حمايت جمعی از فعالان سياسی از تبادل سوخت هسته ای
به نام خدا
ما، بر اساس منافع ملی، از تبادل سوخت هستهای حمايت میکنيم
بخش مهمی از مردم ايران زير خط فقر نسبی و بخش قابل توجهی از آن زير خط فقر مطلق زندگی میکنند. سخن از حفظ کرامت آدمی و زندگی برای ارزشهای والا و عام بشری هم چون عدالت و آزادی، ارزشهای دگرخواهانه اخلاقی، دفاع از هويت و منافع جمعی و ملی و...؛ بدون تأمين نيازهای اوليه حياتی آدمی و ايجاد اوقات فراغت زمانی و زيستی فراتر از آن نيازها، ميسر نيست. در چند ساله اخير عليرغم سه برابر شدن درآمد عمدتا نفتی کشور (نسبت به دوره آقای خاتمی)، اما، بنا به سياستهای غيرکارشناسانه اقتصادی و انحصارگرايی سياسی داخلی از يک سو و سياستهای ماجراجويانه خارجی که روابط ايران را با بسياری از دول قدرتمند غربی و حتی همسايگان عربی و... دچار معضل و مشکل کرد، از سوی ديگر؛ بسياری از شاخصهای «کلان» اقتصادی کشور روند منفی و مأيوسکننده از خود نشان میدهند و در اقتصاد «خرد» نيز توده مردم به صورت ملموس و محسوس فشار زندگی روزمره را با گوشت و پوست خود احساس میکنند. بخش مهمی از آسيبهای اجتماعی و مشکلات خانوادگی و... نيز ريشه در اين امر مهم دارد.
اصلاح سياست خارجی کشور يکی از ريشههای اين معضل ريشهای را رو به حل خواهد برد. و اينک يکی از مهمترين معضلات سياست خارجی در رابطه ايران با جهان به مسئله هستهای برمیگردد. در همين راستا بیتدبيریها و ماجراجويیها در ساليان اخير، برخلاف دوران اصلاحات، باعث شده پرونده هستهای ايران از آژانس به شورای امنيت برود و موجب تحريمهای چندگانهای شده است که هزينه آن را مستقيما ملت ايران میپردازند. ولی شايسته و سزاوار نيست که اين ملت زحمتکش و رنجديده همزمان با چندبرابر شدن درآمدش، همچنان در فقر و رنج زندگی کند. (بنا به برآورد صندوق بينالمللی پول (IMF) سه تحريم عليه ايران ۳۵ ميليارد دلار در سال به درآمد ملی ايران زيان وارد کرده است.)
بر اين اساس و با توجه به اينکه؛
- ما برخورداری از انرژی هستهای را حق مسلم مردم ايران میدانيم. اما اين حق را در کنار ديگر حقوق مسلم مردم قبول داريم، حقوقی مانند حق برخورداری از توسعه و رفاه اقتصادی، دموکراسی، آزادی و حقوق بشر و.. .
- کشورهای جهان نيز اين حق را به رسميت شناخته و انکار نمیکنند. اما با توجه به برخی رفتارها و پنهانکاریهای سابق ايران (و بعضا با دستاويز قرار دادن آن) و نيز برخی رويکردها و سخنان ماجراجويانه و نسنجيده دولتمردان ايرانی در سياست خارجی، نسبت به حاکميت ايران حالت «بیاعتمادی» به وجود آمده و بر اين اساس نه با اصل برخورداری از انرژی هستهای، بلکه با غنیسازی داخلی اورانيوم توسط ايران که میتواند مصارف چندگانهای داشته باشد مخالفت میکنند. اين مخالفت اينک از يک جدال ديپلماتيک به قطعنامههای مصوب سازمان ملل تبديل شده است.
- ذخاير داخلی معدنی اورانيوم در ايران بيشتر از چند سال معدود و اندک، سوخت غنیسازی داخلی را بيشتر تأمين نمیکند و پس از آن ايران اجبارا بايد اين مواد را از بازار بينالمللی تأمين کرده و به فرمولهای پيشنهادی جهانی کنونی تن در دهد.
با عنايت به مسائل بالا ما سياست هستهای کنونی حاکميت را نادرست و خلاف منافع ملت ايران و البته رويکردی پيشگيرانه برای جلوگيری از عمده شدن ديگر موضوعات مرتبط با ايران در سطح بينالمللی میدانيم. همچنين و با توجه به نظارت دقيق آژانس و دوربينهای متعدد آن در ايران و نيز نظارتهای ماهوارهای متعدد که مانع هر گونه انحراف مسير هستهای ايرانی به سمت اهداف نظامی میشود؛ ما کشمکش دول بزرگ غربی با ايران در موضوع هستهای را نيز بهانه و روکشی بر جدال و کشمکشهای سياسی ريشهایتر ارزيابی میکنيم.
در نتيجه نکات فوقالذکر ما تبادل سوخت هستهای را به نفع ملت ايران، هم از نظر «اقتصادی» و هم از نظر «سياسی» میدانيم.
از نظر «اقتصادی» برداشتن تحريمهای اقتصادی به نفع ملت ايران است. چون باعث رفع موانعی میشود که اين تحريمها در مبادلات اقتصادی ايران ايجاد کرده و باعث شده بار مضاعفی بر دوش توليدکنندگان و نيز مصرفکنندگان ايرانی قرار بگيرد (و البته اين امر از نظر مسئولان به صورت شعارگونهای به هيچ گرفته میشود. اما دودش به چشم ملت ايران میرود و هزينهاش را مردم میپردازند).
از نظر «سياسی» نيز، هم رابطه دولت – ملت و هم رابطه ايران با جهان را شفاف میکند و روکشها و دستاويزها را کنار میزند. اينک رفتار داخلی حاکميت بر چند شعار و دستاويز متکی است (مسئله آمريکا، مسئله اسرائيل، مسئله حجاب!) و رابطه ايران با جهان و جهان (يا بخش مهمی از آن) با ايران نيز حول مسئله غنیسازی اورانيوم شکل گرفته، مسئلهای که از اساس، با توجه به ذخاير معدنی اورانيوم در ايران، مربوط به معدود ساليانی بيش نيست.
بدين ترتيب ما حمايت از تبادل سوخت هستهای را در جهت منافع و مصالح ملت ايران میدانيم و از آن حمايت میکنيم و پذيرش اصل تبادل توسط حاکميت را نقطه مثبتی میدانيم. بر اين اساس اجزای اين امر ديگر نمیتواند و نبايد مانعی بر اجرای اصل آن باشد. اين تبادل میتواند در خاک يک کشور دوست يا مورد اعتماد ايران صورت گيرد.
در اين راستا ما از همه جناحهای سياسی میخواهيم در برخورد با اين مسئله منافع و مصالح عام ملت ايران را بر ديگر منافع خاص، جناحی و فردی ترجيح دهند.
از اصولگرايان منتقد میخواهيم در اين امر با برخوردهای غيرمدبرانه و يا ترجيح رقابتهای فردی بر منافع ملی در مسير تبادل سوخت، کارشکنی نکرده و با برخی جناحهای افراطی همپيوند نشوند، جناحهايی که هم در رويکرد داخلیشان با اعمال فشار و سرکوب عليه دموکراسی و آزادی و هم در سياست خارجیشان با گزافهگويیهای ذهنی و شعاری و بیپشتوانه به تخريب منافع ملی میپردازند. (البته آنها در هفتههای اخير، برخلاف مورد قبلی در مورد مذاکرات وين، سکوت قابل تأملی در اين رابطه داشتهاند).
از اصلاحطلبان و تحولخواهان داخل و خارج از کشور نيز میخواهيم در حل اين امر خطير ملی با تأمل و تعمق کافی برخورد کنند و از آنچه در کوتاهمدت و درازمدت به نفع مصالح ملی و منافع مردم در رنج و زحمت ايران و نيز شفافسازی فضای سياسی ايران به نفع مشکلات اصلیتر جامعه ايرانی که همانا توسعه اقتصادی و سياسی و مسائل بنيادی مرتبط با آن است، حمايت کنند.
ما هر چند نمیتوانيم چندان خوشبينانه به رفتار و سياست خارجی اخير ايران در پذيرش تبادل سوخت هستهای بنگريم، اما رفتار و عمل سياسی را بايد بر اساس واقعيتها، نه صرفا بر اساس قصد و نيتها و يا نيتخوانیهای سياسی قرار داد. ما از حاکميت ايران نيز میخواهيم اگر به اين تأمل و تدبير رسيده است که اين معضل را از سر راه حاکميت ايران بردارد و عزمی جدی و شفاف برای حل مشکل دارد به اين ناباوری که ايران در راستای سياستهای گذشتهاش تنها میخواهد دفعالوقت کند، پايان دهد و البته با رعايت منافع ملی (مبنی بر لزوم حذف تحريمها عليه ايران و بازگشت پرونده به آژانس)، در مذاکرات پيش رو، با تبادل سوخت در کشوری دوست يا مورد اعتماد ايران موافقت کند. اما برخوردهای تأخيری با اين مسئله و کارشکنی در اين روند در آخرين لحظات، قضاوت منفی و ناباوری به اقدامات و مواضع ايران در سطح جهانی را بيش از پيش تشديد خواهد کرد و ديوار بلند بیاعتمادی به برخوردهای ديپلماتيک ايران را بلندتر خواهد ساخت.
ايران بنا به برخی ويژگیهايش (هم چون تاريخ و تمدن، جمعيت و نيروی انسانی، موقعيت استراتژيک، امکانات مادی و...) به طور بالقوه توانايی تبديل شدن به يک قدرت بزرگ منطقهای را دارد. اما اين مهم نيازمند تعامل دولت –ملت در داخل (بر اساس آزادی، دموکراسی، حقوق بشر و...) و تعامل با جهان بر اساس پايبندی به قراردادهای بينالمللی و قابل پيشبينی بودن رفتارهای سياسی) است. هر راه ديگری غير از اين مسير برای تبديل شدن به قدرت منطقهای ره به بیراهه میبرد و علاوه بر تحميل هزينههای گزاف به ملت ايران رابطه حاکميت ايران با جهان و کشورهای همسايه را نيز بيش از پيش تخريب میکند. بنا بر اين هم منافع ملت ايران و هم حتی مصالح حاکميت اقتضا میکند به اصلاح سياست خارجیاش (به ويژه در رابطه با غنیسازی اورانيوم) دست زند. اين اصلاح بايستی صادقانه و شفاف بوده و برای دفعالوقت نباشد.
از نظر ما در مسئله هستهای منافع «عام» کوتاه مدت و درازمدت ملی بر منافع «خاص» جناحی و فردی و... کاملا ترجيح دارد. بر اين اساس ما همه نيروها را به رعايت اين امر ملی دعوت میکنيم.
۲۶/۲/۱۳۸۹
محمد بسته نگار - حسين رفيعی - رضا رئيس طوسی - تقی رحمانی - عزت الله سحابی - حسين شاه حسينی - اعظم طالقانی - رضا عليجانی - نظام الدين قهاری