در طول تاريخ کم نبوده اند رجاله هاي استبداد و عمال ديني متحجر که ريشه انديشه ورزي و علم آموزي را در ايران خشکانده اند و اين چنين بوده است که قرنها فرهنگ انحطاط را در ايران حاکم کرده اند.
معرفت و دانش خويش را با قدرت آنچنان همنوا ساخته اند که منطق را با زور و انديشه را با چماق پاسخ مي گويند. زمينه آزادي را به خشکزار و برهوتي تبديل کرده اند که بذر انديشه در آن نرويد و همچنان با ابزار تحميق عوام حکم رانند و مريد بپرورانند. تکفير و تسفيق ابزار دائمي دست نشاندگان استبداد ديني بوده که در پس آن علم ناقص خود را پنهان کنند. علم خود را قدسي و عالم خود را الوهي و روحاني ناميده اند که نقد و پسشگري را از آن دور بدارند.
داستان ضرب وشتم دکتر سروش وضعيت تراژيک کشوري را بيان مي کند که در آن قدرت مداران بي منطق و متحجران قدرت طلب جمع اندکي را تشکيل داده اند که حق جمع کثيري را زايل مي کنند. هر زمان که فضايي براي تنفس فکر و روزنه اي براي بيان انديشه پيدا شده است اربابان قدرت به اشاره اي آن را خفه کرده اند و فضا را بر فرهيختگان اين ملک تنگ کرده اند.
سروش که دغدغه اصلي اش حفظ دينداري در عين عقل ورزي است را با ابزار منطق چماقين مي نوازند تا نه از عقل نشان ماند ونه از عقل ورزي.
دفتر تحکيم وحدت ضمن محکوم کردن حمله به دکتر سروش و تعرض به ساحت آزادي و انديشه، حاکميت اقتدار را مسوول اين اعمال مي داند زيرا اين اولين بار نيست که مي زنند و مي کشند و آزاد مي گردند.
دفتر تحکيم وحدت