شنبه 5 دی 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

درگذشت آيت‌الله منتظری؛ بازنگری‌ای نادقيق به يک رخ‌داد تاريخی، مهدی اصلانی

مهدی اصلانی
روايت ناراست از تاريخ در پاره‌ای موارد به مخدوش کردن حافظه و بد‌تر از آن به اصل و مبنای برخورد ديگران بدل می‌شود. در ميان غلو‌گويی‌ها و بزرگ‌نمايی‌های نوشتاری اخير، برخی با دست‌کاری در تاريخ و جعلی آگاهانه، آيت‌الله منتظری را مخالفِ اعدام‌های "دهه شصت" خطاب کرده‌اند. برخی فراتر از آن حتا آيت‌الله را تنها مدافع حقوق مخالفين "از آغاز" و "در تمام دوران‌ها" خواندند. صفتی که خود آيت‌الله نيز هرگز به خود اتلاق نکرد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


واکنش چشمگير ايرانيان خارج کشور به مرگ آيت‌الله منتظری در چند روز گذشته، بهانه‌ای شد برای نگاهی گذرا به اين رخ‌داد. جدا از پيام‌های تسليت اشخاص و برخی جريانات و چهره‌های سياسی مقالاتی فراوان بر روی تارنماهای اينترنتی خود‌نمايی کرد. برخی جريانات و احزاب سياسی خارج کشور، با بيان آن‌که آيت‌الله منتظری "پدر معنوی" و "حامی صميمی‌ی" جنبش سبز بود، با تسليت به فرزند ارشد ايشان احمد منتظری و ساير اعضای خانواده‌ی اين مرجع تقليد شيعی و نيز به "مردم ايران" خود را در غم از دست رفتن ايشان شريک دانستند. در رُخ‌دادِ درگذشتِ آيت‌الله منتظری بسياری قهرمان حقيقی يا مجازی خود را در گروه خود جسته‌اند. برخی با چنان غلو و اغراقی به بازسازی شخصيت آيت‌الله منتظری دست زد‌ه‌اند که به واقع اين بزرگ‌نمايی پيش از هرچيز نشان از کوچک کردن ديگران داشت. کسانی در فقدان آيت‌الله منتظری قد قهرمانی را آن قدر پايين آوردند تا که هم‌سطح آرزوهای خودشان گردد.

راست آن است که آيت‌الله منتظری به شهادتِ کارنامه‌ی پُر‌تلاطمِ سياسی زندگی‌اش انسانی بود در مجموع مهربان. انسانِ مهرورزی که مهربانی‌اش با خشونتِ ذاتی‌ی جهان‌نگری‌اش تعارض داشت. او از ابتدای پاگيری جنبش اسلامی، در نبرد قدرتی آلوده قرار گرفت؛ هر چند که زودتر از خيلی‌ها سعی داشت کمتر درگير و آلوده‌ی اين نبرد شود. وی جزء انسان‌هايی بود که به آن‌چه می‌گفت اعتقاد داشت و بدان عمل می‌کرد. او تا آخرين روزهای حياتش جمهوری اسلامی و اسلام سياسی را با قرائتی که وی از مبانی آن داشت، تنها بديل معنوی انسان‌ها می‌پنداشت. وی به عنوان يک فقيه سنتی به اين آرمان‌شهر باور داشت که می‌توان فقه شيعی را با يک نظام سياسی برپايه‌ی قوانين مدنی و حقوق شهروندی آشتی داد. تا به آخر نيز به ولايت مطلقه فقيه، نه، که به نظارتِ فقيه و گونه‌ای ملايم از ولايت فقيه، باورمند ماند. باوری به باور من، يک‌سر ناراست و نادرست. آيت‌الله منتظری به جهانی اعتقاد داشت که جدا از اراده و مهربانی شخص خودش، سرشار از جنبه‌های غير‌انسانی است. نابرابری ساختاری زن و مرد. مجازات اعدام. شر و خير و عبوديت تام و تمام انسان از الله. خداسالاری بزرگ و پدرسالاری بزرگ او، تؤام با تاريک‌انديشی بود.

با اين همه، يکی از وجوهی که به اعتبار آن می‌توان شجاعت و ايستاده‌گی آيت‌الله منتظری را در کفه‌ی داوری قرار داد، همانا اعتراض وی به کشتار سراسری زندانيان سياسی در سال شصت و هفت به دستور مستقيم خمينی است. آن‌جا بود که وی اخلاق را با قدرت تاخت نزد. حصر خانگی و کنار گذاشته شدن از قدرت، تاوان آن اعتراض و ايستاده‌گی بود. کتابِ خاطرات آيت‌الله منتظری، سند تباهی اسلام سياسی را توسط يکی از معماران ولايت فقيه و حکومت اسلامی به عينه در برابر وجدان‌های بيدار قرار داد. اين خاطرات در ميانِ لال‌مانی ‌همه‌ی جناح‌های درگير، اهميتی دوچندان پيدا کرد. اهميتِ اعتراضِ آيت‌الله منتظری در آن بود که وی کاريزمای خمينی را در گردونه‌ی‌قدرت و در سال خون، زير گرفت و کاسه‌ی خود را در فرازی مهم از زندگی سياسی‌اش از وی جدا کرد. و پر‌واضح است که اعتراضِ در قدرت و به قدرت، عيار و وزنی دارد که نمی‌توان آن‌را با هيچ الماسی در جهان تاخت زد. اخلاق سياسی حکم می‌کند که سهم آيت‌الله را از اين رويارويی و "تو روی خمينی ايستادن" بی هيچ اما و اگر و به تمامی در نظر گرفت.

بيش از يک سال قبل برای انتشار کتاب خاطرات زندانِ خود در نامه‌ای اينترنتی، در ارتباط با فرمان چپ‌کشی در تابستان سال شصت و هفت سئوال‌هايی از ايشان پرسيدم که از سرِ مهر يا مسئوليت بدان پاسخ دادند. همان‌جا و در کتاب منتشر شده‌ام کلاغ و گل سرخ ياد‌آور شدم که: می‌توان با آيت‌الله منتظری در بسياری موارد توافق نداشت. او به هر روی در گردونه‌ی قدرت مهره‌ای مهم بود و نقشی همين‌قدر مهم در شکل‌گيری‌ی سيستمِ جنايت در سال‌های آغازينِ انقلاب داشت. به حق می‌توان بسياری از نظريات اجتماعی سياسی وی را به عنوان يکی از معمارانِ ولايت فقيه، به بوته‌ی نقد کشيد. اخلاقِ سياسی اما حکم می‌کند نقش او را در افشای جنايت تابستان سال ۱۳۶۷ از ياد نبريم.* آيت‌الله منتظری –اما- در يک دوره‌ی تاريخی به عنوان نيابت ولی فقيه و به زمانی که بسياری از حُکامِ شرع و قضاتِ داد‌گاه‌ها نمايندگان خود ايشان بودند، مسئوليتی غير‌قابل انکار در پيدايش و تثبيت نظام جنايت دارد. به دورانی که هولناک‌ترين جنايات و اعدام‌های دسته‌جمعی و در راس آن کشتار هزاران زندانی‌ی سياسی-عقيدتی در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۶۲-۱۳۶۰ اتفاق افتاد. برای ياد‌آوری تاريخی پربدک نيست به اين مسئله نقبی بزنيم .

انتخاب آيت‌الله منتظری در پاييز سال ۱۳۶۴ از جانب مجلس خبرگان بدون هيچ معترض جدی به تصويب می‌رسد. از ابتدا دو نفر نسبت به اين انتخاب توافق نداشتتند؛ خمينی و خود آيت‌الله منتظری. عدم توافق اولی با منطقی تؤام بوه و دومی از سر تواضع و فروتنی به انتخاب خود معترض. به يک معنی دست‌کم در گردونه‌ی قدرت و درميان کار‌بدستان حاکميت، تا پايان سال ۱۳۶۴ نه تنها اختلافی بر سر نيابت و رهبری نظام توسط آيت‌الله منتظری وجود نداشته که بسياری چون خامنه‌ای و رفسنجانی در پيشبرد و جا انداختن رهبری آقای منتظری تعجيل هم داشتند. (۱) در ميان غلو‌گويی‌ها و بزرگ‌نمايی‌های نوشتاری اخير، برخی با دست‌کاری در تاريخ و جعلی آگاهانه، آيت‌الله منتظری را مخالفِ اعدام‌های "دهه شصت" خطاب کرده‌اند. برخی فراتر از آن حتا آيت‌الله را تنها مدافع حقوق مخالفين "از آغاز" (۲) و "در تمام دوران‌ها" خواندند.(۳) صفتی که خود آيت‌الله نيز هرگز به خود اتلاق نکرد.

اين بزرگ‌نمايی و روايت ناراست از تاريخ، ره‌آوردی جز مخدوش کردنِ حافظه جمعی ندارد. (اگر نگوييم اين عده دچار خطای محاسباتی و رياضی شده اند، چرا که دهه را معمولا به يک دوره‌ی تاريخی ده ساله اطلاق می‌کنند) اکبر گنجی، در يادداشتی که بر مرگ آيت‌الله نوشته مدعی‌ست: او بود که از آغاز در برابر نقض حقوق اساسی مخالفان ايستاد." آيا به راستی گنجی بر آن چه می‌گويد، باور دارد. آيا به راستی آيت‌الله از آغاز در برابر نقض حقوق اساسی مخالفان ايستاد. نمی‌خواهم از کردستان و ترکمنستان و توماج‌ها و اعدام‌های سال‌های آغازين بگويم که رنج‌مان مکرر شود. اين‌گونه خوانشِ تاريخ بر روشی مبتنی است که آغازِ ناعدالتی را زمانی می‌‌انگارد که نا‌عدالتی بر خود و عزيزانش رفته است، افزون بر اين، قهرمان تاريخ نيز در همين دوران و از گروه خودی تولد می‌يابد. اين نگاه به تاريخ بيان گونه‌ای از فرهنگ است. فرهنگی که قدِ قهرمان و قهرمانی را به قدرِ آرزوهای شخصی فرو می‌کاهد. اين‌گونه حکم صادر کردن‌های ناراست و نادقيق در روايتِ تاريخ، چشم فروبستن بر رنج ديگران و گونه‌ای بی‌عدالتی تاريخی است. آيا به راستی آغاز برای اکبر گنجی قدری با تاًخير آغاز نشده است.

نکته قابل توجه ديگر در فقدان آيت‌الله منتظری ادبيات به کار گرفته شده از جانب برخی از مهاجران و اصلاح‌طلبان سابق است اين دسته که در ساليان اخير با مباحث شبه حقوق بشری و استفاده از ادبيات و واژه‌گان غير‌دينی، مقالات‌شان را با نقل قول‌هايی از متفکران غربی چون ميشل فوکو و ماکس وبر و کارل پوپر آراسته‌اند و سعی در نوعی هم‌سان‌سازی کلامی با ادبيات مهاجرت و تبعيد داشته‌اند، با درگذشت آيت‌الله به ادبيات مانوس و مورد علاقه خويش بازگشته‌اند. "آيت‌الله منتظری به ديار باقی شتاقت... او مصداق بارز اين آيه قران بود که عاش سعيدا و مات سعيدا..." (۴)

جدا از دسته فوق برخی نيز با بخشيدن القاب و انتخاب عناوينی غير‌زمينی، پوششی آسمانی به مرگ آيت‌الله دادند. رضا فانی از زندانيان توده‌ای و زنده‌مانده‌گان تابستان ۶۷ می‌نويسد"دفاع ايشان از همه زندانيان سياسی، از هر گروه و دسته و مذهبی و در تمام دوران ها، ايشان را به قهرمان هميشگی حقوق بشر درسرزمين ما و پدر معنوی اين جنبش مبدل نمود"

نوشابه اميری به بهانه نام کوچک آيت‌الله –حسينعلی- و هم‌زمانی واقعه عاشورا با هفتمين روز درگذشت آيت‌الله تيتر مطلب‌اش را با انتخابی اين‌گونه آراست. –در سوگ آنکس که هم حسين بود و هم علی- "آيت الله العظمی حسينعلی منتظری، مرجع عاليقدر شيعيان، ديروز درگذشت تا در همزمانی هفتمين روز مرگش باحادثه عاشورا، به يادمان بياورد که او هم حسين بود و هم علی. مظلوم‌ترين حسين‌ها و شجاع‌ترين علی‌ها." (۵)

همان‌گونه که آمد يکی از مواردی که پس از درگذشت آيت‌الله منتظری در برخی نوشته‌ها چشم‌آزار بود، مخالفتِ آيت‌الله با اعدام‌های "دهه شصت"است. برخی از چهره‌های سياسی رفوزه شده با جعل آگاهانه اين قيد زمانی عنوان مخالفت با اعدام‌ها –دهه شصت- را به آيت‌الله بخشيدند. موقعيتی که خود آيت الله نيز چندان با آن توافق نداشت. اگر بتوان برای بازگفت بالا توسط علی افشاری که انسانی است خدا باور و مسلمان شيعی و تا چندی پيش از پايوران جمهوری اسلامی توجيهی منطقی يافت، برای نوشته‌ی زير که توسط فرخ نگهدار و در سوگ آيت‌الله منتظری نگاشته شده، چه می‌توان نام نهاد. نگهدار از همان انتخاب تيتر مطلب‌اش و در حوزه‌ای غير‌زمينی، تکليف ما را روشن می‌کند: "در سوگ آموزگاری که پاک و مجرد به سوی فلک شتافت" سپس ادامه می‌دهد:

"هر رنگی از اين رنگين کمان سبز، از شيعه و سنی تا گبر و ترسا و کافر، (بخوان کمونيست) همه او را پيشوای معنوی خود شناسند. در زندگی آموخته‌ام که سيستم‌های عقيدتی، فرهنگی و يا حقوقی برای آنند که در هر کشاکش به ما کمک کنند که تصميم به عمل خير و دفاع از حق را، از تصميم به عمل شر و ارتکاب ستم را از هم تشخيص دهيم. و من، فرخ نگهدار، از شاگردان مشتاق آيت الله منتظری و شيفته روش او در اين تشخيص هستم." گويی فرخ نگهدار از کيسه خليفه می‌بخشد. به راستی آيا اهل سنت و سنی‌هاهم آيت‌الله منتظری را پيشوای معنوی خود می‌دانند؟! مگر يک سوسياليست. مارکسيست. کمونيست، (نمی‌دانم امروز جهان‌نگری‌ی فرخ نگهدار چيست، اگر اصلا جهان‌نگری‌ای داشته باشد) می‌تواند شاگرد فکری يک فقيه و آيت‌الله شيعی باشد!!! و آيا به لحاظ منطقی ممکن است يک آدم خدا‌باور، پيشوای فکری ‌يک آدم به اصطلاح سکولار باشد. دروغ است اين ادعا. به هزار و يک دليل دروغ است. يا دستِ‌کم فرخ نگهدار با نياموختن از گذشت روزگار هم چنان مبتلا به دردِ بی‌درمان پراگماتيسم سياسی است.** اين کلام اگر از زبان شاگردان آيت‌الله، کسانی هم چون محسن کديور و حسن يوسفی اشکوری و يا نزديکان فکری وی چون عبدالکريم سروش و مجتهد‌شبستری جاری شود، نه تنها تعجب‌ بر‌انگيز نيست، که بسيار طبيعی جلوه می‌کند. همان‌گونه که اگر سروش و کديور و اشکوری بگويند شاگرد فکری مارکس و انگلس هستند، بايد در صحت فکر و عقل و کلام آن‌ها ترديد کرد. جدای از آن‌که به لحاظ فکری و باورهای ايدئولوژيک، فرخ نگهدار نمی‌تواند راست گفته باشد، اگر تنها بخواهيم در حوزه‌ی سياسی نگاهی به پيام نگهدار بياندازيم (البته با نگاهی گذرا به کارنامه‌‌ی سياسی‌‌ی اين رهبر اکثريت که هر مخالف فکری حتا نزديک‌ترين رفقای سازمانی‌اش را با پاپوش و پرونده‌سازی امنيتی جاسوس و خائن خطاب کرد و هم‌چنان شرمسار تاريخ است) اگر ذره‌ای از حقيقت در پيام نگهدار باشد -که نيست- بزرگ‌ترين درس از نحوه‌ی زندگی سياسی آيت‌الله منتظری پوزش‌خواهی از گذشته است. کسی که خود را شاگرد فکری و شيفته‌ی روشِ فکری آيت‌الله می‌خواند بهتر از هرکس می‌داند درس اول از زندگی آيت‌الله، جدای از آن‌که وی در حياتش هرگز مسلک‌فروش نبود، برخورد انتقادی با گذشته بود. نگهدار دروغ می‌گويد. (۶)

شيرين عبادی، در سوگ‌نامه‌ی خود آيت‌الله منتظری را پدرِ حقوق بشرِ ايران خطاب می‌کند: "تو پدرِ "حقوق بشر" در ايران هستی‌و ميليون‌ها چون من فرزند و مريد داری." شيرين عبادی دامنه‌ی آستان‌بوسی را به تمامی دوران‌ِ زندگی سياسی وی گسترش می‌دهد. معنايی که خود آيت‌الله نيز دستِ‌کم در دوران اخير چندان بدان باور نداشت. "پدر مرا ببخش، زمانی‌که همراه آيت‌الله خمينی به تهران آمدی و مهمترين مشاور سياسی رهبر انقلاب بودی، درايت و تيزهوشی ترا ناديده گرفتم و معنای سخنانت را نمی‌‌فهميدم." آيت‌الله منتظری خود شجاعانه و با شهامت يکی از اشتباهاتِ جبران‌ناپذيرِ دوران زندگی سياسی خود را شرکت در اقدامات سال‌های آغازين انقلاب از جمله گنجاندنِ اصل ولايت فقيه در قانون اساسی جمهوری اسلامی می‌دانست. شيرين عبادی پارا فراتر از اين گذاشته و دامنه‌ی اين پوزش‌خواهی شخصی را به ديگران نيز می‌گستراند. گويی ايشان از سر تواضع مسئوليت پوزش‌خواهی ديگران را نيز با توجه به مسئوليت خطيرشان عهده‌دار شده اند. پرسش راديو فردا و پاسخ شيرين عبادی نشان از اين ادعا دارد: شما از ايشان پوزش می‌طلبيد و می‌گوييد که در زمان حيات‌شان به ارزش‌های او پی نبرده بوديد. فکر می‌کنيد چرا؟

اين پوزش در حقيقت به خاطر آن بود که در حيات ايشان قدر زحمات ايشان را آن طور که بايد و شايد، جامعه ايران، خصوصا جامعه روشنفکری و علی‌الخصوص جامعه چپ ايران، نشناخت و فراموش کردند که تعدادی از روشنفکران و چپ‌های ايران حيات‌شان را مديون آيت‌الله منتظری هستند. از آن نظر که وقتی يک زندانی سياسی، مثلا يک روزنامه‌نگار يا وکيل را دستگير می‌کردند، داد و قال در ايران به پا می‌شد، اما متاسفانه يک دهم آن برای شخصيت بزرگواری چون آيت‌الله منتظری به پا نشد.

سال‌های سال از ناحيه روشنفکران و نويسندگان و خصوصا گروه‌های چپ، هيچ يک از آنها از آيت‌الله منتظری آن طور که بايد و شايد قدردانی نکردند. البته در اينجا بايد بگويم ايشان بزرگ‌تر از آن بودند که به قدردانی ما نياز داشته باشند. تاريخ از ايشان قدردانی خواهد کرد. (۷) به راستی سرنوشت چپ ايران چنان شده است که رهبران خود‌گمارده بايد به جای آن‌ها شرمسار تاريخ باشند؟. اگر شيرين عبادی تنها نگاهی گذرا به ادبيات توليد شده از جانب نيروهای چپ و واکنش آن‌ها نسبت به بی‌عدالتی اعمال شده در مورد آيت‌الله منتظری در آن سال‌ها می‌انداخت هرگز زحمت نمايندگی و پوزش از جانب چپ‌ها و روشنفکران را برخود هموار نمی‌کرد. نگاهی کوتاه به محتوای پاسخ شيرين عبادی نشان از عيارِ انصافِ وکيل با انصافِ ما و صورت حساب هنوز تسويه نشده‌اش با چپ دارد. باور اين سخنان چندان ساده نيست که وکيل مدافع فعالِ حقوق بشر و برنده جايزه صلح نوبل، حتا در حوزه‌ی کاری خود بگويد: "ترا پدر می‌خوانم زيرا از تو آموختم چگونه از مظلوم دفاع کنم بدون آن‌که عليه ظالم دست به خشونت زنم." (۸) آيا به راستی تا قبل از آيت‌الله منتظری، وکيل مدافع شجاع ما به اصل و شرافت حرفه‌ای شغل‌اش يعنی دفاع از مظلوم بدون خشونت به ظالم بی‌توجه بوده است. نه موضوع آن است که به راستی قهرمان و اَبَر‌مَرد زندگی شيرين عبادی آيت‌الله منتظری است که تا چند سال پس از انقلاب حساسيتی به مسئله حقوق بشر نداشت و از خود نيز نشانی برجا نگذاشت. شيرين عبادی به عنوان يک زن مسلمان به گونه‌ای از اسلام اعتقاد دارد که تبلورش در نظريات آيت‌الله منتظری نمودار است. شيرين عبادی حتا در آخرين روز حياتِ "پدر معنوی‌اش" از وی طلب فتوی و "استفتاء" هم می‌کرده. تا اين جای کار نه ايرادی به اين مومنه‌ی مسلمان که تلاش می‌کند تعاليم پيامبر اسلام را با منشور کوروش آشتی دهد وارد است نه اشکالی به آيت‌الله منتظری. اين نگاه شيرين عبادی به عنوان يک حقوق‌دان به فقدان آيت‌الله منتظری و بخشيدن جايگاهی غير‌واقعی به وی –اما- تواضع نام ندارد؛ بلکه يک تبيين نادقيق تاريخی است. جامعه‌ی جو‌زده‌ای که به شدت مبتلا به پراگماتيسم سياسی است آن‌را راهنمای کردارش کرده و به راحتی به به دنبال جو می‌افتد.

روايت ناراست از تاريخ در پاره‌ای موارد به مخدوش کردن حافظه و بد‌تر از آن به اصل و مبنای برخورد ديگران بدل می‌شود. در راهپيمايی و فضای جو‌زده، شعار حرف اول و تحريفِ تاريخ به گفتمانِ غالب بدل می‌شود. به نمونه‌ای از ‌اين‌دست نگاه می‌اندازيم. در پيامِ تسليت بيش از صدتن از نويسندگان در فقدان آيت‌الله و در بيانيه‌ای که به همين مناسبت منتشر شد، عنوانِ "پدر حقوق بشر" که مبتکرش شيرين عبادی است به عنوانِ اصلی پذيرفته شده داخل گيومه آورده می‌شود: "خبر درگذشت «پدرِ حقوق بشر ايران» غير منتظره بود و جامعه‌ی هنرمندان را نيز به سوگ نشاند". آيا اين‌گونه بزرگ کردنِ آيت‌الله منتظری کوچک کردن ديگران نيست؟ آيت‌الله منتظری، بر اساس باور‌های خود هرگز نمی‌توانست مخالفِ حکمِ اعدام باشد و هرگز هم با حکم اعدام مخالفت اصولی نکرد. او هم‌واره از محاکمه و "مجازات عادلانه" سخن گفت. سئوال از برنده صلح نوبل و بيش از صد نويسنده ايرانی آن است: آيا فردی که به مجازات غير‌انسانی اعدام (به هر دليل) باور دارد را می‌توان "پدر حقوق بشر ايران" ناميد.؟ روشن است که هيچ حق انسانی‌ای نبايد در کره خاک از کسی زائل شود. آيت‌الله منتظری در تاريخ معاصر ما سهمی دارد که سهم کوچکی هم نيست. ترسيم تصوير دروغينی از تاريخ، اما حقی بزرگ از تاريخ زائل می‌کند و رنج انسانی ديگران را زير می‌گيرد. ما نمی‌توانيم و اجازه نداريم مرتکب اين بی‌عدالتی تاريخی شويم. در روشی که به کرات در تاريخ سی سال اخير تکرار شده و جواب نداده است. ما نمی‌توانيم در زدنِ شر، تمامی خير را برای خود و به ميل خود مصادره کنيم. تاريخ انديشه را نمی‌توان با اتکا به سليقه يا بدتر از آن مصلحتِ سياسی از نو بازنوشت و اَبَر‌مردِ انديشه بازساخت. نمی‌توان يک تحليل سياسی را بنيان قهرمان‌سازی دروغين خود قرار داد.

حسن يوسفی اشکوری، از منظر يک انسان خدا‌باور در مطلبی تحت عنوانِ "حجت مسلمانی ما" در نتيجه‌گيری انتهايی مطلب‌اش با اتکا به گفته‌ی شيرين عبادی و جايگاه آيت‌الله منتظری ياد‌آور می‌شود "همين جايگاه موجب شده است که برنده جايزه صلح نوبل و سخنگوی حقوق بشر ايران در سطح جهانی خانم عبادی منتظری را "پدر حقوق بشر ايران» بنامد." اشکوری، با توجه به تمام ويژگی‌ها، منتظری -را- "نه تنها الگو و حجت مسلمانی مؤمنان، که الگوی انسانی و اخلاقی تمام آزاديخواهان، اخلاق محوران و عدالت طلبان" می‌‌خواند. بايد از روحانی خلع لباس شده‌ی خوش‌فکر و مورد ستم قرار گرفته پرسيد: مگر می‌توان به بهانه‌ی آن‌که در روزگار ما همه‌ی "قبله ها به راحتی خيانت کرده‌اند" آيت‌الله منتظری را الگوی عدالت‌طبان جهان لقب داد. آيا بخشيدن چنين جايگاهی به آقای منتظری ناعدالتی به عدالت نيست.

و نکته‌ی آخر آن که در ميان مطالب منتشر شده. از جانب نحله‌های فکری مختلف در فقدان آيت‌الله منتظری مطالبِ هم‌فکران و نزديکان فکری اين فقيه سنتی شيعی، عموماً ازعقلانيت و منطقی بيش از اکثرِ نيروهای نا‌مسلمان برخوردار بوده است. اين معقوليت و منطق را می توان در پيام ابولحسن بنی‌صدر، در نگاه انتقادی به دوره‌های مختلف زندگی آيت‌الله منتظری (۱۰) و يا مطلب محسن مجتهد شبستری، از نوانديشان دينی و هم‌فکران آيت‌الله منتظری که در مطلب کوتاه خود به دوره‌ی آخر زندگی وی پرداخته مشاهده کرد:"او در آخرين کتاب خود «اسلام دين فطرت» نوشت: در عصر حاضر حکومت چيزی غير از قرارداد عقلانی ميان حکومت‌کنندگان و حکومت‌شوندگان نيست . در خارج از اين چهارچوب هيچ انسانی بر انسان‌های ديگر ولايت ندارد و هر انسان از آن نظر که انسان است حقوق بشريت دارد." (۱۲- ۱۱)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* برای اطلاع از مکاتبه من با آيت‌الله منتظری نگاه کنيد به "کلاغ و گل سرخ" به همين قلم
**تمام تاًکيدات در نقل‌قول‌ها از من است

۱- نگاه کنيد انتخاب مجلس خبرگان و جانشينی خمينی"اميد و دلواپسی" خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۶۴
۲- نگاه کنيد به اکبر گنجی "مورخان و آيت الله منتظری تاريخ ساز" گويا نيوز
۳- نگاه کنيد به رضا فانی "پناهگاه ملت."
۴- نگاه کنيد به علی افشاری " به ياد تو در پای کوه می‌گريم" گويا نيوز.
۵- نگاه کنيد به نوشابه اميری "در سوگ آنکس که هم حسين بود و هم علی" روز‌آنلاين
۶- نگاه کنيد به فرخ نگهدار. "در سوگ آموزگاری که پاک و مجرد به سوی فلک شتافت" ايران امروز
۷- نگاه کنيد به مصاحبه شهران طبری با شيرين عبادی. راديو فردا
۸- نگاه کنيد به شيرين عبادی. سوگ‌نامه‌ای برای پدر "حقوق بشر ايران" گويا نيوز.
۹- نگاه کنيد به حسن يوسفی اشکوری. "حجت مسلمانی ما." روز آنلاين
۱۰- نگاه کنيد به پيام بنی‌صدر و مصاحبه وی با تلويزيون صدای آمريکا. تارنمای انقلاب اسلامی
۱۱- نگاه کنيد محسن مجتهد‌شبستری. "غمخوار کرامت انسان" تارنمای جنبش سبز-جرس- هم‌چنين
۱۲- نگاه کنيد به تقی رحمانی "هرلحظه عظيم‌تر می‌نمود" روز آن‌لاين. هم‌چنين مصاحبه تقی رحمانی با راديو زمانه
**پراگماتيسم سياسی به عنوان يکی از آفت‌های سياسی ساليان اخير شايد هيچ‌زمان چون در جنبش اخير معروف به جنبش سبز در ايران بازتاب عملی نداشته است. دامنه‌ی ترکش اين گونه از پراگماتيسم سياسی حتا بر برخی رخ‌داد‌های بين‌المللی نيز سايه انداخته است. مجله معتبر بين‌المللی سياست خارجی (فارين پاليسی) خانم زهرا رهنورد (همسر ميرحسين موسوی) را به عنوان سومين متفکرِ برتر جهان در سال ۲۰۰۹ ميلادی معرفی کرد. اين نشريه نسبت به انتخاب صد انديشمند برتر در سال ۲۰۰۹ نوشت: اين صد نفر با ايده‌ها و انديشه‌هايشان جهان ما را در سال ۲۰۰۹ شکل داده‌اند. در گزارش اين نشريه و از جمله دلايل اين انتخاب به "شور و خشم زهرا رهنورد نسبت به محمود احمدی‌نژاد" و سپس حمله محمود احمدی‌نژاد به زهرا رهنورد در مناظره وی با ميرحسين موسوی اشاره شده است. اينکه زهرا رهنورد متفکر و انيشمند، آن‌هم سومين در جهان هست يا نه مدنظر من نمی‌باشد. بلکه حمله احمدی‌نژاد به مير‌حسين موسوی در مناظره تلويزيونی و داشتن "شور و خشم" زهرا رهنورد نسبت به احمدی‌نژاد يکی از دلايل انتخاب زهرا رهنورد به عنوان سومين متفکر برتر جهان در سال ۲۰۰۹ از جانب اين نشريه بوده است.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016