جامعه امروز ايرانزمين مبتلا به مشكلات و بحرانهاي عديدهاي است كه هر روز
حلقه وخامت زندگي قشر وسيعي از مردم را تنگتر و تنگتر ميكند. امروز شرايطي
بهوجود آمده كه هركسي بخواهد براي امرار معاش به خلاف و دروغ و تزوير و
چاپلوسي متوسل نشود كار دشواري در پيش خود ميبيند و اينچنين است كه ارزشهاي
اخلاقي و انساني و اسلامي در مناسبات اجتماعي رنگ ميبازد. جامعه رهيده از جنگ
خسارتبار 8 ساله كه براي بازسازي و التيام زخمهاي خود، كار و تلاش و ايثار
صدچندان مديران و مسئولان مملكت را طلب ميكرد بر خلاف آن شاهد ضربههاي مهلك
و ناجوانمردانه كساني ميشود كه در لباس دوست وارد ميدان شدهاند. چپاول
بيتالمال و تاراج امكانات ملي، رانتخواري، تجملگرايي، ظهور شكاف وحشتناك
طبقاتي و بروز عفريت فقر و استضعاف دمار از روزگار مردم و جامعه درميآورد. در
چنين فضايي بازار چاپلوسي و رياكاري رونق مييابد و مديريتهاي جامعه به
وابستگان و اعوان و انصار فلان وزير و فلان وكيل اهدا ميشود و مملكت قرباني
مديريتهاي باندي و فاميلي و جناحي ميگردد. فساد سيستم اداري را فرا ميگيرد و
رشوهخواري قبح خود را از دست ميدهد و نظام اداري كشور را در چنگال ميگيرد.
كارخانجات عظيم دولتي در اثر سوء مديريتها سير قهقرايي ميپيمايند و ظرفيت
آنها روزبهروز خاليتر ميشود. دهها مركز آموزش عالي و دانشگاه مثل قارچ
روييده ميشود و هر سال دهها هزار جوان فارغالتحصيل با هزاران اميد به خيل
بيكاران ميپيوندند. مشاغل كاذب و واسطهگري رواج مييابد و بخش توليد با قرار
گرفتن در محاصره كجسليقگيها، مشكلات و بوروكراسي فاسد توان خود را از دست
ميدهد. روستاها خالي ميشوند و مهاجرتهاي سيلآسا به شهرها رووان ميگردد.
پتانسيلها و مزيتهاي مملكت هدر ميروند، فقر بيداد ميكند و ناهنجاريها
بهوجود ميآيد. سرقت، قتل، فحشا، خودكشي بيداد ميكند. ثروت ملي را عدهاي
معدود بيرحمانه ميچاپند، اختلاسهاي ميلياردي يكبهيك سبقت ميگيرند، گويي
مغولها به اين مملكت حمله كردهاند. عدهاي از فرط پرخوري ميتركند و هزاران
هزار كودك معصوم هر شب با شكم گرسنه و چشمان گريان سر به بالين ميگذارند. يك
عده به بركت غارت پولهاي بيزبان مملكت در اروپا به عياشي و خوشگذرانيهاي
طاغوتي غوطهورند و در اينسو هزاران هزار انسان پول دارو و درمان كودكان مريض
و شيرخوارهشان را ندارند و چه انسانهاي شرافتمندي كه براي گذران زندگي خود
كليههايشان را ميفروشند و يا از فرط نداري به فساد كشانده ميشوند و يا
اينكه به سراغ مرگ ميروند. چگونه ميتوان اينهمه ظلم و نابرابري را در نظام
اسلامي ديد و تحمل كرد؟
عدهاي صاحب منصب دهها شغل و مسئوليت را غصب ميكنند و حقوقهاي نجومي به جيب
ميزنند و در اين طرف جوانان شرافتمند و لايق و شايسته براي يك لقمه نان حلال
درماندهاند. و چگونه ميشود به آينده اميد بست آنجاييكه منافع شخصي بر مصالح
اجتماعي و ديني و ميهني رجحان يابد و تقوي در مسلخ تمايلات نفساني قرباني شود
و دعواهاي جناحي و سياستبازي پايان نپذيرد و فرياد مظلوميت ملت را گوش شنوايي
نباشد. بايد خائنان را در هر لباس و مقامي به پشت ميز محاكمه كشيد و حقوق چپاول
شده ملت را از حلقومشان بيرون آورد. بايد دادٍ كودكان يتيم، جوانان مظلوم و
انسانهاي ستمديده و رنجور را از ظالمان ستاند و آنهايي را كه اعتماد نظام و
مردم را دستاويز زراندوزي خود كردهاند به سزاي اعمالشان رساند. بايد عليوار
بر ظلم و بيعدالتي فرياد زد و پرچم عدالت را برافراشت
آري، بايد به خود آمد و مملكت را از اين آشفتگي رهانيد و به داد مردم رسيد
وگرنه غضب خدا و خشم خلق خدا در راه است
نقل از روزنامه نداي آذرآبادگان
شماره 49