صدام حسين ديكتاتورى بود استالينى، از سلاله آنهايى كه خوى ديكتاتورى شان با نوعى بيرحمى سيكوپاتيك آراسته است. البته او بر خلاف استالين سياست و بويژه سياست خارجى رژيمش را فداى قلدرى خود كرد. بي جهت نبود كه او دوست داشت قبل از اينكه سياست مدار باشد، بعنوان ژنرال شناخته شود. او "كاكا رستم" و يا "خان نايبى" بود كه حاضر نبود تغيير زمانه را دريافته، دشنه خود را غلاف كند. مى خواست هنوز بر سر چهارثوق خاورميانه باجگيرى كند و نفس كش بطلبد.
او كه زمانى نه چندان دور به عنوان رهبر يكى از لائيك ترين رژيم هاى عربى روابط بسيار خوبى با امريكا و ديگر كشور هاى غربى داشت، خود را قهرمان مقاومت در برابر صدور انقلاب اسلامى از طرف روحانيان حاكم بر ايران به حساب مى آورد و شرق و غرب، بويژه كشورهاى عربى منطقه را وام دار خود مى دانست، چنان با اشغال كويت در تابستان 1990 ناشيانه در صحنه سياست جهانى و منطقه اى عمل كرد كه تمام رشته هاى دوستى هاى قبلى را يك شبه پنبه كرد. اين ناشى گرى صدام ديگر استفاده او از بمب هاى شيميايى عليه نيروهاى ايرانى در جبهه ها ى جنگ نبود كه دنياى متمدن بتواند به شكرانه كراهت چهره انقلاب اسلامى، چشم خود را به روى آن ببندد.
جالب توجه اينكه صدام حسين كه در گذشته اى نه چندان دور، قبل از اشغال كويت، كارت هاى برنده زيادى براى محكم كردن روابط خود با غرب بويژه امريكا را دست داشت، هيچ دليل منطقى، ايدئولوژيكى و يا آرمانگرايانه براى توجيه رويارويى با غرب و بر باد دادن رشته هاى دوستى خود با كشورهاى مهم اروپايى و بويژه امريكا، نداشت. چراكه او نه مانند آيت الله خمينى و يا ديگر بنيادگرايان مذهبى طرفدار تروريسم چون اسامه بن لادن بخاطر ديدگاه خاص اسلامى و ضد غربى خود توجيهى داشت تا از سر خصومت با امريكا و دنياى غرب درآيد، نه عراق تحت رهبرى او مانند كره شمالى كيم ايل سونگ و پسرش كيم جونگ ايل و يا كوباى فيدل كاسترو بخاطر دفاع از "دست آوردهاى سوسياليسم" در برابر" كاپيتاليسم جهانى" و توسعه طلبى "امپرياليسم" مجبور به صف آرايى ايدئولوژيك در برابر امريكا بود و نه حتى مانند جمال عبدالناصر ويا حافظ اسد بخاطر دفاع از حقوق اعراب و مردم فلسطين و مبارزه با "صهيونيسم" مجبور به رويارويى با امريكاى حامى اسرائيل بود. بجز بى خردى، لجبازى سياسى، توسعه طلبى و غرور خودكامگى هيچ چيز ديگرى پايه ماجراجويى هاى او را تشكيل نمى دهد. ماجراجويى ها يى كه سرانجام او را از جايگاهى خداى گونه كه براى خود ساخته بود به زير زمين فرار و ذلت فرو كشاند.
نشان دادن صدام در سيماى انسانى غارنشين، در حال معاينه توسط پزشك ارتش امريكا دستكش در دست هرگز تصادفى نبود. نشان دادن پريشانى و درماندگى انسانى چون صدام در چنين وضعيتى هراشكالى كه داشته باشد اين اثر مثبت را دارد كه ديكتاتورها را از آن جايگاه خداگانه اى كه در آسمان ها براى خود ساخته اند به زمين فرود مى آورد.
چنان هبوطى كه حاكمان خودكامه ايران را نيز مجبور كرد سكوت چند روزه خود را در باره دستگيرى صدام بشكنند و سخنانى در مذمت ديكتاتورى و جنايت بگويند كه مانند تف سر بالا براى خود آنان باشد.
در اين روزهاى وررق خوردن پرونده جنايات ديكتاتور بغداد فراموش نكنيم آنها كه صدام را پر و بال دادند و در جنايات او شريكند، چه در عرصه جهانى و چه در كشور عراق و همچنين آن ذهنيتى كه بستر قدرت گرفتن چنين خودكامگانى هستند.