نوزدهم بهمن است . سالگر جنبش سیاهکل. بیش از سه دهه از روزی که مبارزان فدایی به فرماندهی علی اکبر صفایی فراهانی ، جرقه ی مبارزه ی نوینی را علیه استبداد و دیکتاتوری در جنگل های سیاهکل برافروختند می گذرد. سه دهه ی پر اهمیت که با طوفانی ترین روبداد های تاریخ معاصر ایران گره خورده است.
سیاهکل اگر چه در گستره ی بسیار کوچکی از خاک ایران پا گرفت و به سرعت هم سرکوب شد، اما نام خود را در کتاب تاریخ جنبش های مردمی ایران برای استقلال و آزادی – ثبت نمود.
اگر از جایگاه امروزی امان به سیاهکل بنگریم ، ضعف ها و اشتباهات زیادی را در این حرکت می بینیم. این جنبش نه در کنار و همراه یک جنبش سراسری ، بلکه در شرایطی آغاز شد که جو رکود و شکست و سکون بر جامعه حاکم بود. سیاهکل پشتیبانی حزب و یا سازمان قدرتمند اجتماعی را در پشت سر خود نداشت و بنابراین اثر تبلیغی و روشنگرانه ی آن بسیار محدود بود. تحلیل رهبران جنبش و به ویژه سازمان تازه پا گرفته ی فدایی از موقعیت آن روز جامعه ی ایران درست نبود.
اما سیاهکل را نباید تنها از این زاویه نگریست. سیاهکل اقدام متهورانه و سنت شکن جمعی از شجاع ترین نیروهای روشنفکری کشورمان برای در هم شکستن جو خفقان آور حاکم بر جنبش ضد استبدادی نیز بود. حرکت انسانهایی بود که می دانستند در پس پرده ی تاریک دیکتاتوری می توان به گونه ای انسانی تر هم زیست.
شکست جنبش های مردمی در سالهای سی و سرکوب و کشتار مبارزان و پراکندن روحیه ی ترس و سرخوردگی و تبلیغ شکست و انفعال، بریدن های دسته جمعی و پشت پا زدن به آرمانهای مردمی از سوی تعداد زیادی از رهبران و فعالان حزب توده ی ایران و فرار بخشی از آنان به خارج کشور، اثرات زیانباری بر اپوزیسیون ضد استبدادی نهاده بود. احزاب سنتی ملی و مذهبی و حزب توده ایران در برابر استبداد خشن کمر خم نموده بودند و سرگرم لاس زدن با آن بودند.
در چنین محبطی بود که دانشجویان و روشنفکران سرخورده از احزاب و سازمان های سنتی به دنبال راهی برای برون رفت از بن بست سکون بودند.
جوانه های ادبیات چریکی با الهام از مبارزات سازمان های مشابه در آمریکای لاتین – و بویژه پیروزی انقلاب کوبا – در گوشه و کنار کشورمان در حال جوانه زدن بودند. « ماهی سیاه کوچولو » صمد بهرنگی - که می توان آن را مانیفست جنبش چریکی نامید – این شرایط را به خوبی باز می تاباند : « مهم نیست که من بمیرم یا زنده بمانم ، مهم این است که مرگ و یا زندگی من چه تاثیری در زندگی دیگران داشته باشد » . یا کودک فقیر قصه ی بیست و چهار ساعت در خواب و بیداری که آرزوی داشتن تفنگ پشت شیشه را دارد.
بیژن جزنی – یکی از بزرگترین اندیشه ورزان جنبش چریکی ایران – در همین راستا می نویسد : « پیشاهنگ قادر نیست بدون اینکه خود مشعل سوزان و مظهر فداکاری و پایداری باشد، توده ها را در راه انقلاب بسیج کند... از خودگذشتگی و جانبازی حاصل رنج و مشقت توده است. انعکاس خشم فرو خورده ی توده است که به صورت آتش از درون پیشاهنگ زبانه می کشد » .
سیاهکل بر شالوده ی این اندیشه ها بنیاد نهاده شد. دلاوری ، جانبازی و مقاومت در زیر شکنجه و ایستادگی در راه آرمانهای انسانی . همین روانشناسی بود که به مبارزان جنبش ضد استبدادی قوت قلب می داد.
از نوزدهم بهمن سال چهل و نه تا مهر سال پنجاه ، درگیری خونینی مابین نیروهای تا بن دندان مسلح رژیم استبدادی با چریکها در جریان بود. در این دوره صفحات روزنامه ها سرشار از خبرهایی مبنی بر نابودی کامل « اشرار » و پیروزی ارتش بزرگ شاهنشاهی بود ، غافل از اینکه این جرقه ی کوچک به آتشی سهمگین بدل خواهد شد و طومار رژیم ستم شاهی را در خواهد نوردید.
امروز جنبش سیاهکل به تاریخ مبارزات خونین مردم ایران پیوسته است. نیروهایی که از درون آن جنبش بیرون آمدند دارای باورها و ایده ها و روشهای مبارزاتی دگرگونه ای هستند. آرمانهای سیاهکل اما هنوز زنده اند و در دل میلیونها ایرانی جای دارند. آرمانهای ایرانی آباد، آزاد و دمکراتیک که در آن زندگی بر فقر ، جهل ، گرسنگی و بی سامانی پیروز شده باشد.