چهارشنبه 19 خرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جهان-فرهنگ و جُنبشِ سبز، عليرضا مناف زاده، راديو بين المللی فرانسه

جُنبش سبز، خودجوش و خودانگيخته آغاز شد، امّا زمينه هایِ آن در روزهایِ پيش از انتخابات در گرماگرمِ کارزارِ انتخاباتیِ موسوی و کرّوبی، دو کانديدایِ مخالفِ احمدی نژاد آماده شده بود. اين جنبش را همان مردمی به راه انداختند که به اميد تغيير با شوروشوق به پایِ صندوق های رأی رفته بودند.

موجی که در روزهای پيش از انتخابات به راه افتاده بود، چنان نيرومند و گُسترده و نويدبخش بود که رهبریِ نظام به ويژه گروهِ حاکم بر قدرتِ سياسی، نظامی و اقتصادیِ کشور را سخت هراسانده بود. اين گروه، که پايه هایِ قُدرتش را اساساً در دورهء اوّلِِ رياستِ جمهوریِ احمدی نژاد استوارکرده، حاضر به هيچ گونه مصالحه و تقسيمِ قدرت نبود. به ويژه آنکه از پشتيبانی بخشی از مردم نيز برخوردار بود و هست و، چنان که ديديم، هرگاه ضروری بداند آن را به نمايش می گذارد. پشتيبانانِ اين گروه را می توان ميوه چينانِ انقلاب ناميد. امّا بی درنگ بايد افزود که آنان نه از نظر اقتصادی و نه از نظر فرهنگی، طبقه يا قشر خاصی را تشکيل نمی دهند، بلکه خود وابسته به طبقات و قشرهایِ گوناگونِ جامعه اند.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


انبوهِ خانواده هایِ صاحب امتيازی که در چند دههء پس از انقلاب در پناهِ رژيم و در پيوندی سازمند با گروه هایِ بانفوذِ سياسی، نظامی واقتصادی به نان و نوا رسيده اند، پشتيبانانِ واقعی و فعّالِِ حکومتگرانِ کنونی اند. اعضایِ همين خانواده ها بودند که در روزهای پس از انتخابات به حمايت از احمدی نژاد در تظاهراتِ سازمانيافتهء دولتی فعّالانه شرکت کردند.

باری، آنچه از صندوق های رأی درآوردند و بی شرمانه به عنوانِ نتايجِ انتخابات اعلام کردند، نمی توانست ناباوری، بيزاری و، به طبع، اعتراضِ ميليون ها مردمی را که به موسوی و کرّوبی رأی داده بودند، برنينگيزد.

جنبشِ سبز را به سببِ برخی خواسته هایِ سياسی يا فرهنگی اش، جنبش طبقهء متوسط توصيف کرده اند. امّا به نظر می رسد که تحليلِ طبقاتی، حقيقتِ آن را چنان که بايد پديدار نمی کند. درست است که طبقهء متوسطِ شهری در اين جنبش سهمِ چشمگير دارد، اما دامنهء جنبش بسيار گسترده تر و خواسته هايش فراتر از خواسته هایِ اين طبقه است. اين جنبش، قشرهایِ گوناگونِ اجتماعی را به حرکت در آورده که نظامِ جمهوری اسلامی با ساختارِ کنونی اش نمی تواند انتظاراتشان را برآوَرَد و به خواسته هایِ اقتصادی، فرهنگی و سياسی شان پاسخ دهد. در اين جنبش، مؤمنان و مسلمانانِ واقعیِ سَرخورده از رهبرانِ کنونیِ نظام همان اندازه حضور دارند که انبوهِ جوانانِ مدرنِ بی کيش يا ندانم- کيش (لااَدر). کوشندگانِ مذهبی و غيرمذهبیِ اين جنبش بر مجموعه ای ازاصول و ارزش ها پای می فشارند که همه فراطبقاتی و جهانروا و جهانگسترند.

اين جنبش نشان داد که بر خلافِ آنچه برخی پيروانِ بحث هایِ تمّدنی و رواج دهندگانِ موضوع هايی مانند برخورد يا گفت و گویِ تمدن ها می انديشند و می گويند، در پسِ اختلاف هایِ فرهنگی و تمّدنی، جريانی نيرومند مردمانِ چهارگوشهء جهان را به سویِ آنچه امروز جهان-فرهنگ می نامند، پيش می رانَد. جهان-فرهنگ، نامی است که به مجموعه ای از اصول و هنجارهایِ رفتاری، پَسندهایِ هنری، دلبستگی هایِ ذوقی، مشغله هایِ ذهنی، شيوه هایِ حضور و، خلاصه، به مجموعه ای از ارزش هایِ جهانگستر داده اند که با نيرويی شگرف، ذهن و روانِ آدميان را در سراسرِ جهان تسخير می کند. اين جهان-فرهنگ، نتيجهء همگرايیِ چهار جريانِ توانمند در سطحِ جهانی است : نظامِ سرمايه داری، تکنيک-علم، فردگرايی و مصرف گرايی.

باری، اگر اين جهان-فرهنگ خود-مَداری و روحیّهء مصرف گرايی را در سراسرِ جهان رواج می دهد، در عوض، آرمان هايی مانند ايمنی و بهزيستیِ جمعی را نيز به ارزش هايی عالمگير تبديل کرده است. بی هيچ ترديدی، ايران جزو کشورهايی است که در آن ها اين دو عنصرِ اصلیِ جهان-فرهنگ جايگير شده و حتّا می توان گفت که تبديل به هنجارِرفتاری و چه بسا اخلاقی شده است. امروز با هيچ موعظهء اخلاقی و با هيچ هُشداری نمی توان از مردمی که نيرویِ اصلیِ جنبش سبز را تشکيل می دهند، دعوت کرد که از اين هنجارها روی برتابند. از آنان، برخلافِ پدرانشان، نمی توان انتظار داشت که از مصرفِ فراورده هایِ مادّی، فرهنگی، پوشاکی، خوراکی و تکنولوژيکیِ جهانِ مدرن چشم بپوشند و آسايش و بهروزیِ خود و فرزندانشان را فدایِ آرمان هايی خيالی کنند. آنان خواهانِ بهره مندی از همهء امکاناتِ جهانِ مدرن و مزايایِ بهزيستی اند.


Modifier


جنبش سبز نشان داد که روندِ فردیّت يابی در جامعهء شهری ايران، روندی پُرشتاب و سدناپذير است. در تظاهراتی که بی درنگ پس از اعلام نتايجِ انتخابات به راه افتاد، ضميرِ « من » بسيار بيش از ضميرِ « ما » شنيده می شد. شعارهايی مانند: « رأی من کو؟ »، « موسوی، موسوی، رأی مَنو پس بگير! » يا « کور شوم، لال شوم، کَر شوم، ليک محال است که من خَر شوم. » از همان آغاز نشان دهندهء حضورِ پُرتوانِ « منِ» فردی در اين جنبش بود. در حالی که در انقلاب ۱۹۷۹، به طور عمده، ضميرِ « ما » بود که در شعارهایِ مردم به کار می رفت. شعارهايی مانند: « نهضتِ ما حُسينيه، رهبرِ ما خُمينيه » يا « ما همه سرباز توييم خمينی – گوش به فرمان توييم خمينی »، نشان دهندهء حضورِ « ما »یِ جمعیِ بی شکل و ويرانگر و بی رحم و شکننده ای بود که ديری است جامعهء ايرانی می کوشد تا خود را از کابوسِ آن برهاند. مقايسهء شعارهایِ جنبش سبز با شعارهایِ انقلاب اين حقيقت را نيز آشکار می کند که در سه دههء پس از انقلاب، رابطهء مردم با رهبرانشان به کل دگرگون شده است. آنچه در شعارهایِ انقلاب می ديديم، سَرسپردگی بی قيد و شرط « ما »یِ جمعی بود به رهبرِ فرّه مند. در حالی که در شعارهایِ جنبش سبز، « منِ » فردیِ خودفرمان است که سخن می گويد و با اعتماد به نفس، رهبریِ سياسی را خطاب قرار می دهد و مسئوليت او را به وی گوشزد می کند.

پويندگیِ فرد و اهميت يافتنِ آمالِ فردی وجه نيرومندِ جهان-فرهنگ است که با شتابی باور نکردنی همهء جامعه ها و تمدن هایِ رویِ زمين را در می نَوَردد. آنچه در جهانِ امروز به رغمِ جنگ ها و تنش هایِ منطقه ای بيش تر به چشم می خورد، فرهنگ ها و تمدن هایِ فرو بسته نيست، بلکه پويايی و جهانگستریِ فرهنگِ فردیّت، خود فرمانی فردی و پافشاریِ بی امان بر حقوقِ فردی است. البته اين روندِ پُرشتاب، سدناپذير و جهانیِ فردیّت يابی به اين معنا نيست که جامعهء بشری به سویِ نوعی همسانی و همگونیِ ملال آور پيش می تازد. سليقه ها و رفتار هایِ آدميان، به هر حال، از فرهنگ و آداب و رسومِ آنان اثر می پذيرد. حقوق بشر يا هر وجه ديگری از جهان-فرهنگ، در پی آن نيست که آدميان را در سراسرِ جهان به افرادی بدونِ بند و پيوندِ فرهنگی تبديل کند. نه فردگرايی و نه مصرف گرايیِ جهانگستر، هيچ يک به ويژگی هایِ فرهنگی و به چندگانگیِ شيوه هایِ حضور در جهان پايان نخواهد داد.

جالب اينکه افراد هرچه بيش تر به ارزش هایِ جهان-فرهنگ می گِرَوند، بيش تر احساس می کنند که بايد از هویّت هایِ فرهنگی و زبانیِ خود دفاع کنند. بی جهت نبود که کانديداهایِ رياستِ جمهوری در انتخاباتِ سالِ پيش مُدام بر گذشتهء تاريخی و ميراثِ جمعیِ ايرانيان تأکيد می کردند. کرّوبی در مناظرهء تلويزيونی اش از ميراثِ زرتشتیِ ايرانيان نيز سخن گفت. آخوندِ شيعی به دفاع از زرتشتيگری برخاسته بود! در واقع او با اين کار به نيازی در جامعه پاسخ می گفت. بی شک جامعه اين ارج شناسی را از او می طلبيد.

پيشرویِ جهان-فرهنگ از کوششی که ملّت ها برایِ حضورِ هر چه برجسته تر در صحنهء جهانی می کنند يا، به عبارتی، از عرضِ وجودِ ملّت ها جدايی ناپذير است. موسوی و کرّوبی به رفتارِ سياسیِ احمدی نژاد در عرصهء بين المللی به اين سبب می تاختند که به اعتبار و حيثیّتِِ جهانیِ ايران لطمه می زند. به عکس، پشتيبانانِ احمدی نژاد بر اين عقيده اند که سياستِ خارجیِ او بر اعتبارِ ايران می افزايد. حتّا گاه ديده می شود که در ميانِ ايرانيانِ خارج نيز کسانی احمدی نژاد را مايهء سربلندیِ ايران بدانند بی آنکه سرسپردهء رژيم باشند.

جهان-فرهنگ، پيام آورِ زوالِ دولت-ملّت ها و سرآغازِعصرِ پساملّی نيست، بلکه نويدبخشِ بيداریِ هوّيت هایِ قومی و زبانی و فرهنگیِ تازه نيز هست. اين بيداری را در سراسر جهان، از جمله و به ويژه در ايران آشکارا می بينيم. هم کرّوبی وهم موسوی به اين حقيقت آگاهند و بارها در طیِ کارزارِ انتخاباتی شان از حقوقِ اقوامِ ايرانی سخن گُفتند. حتّا گروهی از ناسيوناليست هایِ ايرانی در گرماگرمِ کارزارِ انتخاباتی، کرّوبی را به سببِ پافشاریِ بيش از اندازه اش بر اين موضوع سرزنش کردند.

زنان در جُنبش سبز نقشِ تعيين کننده بازی می کنند. خواسته هایِ آنان و پيوندشان را با جُنبش سبز بايد جداگانه بررسی کرد. آنچه مسلم است، اين جنبش بی حضورِ آنان معنایِ خود را از دست می دهد.

باری، جنبش سبز را بايد در چندگانگی و پيچيدگیِ آن دريافت. برایِ پی بردن به حقيقتِ آن، بايد آن را در پيوندِ تنگاتنگ با گرايش هایِ پُرتوانِ جهان امروز و، به سخنِ بهتر، در پيوند با جريانِ نيرومندِ جهان-فرهنگ نگريست و بررسی کرد.
گرايش هایِ گوناگون می توانند در دلِ اين جنبش جايگير شوند و در جهتِ پيشبُرد آن بکوشند بی آنکه احساسِ بيگانگی کنند.

بر دوشِ راهِ سبزِ اميد، تشکيلاتی که خود را سازمانده و راهبرِ جنبشِ سبز می داند، مسئولیّتی گِران سنگينی می کند. اين تشکيلات تا زمانی می تواند به عنوانِ نمادِ سياسیِ جنبشِ سبز پايدار بماند که گرايش هایِ گوناگون و گاه تناقض آميزِ اين جنبش را در گفتمانِ سياسی اش بازتاب دهد و، در عين حال، چنان که مدعی است، پا از قانون اساسی بيرون نگذارد. کار ساده ای نيست. راه سبز اميد، راهِ پُرسنگلاخ و ناهموار وخطرخيزی است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016