دانشگاه و دشمنانش: چرا دو طرح ولايت فقيه و تعطيل دانشگاه ها با هم اجرا شدند؟ تحليل نشريه انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی شماره ۷۳۵ به مديرمسئولی آقای بنی صدر گزارش ميدهد:
پاسخ اين پرسش و تأملی بر چگونگی تعطيل دانشگاهها و چرائی آن و ربط آن با تحميل ولايت فقيه، سخت بکار امروز دانشجويان و دانشگاهيان برای مقابله موفق با دولت کودتا می آيد:
در ماههای اول انقلاب که تقابل ميان جانبداران مردم سالاری بر اصول راهنمای انقلاب ايران و تمايلهای زور پرست، نمايان و نمايان تر می شد، زورپرستان از هر قماش که توان روياروئی با جانبداران مردم سالاری را نداشتند، سه ماجرای بزرگ ساختند:
● به راه انداختن «قيام مسلحانه» در کردستان و مازندران. در شهرها نيز، دسته های مسلح و زندانهای خود را می داشتند.
● خمينی گروگانگيری را انقلاب دوم خواند. اما بنا بر تحقيق ها که در امريکا انجام شده اند، طراح اصلی گروگانگيری کيسينجر و راکفلر و اشرف پهلوی بوده اند.
● بستن دانشگاهها به بهانه «انقلاب فرهنگی».
گرچه اسناد سفارت امريکا تصريح می کنند که در طرح امريکا برای مهار انقلاب ايران و باز جستن سلطه خويش بر ايران، به راه انداختن جنگها، با استفاده از «اقليت های قومی»، از اهميت ويژه ای برخوردار بوده است، اما رژيم صدام بود که پول و اسلحه در اختيار «جنگ افروزان» در کردستان قرار می داد.
در عوض، طرح گروگانگيری را عوامل امريکائی ( بنا بر دو تحقيق از سوی دو روزنامه نگار امريکائی) و طرح انقلاب فرهنگی را عوامل انگليسی (بنا بر اسناد خانه بقائی و نقش وابستگان به او در تحميل ولايت فقيه و انقلاب فرهنگی) را طراحی و پس از به اجرا گذاشتن، خمينی را وارد عمل کردند. اگر خمينی وسيله کار شد، بدين خاطر بود که استقرار مردم سالاری را «از بين رفتن » (قول حسين خمينی در مصاحبه اش: پدر بزرگم گفت: بنی صدر می خواهد مرا از بين ببرد) خود تلقی می کرد.
چون گروگانگيری کفايت نکرد، محاصره اقتصادی و تجاوز عراق به ايران و «انقلاب فرهنگی» نيز بر آن افزوده شدند. با اين حال، در ماه خرداد ۶۰ ، با وجود پيوستن حزب توده و فدائيان اکثريت به حزب جمهوری اسلامی در ضديت با رئيس جمهوری منتخب مردم ايران، جبهه زورپرستان ناتوان شد. بنی صدر می کوشيد جنگ را به پايان برد تا که دست زورپرستان را از دولت کوتاه کند. او، بنا بر قانون اساسی، رفراندوم پيشنهاد کرد. در پاسخ او، خمينی گفت: ۳۵ ميليون بگويند بله من می گويم نه. کودتای خرداد ۶۰ ، به رهبری خمينی و دستياری بهشتی و خامنه ای و هاشمی رفسنجانی، با استفاده از «سپاه»، انجام گرفت. در زمان کودتا، دانشگاه ها بسته بودند. چرا که ميان تحميل ولايت فقيه و کودتا خرداد ۶۰ با بستن دانشگاه ربط مستقيم وجود داشت:
* حسن آيت از چه وقت بفکر ولايت فقيه و «انقلاب فرهنگی» افتاد؟:
در تهران، مجله ای انتشار می يافت بنام شهروند امروز که توقيف شد. اين مجله در شماره ۵۹ ( ۲۷ مرداد ۱۳۸۷) تحت عنوان «معمای آيت » يک رشته مصاحبه ها انجام داده است. از جمله با ابراهيم سوراسرافيليان، همدست او در پيش کشيدن ولايت فقيه بر ضد دموکراسی و نيز به تعطيل کشاندن دانشگاه ها.
نخست بدانيم که حسن آيت، مدافع سينه چاک ولايت فقيه، در دوران شاه، در دوران دانشجوئی، ضد جنبش دانشجوئی و حامی «سلطنت مشروطه» بود. بعد از فراغت از تحصيل، معلم شد و زمانی هم کتاب «انقلاب سفيد» شاه را در مدارس تدريس می کرد. «اشتهار
به فساد اخلاق » (از جمله پرونده قصد سوء نسبت به دختران دانش آموز) نيزداشت. حسن آيت در مجلس مدعی شد که اين پرونده را ساواک برای او ساخته است. اما نگفت اگر ساواک اين پرونده را برای او ساخته است، کدام قدرت او را، در مقام دبير دبيرستان نگاه داشت؟
شخصی به اسم مصطفی ايزدی که مقاله ای در باره حسن آيت نوشته، از جمله دروغها که ساخته است، يکی اين
که «در دوره فوق ليسانس جامعه شناسی با ابوالحسن بنی صدر همکلاس بود. بعضی ها معتقدند آيت نفر اول دوره بود اما نفوذ ليبرال ها در دانشگاه، عامل اعزام بنی صدر به خارج از کشور با بورس تحصيلی شد»
دروغ شاخدار است چرا که ۱- بنی صدر در دوره فوق ليسانس جامعه شناسی دانشجو نشد تا با حسن آيت همدوره شود. ۲ – از مواد درسی يکی «جامعه شناسی عملی» بود. دانشجويان اين دوره می بايد تحت نظر، از جمله، بخش جامعه شناسی شهری، تحقيقی بعمل می آوردند. بنی صدر در اين بخش به تحقيق مشغول بود. ۳ – بورس را نه مؤسسه که دکتر سياسی، رئيس دانشکده ادبيات در اختيار بنی صدر قرار داد.
● شخصی با اين سابقه از چه وقت عاشق سينه چاک ولايت فقيه شد؟ اسرافيليان مدعی است:
«آيت آمد و به من گفت که اساسنامه ای با عنوان «جامعه اسلامی دانشگاهيان» نوشته ام و می خواهم اين را در برابر «سازمان ملی دانشگاهيان» بالا ببرم. او در اساسنامه جامعه اسلامی دانشگاهيان اصولی همچون تلاش برای برقرار کردن نظام ولايت فقيه را گنجانده بود» .
پرسشگر از او می پرسد: چه زمانی بود دقيقا ؟ و اسرافيليان پاسخ می دهد: «قبل از انقلاب، در همان سال ۵۷ بود. اولين جلسه اين گروه جديد در خانه ما تشکيل شد.»
يعنی زمانی که خمينی می گفته است «ولايت با جمهور مردم است» و «ميزان رأی مردم است» و «روحانيان نقشی در دولت نخواهند داشت» و...، حسن آيت کاسه داغ تر از آش بوده و، آنهم در سطح دانشگاه، مروج «نظام ولايت فقيه» بوده است!
● «از اتفاق» ! ، حسن آيت، همزمان با دلبسته شدن به ولايت فقيه، طرفدار دو آتشه تعطيل دانشگاه ها نيز می شود. مصطفی ايزدی در مقاله خود، زمان طرفدار سرسخت «انقلاب فرهنگی» شدن او را، به دست می دهد:
«شهيد آيت از حاميان سرسخت انقلاب فرهنگی در دانشگاهها، در بدو تشکيل نظام اسلامی بود. وی اعتقاد داشت که «دانشگاهها به اين صورت فعلی، بايد تعطيل شوند».
بدين ترتيب، هم از آغاز، حسن آيت طرفدار سرسخت ولايت فقيه و تعطيل دانشگاهها بوده است. بديهی است اين دو با يکديگر ربط داشته اند: تحميل ولايت فقيه – با وجود تصريح خمينی بر ولايت جمهور مردم و تهيه پيش نويس قانون اساسی بر اصل ولايت جمهور مردم -، با وجود دانشگاهها بسيار مشکل بوده است. لذا، تحميل ولايت فقيه نيازمند تعطيل دانشگاه ها بوده و، در عمل نيز، کودتای خرداد ۶۰ و استقرار استبدادی با عنوان «ولايت فقيه»، با استفاده از تجاوز عراق و تعطيل دانشگاهها انجام شد.
* طراحان و مجريان طرح تعطيل دانشگاهها و هدف آنها:
● با وجود اين ببينيم هدف از تعطيل دانشگاهها، از زبان طراحان و مجريان طرح چه بوده است؟ پاسخهائی که به اين پرسش، از کودتا بدين سو داده اند، همان است که حسن آيت در دو نوار خود داده است:
پس از آنکه بنی صدر مانع از تصويب طرح «انقلاب فرهنگی» و تعطيل دانشگاهها شد، حسن آيت در جمع کسانی که، امروز، هويت يک چند از آنها از پرده بيرون افتاده است، سخن از طرح جديد تعطيل دانشگاهها بميان می آورد و می گويد: " مطمئن باشيد که نقشه آماده است. تمام مسائل غير از مسائلی که شما فکر کنيد، میشود. به بچه ها بگوييد قرص ومحکم باشند. به زودی موج عوض میشود. دانشگاهها بعد از ۱۴ خرداد ۵۹ تعطيل میشوند و بعد ما برنامهای خواهيم داشت که بابای بنی صدر هم نمی تواند روی اين برنامه کار کند.". او در توضيح اين نقشه، می گويد: يا مردم را از بنی صدر جدا می کنيم و يا بنی صدر را از مردم. از ديد او، تعطيل دانشگاهها، وسيله ارتباط بنی صدر با مردم را از دست او بدر می برد. با تصرف راديو - تلويزيون، دست بنی صدر از اين دو وسيله نيز کوتاه می شود. و چون اين دو کفايت نکرد، تحريم سخنرانی و سرانجام تعطيل روزنامه انقلاب اسلامی و ديگر روزنامه ها را بر آن افزودند. اما «راديو بازار» (کاری که در جنبش اخير دارد انجام می گيرد و شرکت همگان است در انتشار اطلاعات. بهشتی گفته بود بنی صدر راديو بازار را دارد ) قابل تعطيل و سانسور نبود، استبداديان چاره را در کودتا و براه انداختن ماشين اعدام ديدند.
دانستنی است که در باره «انقلاب فرهنگی»، سوراسرافيليان می گويد: « ما تصميم گرفتيم دانشگاه را تعطيل کنيم. بعدا اسم آن را انقلاب فرهنگی گذاشتند».
بنا بر اين قول، از آغاز انقلاب، قصد تعطيل دانشگاه و تحميل ولايت فقيه بوده است. برای توجيه تعطيل دانشگاه، برآن، « انقلاب فرهنگی » نام نهاده اند. اما کسانی چون حسن آيت و اسرافيليان وزن سياسی نداشتند چگونه به اين دو کار موفق شدند؟ واقعيت ها پاسخ اين پرسش را می دهند:
● اما چه کسانی در «انقلاب فرهنگی» شرکت کردند؟ شرکت کنندگان در طراحی و اجرای «انقلاب فرهنگی»، کسانی بوده اند که به «خط سيد ضيائی» ها مشهورند. سيد ضياء از سران کودتای ۱۲۹۹ بود که سبب استقرار ديکتاتوری پهلوی ها شد. خط او خط استبداد و وابستگی به قدرت خارجی (انگلستان) است. بيهوده نيست که هم مروجان ولايت فقيه و هم طراحان و مجريان «انقلاب فرهنگی» از حزب زحمتکشان به رهبری بقائی بوده اند. و هيچ جای شگفتی نيست که دولت در دست دو تمايلی است که يکی طرح گروگانگيری را اجرا کرد و ديگری طرح «انقلاب فرهنگی» را. ابراهيم اسرافيليان می گويد غير از حسن آيت و خود او، از دانشجويان، محمود احمدی نژاد و هاشمی ثمره و هادی صابری بوده اند. در حال حاضر، احمدی نژاد رئيس جمهوری قلابی و هاشمی ثمره يار غار او است.
* ديگر دست اندرکاران اجرای نقشه تعطيل دانشگاهها:
● طرح تعطيل دانشگاهها، بنا بر آنچه طراحان گفته اند، در حزب جمهوری اسلامی، تهيه شده است. حسن آيت مسئول بخش سياسی حزب بوده است. اسرافيليان می گويد او عضو حزب نشده اما ديگران را به اسم نويسی در حزب تشويق می کرده است. اما طرح را تأسيس کنندگان حزب جمهوری اسلامی به شورای انقلاب برده و کوشيده بودند با استفاده از غيبت رئيس جمهوری، از تصويب بگذرانند. بنا بر اين، با طرح، بهشتی و هاشمی رفسنجانی و خامنه ای و باهنر و دکتر شيبانی موافقت کرده بودند. موافقت دکتر شيبانی با طرح شگفتی آور بود. چرا که او زمانی مصدقی دو آتشه و ضد دو آتشه بقائی بود.
مخالفت سخت مهندس بازرگان مانع از تصويب طرح می شود: او خطاب به سران حزب جمهوری اسلامی گفته بود: طرح شما سر بريدن رئيس جمهوری است. اقلا صبر کنيد او بيايد و در حضور او، اين کار را بکنيد.
● دکتر شيبانی به رئيس جمهوری که در خوزستان، سرگرم برنامه عمران اين استان بود، تلفنی اطلاع داد که طرح انقلاب فرهنگی در شورا مطرح است. بنی صدر به تهران آمد. پيش از شرکت در شورای انقلاب،
● دکتر تقی زاده که رئيس دانشگاه ملی بود، از طريق يکچند از دانشجويان «پيرو خط امام» اطلاع حاصل کرده بود که گروهی طرح تعطيل دانشگاهها را تهيه کرده اند و می خواهند اجرا کنند. همزمان، سازمان مجاهدين خلق، گزارش مشابهی را به رئيس جمهوری دادند.
● در جلسه شورای انقلاب، رئيس جمهوری بشدت با تعطيل دانشگاه ها مخالفت کرد. اعضای شورا نزد خمينی رفتند. چون بنی صدر تهديد به استعفاء کرده بود، خمينی گفت: استعفاء چرا؟ نظر ايشان را تأمين کنيد. تصويب شد که دانشگاه ها تعطيل نشوند. در تعطيلات، گروهی از سوی شورای انقلاب مأمور بررسی وضع دانشگاهها و پيشنهاد تدابيری بگردندکه بايد به تصويب شورای انقلاب می رسيد.
● چون ادعا اين بود که گروههای چپ دانشگاه را ستاد عمليات مسلحانه در سطح کشور کرده اند، قرار شد در خارج از دانشگاه، آزادی گروههای سياسی تأمين و سه روز به آنها فرصت داده شود دانشگاهها را تخليه کنند.
پيش از سر رفتن مهلت، فرخ نگهدار، رهبر وقت فدائيان خلق، همراه با يکی دو تن، نزد رئيس جمهوری رفتند و به او گفتند ما اطلاع يافته ايم که تعطيل دانشگاهها توطئه ای بر ضد رئيس جمهوری است. پذيرفتند بروند و بهانه زد و خورد ندهند و دانشگاه را تخليه کنند. با توجه به بسيجی که از پاسدارها بعمل آمده بود، تخليه دانشگاه بدون خون ريزی معجزه بود. تا اين کار انجام بگيرد، رئيس جمهوری و تنی چند، از جمله مهندس سحابی و دکتر ملکی شب تا صبح بيدار ماندند و مانع از هجوم پاسدارها به دانشگاه شدند.
● در روز سوم، به دعوت رئيس جمهوری، مردم در دانشگاه گرد آمدند. در اجتماع مردم و با حضور اعضای شورای انقلاب بود که بنی صدر جمله معرف را بر زبان آورد: امروز، حاکميت ملی مستقر شد.
« استقرار حاکميت ملی» از ديد خمينی، نفی ولايت فقيه تلقی شد. از ديد «خط امامی» ها پايان خودکامگی شان تعبير شد. از ديد «چپ» هائی که هم شريک بودند و هم قربانی، خارج کردن آنها از دانشگاه تعريف شد. اما واقعيت ها،
۱ – پايان دوران ولايت مطلقه گروه هائی شد که گروگانگيری و «انقلاب فرهنگی» و درگيريهای مسلحانه را طراحی و اجرا می کردند.
۲ – پايان کار ولايت مطلقه حزب جمهوری اسلامی شد.
از آن پس، خمينی بود که ناگزير شد بدون نقاب، وارد عمل شود و شد : دستور تقلب در انتخابات را داد. شورای انقلاب فرهنگی تشکيل داد و دستور داد تا پايان کار اين شورا دانشگاه ها تعطيل بمانند. نخست وزير تحميل کرد. بر سر گروگانها سازش پنهانی کرد و سرانجام دستور کودتای خرداد ۶۰ را داد و خود آن را رهبری کرد. پس از کودتا، ماشين اعدام سه شيفته شد و جنگ بمدت ۸ سال ادامه يافت و خمينی جام زهر را سرکشيد و دستور قتل عام زندانيان را داد و دم از ولايت مطلقه فقيه زد و دستور «بازنگری در قانون اساسی» را داد و جان بداد.
در گروگان گيری و در مقابله با دانشگاهها و در کودتای خرداد ۶۰ از سپاه و کميته ها استفاده شد. تا امروز که ولايت مطلقه مافياهای نظامی – مالی برقرار است.
* حسن آيت به روايت مدارک و معرفی اسرافيليان از زبان خود او:
● يادآوری شد که حسن آيت، در دوران شاه، کتاب انقلاب سفيد شاه را تدريس می کرده است و به فساد اخلاق اشتهار داشته است. يک مورد آن، پرونده بوسيدن دختر دانش آموزی در کلاس درس و در شهری مذهبی چون سمنان بوده است. او گفته است ساواک برای او پرونده ساخته است. اما واقعيت اينست که پس از انتشار خبر و بر آشفتن مردم شهر و تشکيل پرونده در دبيرستان و اداره فرهنگ، ساواک به داد او می رسد و با انتقال او از سمنان به شهر ری، سر و صدا را می خواباند.
بدون ترديد، او به دين داری اشتهار نداشته است چه رسد به طرفداری از ولايت فقيه، آنهم از نوع مطلقه آن. با دستگيری دکتر بقائی، مدارک موجود در خانه او نيز در اختيار «دستگاه قضائی» رژيم قرار گرفت. مدارک مسلم کردند که عوامل بقائی به خواست سفارت انگلستان مروج «ولايت فقيه» بوده اند. هدف نيز اين بوده است که دموکراسی در ايران استقرار نيابد.
گرچه به استناد اسناد اظهار شده است که چرا امثال حسن آيت و سوراسرافيليان «طرفدار سرسخت» ولايت فقيه از نوع مطلقه آن شده اند، اما دستگاه قضائی اسناد را انتشار نداده است و همه کس می دانند چرا. در عوض، اسناد سفارت امريکا، از جمله اسنادی گويای معامله با امريکا بر سر ايجاد يک رژيم با ثبات از راه اتحاد روحانيت و ارتش، انتشار يافته اند. الا اين که ملاتاريا سپاه را جانشين ارتش کرد غافل از اين که سرانجام خود عامل آن می شود.
● اما سوراسرافيليان خود خويشتن را مردی دروغگو و ضد نماد استقلال و آزادی معرفی می کند. چند نمونه:
۱ - «روز راه پيمائی که مصادف با عاشورا بود، وقتی از خانه طالقانی شروع به راه پيمائی کردند، ما متوجه شديم که در حال بالا بردن عکس مصدق هستند. و عده ای داد و بيداد می کردند که بايد حق آن بزرگ مرد مشخص شود. ما هم آمديم و شايع کرديم که از طرف ديگر هم عکس آيت الله کاشانی و بقائی را سر دست گرفته اند و دارند می آيند و درگيری رخ خواهد داد. همين شايعه ما باعث شد که آنها عکس مصدق را پائين بياورند ».
بدين سان، اسرافيليان و همانندهايش، دروغ ساخته و شايع کرده اند، برای اين که عکس مصدق را بالا نبرند. اين امر که دست پرورده های بقائی، با مصدق دشمنی داشته اند، برکسی پوشيده نيست. اما بسياری نمی دانند که بهنگام کودتای ۲۸ مرداد، شخصی که انگليسی ها به امريکائی ها، معرفی کردند برای همکاری و ارتباط با آيت الله کاشانی، بقائی بود. پس جلوگيری از بالا بردن عکس مصدق، هدف داشته است و هدف بازسازی استبداد بوده است. شيوه های بازسازی استبدادهای وابسته بعد از پيروزی انقلاب، در جامعه های ديگر بکار رفته بودند. در ايران بعد از قيام ۳۰ تير نيز بکار رفتند و کودتای ۲۸ مرداد را ببار آوردند.
۲ – نمونه اول: «يک روز ديديم که بچه های مجاهدين قصد دارند روز بعد، دانشگاه را اشغال کنند... روز بعد، مجاهدين آمدند و سردر دانشگاه را گرفتند. ما هم سريع يک وانت بار گرفتيم و رفتيم ميدان امام حسين. با بلند گو فرياد زديم در دانشگاه پرچم سرخ بالا برده اند و پرچم اسلام را پائين آورده اند. مردم هم ريختند سمت دانشگاه و آنها فرار کردند.»
بدين ترتيب، اين سينه چاک اسلام و ولايت فقيه، در ميدان امام حسين، به دروغ (پرچم سرخ را برافراشته اند و پرچم اسلام را پائين آورده اند) «مردم» (بخوانيد چماقداران) را تحريک به هجوم به دانشگاه کرده است.
۳ - «به هر حال، عملکرد آقای بنی صدر مورد انتقاد ما بود و ما هم به مخالفت با بنی صدر مشهور شده بوديم. يادم هست که يک بار شخصی به نام «مهذب» نزد من آمد و سخنانی را با من در ميان گذاشت. او به دستور بنی صدر مسئول ذی حسابی ارتش شده بود و آمد و گفت که من اسناد و مدارکی دارم مبنی بر کمک بنی صدر به حزب کومله و دموکرات و مجاهدين و ديگر گروههای چپ از بودجه ارتش. او گفت که اگر می خواهی فردا به خانه ما بيا تا آنها را به تو بدهم. ما هم رفتيم و مدارک را گرفتيم. حدود ۶۳ سند در باره کمک مالی بنی صدر به گروههای چپ بود. من از اين اسناد چند سری کپی گرفتم. يادم هست که يک سری را به مرحوم آيت دادم و يک سری ديگر را هم به آقای هاشمی رفسنجانی دادم. يادم نمی آيد که به آقای خامنه ای هم دادم يا نه. ولی در بحث عدم کفايت بنی صدر، تنها کسی که به اين اسناد اشاره و از آنها استفاده کرد، آقای خامنه ای بود».
اما از اين ۶۳ سند، تا اين زمان، يک سند انتشار نيافته است. خامنه ای دروغ زن، بجای ارائه سندها، به آنها «اشاره» کرده است. دانستنی است معلم اين جماعت که بقائی بود، رهبری کننده قتل افشارطوس شد و چون آمر و مأموران آن جنايت شناخته شدند، روزی در مجلس گفت: اسناد مهمی در اختيار دارد و آنها را در گاو صندوق مجلس به امانت می سپارد. در رژيم شاه، آن «اسناد» انتشار نيافتند. بعد از آن رژيم نيز، «اسناد» منتشر نشدند. رژيم ملاتاريا بقائی را در زندان ميراند، بعد از آن، گاو صندوق مجلس باز شد و باز «اسناد» منتشر نشدند! اسرافيليان، کسی که خود می گويد آسان دروغ می سازد و می گويد، چرا از معلم خود پيروی نکند؟ ثانيا ، بنی صدر شخصی به نام ذيحساب را معين نکرده است. ذی حساب را وزارت دارائی معين می کند و وزارت دارائی در اختيار بنی صدر نبود. ثالثا هرگاه براستی از بودجه ارتش به گروههای چپ کمک شده بود، آنهم بدستور بنی صدر، در اين، سه دهه، يک مورد از آن «کمک» ها از پرده بيرون افتاده بود. رابعا، گروه هائی چون فدائيان خلق و حزب توده، جانب حزب جمهوری اسلامی را گرفته بودند و گروهی چون کومله هم از رژيم صدام پول و اسلحه گرفته و جنگ به راه انداخته بود. قربانی اين جنگ هم رئيس جمهوری و دموکراسی بود. ارتشی که با پيش مرگه های صدام می جنگيد، چگونه می پذيرفت که از بودجه اش به کومله و حزب دموکرات کمک مالی شود؟ خامسا، هرگاه گروههای سياسی دست از خشونت بعنوان روش بر می داشتند، بنی صدر با تعيين بودجه از سوی دولت برای احزاب سياسی، به يقين موافقت می کرد. چرا که از شروط استقرار دموکراسی، يکی فعاليت آزاد حزب های سياسی است.
* در حال حاضر، دشمنان دانشگاه، در مصدر امور هستند:
نخست قول «سرلشگر» حسن فيروز آبادی را در باره انقلاب فرهنگی بخوانيم:
◄ در ۱۲ مهر ۱۳۸۸، به گزارش ايسنا، «سرلشگر» حسن فيروز آبادی، رئيس ستاد نيروهای مسلح، در باره «انقلاب فرهنگی» گفته است: يکی دو روز از جريان انقلاب فرهنگی نگذشته بود که تلاش بنیصدر برای خنثی کردن آن شروع شد. در اوائل پيروزی انقلاب اسلامی، حادثه بسيار مهمتری اتفاق افتاد و آن طراحی و اجرای انقلاب فرهنگی بود، انقلاب فرهنگی که به نظر من هنوز هم تحقق پيدا نکرده است.
در آن روزها با توجه به فرمايشات مکرر حضرت امام (ره) راجع به ضرورت انقلاب فرهنگی در دانشگاهها از يک طرف و از سوی ديگر با توجه به لانهگزينی گروهکهای ضد انقلاب حتی گروهکهای مسلح ضدانقلاب در محل دانشگاهها، دانشجويان مسلمان خون دل زيادی میخوردند.
يکی دو روز از جريان انقلاب فرهنگی نگذشته بود که تلاش بنیصدر برای خنثی کردن آن شروع شد. دو نفر، يکی «دکتری که از آمريکا برگشته بود و در دولت دوم خرداد بود» و ديگری «اميد نجف آبادی» روحانی نمای معدوم به عنوان نمايندگان بنیصدر برای رسيدگی به انقلاب فرهنگی به مشهد آمدند. من در جلسهای که آنها تشکيل دادند شرکت نکردم. ولی همين اندازه متوجه شدم که آنها به عنوان طلبکاری و رسيدگی به مشهد آمده بودند و نمايندگان دانشجويان را سرزنش هم کرده بودند ولی از اين آمدن و از اين رسيدگی، طرفی نبستند و بحمدالله جريان انقلاب فرهنگی در مشهد در مرحله اول به خوبی استمرار پيدا کرد و در اين مرحله توانست به اهداف تنظيم شده خودش برسد. خدا را شکر.
بنیصدر نتوانست دانشگاها را بازگشايی کند و دانشجويان به شهرهای خود برگشتند و در جهاد سازندگی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ساير نهادها مشغول خدمت به انقلاب شدند. و با ابتکار حضرت امام (قدس الله نفسه الزکيه) شورای عالی انقلاب فرهنگی با اختيارات لازم تشکيل شد و مسوولان انقلابی و دانشگاهيان انقلابی به عضويت آن درآمدند.»
بدين قرار، اين «سرلشگر»، خود آگاه يا ناخود آگاه، هدف تعطيل دانشگاهها را باز می گويد و آشکار می کند مجريان نقشه چگونه توجيه می شده اند و مأموريت آنها (ضديت با رئيس جمهوری و سپس فعال شدن در سپاه و ديگر نهادها) بوده است.
◄ بدين قرار، در حال حاضر، مجريان تعطيل دانشگاهها، مقامهای اول را در رژيم مافياهای نظامی – مالی جسته اند: احمدی نژاد «رئيس جمهوری» است، فيروزآبادی همدست او در تقلب بزرگ، رئيس ستاد نيروهای مسلح است. هاشمی ثمره مشاور احمدی نژاد است، کامران دانشجو «وزير» آموزش عالی است و به اتفاق دو برادر ديگرش در شمار کودتاچيان کودتای ۲۲ خرداد ۶۸ هستند. در «بيت» خامنه ای، از مجريان آن روز طرح و دشمنان امروز دانشگاه، بسيارند و مقامهای مهم دارند. از آن جماعت، فيروز آبادی تنها کس نيست، در ميان فرماندهان سپاه نيز از آنها وجود دارند. جعفری به بسيج اجازه سرکوب دانشجويان را بدون مراجعه به فرمانده خود نداده است؟
از ديد دشمنان دانشگاه، بعد از گذشت ۳۰ سال، دانشگاه همچنان خطر اول است و اين روزها، سخن از «انقلاب فرهنگی دوم» و تعطيل دانشگاهها، بارديگر، بگوش می رسند.
اما تجربه می بايد به آنها درس داده باشد: دانشگاه را تعطيل کردند تا آن را به دانشگاهی رام و دستيار استبداد بدل کنند و حاصل کارشان، قرارگرفتن دانشگاه در برابر استبداد نخست ملاتاريا و سپس مافياهای نظامی – مالی شد. اينک مسلم است که مبارزه دانشگاه تا استقرار دموکراسی ادامه می بايد.
* اما چرا و چگونه کسانی چون حسن آيت و اسرافيليان و... عامل قدرت خارجی می شوند و مستبدهائی چون خمينی و خامنه ای می سازند؟:
در تبار شناسی شصت ساله پيروان يک شيوه عمل سياسی در ايران از بقائی، در سالهای ۱۳۲۹ به بعد تا حسن آيت در ۱۳۶۰ و تا اسرافيليان و حسين شريعتمداری وحسن شايانفر کيهان و مرکز اسناد انقلاب اسلامی حسينيان و صدا و سيمای ضرغامی و دادستان دادگاه نمايشی رسوای اخير بيش از ارتباطات تشکيلاتی و حتی خانوادگی که بين آنها کم نيست اشتراک آنها در يک رفتار و کردار سياسی مهم است .
رفتار سياسی که اساس آن مبتنی بر هدف قرار دادن قدرت و محور کردن خود و بسا نماد قدرت فرض کردن خود، در حال و يا پس از رسيدن به قدرت باشد، سبب جايگزين شدن تحليل با توهم و نقد و کنکاش نظر مخالف با افترا و تهمت بی محابا می شود. در اين مسير، قدرتمدار، آنقدر جذب و شيفته توهم ساخته و پرداخته ذهن خود ميشود که در راه اثبات آن از هيچ جعل و دروغی نيز ابا نمی کند.
در نظر و عمل چنين قدرت زده ای، تعامل و تعاطی فکر و گفتگو نيز جای خود را به خصومت و دشمنی چنان کور و کری ميدهد که بکار بردن هر جنايت و خيانتی در حق رقيب سياسی نه تنها مجاز و مباح بلکه واجب و مستوجب صواب قلمداد ميگردد. از اين رواست که، در نهايت، اعمال زور و سلاح کشی و کودتا وجنگ و کشتار و اعتراف گيری جای تعامل و بحث و گفتگو و رقابت سياسی را ميگيرد و قافله آزادی و آزاديخواهی را تا به حشر لنگ می سازد
مظفر بقائی بر اثر افراط در خود محوری و خود نماد قدرت پنداری، از دوستی با مصدق به دشمنی گرايئد. او که در بين ياران و حتی ميتوان گفت محارم دکتر مصدق در شروع مبارزه برای ملی کردن صنايع نفت بود، بتدريج، رويه مرضييه مروت و مدا را رها کرد و تا آنجا رفت که خصومت با دکتر مصدق و ميل به تسويه حساب به هر قيمت با وی، بدل به انگيزه اصلی زندگی سياسی اش شد
بقائی از داستان اسناد خانه سدان (سدان رئيس شرکت سابق نفت ايران و انگليس پيش از ملی کردن صنعت نفت بود و بعد از خلع يد، هرآنچه از نوشته ها که در خانه او يافت شد، «اسناد خانه سدان» نام گرفت) تا زمان انقلاب اسلامی هميشه مدعی بود اسناد و مدارکی در اختيار دارد که نشان ميدهد کليه رقبای سياسی و منتقدين وی، دشمن دين و ملت اند و جاسوس و بيگانه پرست هستند. هرگز هيچ سند جدی در مورد هيچيک از ادعا هايش ارائه نداد يا اگر هم مستقيم و يا غير مستقيم ارائه داد معلوم شد سند جعلی و ساختگی است و حتی بعد از اتهامی که او به ديگران وارد کرده است و برای توجيه اين اتهام جعل و ساخته و پرداخته شده اند
بهترين نمونه از اين اسناد نامه مشهور منسوب به آيت الله کاشانی است که مدعی شده اند در روزهای قبل از بيست و هشتم مرداد برای دکتر مصدق فرستاده است حال آنکه مختصر دقتی در خط نامه و متن آن و ادعای آن نشان ميدهد که سالها پس از واقعه بيست و هشتم مرداد و تنها برای انداختن گناه کودتای ننگينی که در آن شرکت داشتند به گردن دکتر مصدق قربانی شماره دو اين کودتا پس از ملت ستمديده ايران که قربانی اول آن بود ساخته و پرداخته شده است
حسن آيت که ساليان دراز شاگردی مکتب حزب زحمتکشان دکتر مظفر بقائی و سازمانها و نهاد های وابسته به آن را کرده بود از اين قاعده مستثنی نبود او هم دشمنی با دکتر مصدق و نهضت استقلال طلبی و آزاديخواهی او را بدل به بن مايه اصلی فعاليت سياسی خود کرده بود. و اين خصلت چنان در خمير مايه فکری او سرشته شده بود که حتی در چندين دهه و نسل بعد نيز در کوچه و بازار سياست بدنبال مصدقی ميگشت که دمار از روزگار او در آورد
اين شيوه عمل به همان اندازه که در دوران شاه در مبارزه با مصدق و مصدقی با همکاری با رکن دو ستاد ارتش شاه و ساواک ابا نداشت در دوران پس از انقلاب نيز با همان انگيزه تا پرداختن و توجيه تئوری ولايت فقيه پيش رفت و بدل به استاد اطاق فکر آزادی ستيزی و آزاد انديشی گريزی در آن دوران شد .