دستكم 16 انسان بيگناه در حادثه گروگانگيري مجتمع «الخبر» عربستان كشته شدند. ترور نافرجام موفقالربيعي در عراق نيز 3 كشته برجاي گذاشت. اينها تنها مواردي از سلسله عمليات تروريستي است كه جريان بنيادگراي القاعده و حلقههاي اقماري آن در هفتهها و ماههاي اخير آفريدهاند.
پيروان اين جريان فكري با مجموعه خاصي از برداشتهاي ديني، خود را در مركز ثقل حقيقت ميبينند. آنها ابناي بشر را به دو دسته پيروان خدا و پيروان شيطان تقسيمبندي ميكنند و بر اين باورند كه تمامي حق به پيروان خدا تعلق دارد. به زعم اين گروه، مشروعيت تنها يك منبع دارد و آن مشروعيت الهي است كه به نحوي از انحا در سلسله مراتب تشكيلاتي گروه جريان يافته است. روابط مريد و مرادي و اطاعت ديني در متن روابط سازماني چنين جرياناتي نهادينه ميشود و حكم مافوق با حلقهاي از ارتباطات و استدلالات معادل حكم خدا شمرده ميشود. تشكيلات مالك و صاحب اختيار جان اعضاي خود ميباشد و چنانچه اهداف اقتضا كند هر يك از اعضا بايد خون خود را در راه آن اهداف نثار كند.
تاريخ بشريت روايات مكرري از دامن زده شدن به آتش تعصبات مذهبي براي دستيابي به اهداف سياسي در خويش دارد. هندوهاي افراطي كه تخريب مسجد مسلمانان را وظيفه الهي و گامي در راه جلب رضايت خدايان خويش ميشمارند، خوارج نهروان كه راه دستيابي و تحقق «حكم الله» را در ريختن خونها ميدانستند و در كوتاه مدتي آنچنان خونريزي به عادت آنها تبديل شد كه جنين را از دل مادر بيرون كشيدند، پيروان فدايي حسن صباح كه سايه مخوف خنجرهاي خونريز آنها بر هر كوي و برزن ديده ميشد، صهيونيستهاي افراطي كه آدمكشي، آوارهسازي و جنايت در حق مسلمانان و فلسطينيان را بخشي از اهداف و آمال ديرينه قوم يهود به حساب ميآورند، فرقههاي سياسي- مذهبي كشور خودمان كه در يكصد سال گذشته و به ويژه در دهههاي اخير ترور شخصيتهاي سياسي و حتي مردم كوچه و بازار را بخشي از راه مقدس خويش براي دستيابي به حقيقت به حساب ميآوردند، همه و همه گوشهها و نمونههايي را به نمايش ميگذارند كه در آنها گروهي اندك، سوار بر مركب تعصبات ذهني، راه خشونت و خونريزي را براي دستيابي به حقيقت مدنظر خود، در پيش ميگيرند.
وجه مشترك تمام اين گرايشها عليرغم تنوع در خاستگاههاي مذهبي، منطقهاي، نژادي و زماني آنها در چند چيز است:
وجود يك سلسله مراتب نفوذناپذير تشكيلاتي و نظام رهبري سياسي و نظامي كه به گونهاي آهنين و متصلب اختياردار عناصر متصل به جريان است. اين نظام تشكيلاتي با يك نظام ديني به گونهاي ممزوج ميشود كه اطاعت از تشكيلات، منطبق بر يك اطاعت ديني و عامل قرب و نزديكي به خدا يا خدايان به حساب ميآيد.
2- داشتن يك منظومه هماهنگ فكري و عقيدتي كه در آن مجموعه مسائل مبتلابه سياسي، اجتماعي، فردي و... در چارچوب يك جهانبيني بسته و خاص و از يك منظر خاص مورد بحث قرار ميگيرد. در چارچوب اين منظومه فكري هر سؤالي پاسخ كليشهاي خاص خود را دارد و جايي براي بحث و چون و چرا وجود ندارد. مجموعه معرفتها و شناختهاي كارشناسان در ظرف خاص ايدئولوژيك و پس از پالايشهاي خاص و زدن رنگ عقيدتي به آنها قابل طرح و پذيرش هستند و لاغير.
3-پرهيز شديد اعضاي گروه از تماس و گفتوگو با كساني كه خارج از مجموعه هستند. هر نوع تماس فكري و طرح سؤالهايي كه در چارچوب سؤالهاي قابل پاسخگويي قرار ندارند، منجر به مسألهدارشدن اعضا ميشود. در قاموس گروه، عضو مسألهدار جايي ندارد و بايد به هر طريق حذف شود.
تمام اعضا و پيروان بايد همواره نسبت به اهداف و معتقدات گروه توجيه قلبي باشند.
4-بهرهبرداري حداكثري از احساسات و عواطف ديني، قومي و تاريخي و قراردادن اعضا در جو شديد غليان عواطف به گونهاي كه آماده هر نوع جانفشاني و انجام اهداف گروه باشند. نيروهاي وابسته به گروه بايد به جاي اقناع عقلي كه ساعتها بحث و گفتوگو لازم دارد، بر مركب احساسات سوار باشند و روحاً آمادگي انجام بدون چون و چراي فرامين را داشته باشند. آنها بايد همه كساني كه خارج ازچارچوبه گروه قرار دارند را دشمن بپندارند. در قاموس ايدئولوژي گروه آدمها يا خوباند يا بد، يا كافرند يا مؤمن، يا الهياند يا شيطاني، يا پاكاند يا نجس، يا خونشان حرمت دارد و يا مباح است و... هيچ وضعيت بينابيني قابل طرح نيست. بازكردن باب وضعيتهاي مياني باعث شكاف و ترديد در پيروان گروه ميشود.
5-تكيه بر روشهاي زورمدارانه يا حذفي براي رسيدن به اهداف گروه. براي دستيابي به اهدافي كه مقدس شمرده ميشوند چنانكه اسباب و امكانات فراهم باشد بايد با تكيه بر هر نوع زور و قدرت آنها را به جامعه تحميل كرد و اگر نشد بايد به حذف و از ميان برداشتن رقبا كمرهمت گماشت.
نكته كليدي همينجاست. فاشيسم و تروريزم دو روي يك تفكرند. تفكري كه خود را صاحب حق مطلق و برتري ارزشي ويژه ميداند. اگر توانست با ابزار قدرت برجامعه حكم ميراند و وقتي نتوانست اسلحه به دست ميگيرد و تفكر زورمدارانهاش را از لوله تفنگ در جامعه پخش ميكند. تفكري كه حاصلش تنها خون است و ويراني. در جايي كه ميتواند حكومتش رنگ «طالباني» دارد و در جايي كه نميتواند تروريزم «القاعدهاي» را به جاي آن مينشاند.