بخوانید!
27 آبان » کدام یک بدتر است: کالری چربیها یا کربوهیدراتها؟، مجله الکترونیکی فریا
26 آبان » یک دست مصنوعی در لیست بهترین اختراعات سال 2008 قرار گرفت + عکس، شبکه ایران 26 آبان » رونمایی رسمی از گوشی نوکیا E63 + عکس، موبایل کده 26 آبان » کاوشگر هندی بر سطح ماه فرود آمد، همشهری 26 آبان » کودکان مهاجر؛ زبان دوم و لکنت زبان، دویچه وله
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! جامعه اطلاعاتي، تمهيدي براي عبور از بحران ادواري سرمايه داري، گفت وگوي ناهيد خيرابي با كاظم معتمدنژاد پدر علوم ارتباطات ايران"جامعه جهاني اطلاعاتي" مبحثي است كه پس از سال ها هنوز براي ما جديد است. هم به لحاظ عدم شناخت كافي از سايه روشن ها و زواياي پنهان و آشكار آن. هم به لحاظ عدم شناخت مزايا و مضرات اين مقوله، نسبت با جوامع به خصوص كشورهاي در حال توسعه و يا عقب نگه داشته شده و باز هم به خصوص نسبت به كشور خودمان ايران. با ديدگاه ها و نقطه نظرات دكتر كاظم معتمدنژاد، پدر علوم ارتباطات ايران در اين زمينه آشنا مي شويم
يكمين ماه از زمستان 83 در دانشگاه علامه طباطبايي همايش بزرگداشتي براي تجليل از يك عمر فعاليت مستمر رييس مركز پژوهشهاي ارتباطات ايران دكتر كاظم معتمد نژاد برگزار شد. در اين مورد جامعه جهاني اطلاعاتي با ديدگاهها و نقطه نظرات دكتر كاظم معتمدنژاد، پدر علوم ارتباطات ايران آشنا ميشويم:
آقاي دكتر معتمدنژاد براي شروع بفرماييد به نظر شما واژه «جامعه اطلاعاتي» صحيح است و يا «جامعه اطلاعات»؟ با توجه به اين كه ما اين اصطلاحات را از غرب گرفتهايم و همان طور كه غربيها خودشان اينداستريال سوسايتي Society) Industrial) گفتهاند و نميگويند سوسايتي و يا اينداستري سوسايتي Industry Society))، در مورد اطلاعات و ارتباطات هم بايد اين چنين باشد. ولي براي اينفورميشين Information)) تا به حال يعني تا چند سال پيش نميشد گفت اينفورميشنال. به همين جهت آنچه كه آنها در انگليسي و فرانسه گفتهاند، مهم است. انگليسيها ميگويند: اينفورميشن سوسايتي (Information Society) و فرانسويها كه زبانشان به ما خيلي نزديكتر است، درست عين ما ميگويند, سوسيته دو آنفورماسيون Information) Societe de) . اگر ما بخواهيم اين را دقيقاً به فارسي ترجمه كنيم، خواهيم گفت جامعه اطلاعات (در فرانسه). ولي هم در انگليسي و هم در فرانسه تا چند سال پيش براي ( communication Information )مثل اينداستري , كه اينداستريال دارد، اينفورميشنال نگفتند. كاميونيكيشنال هم نگفتند. ولي اخيراً اين واژهها را به كار ميبرند. از جمله و مخصوصاً آقاي مانوئل كستلز كه يك متخصص برجسته جامعه اطلاعاتي است و كتاب 3 جلدي عصر اطلاعات را نوشته است. اينفورميشنال سوسايتي Society ) Informational ) را به كار ميبرد كه دقيقاً ميشود «جامعه اطلاعاتي» و همواره از اين اصطلاح دفاع ميكند. براي اين كه انگليسيها و فرانسويها به خودشان اجازه دادهاند كه اين نوآوري را داشته باشند و اين اصطلاح را مثل اينداستريال بگذارند اينفورميشنال و كاميونيكيشنال و به همين جهت چون آقاي مانوئل كستلز با آن تسلطي كه به جنبههاي علمي مسئله دارد، اين موضوع را گفته است، دقيقاً ديگر اينفورميشن سوسايتي به كار نميبرد، بلكه در تركيبهاي مختلفي چون اينفورميشنال سوسايتي و اينفورميشنال اكونو Economy) ( Informational , همه جا اينفورميشنال به كار ميبرد. ديگر هيچ ترديدي نميتوان داشت كه اين ترجمه فارسي ما، يعني «جامعه اطلاعاتي» درست است. قبلاً كه در انگليسي و فرانسه، اينفورميشنال را مثل اينداستريال، اينفورميشنال و كاميونيكيشنال به كار نميبردند، ما آن را مثل صنعتي اينفورميشن را اطلاعاتي ترجمه ميكرديم، ولي چون آقاي كستلز و عده ديگري اينفورميشنال را به كارميبرند، پس اين ترديد كاملاً از بين ميرود كه مانند اينداستريال، اينها را هم بايد به شكلهاي اينفورميشنال و كاميونيكشنال به كار برد. آقاي دكتر معتمدنژاد، لطفاً جامعه اطلاعاتي را تعريف كنيد و تاريخ پيدايش و روند پيشرفت آن را توضيح دهيد. پيش از اين كه به تعريف برسيم، بايد سابقه ترويج اين اصطلاح را مورد بررسي قرار بدهيم. در واقع اين اصطلاح در دهه 1960 در ايالات متحده آمريكا مورد توجه قرار گرفت و عدهاي از اقتصاددانان و جامعهشناسان آمريكايي در اين مورد كار كردند. به عنوان مثال ميشود گفت كه يك استاد اقتصاد آمريكايي به نام «فريتز مكلپ»، استاد دانشگاه پرينستون، در اوايل دهه 1960 كتابي تهيه كرد در مورد چگونگي توليد و توزيع معرفتها و در اين بررسي به اين نتيجه رسيد كه اقتصاد آمريكا در حال رشد به سوي اقتصاد معرفتمدار يا دانشمدار economy) (Knowledge based است.
ممكن است اقتصاد معرفتمدار و يا دانشمدار را توضيح دهيد؟ وي نتيجه گرفت كه اگر فعاليتهاي اشتغال در آمريكا را بررسي كنيم، و اگر توليد ناخالص ملي را در نظر بگيريم، ميبينيم كه الان داريم به جايي ميرسيم كه كمكم در حدود 50 درصد توليد ناخالص ملي و حدود 50 درصد اشتغال در ايالات متحده آمريكا از فعاليتها و كارهايي سرچشمه ميگيرند كه جنبه معرفتي دارند. مثل آموزش و پرورش. مثل كار دانشگاهها، مثل فعاليت مطبوعات و راديو و تلويزيون، فعاليت بانكها، حتي شركتهاي بيمه، شركتهاي هواپيمايي، ميتوان به طور خيلي عام اين فعاليتها را در نظر داشت و اقتصاد معرفتمحور را مورد توجه قرار داد و اين نخستين كوششي است كه در دانشگاههاي آمريكا صورت گرفت و كمكم مسايل جامعه اطلاعاتي مطرح شد. ظاهراً در اين زمان بحث جامعه پساصنعتي هم در همين ارتباط مطرح ميشود؟ بله. در اين ميان جامعه شناسان هم وارد ميشوند. مثل آقاي دانيل بل معروف آمريكايي كه كتابهاي متعددي در سالهاي 1960 تا 1980 تهيه كرده است. او در كتابهاي خود، مخصوصاً در كتابي كه در مورد جامعه پساصنعتي آينده نوشت، همان مشخصاتي را كه آقاي مك لپ هم عنوان كرده بود، مورد توجه قرار داد و گفت كه جامعه آمريكا و بعضي از كشورهاي ديگر غربي به سوي نقطهاي ميروند كه مرحله صنعتي شدن راپشت سر گذاشتهاند و وارد مرحله جديدي شدهاند كه آن زمان اسمش را گذاشت Society) Industrial Post) (جامعه پساصنعتي). او اين موضوع را آخر دهه 1960 عنوان كرد و به اين نتيجه رسيد كه در آينده از طريق گسترش اشتغال و كارهاي جديدي كه پيش ميآيد، مخصوصاً با افزايش فعاليتهاي اطلاعاتي، ارتباطي و خدماتي كه در اين زمينهها هست، ميشود با بحرانهاي اقتصادي مقابله كرد و مشكل اشتغال را كه ايالات متحده آمريكا در مقايسه با بسياري از كشورها با آن روبهرو بود، ميشود حل كرد. در همين زمينه است كه نشستهايي هم در اروپا با همكاري متفكراني مثل رمون آرون فرانسوي كه از استادان جامعهشناس و از انديشمندان محافظهكار به شمار ميآيد، تشكيل ميشود. آقاي دانيل بل با همكاري رمون آرون در فرانسه، ايتاليا و آلمان با همكاري كساني ديگر، راجع به آينده جهان در اين جامعه پساصنعتي به بحث و بررسي پرداختند. در اين ميان بعضي از سازمانهاي اطلاعاتي امنيتي ارتباطي آمريكا هم از اين كوششها حمايت كردند. به دنبال اين كوششها، از اوايل دهه 1970 توجه به جامعه پساصنعتي سبب شد كه به جامعه اطلاعاتي توجه شود. همين آقاي دانيل بل از جمله كساني بود كه اصطلاح جامعه اطلاعاتي را جانشين اصطلاح جامعه پساصنعتي كرد. آقاي مانوئل كستلز، استاد جامعه شناس اسپانيايي تبار آمريكايي، كه در سالهاي 1970-1960 در فرانسه زندگي ميكرد، در مقدمه كتاب اخيرش به نام عصر اطلاعات كه به فارسي هم ترجمه شده، يادآوري ميكند كه اين عصر اطلاعات و ايجاد جامعه اطلاعاتي، شرايطي را براي ايالات متحده آمريكا فراهم كرد كه بتواند با يك دوره بحران جديد سرمايهداري به خوبي مقابله كند.
چطور؟ عكسالعمل كشورهاي ديگر، يعني كشورهاي عقب نگه داشته شده و يا در حال توسعه به اين امر چه بود؟ در طول دو دهه 1970 و 1980 ايالات متحده آمريكا در يونسكو با خواستهاي جديد كشورهاي در حال توسعه روبهرو بود كه تمايل داشتند با عدم تعادل اطلاعات در سطح جهاني مقابله كنند. نابرابري ارتباطات را از ميان بردارند و به نظم نوين جهاني اطلاعات و ارتباطات برسند. در اين موقعيتي كه يونسكو چالشهاي خاصي در برابر كشورهاي سرمايهداري ايجاد كرده بود و به سوي اين نظم نوين جهاني ميرفت، ايالات متحده آمريكا در حالي كه مقدمات خروج خود را از يونسكو فراهم ميكرد، در اتحاديه بينالمللي ارتباطات دور اعمال نفوذ كرد و توانست يك كميسيون ويژه تشكيل بدهد به نام كميسيون ميت لند. ميتلند فردي انگليسي بود كه از طرف اتحاديه بينالمللي ارتباطات دور مامور شد كميسيوني تشكيل بدهد و با انجام طرحي ظرف دو سال وضع ارتباطات دور و يا دقيقتر تلفن را در دنيا مورد مطالعه قرار بدهد و بررسي كند كه تلفن در دنيا در چه شرايطي است. در سال 1984 اين گزارش تحت عنوان «حلقه گمشده» منتشر شد.
حلقه گمشده؟
اين سرمايهگذاري چگونه انجام شد؟
در اين گسترش فاصله اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي كشورهاي صنعتي با كشورهاي به اصطلاح عقب نگه داشته شده چه ميشود؟ البته شكاف فاحشي بين كشورهاي در حال توسعه و كشورهاي پيشرفته وجود دارد. به طوري كه در اواسط دهه 1990 گفته ميشود كه تعداد تلفنهاي آفريقا با 500 ميليون جمعيت، مساوي با توكيو است. ملاحظه ميكنيد مردم شهر توكيو از تلفنهايي معادل تلفنهاي كل قاره آفريقا برخوردار هستند. ميبينيد كه چه شكاف بزرگ و چه فاصله عميقي در اينجا بين كشورهاي پيشرفته و كشورهاي عقب مانده وجود دارد. گفته ميشود كه بايد اين شكاف را پر كرد. به هر حال كوششهاي فراواني صورت گرفت، امااين تفاوتها و فاصلهها از ميان نرفت. بعضي از كشورهاي در حال توسعه پيشرفت كردند، مثلاً چين در اواخر 1990 در آغاز دهه 2000 پيشرفت خيلي سريعي در زمينه تلفن پيدا كرد، به طوري كه تعداد تلفنهاي چين از سال 2001 به بعد از آمريكا پيشي گرفت و الان شايد حدود دو برابر ايالات متحده آمريكا در چين تلفن ثابت هست. در اين ميان تلفن سيار و به اصطلاح موبايل هم ايجاد شد و در همه كشورها رو به رشد و توسعه گذاشت و همراه آن استفاده از ماهوارهها به خصوص براي پخش آگهيهاي تجارتي و فروش فيلمهاي سينمايي وسريالها افزايش يافت.
به اين ترتيب، تمام كشورهاي به اصطلاح در حال توسعه تحت تاثير ايدهها و خواستهاي سرمايهداري كشورهاي پيشرفته كه توليد و توزيع كننده اين محتويات هستند، قرار ميگيرند. بله، و طبيعتاً صرفنظر از اهداف سياسي و فرهنگي، از لحاظ اقتصادي، همه اينها به نفع كشورهاي سرمايهداري تمام ميشود. چرا كه توزيعكننده تمام محتويات اين ارتباطات در دنيا هستند. به همين ترتيب، نوارهاي ويديو است كه تهيه ميشوند، يا محتويات اينترنتي و سايتهايي هستند كه راه ميافتند و همه چيز را در واقع به دنيا صادر ميكنند. آقاي مانوئل كستلز معتقد است اگر مجموعه اينها را در نظر بگيريم، معلوم ميشود كه تمام اين كوششها صرف شدند كه بر بحران اقتصادي تا حدود زيادي غلبه شود و سرمايهداري بتواند با افزايش توليد در اين زمينهها و مخصوصاً همان طور كه اشاره شد، بحران اقتصادي خود را مهار كند. به موازات اين فعاليتها، يعني كوششهايي كه آمريكا در اتحاديه بينالمللي ارتباطات دور صورت داد و بانك جهاني مداخله كرد، خصوصيسازي ارتباطات دور هم در ايالات متحده آمريكا، مقدمهاي شد بر خصوصي سازي راديو و تلويزيون و همه امكانات اطلاعاتي در دنيا. در 1982 آمريكا شركت معروف AT&T را كه خصوصي بود و انحصار ارتباطات دور در آمريكا را در دست داشت، طبق راي دادگاه به 7 كمپاني كوچك تبديل كرد و در نتيجه نوعي مقرراتزدايي صورت گرفت و اين مدل مديريت ارتباطات دور كه در راديو و تلويزيون ايالات متحده آمريكا معمول بود، (چون در آمريكا بر خلاف كشورهاي اروپايي از ابتدا ارتباطات دور و راديو و تلويزيون در اختيار بخش خصوصي بود و دولت آمريكا بر آن نظارت داشت)، به اروپا و آسيا منتقل شد و سراسر دنيا را فراگرفت. به طوري كه از سال 1996 به بعد سازمان جهاني تجارت كه ايجاد شد، يكي از شرايط ورود كشورها را به سازمان خصوصي سازي ارتباطات دور در نظر گرفت و به همين ترتيب تمام كشورهاي دنيا مجبور شدند كه تلفن و همه امكانات ارتباطات دور و راديو و تلويزيون خود را خصوصي كنند و شرايط طوري شد كه سراسر دنيا به يك بازار بزرگ تبديل شد. با خصوصي سازي ارتباطات دور در سراسر دنيا، يك بازار بزرگ جهاني كه هدفهاي خاص جهاني سازي را تامين ميكند، پديد آمد و به اين ترتيب ميتوان گفت كه ايجاد جامعه اطلاعاتي در مناطق مختلف و در سطح جهاني با هدفهاي جهاني سازي مورد نظر كاملاً انطباق دارد و به گسترش جهاني سازي و تعميم آن به سراسر دنيا كمك ميكند.
جامعه اطلاعاتي به عنوان الگوي جديد توسعه چه مضرات و چه منافعي به لحاظ توسعه دارد؟ همان طور كه در دهههاي گذشته هم مطرح بود، گفته ميشود كه حالا كه امكانات ارتباطي جديد پديد آمده، ميشود راه توسعه را كوتاه كرد و خيلي سريعتر به توسعه رسيد. چرا كه اين امكانات جديد ارتباطي سبب شدهاند كه راحتتر بتوان به هدفهاي توسعه دست يافت و به اين منظور لازم است كه زيرساختهاي ارتباطي تامين شوند و تكنولوژيهاي نوين ارتباطات مورد بهرهبرداري قرار گيرند. اينجا يك مسئله پيش ميآيد كه اگر چه اين حرف درست است و ارتباطات دور و ساير امكانات ارتباطي جزء ساختارهاي اصلي پيشرفت اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي به شمار ميروند و از سوي ديگر خودشان زمينه پيشرفت هستند و ما بار ديگر هم با توسعه ارتباطات سروكار داريم، و هم با ارتباطات توسعه، ولي در عين حال نبايد از نظر دور داشت كه به سبب شكاف فاحشي كه بين كشورهاي پيشرفته و در حال توسعه وجود دارد، تأمين اين زيرساختها بسيار مشكل است و نياز به سرمايهگذاري دارد كه كشورهاي فقير فاقد توان آن هستند. از سوي ديگر، چون توجه كشورهاي سرمايهداري بيشتر به فروش تكنولوژي است، آنها از دسترسي به اطلاعات و ارتباطات صحبت ميكنند، از آكسيس Access)) صحبت ميكند، در حالي كه آنچه مهم است، استفاده از اطلاعات و ارتباطات Use)) است. وقتي كه ما تعداد كامپيوترها را در كشور زياد كنيم، ولي مردم از يك طرف نتوانند كامپيوتر خريداري كنند، و مخارج اينترنت را بپردازند و به خصوص از سوي ديگر اكثريت فقط سواد خواندن و نوشتن داشته باشند، تحصيلات عالي نداشته باشند، و زبان انگليسي ندانند، در عمل نميتوانند به كاربرد اينترنت بپردازند و بيشتر همان دسترسي به تكنولوژي و خريد كامپيوترها براي ادارات دولتي و مؤسسات خصوصي و حتي براي خانهها هدف قرار ميگيرد و منافع مؤسسات سرمايهداري را تامين ميكند. در حالي كه بايد زمينهها را فراهم كرد. از يك طرف، وضع اقتصادي را بايد بهبود بخشيد و آموزش را گسترش داد، آن هم نهتنها آموزش ابتدايي و متوسطه، بلكه آموزشهايي را كه ايجاد مهارت ميكنند. مخصوصاً آموزشهاي دانشگاهي را. به اين ترتيب، بايد به جايي رسيد كه بتوان هم شرايط مادي و هم شرايط فرهنگي و معنوي توسعه تكنولوژي را فراهم كرد. در غير اين صورت، آن شكاف عميق همچنان باقي خواهد ماند و حتي بيشتر هم خواهد شد.
هدفهاي طراحان اصلي جامعه اطلاعاتي يعني آمريكاييها كدامها هستند؟ همچنين، درباره اين نظر كارشناسان كه معتقدند استيلاي امواج كابلي از اهداف واقعي سياست خارجي آمريكاست و در جامعه اطلاعاتي جهاني فناوري اطلاعات همچنان تحت كنترل ايالات متحده خواهد بود، نظر شما چيست؟ منافع اقتصادي در اينجا نقش مهمي دارند و براي اين كه منافع اقتصادي توجيه شوند، نظريههاي مختلف اقتصادي، جامعه شناختي و فرهنگي مطرح ميشوند و شرايطي ايجاد ميشود كه جامعه اطلاعاتي به عنوان يك اصطلاح پرجاذبه طرف توجه قرار بگيرد و اين اصطلاحي است كه مثل اصطلاحاتي كه قبلاً وجود داشته، به طور محسوس و ملموس قابل لمس نيست. همچنان كه توسعه را نميشود دقيقاً تعريف كرد، و تعريفهاي مختلفي درباره آن هست و آن مرحله نهايي توسعه مشخص نيست. همان طور كه در مورد نوسازي مشخص نيست كه كشورها به كجا خواهند رسيد. شرايط و اوضاع و احوال كشورها فرق ميكند. يعني تاريخ كشورها با هم متفاوت است، همچنين هويت ملتها با هم متفاوت است. به همين ترتيب اگر در مورد اصطلاحات ديگر مثلاً رشد بررسي كنيم، به همين وضع ميرسيم. ميشود پرسيد كه منظور از رشد چيست و يا از طريق رشد به كجا ميتوان رسيد؟ همه اينها واژههاي مهمي هستند كه بيشتر جنبه گفتماني دارند و براي دلگرم كردن به كار ميروند. بعد گروهها و اجتماعات را تحت تاثير قرار ميدهند و در سايه اين واژهها و اصطلاحات وزير چتر آنها هدفهاي اقتصادي و سياسي تامين ميشوند. همين وضع در مورد جهانيسازي Globalization)) هم هست. اين جهاني سازي باز مثل مدرنيزاسيون عيناً همان وجه را به لحاظ دستوري دارد. يعني وجه امري و فاعلي دارد. همچنان كه ما مدرنيزيشن را در ايران نوسازي ترجمه كردهايم، جهانيسازي را هم بايد به صورت فاعلي ترجمه كنيم و همان جهانيسازي بگذاريم و نه جهاني شدن. جهانيسازي هم دقيقاً معلوم نيست كه چيست. همان طور كه توسعه معلوم نبود، رشد معلوم نبود و نوسازي معلوم نبود، جامعه اطلاعاتي هم از اين قبيل اصطلاحات است. اصطلاحي است كه ظاهرش بسيار پرجاذبه است. ميگويند اين جامعه، جامعهاي است مبتني بر آگاهي. اين جامعه با وسايل ارتباط جمعي و ساير امكانات ارتباطي توسعه پيدا خواهد كرد و مردم از امكانات كافي براي بهرهبرداري از اين امكانات بهرهمند خواهند بود و به سوي جامعه معرفتي يا ناوليج سوسايتي) Society ( Knowledgeخواهند رفت. به اين ترتيب يك نوع جاذبه، يك نوع حساسيت و يك نوع شيفتگي نسبت به جامعه اطلاعاتي ايجاد ميشود. در حالي كه معلوم نيست دقيقاً جامعه اطلاعاتي چيست.
با وجود اين ممكن است يك تعريف كلي و رايج از جامعه اطلاعاتي بدهيد و مثالي از تفاوتهاي ملتها و كشورهاي مختلف در اين ارتباط بزنيد؟ بين مثلاً سوئد و نروژ كه 85 درصد كاربرد اينترنت را در اختيار دارند، و بوركينافاسو كه صفر است، ميبينيد كه چه تفاوتي وجود دارد. در واقع تفاوت از زمين تا آسمان است. چگونه ميتوان جامعه اطلاعاتي ملي، منطقهاي و جهاني را ايجاد كرد؟ بنابراين، بيشتر متاسفانه از اين جنبه جامعه اطلاعاتي قاعدتاً جامعهاي خواهد بود كه در آن اقتصاد اطلاعات و ارتباطات اهميت بيشتري از اقتصاد صنعتي گذشته و اقتصاد كشاورزي پيش از آن خواهد داشت. جامعهاي خواهد بود كه همه مردم از امكانات آموزش همگاني، آموزش عالي، مشاركت در فرهنگ و غيره بهرهمند باشند. در آن بايد حقوق بشر تامين شود، آزاديهاي بنيادي گسترش پيدا كند، آزادي مطبوعات، اطلاعات و ارتباطات تامين بشود. همه اينها جنبه آرماني دارند تا اين آرمانها بخواهند به واقعيت برسند، خيلي فعاليتها و كوششها بايد انجام بگيرد. در شرايط كنوني دنيا رسيدن به نتايج مثبت اينها بسيار طول خواهد كشيد. در شرايط كنوني كه متاسفانه كشورهاي عقب مانده فقير هستند، عقبماندگي و شكاف روزبهروز بيشتر ميشود و به همين جهت اقدامات جهاني هم كه در سطح جهاني صورت ميگيرد، مثل برگزاري همين اجلاس اخير جامعه اطلاعاتي، بيشتر به نوعي كشورهاي مختلف دنيا را مشغول ميكند و در عمل ميبينيم به علت اين كه كشورهاي در حال توسعه آمادگي اقتصادي ندارند، نميتوانند مخارج ايجاد زيرساختهاي اطلاعاتي لازم را تامين كنند. همچنين، امكان تربيت نيروي انساني لازم را براي آمادهسازي علمي و فرهنگي مردم براي بهرهگيري از امكانات ارتباطي جديد ندارند. پس مسئله، مسئلهاي است بسيار غامض و پيچيده و براي آن بايد به مطالعه بيشتر پرداخت و كافي نيست كه فقط اظهارنظرهاي سليقهاي و شخصي بكنند.
ممكن است واژه امپرياليسم اطلاعاتي را باز كنيد و اطلاق امپرياليسم در اين مورد را توضيح دهيد؟ اصطلاح امپرياليسم اطلاعاتي در دهه 1970 ايجاد شد كه كشورهاي در حال توسعه در كنفرانس يونسكو موضوع عدم تعادل اطلاعات را در سطح جهاني مطرح كردند. در سال 1970 نماينده هند در يونسكو در يك سخنراني خطاب به كشورهاي غربي خاطرنشان ساخت كه اين آزادي اطلاعات كه شما ميگوييد و در ماده 19 اعلاميه جهاني حقوق بشر پيشبيني شده، اين آزادي و جريان آزاد اطلاعات كه در سطح جهاني از آن ناشي ميشود، واقعي نيست. براي اين كه ما در هند 500 برابر خبرهايي كه ارسال ميكنيم، خبر دريافت ميكنيم. همين جا يك فاصله و شكاف يك به 500 وجود دارد. پس چگونه ميتوان از جريان آزاد اطلاعرساني صحبت كرد؟ ما بايد به جريان آزاد و متعادل اطلاعات برسيم. بايد شرايطي ايجاد كنيم كه كشورهاي در حال توسعه خودشان بتوانند اخبار موردنياز خودشان را تامين كنند و خبرهاي جهاني به آنها تحميل نشود تا بتوانند درباره سرنوشت خودشان تصميم بگيرند و استقلال خود را حفظ كنند. اين سرآغاز مبارزهاي شد براي نيل به آن برنامه معروف نظم جهاني نوين اطلاعات و ارتباطات كه به آن اشاره شد و حدود 20 سال طول كشيد. در اين اوضاع و احوال بود كه با توجه به اين عدم تعادل فاحش بين كشورهاي پيشرفته و در حال توسعه، گفته ميشد كه 5 خبرگزاري مهم دنيا كه در آن موقع خبرگزاري تاس شوروي را هم جزو آنها ميگرفتند، يعني خبرگزاري آسوشيتدپرس، خبرگزاري فرانسپرس، خبرگزاري فرانسه و پنجمين خبرگزاري تاس. اينها با حدود 45 تا 50 ميليون كلمه خبري كه درروز مخابره ميكنند، اخبار دنيا را تامين ميكنند و كشورهاي در حال توسعه نميتوانند خودشان درباره خودشان خبر بدهند. در واقع از زبان ديگران درباره خودشان ميشنوند. تصوير خودشان را درآينه ديد ديگران ميبينند. به همين جهت كشورهاي در حال توسعه خواستار آن بودند كه نظم نويني برقرار شود تا خودشان به خودشان متكي بشوند و در نتيجه آن ائتلاف معروف كشورهاي غيرمتعهد براي ايجاد خبرگزاري تشكيل شد كه هنوز هم اسمش باقي است. ولي در عمل متاسفانه به علت كارشكني كشورهاي غربي و عدم آمادگي خود رهبران كشورهاي در حال توسعه، به علت اين كه در خيلي از اين كشورها ديكتاتوري برقرار بود و عملاً آزادي اطلاعات و ارتباطات وجود نداشته، پيشرفت نكرد.
ندارند هم. ندارند. بنابراين منظور از امپرياليسم اطلاعاتي، آن شرايط خاص سلطهاي است كه كشورهاي بزرگ سرمايهداري و مخصوصاً خبرگزاريهاي بينالمللي آنها بر جريان اخبار در سراسر دنيا اعمال كردهاند و اين نوعي سلطه است. نظير سلطه اقتصادي كه به طور كلي امپرياليسم ناميده ميشود كه در اينجا صفت اطلاعاتي به آن دادهاند.
برخي از كارشناسان معتقدند كه امپرياليسم اطلاعاتي شامل انتقال ارزشها از چند كشور قدرتمند در اروپا و ايالات متحده به حدود 160 كشور ضعيف و محروم آفريقا، آسياو آمريكاي لاتين است و اين را هم به زيان و هم به نفع دريافت كنندگان آن ميدانند. نظر شما چيست؟ در اين ترديد نيست كه هر چه امكانات ارتباطي و اطلاعاتي گسترش پيدا كند، محتويات اطلاعات و ارتباطات هم افزايش پيدا ميكند. بنابراين چون تكنولوژيها در اختيار كشورهاي سرمايهداري است و محتويات پيامها از طريق تكنولوژي منتقل ميشود، اين طبيعي است كه ارزشها و فرهنگهاي خاص كشورهاي سرمايهداري در تمام جهان رسوخ كند و به همين جهت است كه ميگويند اين غيربومي و غيرخودي شده است. هر چند كه بدون ترديد بسياري جنبههاي مثبت هم در اين روند وجود دارد. جنبههاي مثبت فراواني مثل توسعه علمي، توسعه فرهنگي، توسعه اجتماعي و اقتصادي و ترويج ارزشهاي والاي انساني، مثل حقوق بشر، آزاديهاي بنيادي و غيره. هر چند اين جنبههاي مثبت هست، ولي جنبههاي منفي را هم نبايد از نظر دور داشت. براي اين كه اين گسترش امكانات ارتباطي و اطلاعاتي، وابستگي اقتصادي را بيشتر ميكند، مصرف را رواج ميدهد و اين مصرفي شدن جوامع از يك طرف و ترويج شيوههاي خاص زندگي كشورهاي سرمايهداري، مخصوصاً ايالات متحدهآمريكا را از طرف ديگر ايجاد ميشود. ببينيد لباس جين همه جا توسعه پيدا كرده است. همين طور فست فود food ) ( Fast يا غذاي حاضري و سرپايي، مثل همبرگر و مكدونالد و غيره. همه اينها باعث ميشود كه شيوههاي زندگي در دنيا يكسان بشود. در نتيجه همچنان كه مكدونالد در تمام كشورهاي دنيا شعبه دارد، ساير مؤسسات توليدي و خدماتي امريكا و كشورهاي غربي هم در دنيا به تدريج جا باز خواهند كرد. شيوه لباس پوشيدن، شيوه زندگي كردن و غيره ميشود مثل كشورهاي پيشرفته غربي و همان طور كه در آغاز صحبتم گفتم، دنيا سراسر از نظر اقتصادي تبديل ميشود به يك بازار بزرگ. وقتي كشورهاي عقب مانده فقط مصرف كننده هستند، ناچارند كه روز به روز عقبتر بروند و به اين ترتيب تعادل دنيا به هم ميخورد و به همين سبب است كه اين همه مهاجرت از كشورهاي در حال توسعه به كشورهاي پيشرفته بيشتر ميشود، چرا كه با نوع زندگي جديد عادت ميكنند و زندگيهاي سنتي برايشان غيرقابل تحمل ميشود. آن جاذبههاي فريبنده زندگي جديد باعث ميشد كه اينها از خانه و زندگيشان صرف نظر كنند، هويت خود را از دست بدهند و بروند در كشورهاي پيشرفته و در آنجا به صورت يك اقليت - متاسفانه مورد تنفر و مورد تحقير - به زندگي خود ادامه دهند.
آيا كشورهاي داراي كنترل بر اطلاعات، نسبت به ديگر كشورها نفوذ اقتصادي و سياسي خواهند داشت؟ اگر پاسخ مثبت است پيامدهاي اين نفوذ چيست؟ اين كشورهاي صاحب تكنولوژي، همان كشورهاي استعمارگر سابق هستند كه بعد از جنگ جهاني دوم شيوههاي نفوذ و سلطه خودشان را تغيير دادند و با قبول استقلال كشورهاي مستعمره سابق، نفوذ و سلطه خودشان را به طور غيرمستقيم ادامه ميدهند. تكنولوژيهاي اطلاعات و ارتباطات هم متعلق به آنها است، از آنجا سرچشمه گرفته، توسعه پيدا كرده و به دنيا صادر شده است. هدف، بيشتر تامين امكانات دسترسي به تكنولوژي در حال توسعه است. در حالي كه آنچه كشورهاي در حال توسعه نياز دارند، ايجاد شرايط استفاده از تكنولوژي است، درراه توسعه خودشان. به اين ترتيب، طبيعي است فقط فروش تكنولوژي در صورتي كه با ايجاد زمينههاي لازم براي استفاده همراه نباشند، نميتواند به توسعه واقعي اين كشورها كمك كند و بيشتر منافع اقتصادي كشورهاي صادركننده تكنولوژي را تامين خواهد كرد.
نسبت جهاني سازي اقتصاد با جامعه اطلاعاتي جهاني چيست؟ خود آقاي پرات كه اين تحقيق را انجام داد و در 9 جلد منتشر كرد، در مقالاتي كه بعداً نوشته، همه جاز ازجامعه اطلاعاتي برمبناي تحقيق مربوط از اقتصاد اطلاعات در ايالات متحده آمريكا و كشورهاي ديگر صحبت ميكند. به اين ترتيب در دهههاي 1970-1960 الگوسازي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي براي جامعه اطلاعاتي پديد آمد و در دهههاي 1980 و 1990 دردنيا رواج پيدا كرد. در سال 1970 ژاپنيها اصطلاح جامعه اطلاعاتي را به كار بردند. فرانسويها در سال 1978 با تحقيقي كه راجع به اطلاعاتيسازي جامعه، يعني كامپيوتري كردن جامعه انجام دادند، به آنجا رسيدند كه به زودي ما وارد جامعه انفورماتيك خواهيم شد. يعني آنها هم اصطلاح اطلاعات را به كار نبردند. انفورماتيك را به كار بردند و گفتند ما وارد جامعه اطلاعاتي ميشويم و جامعه اطلاعاتي شرايطي را ايجاب ميكند كه بايد خودمان را با آن هماهنگ سازيم. به همين سبب است كه اتحاديه اروپايي هم از همان اوايل دهه 1980 به فكر افتاد كه برنامههاي خاصي را براي جامعه اطلاعاتي آينده پيش بيني كند كه اين برنامهها همچنان ادامه دارد.
عدم توازن جهاني ميان كشورهاي مركز، يعني كشورهاي صنعتي جهان و كشورهاي پيرامون، يعني كشورهاي فقير و به اصطلاح جهان سوم را چه به لحاظ محصولات رسانهاي و چه به لحاظ جريان اطلاعاتي، چگونه ارزيابي ميكنيد؟ در اين زمينه بايد يك موضوع را يادآوري كنيم. در اواخر دهه 1950، به دنبال تحقيقاتي كه يونسكو درباره وضع وسايل ارتباط جمعي يعني راديو، تلويزيون، سينما و مطبوعات در دنيا انجام داد، به اين نتيجه رسيد كه بايد حداقل براي هر 100 نفر جمعيت در كشورها 10 نسخه روزنامه روزانه وجود داشته باشد. براي هر 100 نفر 5 گيرنده راديو، براي هر 100 نفر 2 صندلي در سالن سينما و 2 گيرنده تلويزيون. اين حداقل توسعه يافتگي وسايل ارتباط جمعي را مشخص كرد كه متاسفانه جز در زمينه راديو و تا حدودي تلويزيون، در آن دو زمينه ديگر كه قديميتر هستند، يعني مطبوعات و سينما، اكثر كشورهاي در حال توسعه پيشرفت نكردند، حتي خيلي از كشورها پيشرفتشان كمتر هم شد. مثلاً خود ما متاسفانه تعداد سالنهاي سينمايمان نسبت به گذشته كمتر شده است. در حالي كه گفته بودند كه اين حداقلها تا اوايل دهه 1980 تامين خواهد شد. ولي اين تحقق پيدا نكرد. ضمناً در همين دهه 1980 مثل همان معيارهايي كه براي چهار وسيله ارتباط جمعي مقرر كرده بودند، براي تلفن هم گفته شد كه بايد ضريب نفوذ تلفن افزايش پيدا كند. يعني نسبت خطوط تلفن براي هر 100 نفر جمعيت افزايش پيدا كند. ولي الان كه بررسي ميكنيم، ميبينيم كه اختلاف بسيار فاحش است. در كشوري مثل ايالات متحده آمريكا تقريباً همه خانوادهها و همه افراد تلفن دارند. معيار آن سطح تلفن براي 100 نفر گذشته است و بيش از 100 تلفن براي 100 نفر وجود دارد. كانادا به همين حد رسيده است و كشورهاي ديگر غربي هم در سطح بالايي هستند. در حالي كه كشورهاي عقب ماندهاي مثل كشورهاي قاره آفريقا تا چند سال پيش تا اين اندازه توليد تلفن نداشتند و خيلي از كشورها الان فاصلهشان نسبت به كشورهاي پيشرفتهاي مثل آمريكا، فاصله يك به 100 است. ما با تمام كوششهايي كه در ايران كردهايم، توانستهايم الان ضريب تلفن را برسانيم به حدود 20، پس در چنين شرايطي تا زماني كه امكانات تامين نشود، متاسفانه اين نابسامانيها وجود خواهد داشت.
ولي آقاي دكتر تامين امكانات خود مقوله بسيار اساسي و پيچيده است كه جاي صحبت جداگانهاي به نظرم دارد. بله، اول بايد شرايط اقتصادي را فراهم كرد. اين بحث بسيار پيچيده است. مثلاً اكثر كشورهاي آفريقايي در وضعي هستند كه به لحاظ اقتصادي مخارج افزايش تلفن را نميتوانند تامين كنند. همان طور كه نميتوانند به مطبوعات كمك كنند و به توسعه صنعت سينما بپردازند. بيشتر كشورهاي در حال توسعه به خاطر نياز سياسي كه دارند از راديو و تلويزيون حمايت ميكنند و اين باعث ميشود كه امكانات لازم براي توسعه اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي اين كشورها فراهم نشود.
نقش رسانهها در جامعه اطلاعاتي چيست؟ بنابراين، نقش اول رسانهها اين است كه به نحوي اطلاعات و تبليغات را درباره جامعه اطلاعاتي گسترش بدهد. از سوي ديگر در كنار اينها با استفاده از تبليغات بازرگاني و امكانات ديگر شرايطي ايجاد كند كه علاقه به ايجاد چنين جامعه جديدي افزايش پيدا كند. در كشورهايي كه راجع به كاربرد وسايل ارتباط جمعي، سياستهاي ملي ارتباطي و اطلاعاتي دقيقي ندارند. متاسفانه ممكن است كه فعاليتهاي وسايل ارتباط جمعي در راه تامين مصالح و منافع عمومي كار نكنند. به همين جهت به جاي آن كه به ايجاد جامعه اطلاعاتي سالم، همگاني و برخوردار از آزادي و عدالت كمك كند، ممكن است به سوي جامعهاي برود كه فقط ظواهر را در نظر بگيرد. بنابراين بايد راجع به نقش وسايل ارتباط جمعي و رسانهها در پيشبرد هدفهاي جامعه اطلاعاتي خيلي حساس بود. مخصوصاً كه در اعلاميه اصول اجلاس جهاني سران دول جامعه اطلاعاتي اين موضوع يكي از هدفهاي دهگانه قرار گرفته است. اگرچه كشورهاي غربي خيلي مايل نبودند كه به اين موضوع بها داده شود، ولي كشورهاي در حال توسعه سعي كردند كه نقش وسايل ارتباط جمعي را در كمك به ايجاد جامعه اطلاعاتي افزايش و آن را مورد تاكيد قرار بدهند. بنابراين ما در كشورهاي در حال توسعه براي استفاده از وسايل ارتباط جمعي درزمينه جامعه اطلاعاتي مسئوليتهاي خيلي بزرگي داريم . ما بايد يك جامعه اطلاعاتي واقعي را هدف قرار بدهيم، نه جامعه اطلاعاتي وارداتي را.
نسبت كشورهاي در حال توسعه و توسعه نيافته و يا به قولي جهان چهارم با «اعلاميه اصول» اجلاس ژنو چيست؟ در رأس هدفها، ريشهكني فقر است و مقابله با گرسنگي حاد وسپس مقابله با مرگ و مير كودكان، حمايت از زنان، زنان باردار، كمك به گسترش آموزش همگاني در دنيا، ايجاد امكانات پزشكي براي مقابله با بيماريهاي فراگير، يعني اپيدميها و غيره، بنابراين ميشود گفت كه يكي از اهداف اصلي اجلاس جهاني سران كه در اعلاميه اصول و همچنين در برنامه عمل منعكس شده، اين است كه به اين جوامعي كه معروف هستند به جهان چهارم ، بيشتر پرداخته شود و قرار هم شده است كه تا سال 2015 قسمت اعظم اين هدفها تحقق يابند. نسبتهايي را تعيين كردهاند و اگرچه عنوان آن ريشهكني فقر است، نميشود كه فقر را به كلي ريشهكن كرد، ولي همين كه نسبتها را بتوانند كم كنند، موفقيت قابل توجهي خواهد بود. به اين ترتيب چون همه كشورها اين اعلاميه و برنامه عمل را پذيرفتهاند، پس موظف هستند كه آنچه را كه در آنجا برطبق اعلاميه هزاره مشخص شده است و در اين اعلاميه اصول و برنامه عمل اجلاس ژنو هم مورد تاكيد قرار گرفته است، در كشورهاي مختلف به اجرا گذارند. در اين ميان طبيعتا نقش خاصي هم تحت عنوان روشهاي نوين اطلاعات و ارتباطات، براي وسايل ارتباط جمعي پيش بيني شده است كه اينها به نوبه خودشان كمك ميكنند براي اين كه آن هدفها تامين بشوند. بايد با فقر مقابله بشود، با بيسوادي مقابله بشود، با نبودن بهداشت مقابله بشود، و براي اين كه توسعه پايدار بتواند پيشرفت كند، وسايل ارتباط جمعي و ساير امكانات ارتباطي بايد كمك كنند و در آنجا هم مورد پيشبيني قرار گرفته است. Copyright: gooya.com 2016
|