در پي پرسش حسين واله مدير کل سياسي نهاد رياست جمهوري از آيت الله منتظري پيرامون نظر ايشان در خصوص نامه خاتمي موسوم به " نامه اي براي فردا" ايشان اقدام به نگارش نامه اي در نقد مکتوب رئيس جمهور نمودند. دفتر آقاي خاتمي تلاش کرد تا اين نامه منتشر نشود اما از آنجايي که حاوي نکات جالبي است ما اقدام به نشر آن مي نماييم.
بسم الله الرحمن الرحيم
با سلام و تحيت
نامه حجت الاسلام والمسلمين جناب آقاي خاتمي رياست جمهوري ايده الله تعالي تحت عنوان : « نامه اي براي فردا» که توسط دفتر ايشان ارسال شده بود ملاحظه شد.
قصد نداشتم در رابطه با عملکرد آقاي خاتمي و اصلاحات وعده داده شده ايشان فعلا اظهار نظر کنم ولي با توجه به ارسال نامه ايشان براي من ، و انتظار و تمايل دفتر ايشان به اظهار نظر ، به چند کلمه اي اشاره مي کنم و آقايان توجه دارند که اين جانب همواره در گفتار و نوشتار خود صريح اللهجه بوده ام.
مراتب ديانت و فضل و آگاهي به مسائل روز و تعهد نسبت به وظائف ديني و ملي و سوابق درخشان و فضيلت خانوادگي جناب آقاي خاتمي و مخصوصا شخصيت معنوي و اخلاقي پدر بزرگوار ايشان مرحوم آيت الله آقاي حاج سيد روح الله خاتمي طاب ثراه براي همگان روشن است. همچنين ترديدي ندارم که ايشان با حسن نيت و با علاقه به تحقق اهداف انقلاب اسلامي ، خود را کانديداي رياست جمهوري نمودند و اصلاحاتي را به مردم وعده دادند.
مردمي که سالهاي تلخ جنگ تحميلي را تحمل نموده ولي قشر عظيمي از آنان در اثر عملکرد مسئولين و متصديان امور نسبت به وعده هاي داده شده در انقلاب به يأس و نااميدي و يا باترديد و آشفتگي و احيانا به بد بيني نسبت به آينده رسيده بودند. در چنين فضائي آقاي خاتمي با شعارهاي بسيار زيبا و دلنشين و مطابق خواسته هاي مردم ، وعده اصلاحات را -که جز وفا به شعارهاي اوليه انقلاب نبود- به مردم اعلام نمود و مردم نيز بر همين اساس چنان اقبالي نمودند که براي همگان غير منتظره بود.
اکنون بعد از گذشت بيش از هفت سال از رياست جمهوري ايشان متأسفانه ديده مي شود يأس و نا اميدي و يا بد بيني مردم مجددا به همان وضعيت زمان قبل و يا بدتر از آن رسيده است و نيز ديده مي شود قشر عظيمي از نسل جوان احساس بي هويتي مي کند و به آينده خود کاملا بد بين مي باشد.
اينجانب نمي خواهم با بي انصافي بگويم جريان اصلاحات هيچ توفيقي به دست نياورد ، اما مي خواهم بگويم آنچه به دست آمد ، در مقابل آنچه وعده داده شده بود و امکان دسترسي به آن نيز فراهم شد و نيز در مقابل آنچه خواسته و انتظار مردم بود بسيار ناچيز بود.
آقاي خاتمي در « نامه اي براي فردا» و نيز در بسياري از سخنراني ها و مصاحبه هاي خود سعي کرده اند علت يا علل اين ناکامي را تشريح نمايند، ولي به نظر اينجانب بينات ايشان تاکنون قانع کننده نمي باشد.
ايشان در اين رابطه چند محور رامطرح مي کنند و مورد تأکيد قرار داده اند:
۱ـ ايشان فرهنگ استبداد زدگي ملت ما را مطرح مي کنند و اينکه سالها وقت بايد صرف شود تا اين فرهنگ غلط از بين برود.
در وجود فرهنگ استبدادزدگي بحثي و اختلافي نيست ، اما سخن اين است که چرا ما در عمل ، به اين فرهنگ مشروعيت مي دهيم؟ چرا در عمل تسليم خواسته هاي متوليان اين فرهنگ شديم؟ و چرا به جاي اينکه با توکل به خداي متعال و اعتماد به نفس تسليم رضاي خدا و خواسته هاي مردم شويم ، در هر فرصتي که پيش آمد سرانجام راضي نمودن متوليان فرهنگ استبدادزدگي را ترجيح داديم؟ بديهي است در چنين فضائي استبداد به خود مشروعيت قانوني مي دهد و به دنبال آن خواسته هاي ناشي از استبدادزگي شکل قانوني به خود مي گيرد و قهرا زور و خشونت نيز عملا قانوني مي گردد. انسان اگر – فرضا – در برابر قدرتها توان مقاومت نداشته باشد انتظار مي رود حد اقل توجيه گر و مجري مظالم و کارهاي خلاف آنان نباشد و يا با سکوت خود روي آنها صحه نگذارد.
۲ـ ايشان در نامه اخير خود و در جاهاي ديگر گفته اند:« بايد اين پندار غلط را از ذهن خود بزدائيم که براي رهايي بايد منتظر قهرمان بود». کسي نگفته است که مردم ما منتظر آمدن قهرماني از غيب و رهانمودن آنان از وضعيت کنوني مي باشند؛ بلکه بحث اين است که مردم ما در جريان اصلاحات کار خود را به بهترين وجه انجام دادند و با آن همه تلاش و تبليغات مسموم و انحرافي جناح مخالف اصلاحات ، دومرتبه به صحنه آمدند و رأي چشم گيري دادند ، و در هر فرصتي که پيش مي آمد از شعارهاي اصلاحات و شخص ايشان پشتيباني نمودند. آيا انتظار مردم از آقاي خاتمي براي عمل به وعده هاي خود که مورد تأکيد و تأييد آنان بود به معناي انتظار قهرمان شدن ايشان بود؟ مگر مردم چه کاري بايد مي کردند و نکردند؟
آقاي خاتمي موانع سر راه اصلاحات- چه موانع به اصطلاح قانوني و يا غير آنها – را چه هنگامي براي مردم تشريح نمود و از آنان کمک خواست و مردم به ايشان پاسخ مثبت ندادند؟
در شرائطي که جناح مخالف اصلاحات به کار شکني و سنگ اندازي خود ادامه مي داد ، حداقل چيزي که مردم از آقاي خاتمي انتظار داشتند اين بود که صريحا با مردم صحبت کند و عذر خود را به مردم بگويد و از مردم بخواهد عذر او را پذيرفته و آبرومندانه کنار رود. کنار رفتن آبرومندانه مستلزم و يا به معناي معارضه با حاکميت نمي باشد، بلکه قطعي ترين پي آمد و اثر آن ، حفظ حيثيت و جاذبه جريان اصلاحات و شخص ايشان بود ، و قهرا ايشان مي توانست در آينده منشأ تحول و تداوم راه اصلاحات باشد.
اما در پيش گرفتن سياست دو پهلو حرف زدن و در عمل ، جناح اقتدارگرا را راضي نمودن و حقيقت را قرباني مصلحت کردن و عدالت را در موارد گوناگون و نسبت به افراد زيادي قرباني مظالم تحميلي و ناخواسته نمودن ، عاقبتي جز همين وضعيت که پيش آمده است ندارد.
۳ـ ايشان مي گويد: « زور و خشونت را نبايد و نمي توان با زور و خشونت پاسخ داد».
منتقدين سياست هاي آقاي خاتمي هيچگاه نگفته اند زور و خشونت طرف مخالف اصلاحات را بايد با زور و خشونت پاسخ داد ، بلکه مي گويند : چرا عملا با سياست محافظه کاري و دو پهلو عمل کردن و حقايق را از مردم پنهان نمودن ، به زور و خشونت اقتدارگرايان مشروعيت بخشيده شده و تحکيم گرديد؟
کساني به زور و خشونت متوسل مي شوند که در بين مردم جايگاه و خواستگاهي ندارند ، اما جريان اصلاحات که در آغاز داراي پشتوانه قوي مردمي بود چه نيازي به توسل به زور و خشونت داشت؟
مردم سالاري وقتي از شعار به عمل مي رسد که مردم کاملا در جريان کارشکني هاي مخالفين اصلاحات قرار گيرند. طبيعي است هنگامي که آقاي خاتمي سياست محافظه کاري و ملاحظه بيش از اندازه رقباي اصلاحات را پيش مي گيرد ، مردم به تدريج از شخص و جريان وابسته به ايشان و نيز از اصلاحات مأيوس و نااميد مي شوند ، که نمونه آن در انتخابات شوراها و در جريان رد صلاحيت ها و تحصن تعدادي از نمايندگان مجلس ديديم.
اشتباه بزرگ ايشان اين بود که از همان روز هاي اول رياست جمهوري و تعيين اعضاي کابينه – که جناح اقتدارگرا در ضعف کامل و حتي شوک غير منتظره بود- به جاي اتخاذ سياست متکي به خود و انتخاب افرادي که خود تشخيص مي داد ، با داشتن سرمايه عظيم رأي مردم ، افراد و سياستهاي تحميل شده را قبول نمود و کساني را که به کمتر از نابودي او راضي نبودند حيات سياسي دوباره بخشيد و به آنان مشروعيت داد ، و در اين رابطه بسياري از علاقه مندان و همفکران خود را از دست داد.
همين اشتباه کليدي ايشان سرآغاز انحراف در مسير اصلاحات بود ، و همه ديديم که متعاقب آن ، آقاي خاتمي مجبور شد در هر مورد رضايت آنان را جلب کند و بدون گرفتن امتيازي پيوسته به آنان امتياز داد تا رسيد به وضعيت کنوني که متأسفانه دولت او تقريبا در مسائل اساسي کشور در حاشيه قرار گرفته و تصميم گيريهاي اصولي کشور در جاي ديگر توسط همان جناحي انجام مي شود که ايشان مرتبا به آنان امتياز مي داد، و با اينحال نمي دانم چرا ايشان همين حقيقت را صريحا به مردم نمي گويد؟
از خداي متعال حسن عاقبت براي همگان و عزت و سربلندي اسلام و ملت شريف ايران را مسألت دارم.
والسلام علي جميع اخواننا المسلمين
٢٠⁄۵⁄۱۳۸۳
قم المقدسه- حسينعلي منتظري