شنبه 4 بهمن 1382

آيا مصدق مجلس قوی تری در اختيار داشت يا شاه و رزم آرا رهبرانی ملی ومردمی بودند؟ مهران رفيعي

مهران رفيعي

حدود صد سالی از خيزش بزرگ مشروطيت و به روی کاغذ آمدن آن می گذرد, ولی دريغا که چيدن ميوه های آن هنوز يک آرزو است. آتش قيام جنگل نيز هشتاد سالی است به خاکستر تبديل شده اما پياده شدن انديشه های ميرزا هم, هنوز يک آرزو است. شور و شوق آزادی خواهی و عدالت جويی و استقلال طلبی مردم که به ملی شدن صنعت نفت منجر شد نيز با کودتايی ننگين درهم شکسته شد و مبارزان ملی تاوان بيگانه ستيزی خود را پرداختند, و ملی بودن عوايد طلای سياه هم هنوز يک آرزو ست.
از پيدايش جنبش دانشجويی هم دهها سال می گذرد و تلاشهای بيشماری از نخبه ترين فرزندان ميهن چشمها را خيره می کند, ولی دستيابی به آرمان های شانزده آذر, دوازدهم اريبهشت و هجدم تيرماه و بسياری از روزهای ديگر هم , هنوز يک آروزوست.
بيست و پنج سالی هم از انقلاب بهمن و سرنگونی رژيم کودتا می گذرد اما حسرتا که با دست اندازی حريصانه واعظان جلوه گر بر جان و مال مردم, برخوداری از آ زادی و استقلال و جمهوريت هم , هنوز يک آرزوست.
از جنبش دوم خرداد و وعده های فريبنده آن نيز شش سالی می گذرد ولی از مرگ مردم ستيزی و استبداد خبری نيست و مردم سالاری هم , هنوز يک آرزو ست.
و امروز از تحصن شماری از نمايندگان مجلس سيزده روزی می گذرد و ما همچنان نظاره می کنيم. دست و دل مان سرد است, چرا که دير زمانی است که با انديشه های پويان مان در افتاده اند, فروغ را از چشم هايمان دزديده اند و جلال را از زندگی مان. پرواز را از پروانه و جان را از زهرا گرفته اند و ناصر را به بند کشيده اند تا تاريکی بر زرافشانی چيره شود. به شادی های بزرگ و کوچک مان هم نيز دست اندازی کرده اند و پانزده شانزده سالی است از سعيدی عيد هايمان هم ديگر خبری نيست.
سوز شکوه ها و ناله هايی را که در بسياری از نوشته ها موج ميزند بخوبی درک می کنم, از جمله حرفهای از دل برآمده خالق " سمفونی مردگان" را, که من هم مثل او و هزاران هزار دلسوخته ديگر بارها و بارها از بيداد زمان به تلخی گريسته ام, چه آنوقت ها که در خانه خود اجنبيم می پنداشتند و چه اين زمان ها که جز غربت نشينی راهی برايم نگذاشتند.
اگر تازيانه دردناک انقلاب فرهنگی بر پيکر همسرم و خودم پايين نيامده بود, ما هم هنوز وقت مان را همراه با دانشجويان در کلاس درس و آزمايشگاه و زمين ورزش می گذرانديم. قرار مان اين نبود که پيمان شکنی کنيم, عاشقانه می خواستيم که ما هم بکاريم تا ديگران بخورند.
بگذاريد بيش ازين از گذشته نگويم که فرصت گفتن آن هميشه هست , ياری دهيد تا بر احساسات خود غلبه کنم و بر تحولات کنونی با ديده ای خردمندانه و تجربه آموخته بنگرم تا مبادا فرصت سوزی امروزم , پشيمانی فردايم را بدنبال بياورد. خوشحالم که آن شور و عشقی که به زندگيم معنا داده و ميدهد هنوز در درونم زبانه می کشد , هر چند که زمانهايی کم جان تر بوده ولی هرگز خاموش نشده است. خرسندم که هنوز و هر روز تحولات اجتماعی و سياسی زادگاهم را مشتاقانه دنبال می کنم, نظرات افراد, گروه ها و سازمان های سياسی مختلف را تا آنجا که وقت رخصت دهد می خوانم, و اين روز ها با نزديکی انتخابات کمی هم بيشتر.

اجازه دهيد به موضوع اصلی اين نوشتار بر گردم, تحصن مجلس و روشن کردن تکليفم , از خود ميپرسم,
آيا بی تفاوتی عمومی بهترين گزينه است؟ آيا انفعال های اجتماعی مکرر و طولانی در طول صد سال گذشته حاصلی جز شکست و ناکامی ملی داشته است؟
آيا تحولات بزرگ ولی ناپايدار گذشته نتيجه بيداری کوتاه مدت مردم نبوده است؟
آيا نقش روشنفکران و آزادی خواهان در به حرکت آوردن مردم و تحولات گذشته قابل انکار است؟
آيا نمايندگان مجلسی که نفت را ملی کرد, همه آزاديخواه و وطن پرست بودند؟

می گويند و درست هم می گويند که بسياری از اين تحصن کنندگان و استعفا دهندگان با مردم بی مهری کرده اند, می گويند کسانی از آنها خوش سابقه نيستند که بی پايه هم نيست, دست کم دو سه نفری از آنها را زمانی از نزديک می شناختم که پاکسازی و اخراج خود و نزديکانم را نرده بان ترقی شان کردند, اما خرد حکم می کند که مصالح ملی را قربانی تسويه حساب شخصی نکنم که اين موارد در مقايسه با آنچه بر مملکت و ديگران آمده و ميايد قابل اغماض هم هست. گذشته را که نمی توان تغيير داد, اما تا دير نشده فکری برای آينده کنيم و قدمی برداريم. به گذشته ها برگرديم و تاملی کنيم, نظری هم به نهضت ملی.
اين هنر رهبری و نبوغ دکتر مصدق و همت ياران معدودش بود که با اتکای به همان افرادی که در مجلس بودند, از جمله انگشت شماری از نمايندگان راستين مردم , توانست چنين کار عظيمی را به انجام رساند. او هم می توانست به بهانه فراهم نبودن زمينه داخلی و مخالفت خارجی به کنج عافيت پناه برد و از زندگی اشرافی و احترام خارجی لذت ببرد که شاهزاده هم بود. او هم بخوبی قادر بود که با انجام سخنرانی های بيفايده در باب عدالت اجتماعی و حقوق مردم به وقت کشی بپردازد که از سويی خود اين مقوله ها را در زادگاهش آموخته بود و از سويی ديگر سخنرانی توانا و پر جذبه نيز بود. اما او راهی را برگزيد که مزه شکست را به امپراطوری افسانه ای بريتانيا چشانيد و الهام بخش بسياری دگر از حرکت های استقلال طلبانه جهان شد, هر چند که بهايش را نيز با دستگيری و محاکمه نظامی و زندان و تبعيد خود و اعدام و مجازات بسياری از يارانش پرداخت, و اينگونه بود که نامش جاودانه شد.

جا دارد که کمی بيشتر بيانديشيم, شايد بتوانيم از همين تحصن مجلس برای رسيدن به آرمان های بزرگ ملی استفاده کنيم. شک دارم که بيان درد ها برای دامن زدن بر احساسات خشم آلود و انتقام جويانه, چاره کار باشد.

مهران رفيعی
چهارم بهمن ماه هشتاد و دو
[email protected]

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 

دنبالک:
http://khabarnameh.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/3848

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'آيا مصدق مجلس قوی تری در اختيار داشت يا شاه و رزم آرا رهبرانی ملی ومردمی بودند؟ مهران رفيعي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016