( از مجموعه مقالات طنز در طنز )
سالي كه نكوست از بهارش پيداست ! اين ضرب المثل را اينجانب از خودم در نيآوردم. حكمتي پشت آن خوابيده است ! تكرار اين ضرب المثل به متن سندي مربوط ميشود كه قرار است با تحقق آن وضع مردم و مملكت بهتر از اينها شود! به قول دوستان هميشه در قدرت : اگر همه چيز جور شود ( شايد با استخاره ) در كشور ما تا سال 1404 توليدگل و بلبل بيش از آنچه كه هست ، افزايش مي يابد! يعني تعداد بلبل آنقدر زياد ميشود كه بايد براي فرزندانمان تيرو كمان درست كنيم تا بيكار نباشند! گلهاي زيادي را هم مانند علوفه بايد بريزيم جلو گاو و گوسفند تا گوشت و شير و پشگل و پشمشان بوي گل بگيرد! كار نشد ندارد!
بالاخره سند نهائي چشم انداز بيست ساله ايران به دستگاه ها ابلاغ شد! حالا اين دستگاه ها قرار است چه خاكي سر خود و اين سند بريزند ، معلوم نيست! از خودم مي پرسم : حالا اگر ما زمان حال را بچسبيم ومسائل و پيشرفت بيست سال آينده را در همان بيست سال آينده بررسي و حل كنيم به كجاي دنيا برخواهد خورد!؟ اگر آينده نگري ما مانند برنامه هاي پنجساله باشد كه توش مانديم ، بهتر نيست بيخيال برنامه بيست ساله آينده شويم!؟ طبق متن اين چشم انداز قرار است با اتكال به قدرت الهي و در پرتوكوشش متخصصان مدبر ( كه نمي دانم كجا هستند. شايد منظور آقازادگان اين مرز و بوم باشند! ) در مسير تحقق قرار گيرد! بر چشم بد لعنت ! به نسل ما در سال 1404 يعني بيست و دو سال ديگر چيزي نمي ماسد ( عمرمان كفاف نمي دهد!) اما نسل آينده آنقدر حال مي كنند.....كه نگو!
در هر حال قرار است در آينده وضع ملت و مملكت ما بهتر از اين شود ؛ كه هست! اگر قرار است اين سند توسط ايثارگران و فداكاران امروز مانند آقايان جنتي ، دري نجف آبادي ، واعظ طبسي ، شريعتمداري و رفسنجاني و فرزندانشان..... پيگيري و به مرحله اجرا در آيد، بهتر است به نسل آينده مملكت ، دلخوشي الكي ندهيم كه به ريشمان بدطوري مي خندند! چون با اين لشگر شكست خورده و فرزندان انقلابيشان كه با بوي ميلياردي نشئه هستند! سخت است به جبهه جنگ عليه فساد مالي بروند! البته نبايد بدبين بود! شايد نوادگان آنان در بيست سال آينده( اگر در مملكت بودند ) شايد كاري صورت دهند!
چنانچه آمار و ارقام نشان ميدهد ، ما دولت دست و دل بازي داريم! با داشتن بيش از ده ميليون ايراني زير خط فقر ، هشتاد درصد بودجه حوزه علميه قم را افزايش داده اند . هشتاد ميليارد به بودجه شوراي نگهبان افزوده شده است ( از قديم هم گفتن كه از نخورده بگير ، بده به خورده!). ميليارد ها خرج تبليغات ديني كرديم ( كه نتيجه اي هم جز خلاف ثمر نداده است). صدا و سيما را بمباران مالي كرديم كه يك ثانيه دست از تبليغات و الم شنگه و توطئه گري ، برندارد! در هر حال بودجه براي همه چيز كه مربوط به تبليغات و اسلحه و نيروهاي امنيتي باشد ، به وفور وجود دارد جز براي آباداني ، امور انساني و كار عام المنفعه.....!
در جنگ هشت ساله هزار ميليارد دلار ادعاي خسارت از كشور متخاصم كرديم! چيزي گيرمان نيآمد! تازه اگر هم گيرمان مي آمد، به چه درد اين مملكت ميخورد؟! در چند هفته پيش دويست و نود و پنج ميليون دلار بانك جهاني براي رفع حاشيه نشيني براي سه منطقه كشور به ما اختصاص داد! همت عالي به ما حكم كرد كه پنج ميليون دلار روي آن بگذاريم و سيصد ميليون دلار براي بازسازي كشور عراق جور كنيم و بپردازيم كه خدا خوشش بيآيد! در بيست سال آينده شايد خسارت را بگيريم!
با اين پيش درآمد ها ! با اين هزينه هاي بي برگشت ! چگونه قرار است به آينده اي تابناك برسيم! بايد از سردار سازندگي پرسيد كه با تيم متخصص خويش مانند آقايان رضائي ، مظفر وانصاري و غيره اين سند را در مجمع تشخيص تصويب و به خدمت آقاي خامنه اي عرضه داشته و بعد به سران سه قوه ابلاغ گرديد! حالا بايد ديد كه چطور و چگونه حكومتيان و دولتيان زير ابرو اين سند را بر ميدارند!
همانطور كه طي اين بيست و چند ساله گذشته شاهد بوديم ! خالي بندي و سركار گذاشتن در مملكت ما سنتي شده كه به اين زودي ها از جان حاكمان ما رخت بر نمي بندد! مردم هم با اين داستان ها عادت كردند و هر چه از بالا ها به پائين برسد، نه جدي ميگيرند و نه به آن توجه مي كنند! اين سند هم كه قرار است يكروز ما را از چاه بيرون كشد، از آن سرگرمي ها است كه اجرا نشده ، بايگاني ميشود! داستاني را برايتان نقل ميكنم كه به متخصصان ما مربوط ميشود!
دوستي داشتم كه از كودكي در يك محله با يكديگر به مدرسه و بعد به دبيرستان رفتيم! با آغاز دوران سربازي همديگر را نديديم! ايشان را در منزل خسرو خان مي ناميدنش ! در محله خسرو جون ! ( نام خسرو ساختگي است!). اين خسرو خان ما ، آدم جالبي بود. از هركاري سررشته داشت! ( حكايت متخصصان امور در شوراي نگهبان و مصلحت امروزي بود). براي مثال اگر راديوئي تعمير ميكرد، يك مشت پيچ و مهره باقي ميگذاشت كه استدلالش اين بود : كارخانه پيچ و مهره اضافه تو راديو نصب كرده ! در هرحال راديو بعد از چند ساعت كار، سر از بوتيك سيد اسماعيل ( سد اسمال ) در مي آورد!
خسرو خان را تابستان ها براي ياد گرفتن فن و حرفه اي ميفرستادند تا چيزي ياد بگيرد! يك هفته در قصابي كار ميكرد ، بيرونش ميكردند و بزبان ديگر متخصص گوشت از قصابي اخراج ميشد! در ميكانيكي و نجاري و بقالي ..... هم داستان همينطور بود! با چند روز كار و بپا كردن شر ، متخصص امور ميشد و ميآمد تو محله! ما بچه ها هم كه وضع بهتري از خسرو خان نداشتيم ، اشكلاتمان را از طريق ايشان حل ميكرديم!
تا آنجا كه ما ميدانستيم ، خسرو خان دوست دختري نداشت اما در مورد طرز دوست شدن و راه و رسم دختربازي را چنان به ما ياد و نشان ميداد كه فكر ميكرديم وي متخصص امور جنسي هستند! ايشان در دوره دبيرستان كيفي داشت كه آن موقع بنام كيف جيمزباندي معروف بود! يكي از درآمد هاي ايشان كرايه دادن نشريه پلي بوي و ورق بازي با عكس سكسي ( كه امروزه از آنها عكس هاي مستهجن نام ميبرند!) به ما بچه هابود! بعد از ظهر ها ايشان را ميشود ديد كه با زدن تيپ و آب و جارو كردن مو و كيف جيمزباندي( بنا بر گفته خويش ) به قرار ملاقات هنرمندان و هنرپيشه گان و خوانندگان شهر ميرفت!
در هر حال خسرو خان ما ، انسان فعالي بود. مرتب در رفت و برگشت بود . بعضي ها لقب پركار به او داده بودند كه كم كم نام ايشان به خسروخان پركار معروف شده بود! غير از چند تا از بچه هاي محل كه با هم همكلاس بوديم ، كسي از نام خانوادگي واقعي وي اطلاع نداشت و به همان خسرو پركار معروف بود! ايشان هم مانند متخصصين امروزي مملكت براي آينده برنامه ميريخت! ايشان با يك هفته پادوئي در يك مكانيكي ، برنامه داشت تا موتور اتومبيلي اختراع كند كه هم مصرفش نسبت به موتور اتومبيل هاي آلماني ( فولكس واگن) كمتر باشد و هم سرعتش !
با عكس گرفتن از چند موتور اتومبيل كه براي ما ناشناس بود! در فكر آن بود تا موتور اختراعي خويش را (كه هنوز نساخته و آزمايش نكرده بود) به ثبت برساند! داستان از زماني جدي شد كه به ما خبر رسيد .خسرو خان ؛ در بيمارستان بستري است! در بيمارستان ملاقاتش كرديم وجوياي حالش شديم . داستان بستري شدن وي در بيمارستان را خواهر بزرگش ، برايمان تعريف كرد كه شنيدني است!
برايتان توضيح دادم كه خسرو خان ما ، در مورد موتور اتومبيل (هم) متخصص شده بود و همين تخصص وي را روانه بيمارستان كرده بود! ايشان موتور اتومبيل دوستي را چنان تعمير مي كند كه هم مصرفش كمتر و هم سرعت آن بيشتر شود ! از بد حادثه موتور اتومبيل به محض روشن شدن و با پيمودن چند متر، درجا ميسوزد و صاحب اتومبيل از فرط ناراحتي و عصبانيت با آچار چرخ چنان بر سر خسرو خان ما ، فرود مي آورد كه كار وي به بيمارستان ختم ميشود وكار طرف به كلانتري!
اين بود داستان متخصص بودن دوست ما خسرو خان كه بيش از سي سالي است وي را نديدم. اگر زندان نباشد و يا بلائي سرخودش نيآورده باشد، شايد در شوراي نگهبان و يا مجمع تشخيص مشغول دادن تز و تئوري است! وقتي آقاي رفسنجاني كه نمي دانم غير از خالي بندي تخصص ديگري دارد يا خير! براي خودش كسي است و حرف براي گفتن دارد! چرا خسرو خان ما كه براي اثبات تخصص خويش موتوري سوزانده ! لااقل چند روزي كار و دوره ديده و براي ادعاي خويش تا درجه شهادت پيش رفته است ! نبايد براي آينده و آينده سازان ايران فكر بكري كند!؟ با تشكر از حوصله شما