جمعه 16 دی 1384   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

۱۷ دی یاد آور دریده شدن خرافه حجاب از چهره زنان، بر بانوان ایران زمین خجسته باد، احمد پناهنده

اراده چنین بود که کشور ایران، از عقب ماندگی تاریخی در همه عرصه ها، به سمت پیشرفت و ترقی جهشی پرواز وار انجام دهد. ماندن و درجا زدن دیگر زمانش سپری شده بود و مردم ایران را دیگر سزاوار نبود در گذشته زندگی کنند.
تاریک اندیشان را می بایستی به حال خود رها می کردند تا در جهالت و درزهای عنکبوت گرفته اجتماعی، سیاهچال ِ درماندگی خود را با نعره شوم، جغدوار در خرابه ها عربده بکشند.
نسیم طراوت آفرین زندگی نو، چهره ها را از غبار فقر و عقب ماندگی می شست و تن و جان و دل خرافات زده را از خمودگی و افسردگی، شاداب می کرد و زندگانی سبز را چون بهاری از پس زمستان تیرگی و جهل ارمغان می داد.
بنای کهنه و فرسوده کشور در حال فرو ریختن بودند و عرصه های اجتماعی چون نگینی الماس وش، چشمان هر بیننده و جنبنده ای را نوازش می داد. امنیت به کشور برگشته بود. مکتب خانه های قرون وسطایی ِ ملاّها متروک و جای آن، مدارس نوین در هر شهر و دیار زینت گستر شده بود و بر خرافات و جهل هجوم می بردند. در کنار صدها پروژه پیشرفت آفرین از جمله تأسیس بانکهای ملی، کشاورزی ، رهنی و همچنین راه آهن سراسری، تأسیس دانشگاه تهران بود که افق جدیدی را در برابر چشمان منتظر همگان به سوی آینده تابناک و روشن، گشود.
چنین حرکت ظرفیت آفرینی، ندای دریدن جهل و پاره کردن حجاب کهنه پرستی را در جای جای جامعه جار می زد و روزهای نوین فردا را در هرکوی و برزنی فریاد می کرد.
بی گمان منطقی و طبیعی است، کشوری که اراده کرده است، زنجیرهای بنده ساز و برده وار را پاره کند و از عقب ماندگی تاریخی - جهت شوق رسیدن به شمع روشنگر پیشرفت - با پرواز پروانه وار، چرخشی مستانه بزند. بر زنجیرها است که پاره شوند و تاریکیها است که دریده شوند.
کشوری که اراده کرده است، راه آهن، دانشگاه، مدرسه، ارتش منظم، بیمارستان، کارخانه جات صنعتی، راههای شوسه و در کاکل همه اینها امنیت داشته باشد - به اعتبار چنین نوآوری و جهشی – در شرایطی قرار می گیرد که دیگر با چادر و چاقچور، لباس گل و گشاد، بند دنبان و گیوه عهد خرافات و جهل زده قاجاریه، همخوانی نداشته باشد.
به عبارت دیگر قدم گذاشتن در جاده شوسه، لازمه اش این است که بر کوره راهها و راه " مال رو" پشت کنی و دنیای نوین آینده را در جاده های مدرن با سرعت زمان، پیمودنی گشاینده طی کنی. و در این مسیر پیشرفت آفرین، نگاه جامعه را به سمت مدرنیته از غبار اعصار پاک کنی.
وقتی که دانشگاه تهران تأسیس شد. بر مکتب خانه های خرافه پرور بود که فروریزند و خرافات از تن جامعه رخت بر بندد و یا وقتیکه صنعت کارخانه ای، راه آهن، بیمارستان و مدرسه مدرن، تأسیس و گشایش یافت، بر چادرها، روبندها و چاقچورهای در بند کننده و اسارت بار و کنیزساز بود که از هم دریده شوند و جلوه های زیبایی و رعنایی و شیدایی را در سرسرای میهن، چون عروسان طبیعت سبز، جویبار جاری نماید و فضای مطهر زندگانی نوین را گلباران کند.
پای زنان ستم کشیده قرون اعصار، از دخمه های حرمسراها به جای جای جامعه باز شود و همپای مردان در کارهای سازندگی کشورشان به فعالیت های اجتماعی در همه عرصه ها بپر دازند. به دانشگاه راه یابند و در مصدر کارهای بزرگ فرهنگی، ادبی و علمی قرار بگیرند.
آری 17 دی سرآغاز هجوم به جهل و جنون و خرافات نشت کرده قرنهای متمادی در درزهای عنکبوت گرفته جامعه بود، که زنان کشور را در گونی سیاه پیچیده بودند و هیچ ارزش و حرمتی که آنها را در ردیف انسان قرار دهد، برای آنها قایل نبودند. هر چند در ابتدای این عمل تاریخی و راه گشا، زور و اجبار بکار رفته است. اما باید بدانیم که خرافات و روبند و چادر و چاقچور نهادینه شده در دل و جان جامعه طی قرون متمادی به زور بر مردم ایران تحمیل شد، بدون آنکه مردم و بویژه زنان از آن استقبال کنند. به گواهی تاریخ تا قبل از حمله تازیان به ایران زنان کشورمان بر تخت طاووس تکیه می زدند و رهبری کل امپراتوری را به عهده می گرفتند. بنا براین برای شروع این حرکت تاریخ ساز، لازم بود که در مقابل ابلهان تاریخ زور بکار گرفته شود. کما اینکه برای فرستادن جوانان به خدمت اجباری در مقابل آخوندهای مرتجع زور بکار گرفته شد. و یا باز کردن مدارس نوین و تحصیل دختران در مدارس و سپس در دانشگاه با مقاومت واپسگرایان روبرو شد.

سخن کوتاه:

آنچه که با نگاه امروز می توان دیروز را تحلیل کرد و امروز را به داوری نشست این است که اگر در 17 دی ماه 1314 آن جهش تاریخ ساز و پیشرفت آفرین جهت دریدن حجاب خرافه گرایی و بیرون کشیدن زنان از گونی سیاه با همتی بی همتا انجام گرفت و زنان را از پستوها و حرمسراها بیرون کشید و به آنها شخصیت انسانی بخشید، تاریخ نشان داده است که زنان نه اینکه به گذشته رجحت نکردند بلکه با لباس شیک و مدرن و آرایشی متین، زیبایی و رعنایی را هر چه تمام عیارتر بر بلند بالای بام جامعه چون بهار شکوفه باران کردند.
امروز اما با حجاب اجباری، زنان با شهامتی بی نظیر بر اسارت کنیزساز حجاب هجوم می آورند و بر حقوق پایمال شده خود در تمامی عرصه های اجتماعی با دیو واپسگرایی به مبارزه شورانگیز روی آوردند.

******

اکنون مایل هستم، اولین گروه از زنان والامقامی که پس از تأسیس دانشگاه تهران، جامه جهالت را دریدند و با اندوختن علم و معرفت، در مصدر کارهای سترگ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی قرار گرفته اند، به مناسبت 17 دی ماه در معرض قضاوت همگان بگذارم تا ببینیم که طی 10 سال از شروع دوران نوین ایران، چگونه این زنان از قهر پستوها و حرمسراها بر بام بالا بلند برج اجتماعی راه یافتند و نام ایران را با چهره ای جدید از بانوان، بلند آوازه کردند.

1 – دکتر شمس الملوک مصاحب *** سناتور
2 – بدرالملوک بامداد *** در خدمت آموزش و پرورش
3 – سراج النساء *** ......
4 – دکتر مهرانگیز منوچهریان *** سناتور
5 – زهرا اسکندری *** دبیر آموزش و پرورش
6 – بتول سمیعی *** دبیر آموزش و پرورش
7 - طوسی حائری *** دبیر آموزش و پرورش
8 – شایسته صادق *** محقق در ادبیات ایران و فرانسه
9 – تاج الملوک نخعی *** دبیر و بازرس آموزش و پرورش
10 – دکتر فروغ کیا *** پزشک
11 – دکتر زهرا کیا ( خانلری ) *** استاد دانشگاه

پس از راه گشایی این زنان عالیقدر، زنان دیگر در سراسر پهن دشت بی کران سرای ایران یکی پس از دیگری حجاب جهالت و روبند ِ بندگی را دریدند و در حد قد و قامت خود وارد فعالیت اجتماعی شدند که در صدر آنها بایستی روانشاد دکتر فرخ روی پارسا، وزیر آموزش پرورش و خانم دکتر مهناز افخمی وزیر امور زنان کشور را نام برد.
قدم گذاشتن در جاده پیشرفت و ترقی را پایانی نداشت و زنان قصد داشتند، با آزاد کردن انرژی متکاثف ِ قرون و اعصار، همه عرصه های اجتماعی را با صلاحیت شورانگیزی فتح کنند. و به همین منظور عرصه مردانه ورزش را جلوه ای از صفا و زیبایی و لطافتی به شیرینی طراوت گل معطر کردند.
سالار زنان کشور با تلاشی بی همتا کاری کردند، کارستان. و برای اولین بار در تاریخ ایران پس از رقابتهای انتخابی تیم ملی، یک تیم دختران دو ومیدانی و ژیمناستیک تشکیل دادند و راهی المپیک توکیو شدند ( 1963 ).
و این در حالی است که در اطراف نیاخاکمان، کشورهایی حضور دارند که زنان کشورشان هنوز هم بوسیله مرتجعین در بند هستند. جمهوری اسلامی در قرن 21 زنان ما را با ماهیت بغایت ضد تاریخی زن از عرصه ورزش محروم کرده است. اکنون مایل هستم برای پایان بردن این بخش از نوشته توجه شما را به فرازهایی از مصاحبه یکی از این سالار زنان، خانم " ژولیت گورکیان " جلب کنم که در المپیک توکیو ( 1963 ) شرکت داشت. مصاحبه کننده آقای ایرج ادیب زاده

" نخستین بار بود که قرار بود، یک تیم دختران دو ومیدانی و ژیمناستیک راهی بازی های المپیک شوند. کشور ما تازه می خواست، مشکلات اقتصادی و سیاسی را بر طرف کند و به راهی بیفتد که ملت های پیشرفته آغاز کرده بودند. ورزش یکی از همین نشانه های بهبود اقتصادی و پیشرفت و آرامش بود. به ویژه ورزش دختران ایران که به عنوان یکی از پدیده های تجدد راه خود را باز می کرد... هنگام مسابقه من گرمکن را در آوردم و با پیراهن ایران و شورت ورزشی برای پرتاب آماده شدم. اما دیدم یکی از مسئولان برگذاری مسابقه ها، یک آقای پاکستانی، آمد جلو و گفت زودباش گرمکن خودت را بپوش! گفتم چرا؟ گفت: پاهایت برهنه است. مردها می بینند!! در آن زمان کشور ما سال ها از همسایگانش جلوتر بود. این حرف ها را نداشتیم. در ورزش ما زن و مرد فرقی نداشتند. من واقعاً برایم مشکل بود که با گرمکن وزنه و دیسک پرتاب کنم. غیر ممکن بود..."

تلنگری به وجدانهای خفته و اذهان یخ بسته:

برای بیدار کردن وجدان خفته و اذهان رطوبت کشیده در جهل و ذوب شده در ولایت « انترناسیونالیسم » " پرولتری و امت جهانی " کافی است اشاره کنم که زنان ما در آن شرایط یعنی سال 1300 به بعد علی رغم پوشش اجباری در چادر و چاقچور فقط ساعاتی در روز اجازه داشتند بیرون بیایند و از تمامی حقوق اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و....محروم بودند و از ترس واپس گرایان قادر به هیچ کاری نبودند. موسیقی، این وسیله نوازش روح انسانی، تا آن زمان، فقیهان آن را صدای شیطان می نامیدند و هر کس که به آن می پرداخت و یا حتی آن را گوش میداد، مرتکب گناهی کبیره می شد. ولی می بینیم در همین دوران، موسیقی فاخر و سرزنده دوره ساسانی با باربد و نکیسایش که این چنین خوار و ذلیل شده بود، به همت علینقی خان وزیری و حمایت رضاشاه ووزیرمعارفش علی اصغرحکمت مبتکرطرح دانشگاه واولین رئیس آن، دوباره نسیم نوازش بخش خودش را در روح افسرده ایرانی دمید و از این طریق پای زنان را از پستوها واندرون ها بیرون کشید و شور و حال و جلوه ای تازه به موسیقی در حال شگفتن بخشیدند که در صدر فهرست این زنان هنرمند می توان قمرالملوک وزیری را نام برد که نه تنها برای همگان (مرد و زن) می خواند بلکه بی حجاب ونقاب برروی صحنه ظاهرمی شد. و برای نخستین باردر سال 1303 یعنی یازده سال پیش از کشف حجاب در تالار گراند هتل تهران در خیابان لاله زار بر روی صحنه رفت و در برابرزنان ومردان شگفت زده به آوازخوانی پرداخت. حال ببینیم قمر در این باره چه می گوید « آن روزها هر کس بدون چادر بود، به کلانتری جلب می شد، با این همه وقتی به من پیشنهاد شد، بدون چادردرنمایش گراندهتل ظاهر شوم، قبول کردم و پیه ی کشته شدن را به تن خود مالیدم و روی صحنه رفتم.هیچ اتفاقی هم نیافتاد..حتی مورد استقبال هم قرار گرفتم » هم چنین در رابطه با موفقیت واستقبال عمومی و بسلا مت گذشتن از دست قداره بندان و واپسگرایان، چنین شرح می دهد « رژیم مملکت تغییرکرده.و پس از یک بحران بزرگ، دوره آرامش فرا رسیده بود. حدس می زنم فکر برداشتن حجاب از همان موقع پیش آمده بود...».

نگاهی به شرایط زنان پس از " انقلاب شکوهمند ":



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




به این می اندیشم که چگونه زنان ایران زمین، اینگونه در گونی سیاه پیچانده شده اند و هرگونه حرکت دل انگیز و جلوه های زیبایی از آنان دریغ گشته و قوانینی ضد انسانی در حق آنها روا شده است. و امروز در این شرایط بس کشنده و درد آور خواهران ما در خاک اهورائی ایران که زمانی بر تخت طاووس پادشاهی تکیه داده بودند و از هر گونه حرمت و منزلت انسانی والا برخوردار بودند، اینگونه خوار و سرکوب شده روزگار غریبی را در وسعت غربت زده ایران زمین سپری می کنند و هر یک در درون و بیرون از خود با دنیایی از جهل و جهالت و تعصب فنا کنندهء تحمیل شده بر خود مبارزه ای سترک را در میدان بیداد و ستمگری، آهنگ عزمشان کرده اند که ابتدا خود رهبری به زمین زدن این سیه دلان ضد زن و زیبائی و لطافت و ظرافت را به عهده بگیرند و با آزاد سازی خود از چنبره دست و پا گیر تعصب و تیرگی، مردان در بند جهل و جهالت را آزاد کنند. و این منظری است دلنواز و شادی بخش بر چهره های غمگین امّا امیدوار که در زیر آوار تعصب و جهل، جوان نا شده در دست انداز پیری افتاده اند. آیا احتیاج است که باز گفته شود یک زن برابر با نصف مرد در جامعه ارزشیابی می شود و یا اینکه زن نمی تواند قاضی باشد و بدون اجازه شوهر به مسافرت برود؟ آیا باز هم بایستی گفته شود که زنان حق انتخاب شدن به مقام ریاست جمهوری را به این دلیل که چون " رجُل " نیستند، از آن محروم شوند؟ آیا ...و راستی چرا زنان امروز به این سطح از شرایط زندگی نزول داده شدند؟ چرا باز در چادر و چاقچور اسیر و از همهء مواهب آزاد زیستن محرومشان کردند؟ این سؤال و سؤالاتی از این دست را بایستی هر وجدان بیدار و آگاه و طرفداری از حقوق زنان و برابری آنها با مردان در همه عرصه ها پاسخ دهند و منصفانه به تاریخ بنگرند که چرا چنین شد؟
آیا بیهوده است که باز این سؤال دردناک را بر زبان بیاوریم که چرا روشنفکران ما پس از اتقلاب اکتبر روسیه بر هرچه مدرنیته و جامعه باز هجوم بردند و در آغاز دهه 40 خورشیدی چشم بر هر گونه ترقی و پیشرفت اجتماعی بستند و پشت فردی مرتجع بنام خمینی سینه زدند که با آزادی زنان در عرصه های اجتماعی و حق رأی و انتخاب شدن آنها مخالف بود و پس از آن سلاح بدست گرفتند و جامعه آفتاب گون را تیره و تار کردند و در هر کوی و برزن خون ریختند و جامعه و آزادیهای اجتماعی را محدود و قفل کردند و رژیم را در حالت تدافعی قرار دادند که در مقابل از خود عکس العمل نشان دهد و عاقبت پس از به زیر کشیدن رژیم پادشاهی جامعه را با تمامی دستاورد اجتماعی و ثروت، بدست رجاله های قرون اعصار تاریک سپردند که اولین اقدامش به حاشیه کشاندن زنان کشور بود و سپس پیچاندن آنها در گونی سیاه؟ آیا وقت آن نرسیده است که وجداناً گذشته ناشاد خودمان را مورد ملامت قرار دهیم و ابتدا به خودمان انتقاد کنیم و سپس در پیشگاه ملت ایران و بویژه زنان زانو بزنیم و از عملکرد بغایت ضد تاریخی خود عذر خواهی کنیم؟ مگر زنان روشنفکر ما در نظام پادشاهی گذشته چه کمبودی داشتند که آنچنان شوریدند تا دوباره در گونی سیاه فرو روند؟ اگر آن آزادیهای اجتماعی به قول روشنفکران آن زمان مبتذل بود، فرو رفتن در چادر و چاقچور را چه می نامند ؟ آیا به خاطر محدودیت سیاسی می بایستی جامعه پیشرفته در دیگر عرصه ها را به غول ارتجاع می سپردیم که همه دستاوردهای ما را لگد مال کند؟ هر چند این قلم معتقد است که زنان کشورمان چنین نمی خواستند که امروز بر آنها می رود ولی آیا حق داریم از آنها سؤال کنیم که در یک طیف ترقی خواهی و پیشرفت اجتماعی می توان واپسگرایان ضد زن را بر یک نظام مدرن و امروزی مقدم شمرد؟ آیا حق داریم سؤال کنیم که چرا در دهه 40 خورشیدی زنان روشنفکر در طیف چپ، تمامی مظاهر زیبائی را نفی می کردند و آرایش چهره و مو و لباس پوشیدن امروزی را به سُخره می گرفتند و دوست داشتند ژولیده و زمُخت لباس چریکی به تن کنند و از هر چه زیبائی متنفّر باشند؟ آیا رد کردن چنین مظاهر پیشرفت و مدرنیته، استقبال از کهنه پرستی و عقبگرائی نبود و نیست؟ نگوئید نه، زیرا به لحاظ منطقی نمی شود آن نظام پیشرفته در زمینه های اجتماعی و آزادی فردی در تمامی عرصه ها را رد کرد و از آخوند جماعت توقع بیشتراز آن را داشت. تازه اگر بر فرض محال آخوندها حاکم نمی شدند، مطمئناً ما امروز یکی از اقمار روسیه شوروی بودیم که همگان پس از فروپاشی این جسد مردار شده دیدیم که چه جهنمی بوده است. قصد ملامت ندارم ولی دردمند هستم زیرا خود در آن شرایط جوانی بودم که از دوران جوانی ام بهره می بردم و با تمامی مظاهر زیبائی نرد عشق می باختم. دختران همسن و سال من در اوج آزادی فردی و اجتماعی آنچه را که دلخواهشان بود انجام می دادند. روزگار دوره من روشن و آفتابی بود و از درخت پر طراوت شرایط زندگی، گل عشق می چیدیم و در عشق جوانی سرشار بودیم ( و اگر هم محدودیتی بود، تعصب و خشک مغزی فرهنگ شریعتمداران بود که هنوز رمقی داشتند و آزادیها را مانع می شدند ). در شب های تابستان " چمخاله " با دختران زیباروی، شب های تاریک را جلوه ای از عشق مستانه و شادکامی عاشقانه،چون کبوتری گردن فراز چرخشی جانانه می زدیم . به نام عشق می خوابیدیم و به عشق دیداریار بیدار می شدیم و در غروب روشن شهرمان به کوچه معشوق می رفتیم و دلی می دادیم و بوسه ای شکرین از لبهای داغ و تب دار دلدار می گرفتیم. آرشیو جوانی ام پر است از نامه های عاشقانه دل انگیز و جگر سوز که گاه گاه برشانه یکدیگر اشک شوق می ریختیم و روی زانوان یکدیگر به خواب می رفتیم. امیدوارم روزی بتوانم دوران رسوائی و شیدائی خود را بر کاغذ بنگارم و تقدیم دختران و پسران نسل جدید کنم که از همه این شور و شیدائی جوانی محروم هستند. آری در یک کلام دوره جوانی من دوره رمانتیک عشق سالاری بود. و امّا امروز دلم گرفته است، نه به خاطر خود بلکه به خاطر دختران و پسران جوانی که هنوز شهد عشق را نچشیده، بایستی به خانه " بخت " بروند تا بدبخت شوند چون نه جلوه ای از عشق موجود است و نه آزادی و دلدادگی، هرچه است سیاهی و تیرگی و پیچیده در چادر و چاقچور. و بر سر هر چهار راه و گذرگاها پاسداران شب در کمین هستند تا مبادا لبخندی از معشوق به سوی عاشق پرتاب شود. امروز اجبار کور حاکم است و زنان مجبورند آنچه را که آخوندهای ما قبل تاریخ می پسندند، انجام دهند.

*******

می گفتند و بعضاً می گویند و چه عبث می گفتند و میگویند چون رضاشاه چادر را از سر زنان برداشت، جامعه انتقام خودش را در " انقلاب شکوهمند " گرفت و دوباره به عصر چادر برگشت. می گوئیم خیر، در بعضی مواقع و در شرایطی خاص برای هماهنگ کردن یک جامعه عقب مانده بایستی از بالا اقدام کرد و آنانی را که در چنبره دین و مذهب از نوع خرافی اش اسیر هستند، ازبند خرافات نجات داد و نشاط جامعه را بارور کرد و جامعه را با دنیای امروزی هماهنگ نمود و این گامی بود که رضاشاه برداشت و دین و مذهب را به حاشیه راند و اگر چادر را از سر زنان برداشت، در عوض پای آنها را در عرصه های اجتماعی باز کرد که این خود یکی از مظاهر مدرنیته و آزادیخواهی بود که نسل قبل تر در انقلاب مشروطیت خواستارش بودند امّا نتواستند. و تاریخ نشان داده است که این عمل رضاشاه درست بوده است و زنان ما در حرکت به سمت آینده به گذشته رجحت نکردند، یعنی با اینکه شرایط آزادی پوشش ایجاد شده بود زنان در اکثریتشان در شهرها چادر برسر نگذاشتند ولی امروز پس از آن پیشرفت اجتماعی، زنان ما را به گذشته رجحت دادند و چادر و چاقچور برسرشان کردند. حال اگر شرایطی ایجاد شود که آزاد باشند خود در مورد پوشش تصمیم بگیرند خواهیم دید که بیش از 70 درصد آنها چادر و روسری را بر میدارند و کشف حجاب می کنند.

دکتر احمد پناهنده
کلن دی ماه 1384
[email protected]
[email protected]





















Copyright: gooya.com 2016