‌ از ابتدا كه‌ مي‌خواهم‌ كارم‌ را شروع‌ كنم‌ با همان‌ ابزاري‌ كه‌ دارم‌ جلو مي‌روم‌.

- الان‌ هم‌ مثل‌ قبل‌ روزي‌ دو ساعت‌ كار مي‌كنيد؟
* بله‌، حتما.

- ساعات‌ مشخصي‌ براي‌ نوشتن‌ داريد؟
* معمولا صبح‌ها كار مي‌كنم‌. شب‌ها كه‌ اصلا نمي‌توانم‌ كار كنم‌ و صبح‌ها از ساعت‌ 8 تا ساعت‌ 12 11 كار مي‌كنم‌.

- ادبيات‌ مدرن‌ در ايران‌ وجود دارد؟
* خيلي‌ از داستان‌هايي‌ كه‌ نوشته‌ مي‌شود داستان‌هاي‌ مدرن‌ هستند.

- اما برخي‌ از نويسندگان‌ معتقدند كه‌ در ايران‌ ادبيات‌ مدرن‌ وجود ندارد؟
* كساني‌ كه‌ مي‌گويند در ايران‌ ادبيات‌ مدرن‌ خلق‌ نشده‌ است‌ مطمئنا چيزي‌ از ادبيات‌ مدرن‌ نمي‌دانند. ادبيات‌ مدرن‌ داريم‌ ولي‌ در جاهايي‌ فكر مي‌كنم‌ نويسنده‌ به‌ علت‌ نداشتن‌ دانش‌ كافي‌ از داستان‌نويسي‌ نتوانسته‌ است‌ يك‌ داستان‌ كاملا مدرن‌ به‌ وجود آورد.

- داستان‌ پست‌مدرن‌ چطور؟
* در مورد داستان‌ پست‌مدرن‌ نمي‌توانم‌ بگويم‌ به‌ همان‌ معنايي‌ كه‌ در غرب‌ وجود دارد، ما هم‌ داريم‌. زياد هم‌ نبايد دنبال‌ اين‌ بود كه‌ ادبيات‌ پست‌ مدرن‌ خلق‌ شده‌ است‌ يا نه‌؟

- به‌ دنبال‌ ادبيات‌ مدرن‌، مگر نبايد پست‌ مدرن‌ خلق‌ شود؟
* در ايران‌ من‌ داستان‌ پست‌مدرن‌ سراغ‌ ندارم‌. چيزهايي‌ هم‌ كه‌ هست‌ ناقص است‌. برخي‌ داستان‌ها هم‌ كه‌ وجود دارند سراسر پرت‌ و پلا هستند.

- در دنياي‌ امروز همه‌ چيز به‌ سمت‌ مختصر و مفيد شدن‌ پيش‌ مي‌رود. ادبيات‌ هم‌ به‌ سمت‌ ميني‌ ماليسم‌ خواهد رفت‌؟
* من‌ چنين‌ اعتقادي‌ ندارم‌. به‌ نظر من‌ اگر الان‌ يك‌ رمان‌ 5 جلدي‌ چاپ‌ شود، اگر خوب‌ باشد مردم‌ آن‌ را مي‌خوانند. مثلا وقتي‌ رمان‌ چند جلدي‌ سمك‌ عيار را شروع‌ مي‌كنيد بعد از خواندن‌ بيست‌ صفحه‌ آن‌ ديگر نمي‌توان‌ آن‌ را كنار گذاشت‌. يا جنايت‌ و مكافات‌، ژان‌ كريستف‌، آنا كارنينا يا برادران‌ كارامازوف‌ يا خيلي‌ كارهاي‌ ديگر مانند ناتور دشت‌ يا خورشيد همچنان‌ مي‌دمد. من‌ چنين‌ چيزي‌ را مردود مي‌دانم‌ كه‌ چون‌ ما در زندگي‌ مدرن‌ فرصت‌ كمي‌ داريم‌ بنابراين‌ نمي‌توانيم‌ رمان‌هاي‌ بلند بخوانيم‌. بنابراين‌ نمي‌توان‌ گفت‌ در آينده‌ همه‌ چيز به‌ سمت‌ ميني‌ماليسم‌ پيش‌ مي‌رود. با توجه‌ به‌ اينكه‌ ممكن‌ است‌ رماني‌ 600 500 صفحه‌يي‌ باشد اما ميني‌ماليستي‌ باشد. من‌ اعتقاد دارم‌ «شب‌ طولاني‌» يك‌ رمان‌ ميني‌ماليستي‌ است‌. يعني‌ با قواعد اين‌ سبك‌ همخواني‌ دارد و تنها مشخصه‌ ميني‌ماليسم‌ كوتاه‌ بودن‌ داستان‌ نيست‌. شخصيت‌ها، ديالوگ‌ها، نثر داستان‌ هر كدام‌ بايد ويژگي‌هايي‌ خاص‌ اين‌ سبك‌ را داشته‌ باشند. بنابراين‌ اعتقاد ندارم‌ كه‌ به‌ سمت‌ كوتاه‌ و مختصر شدن‌ داستان‌ ها پيش‌ مي‌روم‌.

- در مورد نويسنده‌هاي‌ نسل‌ سوم‌ و چهارم‌ اين‌ اميدواري‌ وجود دارد كه‌ مانند نويسنده‌هاي‌ نسل‌ دوم‌ ما بدرخشند؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

* ببينيد، من‌ گاه‌ در روزنامه‌ها و مجلات‌ داستان‌هايي‌ از نويسنده‌هاي‌ امريكايي‌ يا اروپايي‌ مي‌خوانم‌ كه‌ اتفاقا از نويسنده‌هاي‌ جواني‌ هم‌ هستند داستان‌هاي‌ بسيار زيبا و ساده‌يي‌ هستند. فكر مي‌كنيد چرا مدام‌ حرف‌ نثر و نثرنويسي‌ را پيش‌ مي‌كشم‌. اين‌ نكته‌ خيلي‌ مهم‌ است‌. وقتي‌ داستان‌هاي‌ اين‌ امريكايي‌ها يا اروپايي‌ها را كه‌ گفتم‌، مي‌خوانيد، مي‌بينيد كه‌ يك‌ موقعيت‌ خيلي‌ ساده‌ است‌. از يك‌ موقعيت‌ خيلي‌ ساده‌، داستاني‌ زيبا و جذاب‌ به‌ وجود آورده‌اند و درونمايه‌هاي‌ فوق‌العاده‌يي‌ هم‌ دارند. احتياج‌ نيست‌ آدم‌ تاريخ‌ كشورش‌ را با آن‌ نثر قرن‌ چهارم‌ پنجمي‌ در داستان‌ بياورد، تا داستانش‌ شاهكار بشود. برعكس‌، به‌ نظر من‌ مزخرف‌ مي‌شود، مگر آنكه‌ نويسنده‌، اصول‌ داستان‌ مدرن‌ را بداند. در ايران‌ در حال‌ حاضر كمتر داستان‌هايي‌ بيرون‌ مي‌آيد كه‌ داستان‌هاي‌ شسته‌ رفته‌يي‌ باشند و يك‌ موضوع‌ خيلي‌ ساده‌ هم‌ داشته‌ باشند و در عين‌ حال‌ لذت‌بخش‌ باشند. فكر مي‌كنم‌ نسل‌ فعلي‌ داستان‌نويسان‌ اكثرا بطور مدام‌ كار نمي‌كنند. اينكه‌ نويسنده‌ خود را موظف‌ بداند بطور حرفه‌يي‌ كتاب‌ بخواند و داستان‌ بنويسد و مدام‌ كار كند را من‌ نمي‌بينم‌.
گاهي‌ هم‌ البته‌ داستان‌هايي‌ خوانده‌ام‌ از نويسندگان‌ مشهور قديمي‌ كه‌ مي‌بينم‌ خيلي‌ پرت‌ و پلاست‌. هنوز در آن‌ فضاي‌ قديمي‌ مانده‌اند و هيچ‌ كتابي‌ هم‌ نخوانده‌اند. كما اينكه‌ در يكي‌ از روزنامه‌ها با يكي‌ از آنها مصاحبه‌ شده‌ بود، گفته‌ بود كه‌ من‌ به‌ همان‌ دو سه‌ كتابي‌ كه‌ قبلا خوانده‌ام‌ اكتفا مي‌كنم‌ و كتاب‌ نمي‌خوانم‌.

- من‌ از برخي‌ داستان‌نويسان‌ شنيده‌ام‌ كه‌ كتاب‌ كم‌ مي‌خوانند تا مبادا روي‌ نثرشان‌ اثر بگذارد.
* گاهي‌ ممكن‌ است‌ در طول‌ نوشتن‌ اثري‌ چنين‌ اتفاقي‌ بيفتد مثلا وقتي‌ رمان‌ كابوس‌ را مي‌نوشتم‌ چون‌ نثرش‌ مربوط‌ به‌ جوانان‌ امروز تهراني‌ بود، مجبور بودم‌ كتابي‌ نخوانم‌ تا در فضا بمانم‌. ولي‌ نوشتن‌ كابوس‌، سه‌ چهار ماه‌ بيشتر طول‌ نكشيد و بعد از آن‌ مجبور بودم‌ كتاب‌ بخوانم‌. چون‌ خوراك‌ نويسنده‌ از كتاب‌ است‌. براي‌ اينكه‌ بتواند چيزي‌ خلق‌ كند بايد بنزين‌ داشته‌ باشد. بنزينش‌ هم‌ كتابي‌ است‌ كه‌ مي‌خواند.

- خواننده‌هاي‌ حرفه‌يي‌ تنها به‌ خانواده‌ ادبيات‌ و اهالي‌ ادب‌ تعلق‌ دارند يا خوانندگان‌ عادي‌ هم‌ مي‌توانند در ميان‌ آنها باشند‌؟
* مي‌توانند باشند. من‌ عده‌يي‌ را مي‌شناسم‌ كه‌ جزو خانواده‌ ادبيات‌ نيستند ولي‌ ادبيات‌ داستاني‌ و كتاب‌هايي‌ را كه‌ در اين‌ زمينه‌ منتشر مي‌شود، مي‌خوانند.

- خوانندگان‌ آؤار شما را بيشتر چه‌ طيفي‌ تشكيل‌ مي‌دهد‌؟
* هر طيفي‌ مي‌تواند باشد. يكي‌ از اقوام‌ دور ما در عمرش‌ كتاب‌ نخوانده‌ است‌ اما همسران‌ را كه‌ خواند، به‌ من‌ زنگ‌ زد و مشخا شد كه‌ برايش‌ كشش‌ داشته‌ است‌. خوانندگان‌ حرفه‌يي‌ هم‌ كه‌ به‌ هر حال‌ كتابهايم‌ را مي‌خوانند.

- دوران‌ اصلاحات‌ چه‌ تاثيري‌ بر وضعيت‌ ادبي‌ داستاني‌مان‌ داشت‌‌؟
* به‌ هر حال‌ بي‌تاثير نبود، ولي‌ نه‌ آنقدرها.

- چرا‌؟
* براي‌ آنكه‌ با مشكل‌ كتاب‌خواندن‌ مردم‌ مواجهيم‌. با فقر فرهنگي‌ مواجهيم‌. بسياري‌ از معلم‌ها و استادهاي‌ دانشگاه‌ كه‌ ادبيات‌ درس‌ مي‌دهند، هيچ‌ چيزي‌ از رمان‌ و داستان‌ نمي‌دانند. مشكل‌ اصلي‌ ما همين‌ جاست‌. البته‌ روزنامه‌ها فعال‌ بودند و خيلي‌ هم‌ خوب‌ است‌، اما كافي‌ نيست‌.

- چه‌ شد كه‌ در نفرين‌ شدگان‌ به‌ مساله‌ زنها و فاجعه‌يي‌ كه‌ بر سرشان‌ فرود مي‌آيد پرداختيد‌؟
* همه‌ كتاب‌هاي‌ من‌ همينطور است‌.

- در نفرين‌ شدگان‌ بيشتر است‌. انگار كه‌ نويسنده‌ از وضعيت‌ نابسامان‌ زنها رنج‌ مي‌برد. اينطور نيست‌؟
* چرا، همينطور است‌. البته‌ تا حدودي‌. ولي‌ خب‌ من‌ به‌ همه‌ پرداخته‌ام‌ زنها هم‌ بخشي‌ از اجتماعي‌ هستند كه‌ راوي‌ با آنها روبرو مي‌شود.

در همين زمينه:

Copyright: gooya.com 2016