عباس ميلانى
آقاى دكتر عباس ميلانى در كتاب پژوهشى و پركارش «معماى هويدا» كه چند سال پيش انتشار يافت، به زندگينامه چندسويه انسانى پرداخته كه خواننده را از توهمات گذاشته اش دور مى كند. به ياد اين شخصيت تاريخ معاصر ايران در گفت وگويى با آقاى ميلانى يادى از وى كرديم.
آقاى دكتر عباس ميلانى، پژوهشگر ويژه ى انستيتوى «هوور» و استاد ميهمان در بخش علوم سياسى دانشگاه استنفورد در كاليفرنياى آمريكاست.
گفت وگو: داود خدابخش
دويچه وله: آقاى ميلانى ۲۵ سال پيش در همين روز، شايد هم در همين ساعتها، اميرعباس هويدا به فرمان صادق خلخالى اعدام شد. شما كتابى پركار و ارزشمندى را به زندگى و سرنوشت هويدا اختصاص داده ايد. به نظر شما اميرعباس هويدا قربانى انقلاب بود يا قربانى رژيم شاهنشاهى پهلوى؟
عباس ميلانى: به نظر من قربانى هردو بود و قربانى توهمات خودش. در واقع بايستى گفت كه هم توهماتى كه خودش داشت، در مورد آنچه كه در انتظارش است، هم توهماتى كه رژيم شاه داشت، در مورد اينكه بازداشتش چه فرجامى خواهد داشت، و هم خشونت بى حد و حصرى كه انقلاب از مجراى مرد واقعا كم خرد و بى فضل سبعى مثل خلخالى متوجه مخالفينش كرد، هرسه دست به دست هم دادند و مرگ او را باعث شدند.
دويچه وله: در آخرين لحظات حكومت شاه تمامى اعوان و انصار خانواده ى سلطنتى امكان خروج از كشور را پيدا كردند. شما در كتاب معماى هويدا يادآور شده ايد كه خانواده سلطنتى به هنگام خروج از كشور در ديماه ۵۷، حتا سگشان را بهمراهشان بردند، ولى نخست وزير مطيع و وفادارشان را در زندان نشسته گذاردند. عجيب است كه خانم فرح پهلوى در خاطراتشان كه اخيرا انتشار پيدا كرده، تقريبا در اين باره سكوت كرده اند. حالا به نظر شما اين كينه ورزى خانواده ى پهلوى نسبت به هويدا از كجا ناشى مى شد؟
عباس ميلانى: من تصورم اين است كه، وقتى كه تصميم گرفتند هويدا را در ايران بگذارند و تصميم گرفتند كه به تلاشهاى خانواده ى هويدا، براى اينكه هويدا را همراه شاه به خارج بفرستند، جواب ندهند، وقتى كه تلاشهاى خانم دكتر انشاء را بى جواب گذاشتند و حتا به تلاشهايش هيچ پاسخ مثبت و يا منفى ندادند، گمان من اين است كه الزاما فكر نمى كردند كه هويدا كشته خواهد شد. يعنى اگر آدم بخواهد حق را به حقدار بدهد، بايد بپذيرد كه در آن شرايط اينها تصورشان اين بود كه، اگر قرار است بختيار بتواند كارى براى حفظ رژيم سلطنت بكند، حداقل بايد ظاهر امر را حفظ بكنند. يعنى ظاهر امر هم اين است كه بختيار آمده است كه رتق و فتق امور بكند، براى اينكه بعضى از نارسايى هاى گذشته را اصلاح بكند. و طبعا اگر هويدا را كه پرسروصداترين زندانى آن رژيم بود، ناگهان بدون دادگاه، بدون پرونده از زندان خارج مى كردند و با خودشان مى بردند، واضح بود كه كار رژيم را تمام شده تلقى كرده اند. بايد خاطرتان باشد، وقتى كه شاه مى رفت، ظاهر امر اين بود كه براى مسافرت مى رود. و طبعا به نظر من براى حفظ آن ظاهر هم كه شده، اينان نمى توانستند به اين شكل جواب خواست هويدا را بدهند. ولى در عين حال، راههاى ديگرى به نظر من حتما وجود داشت كه هويدا را از ايران خارج بكنند و يا قبل از آن اسباب آزاديش را فراهم بكنند.
به نظر من واضح است كه بالمال تصميم گرفتند، كه قربانى كردن بالقوه ى هويدا به فوايد بالقوه اش مى ارزد، ولى آن فوايد بالقوه اش هيچكدام متحقق نشد. نه بختيار ماندگار شد، نه رژيم سلطنت ماندگار شد و نه محاسبات هويدا درست از آب درآمد. براى اينكه حتا بعد از اينكه شاه رفت، هويدا در روز انقلاب به راحتى فرصت فرار داشت. چنان كه گفتم يكى از علل كشته شدنش توهمات خودش بود، دقيقا به همين مسئله اشاره داشتم، كه او فكر مى كرد چون دزدى نكرده، حالا حتما دادگاه حكم به برائتش خواهد داد. در حالى كه خودش را دانشجوى تاريخ مى دانست، خودش را كسى مى دانست كه انقلاب فرانسه را مطالعه كرده. در حالى كه در انقلابها اين نوع محاسبات هيچ گونه محلى از اعتنا نيستند. و بعد هم واقعا اين انقلاب با آوردن كردن كسى مثل صادق خلخالى كه امر و دستورش بطور مستقيم از آيت اله خمينى مى آمده، در خشونت خودش نوبر آورد. الان مى دانم كه مثلا كيهان مصاحبه اى معروف و مفصلى را از قول آقاى خلخالى جعل كرد. يكى از آخرين اعلاميه هاى خلخالى اين بود كه اين مصاحبه را من نكرده ام و مصاحبه در واقع در مورد كتاب معماى هويدا بود و در آنجا كيهان سعى كرده بود از قول خلخالى چنين وانمود بكند كه دستور اعدام هويدا را خود خلخالى داده و از آيت اله خمينى نبوده و اينكه كلا خلخالى خودسر بوده است. در حالى كه آن زمان اگر خاطرتان باشد، دهها مورد بود كه آيت اله خمينى به تصريح از خلخالى دفاع كردند و خلخالى اعلاميه معروفش را داد كه حكم اجتهادش را از آيت اله خمينى چاپ كرده بود. خلاصه اينكه، مسئوليت مستقيم آن كار، مسئوليت برگماردن چنين فرد بى فضل خشنى برسرنوشت مردم، طبعا متوجه شخص آيت اله خمينى است.
دويچه وله: فكر مى كنيد چرا هويدا را به اين صورت اعدام كردند؟ آيا هويدا مى توانست مسايل زيادى را از درون روحانيت افشا بكند؟
عباس ميلانى: من فكر مى كنم دلايل مختلفى بود كه هويدا را به سرعت اعدام كردند. يكى از دلايلش حتما همين است كه شما مى گويد. عده اى بودند، بدون شك در روحانيت، در سلك رهبرى روحانيت در آن زمان، كه مى ترسيدند از اينكه اگر هويدا صحبت بكند، از روابطشان با رژيم سابق صحبت خواهد كرد. بهرحال مى دانيم كه هويدا مقدار پولى ساليانه بين علما پخش مى كرد. معلوم نيست اين پول را به چه كسانى مى داد و بعيد مى دانم كه مثلا هيچكدام از طرفداران مستقيم و اطرافيان مستقيم آيت اله خمينى از او پول دريافت كرده باشند، براى اينكه آنها بهرحال احتياجى به چنين پولهايى نداشتند. آيت اله خمينى بقدر كافى پول دريافت مى كرد، به عنوان سهم امام و سهم هاى مختلف كه به نظر من احتياجى به اين كار نبود. ولى معلوم نبود كه چه كسانى اين پول را مى گرفتند، معلوم نيست چه مسايل ديگرى را مى توانست رو بكند. يك دليلش اين بود. ولى به نظر من تنها دليل نبود. دليل ديگرش اين بود كه در واقع دعوا بر سر نوع جامعه اى بود كه قرار بود ايجاد بشود. بازرگان، بنى صدر، آقاى صدرحاج سيدجوادى، كسانى كه مى خواستند يك دادگاه معقول و متمدنى براى هويدا تشكيل دهند، در واقع مى خواستند از اين طريق نوعى از حكومتى را جابيندازند. حكومت قانون را جابيندازند، حكومت عرفى را جابيندازند. در ذهن آيت اله خمينى حكومت انقلابى بود، حكومت اسلامى بود، حكومت آخوندى بود و براى اينكه ميخ حكومت آخوندى، حكومت انقلابى آخوندى را بكوبد، به نظر من مى دانست كه هويدا را بايد در اين راه قربانى بكند و مى دانست كه دادگاههاى انقلاب بايد كارشان را ادامه بدهند. به نظر من يكسوى ديگر قربانى شدن هويدا اين است كه، در اين آتش متقابل دو جناح درون آخوندها گرفتار شد.
از طرفى بازرگان بنابه گفته ى خودش و بنابه به گفته ى آقاى بنى صدر، مى خواست با دادگاه او رژيم سابق را محاكمه بكند. اين را من به دقت مى دانم كه آنها شروع كرده بودند به گردآورى اسناد براى تشكيل پرونده. با بچه هاى كنفدراسيون تماس گرفته بودند، با تمام زندانيان سياسى در حال تماس بودند كه پرونده ى مفصل و مستدلى عليه رژيم شاه فراهم بكنند و در دادگاه به قول آقاى بنى صدر رژيم گذشته را به محاكمه بكشانند. ولى آيت اله خمينى نگران محاكمه ى رژيم گذشته نبود، نگران تصوير انقلاب در افواه عمومى نبود. بلكه مى خواست نوع حكومت خودش را كه حكومت مطلقه ى ولايت فقيه است كه در آن صورت ولى فقيه حق دارد كسى مثل آيت اله خلخالى را حاكم جان و مال مردم بكند، مى خواست آن را جابيندازد و به نظر من دادگاه هويدا از اين باب يك نقطه عطفى بود.
دويچه وله: آقاى ميلانى به نظر مى آيد كه هيچكس به اندازه ى شما نسبت به اميرعباس هويدا شناخت نداشته باشد. حالا در اين سالگرد مرگ هويدا مى توانيد در چند جمله كوتاه شخصيت هويدا را براى ما توصيف كنيد؟
عباس ميلانى: البته شما لطف داريد كه مى گويد من از همه بيشتر او را مى شناسم. ولى من شخصا چنين ادعايى ندارم. در حدى كه من از او شناخت دارم، او آدمى بود كه به قصد خير به كار وارد شد و قصدش براى ايران در آغاز كار قصد خير بود. وقتى كه به قدرت رسيد قصد خير پيشينش تبديل شد به اساسا ماندن در كار و آن آمال و ارزشهايى را كه به مدد آنها به سركار آمده بود و به دور وارد شده بود، آنها را تا حد زيادى واگذاشت و شد كارگزار شاه و بقول خودش، شد رييس دفتر شاه. و از اين بابت به نظر من هم به مقام نخست وزيرى در ايران صدمه زد و هم بالمآل به جامعه ى ايران. چون از آن حكومت آخر كار جمهورى اسلامى درآمد كه ايران را به وضعيتى كه امروز دارد دچار كرده است.
به نظر من آدمى بود كه اساسا از نگاه يك روشنفكر به جهان مى نگريست. من ميدانم كه دوست بسيار عزيز و گراميم آقاى مصطفى رحيمى در مقاله اى كه نوشته اند، به من ايراد فراوان گرفته اند كه چرا من گفته ام هويدا روشنفكر است. ولى به نظر من، با تمام احترامى كه براى آقاى رحيمى قائل بوده ام و هستم و ايشان را واقعا يكى از جسورترين و يكى از درست كارترين و خوشفكرترين روشنفكران معاصر ايران مى دانم، در اين زمينه با ايشان اختلاف داشته ام. به نظر من واقعا هويدا روشنفكر بود، منتها هر روشنفكرى نبايد مخالف رژيم باشد و اين يك تصور يكسويه از روشنفكر است. هويدا روشنفكرى بود كه تصميم گرفت از طريق مطيع بودن نسبت به شاه، سعى كند ايران را به سوى نوعى از تجدد كه مورد نظرش بود بكشاند. و در كار كه آمد وسوسه ى قدرت گريبانش را گرفت و سبب شد كه در سالهاى دوره ى دوم حكومتش، كه شايد واقعا از دوسه سال بعد از انتسابش به نخست وزيرى اين سالها شروع مى شود، بيشترين مسئله اش ماندن بر سركار بود. ولى در عين حال دوران صدارتش، اگر خاطرتان باشد، يكى از دوران شكوفايى اقتصادى ايران است. البته او تنها مسبب اين كار نيست، ولى بهرحال نخست وزير مملكت بود. درآمد نفت بالا رفته بود و ايران به راستى داشت جهشى حيرت انگيزى به جلو مى كرد. وقتى آدم دوباره خودش را جاى هويدا مى گذارد، و هويداى مثلا ۱۹۶۴ با هويداى ۱۹۷۲ ميلادى، كه مى بيند آنقدر پول در دستشان هست كه واقعا نمى دانند چه كار بكنند. خوب اين اطاعت محض از شاه يك لون ديگرى پيدا مى كند، يك حالت ديگرى پيدا مى كند. ولى به نظر من هويدا، شخصيت پيچيده اى بود كه در موردش تاريخ بسيار به ساده انگارى قضاوت مى كرد. كمااينكه تاريخ ما در مورد تمام شخصيت هايمان مى توان گفت كه به ساده انگارى نگاشته اند. براى اينكه اغلب از منظر يا سلطنت طلبى، يا انديشه ى چپى، يا انديشه ى طرفدار مصدق اين تاريخ را رقم زده اند و تاريخ را كمتر از منظر تاريخ و براى شناخت تاريخ بررسى كرده اند. و اگر به اين سياق به سراغ تاريخ برويم، به نظر من درخواهيم يافت كه هويدا و بيش و كم تمام شخصيتهاى ديگر محتاج بازانديشى در موردشان است.