گفتگو با زهرا رهنورد: اگر موسوی محافظهکار بود، با من ازدواج نمیکرد، موج سوم
گويا شما پيش از نامزدی مهندس موسوی و انصراف آقای خاتمی، از نامزدی آقای خاتمی حمايت میکرديد. اشتراکات موسوی و خاتمی را در چه حدی میدانيد؟
درست است. من و فرزندانم از نامزدی آقای خاتمی حمايت میکرديم و اکنون نيز همان حمايتی را که از آقای خاتمی در زمان حضورشان میکرديم، متوجه آقای موسوی کردهايم. يعنی در حقيقت ما تفاوت چندانی ميان اين دو نمیبينيم و اين دو را يک روح در دو بدن میدانيم. اگرچه اين روح در هر يک از اين ابدان، تمثل خاص خودش را دارد، يعنی هر يک به گونهی خاص خودشان تجسم بيرونی يافتهاند، اما به هر حال نگاه ما به خاتمی و موسوی اينگونه است. ما به آقای خاتمی و انديشههايش بسيار علاقمنديم و اگر مهندس موسوی نامزد نمیشدند و آقای خاتمی انصراف نمیدادند من، دخترانم، دامادهايم و همه اعضای خانواده موسوی به آقای خاتمی رای میداديم.
برخی نسبت مهندس موسوی با اصلاحطلبی و اصولگرايی را تا حدی مبهم میدانند. شما مهندس موسوی را اصلاحطلب میدانيد يا اصولگرا؟
آقای موسوی بارها گفته است که من اصلاحطلبی هستم که به اصول اهميت میدهم و اين متفاوت است با اصلاحطلب اصولگرا بودن. به عبارت ديگر به نظر من مهندس موسوی اصلاحطلبی است که به اصول اهميت میدهد، نه اينکه يک اصلاحطلب اصولگرا و يا يک اصولگرا باشد. خود آقای خاتمی هم در همايش «موج سوم» در برج ميلاد بر اصلاحطلبیشان بر مبنای اصول تاکيد کردند.
دموکراسی جزء لاينفک انديشه موسوی است و بدون دموکراسی نمیتوان انديشه موسوی را خوانش کرد، اما او قرائت خودش را از دموکراسی دارد. يک روشنفکر قاعدتا نبايد کليشهای بينديشد، يعنی وقتی ده روشنفکر کنار هم نشسته مینشينند و مثلاً راجع به «مردمسالاری دينی» حرف میزنند، به احتمال زياد هر يک از آنان يک خوانش و فهم از اين اصطلاح دارد. موسوی هم از اين قاعده مستثنی نيست. ممکن است خوانش من و ايشان از مردمسالاری دينی با هم متفاوت باشد، ولی هر دوی ما به آن معتقديم. مردمسالاری دينی نزديکترين تفسير به دموکراسی است با اين تفاوت که در مردمسالاری دينی دين نيز حائز اهميت است.
شما در مبارزات انتخاباتی اين دوره از انتخابات رياست جمهوری نقش برجسته و بیسابقهای ايفا کردهايد، تا جايی که میتوان مدعی شد بيشتر ايرانيانی که به مهندس موسوی رای میدهند در واقع به يک «زوج» رای میدهند. برای تداوم ايفای نقش در مقام بانوی اول کشور چه برنامههايی داريد؟
من هميشه برای اينکه متعلق به قشر روشنفکر و هنرمند بودهام به خود باليدهام. البته اميدوارم که روشنفکران و هنرمندان هم ما را قبول داشته باشند. ما خودمان را جز آنها میدانيم. به همين دليل هم بانوی اول شدن برای من اصلا اهميتی ندارد، برای من مهم اين است که هميشه بتوانم از آرمانهايی دفاع کنم و شخصيتی مردمی داشته باشم، بتوانم در راه رفع تبعيض از زنان و به دست آوردن حق برابری آنها و همچنين خوشبختی و سرافرازی تودهها فعاليت کنم، بتوانم جوانان را درک کنم و از آزادی قلم و انديشه که هميشه آرمانم بوده است دفاع کنم. اينها آرمانهای من است و دوست دارم که هميشه يک روشنفکر دلسوز مردم باقی بمانم. هرگز هم حاضر نيستم که وارد کابينه شوم، حتی اگر رئيسش همسر خودم باشد، چرا که ترجيح میدهم در موقعيت کنونی خودم به عنوان يک روشنفکر باقی بمانم،
زهرا رهنورد دهه ۶۰ با زهرا رهنورد دهه ۸۰ چه تفاوتی دارد؟
فکر میکنم که با کودکیام هم تفاوت چندانی نکردهام. به گمان من، کودکی در درون همه ما با ما زندگی میکند که به لحاظ فطری يک موجود پاک است. خدا را شکر میکنم که آن کودک درونم نمرده است، هر لحظه اين کودک نو میشود. طبيعت نو میشود، ما هم نو میشويم، اما اين نو شدن به معنای بی حساب نو شدن و به قول معروف مثل کسی که از اصل و نسل هر دو افتاده، نيست. در واقع میتوان گفت ما به انقلاب به نگاه امروزی مینگريم. يعنی ۳۰ سال از انقلاب گذشته است و آن آرمانهای بلند را کسی نمیتواند رها کند و زيرپا بگذارد، اما نگاه ما به آن گفتمان در اين لحظه است و هر لحظه اين نگاه نو میشود. آن روز ما به آزادی قلم و انديشه، رفع تبعيض از زنان و رشد و بالندگی زنان اعتقاد داشتيم، امروز هم اين اعتقاد را داريم. هيچ کدام فرقی نکرده است اما ممکن است شکلهايش فرق کرده باشد. امروز برای رفع تبعيض از زنان و رشد جوانان شيوههای ديگری هست.
نظرتان درباره اولين فيلم انتخاباتی موسوی چه بود؟ برخی به کمرنگ بودن حضور شما، آقای خاتمی و ديگر چهرههای برجسته حامی موسوی در اين فيلم انتقاد داشتند.
اولين فيلم انتخاباتی موسوی ساخته آقای مجيدی شايد بخشی از شخصيت موسوی را نشان داد که بيشتر مربوط به وجوه اقتصادی میشد. اما آن بخشهايی که به اعتقاد موسوی به آزادی انديشه و قلم و رفع تبعيض از زنان مربوط میشد، در اين فيلم مسکوت مانده بود و قصد بر اين بود که در جای ديگری به اين موضوع پرداخته شود.
در دانشگاه الزهرا محيطی را برای دختران مذهبی فراهم کردهايد که در عين حال شاد و آزاد است. چقدر اين محيط را قابل تعميم به کل جامعه میدانيد؟ ديدگاهتان درباره حجاب هميشه شنيدنی بوده است. لطفا به نظر خود درباره حجاب اجباری هم اشاره کنيد.
در مورد حجاب بايد بگويم در دانشگاه الزهرا من امکان انتخاب نوع پوشش را فراهم کردم، نمیتوانستم به داشتن حجاب دستور دهم. به عنوان يک قرآنپژوه بايد بگويم در قرآن نسبت به حجاب توصيه شکلی نشده است. نمیشود فرماليستی به قضيه نگاه کرد، بلکه نگاه ما بايد يک نگاه محتوايی باشد. حال هر کس هر شکلی که میخواهد میتواند به اين محتوا بدهد. من اصل پوشش را قبول دارم اما بر سر شکل آن بحث میکنم و معتقدم هر کس بايد بتواند هر جور که مايل است در مورد پوشش خودش تصميم بگيرد. من به هيچ فرم و کليشهای در مورد حجاب اعتقاد ندارم. ما انواع اشکال حجاب را داريم و هيچ کس حق ندارد يک پکيج خاص را به عنوان حجاب انتخاب کند. با اين موضوع مخالفم اما با اصل حجاب طور ديگری برخورد میکنم. حجاب يک دستور الهی- انسانی است، همه اديان هم آن را به شکلی داشتهاند. اما بحث من بر سر تنوع فرم است. من منصبی در اين مملکت ندارم و اعمالکننده تصميم هم در اين زمينه نيستم. اين يک سليقه فردی و روشنفکری من است.
از ازدواج خود و موسوی چه نکته گفتنی و شنيدنی برای پويشگران «موج سوم» داريد؟
ما ازدواج متفاوتی داشتيم. میشود گفت که موسوی جسارت کرد که با من ازدواج کرد و اگر آدم محافظهکارتری بود، قاعدتا نبايد با من ازدواج میکرد. اين ازدواج، از اول تا کنون يک ازدواج غيرکلاسيک بود. من هم گفته بودم که آدم بیقراری هستم که در هيچ زمينهای نمیتوانم سکون داشته باشم. بر اساس باورهايم زندگی میکنم و موج اسلامگرايی که شروع شد، مرا پيش از همه با خودش برد. در نتيجه با همان استقلال شخصيتی که زندگی مشترک را آغاز کردم. با همان استقلال هم توانستم به زندگی مشترکم ادامه دهم، البته بايد اين را بپذيريد که چنين چيزی در جامعه مردسالار ما بسيار دشوار است. من زمانی که ازدواج کردم، در دانشگاه تهران دانشجوی مشهوری بودم. شايد يکی از دلايلش آغاز زودهنگام فعاليتهای هنریام بود و در همين روند هم با موسوی ازدواج کردم. بعد هم که موج اسلامگرايی شروع شد، با سرعت بسيار زيادی به فعاليت پرداختم و برای دورهای هم فعاليتهای هنری را کنار گذاشتم تا پس از انقلاب که دوباره آن را از سر گرفتم. اگر بخواهم از جنبهای ديگر به اين قضيه نگاه کنم بايد بگويم که اگر يک زن در ايران بخواهد در زمينههای مختلف فعاليت کند، قطعا بايد فشار زيادی را تحمل کند و اگر کسی پا به اين عرصه میگذارد بايد تحمل اين فشار را هم داشته باشد. از نظر من تنها چيزی که میتواند اين فشار را از بين ببرد هم فقط يک اعتقاد است. اعتقاد به يک باور و يک راه و من خوشبختانه میخواهم بگويم که اين اعتقاد را به دست آوردم. اگر من موفقيتهايی دارم به خاطر اعتقادات دينی است. اگر بخواهم از نقش موسوی در اينباره بگويم، بايد اعتراف کنم که او نقش يک حمايتگر کليدی را داشته و هيچگاه مانع اين پيشرفت نبوده است. اما علیرغم حمايتهای همسرم، در جامعه ايران تبعيضها عليه زنان بسيار است. حتی من با وجود همه توانايیهايم اين تبعيض عليه خودم را در جامعه احساس میکنم.
آيا همانگونه که در عرصه عمومی دوشادوش همسرتان حضور مستقلی داريد، در خانواده هم رابطه با همسرتان رابطه برابری داريد؟
در مديريت خانواده ما هم مثل بيشتر خانوادهها کفه سنگين به سمت زنان است. من هم يکی از همان زنانی هستم که در خانواده ايرانی نقش محوری ايفا میکنند.
مطمئنا بسياری از پويشگران مايلند در مورد فرزندان شما بيشتر بدانند. چند فرزند داريد و هر يک مشغول به چه کاری هستند؟
سه دختر دارم که هر سه ازدواج کردهاند. دو دخترم در حال گرفتن دکترا و يک دخترم مشغول گرفتن فوق ليسانس است. رشته تحصيلیشان هم فيزيک، پژوهش هنر و تصويرگری هنری است. هر سه هم دارای فرزند هستند. دخترانم مشاوران خوبی برای ما هستند و مثل نسل جوان کاملا پيشرو هستند و در رشتههای درسیشان خلاقند و هر کدام در تخصص خودشان تاليفات متعددی دارند که در داخل و خارج از کشور منتشر شده است. آنها هم به نوعی در عرصه سياست هستند منتها نه به شکل من، بلکه از نوع جوانانه. آنها هميشه کاملاً آزاد بودهاند و هيچگاه به آنان خواندن آثارم را پيشنهاد نکردهام. هميشه اصرار داشتم به نوعی برخورد کنم که اين نياز در آنها شکل بگيرد که اگر لازم ديدند به کتابهايم رجوع کنند. من چون خودم در محيط آزادی تربيت شدهام، فرزندانم را هم در محيط آزاد و بازی تربيت کردهام و از اين بابت بسيار خوشحالم. اينکه اينقدر از فضای امنيتی متنفرم به خاطر تجربه شيرين آن آزادی است که در جوانی تجربه کردم. آزادیای که همراه با رشد است. در خانواده هم فرزندانم را در چنين فضايی تربيت کردهام و به همين دليل هم در عرصههای تخصصی خودشان بسيار موفقند. مهمترين علت در موفقيت خودم را هم تربيت خانوادگیام میدانم. مادر من بر روی قضيه آزادی بسيار مصر بود و اعتقاد داشت بچههايش بايد در آزادی کامل اعتقادشان را انتخاب کنند و ما هيچيک تحت تاثير هيچ سنت و فرمايش و دستوری نبوديم.
اگر بخواهيد درخواست سادهای از پويشگران و جوانان حامی موسوی طرح کنيد، چه میگوييد؟
پويشگران عزيزم و همه کسانی که میخواهيد به موسوی رای دهيد، من فکر میکنم اگر هر يک از شما ۵ نفر که قصد رای دادن به موسوی ندارند را از طريق شرح و بسط انديشههای موسوی و البته خود من بتوانيد جذب کنيد، احتمال پيروزی خيلی زياد است.
اگر آزادیخواهان و برابریطلبان در انتخابات شرکت نکنند، ديکتاتورها و متحجرين حاکم خواهند شد. حالا ميل خودتان است که شرکت بکنيد يا نه.