سه شنبه 2 فروردین 1384   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

علل گرايش به الحاد و موانع ايمان، مولانا ملازاده

مقدمه. 1
علل ترك ايمان وايمان ستيزى والحاد. 3
1-جهل به معناى ايمان وحقيت آن: 4
2-حسد وتعدى وسرپيچى: 5
3 –تكبر: 5
4- چشم وگوش بستن و رويگردانى از حق: 6
5- دشمنى با ايمان حتى بعد از شناخت آن: 6
6-غوطه ور شدن در شهوت ها واسراف در مال دنيا: 6
7-احتقار اهل حق واستهزاء سلاح هميشگى ماديون.. 7
8-فسق وبى بند بارى و پيروى از شيطان.. 7
9- محدود نمودن علوم وحقائق در دائرهء تنگ تجربه. 7
10- گستاخى ماديون وفريب خوردگانشان.. 7
------------------------------------------------------------------------------

مقدمه
در بررسى شبهه هاى الحاد آميز سابقا در جواب آقاى مهندس مشيرى در سه مقاله مطالبى به خدمت ايشان و خوانندگان محترم عرضه شد، ويك شبهه بسيار عجيب كه ايشان هميشه برآن تكيه ميكنند وتاحدى مخصوص به خودشان ميباشد اينست كه ايمان چيز بسيار خطرناكى است، و كلمهء باور را بر ايمان ترجيح ميدهند،

اين تعريف اخير اگر چه من در آوردى وغير دقيق است، درعين حال بازى با الفاظ وفريبنده نيزميباشد، چون موضوع ايمان بزرگترين موضوعى است كه به سرنوشت انسان مرتبط ميشود، چرا كه يا سعادت ابدى ويا شقاوت ابدى به ايمان ارتباط دارد، واز اينجا است كه بسيارى از خردمندان جهان در مقابل اين مهمترين موضوع سرنوشت بجاى مسخره واستهزاء كودكانه در اين مورد انديشيده ودر راه يافتن حقيقن ايمان كوشيده اند،

بعضى ها به نداى عميق سرشت وفطرت خود گوش داده اند)قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِي اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ..) (ابراهيم:10) رسولان آنها گفتند: «آيا در خدا شك است؟! خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده...

")فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ) (الروم:30) پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند،انسانها را بر آن آفريده; دگرگونى درآفرينش الهى نيست; اين است آيين استوار; ولى اكثر مردم نمى‏دانند،

بعضى ها به مبدأ سببيت كه مقرر ميدارد كه هر صنعتى صانعى ميخواهد، وهرحركتى محركى ميخواهد وهر نظامى به تنظيم كننده اى نياز دارد، واين اصل در نزد خردمندان مثل بديهيات ميباشد،

وبعضى ها با اين مسئله به شكل رياضى برخورد كرده وبه اين نتيجه رسيده اند كه براى دنيا وآخرتشان بهتر اينست كه بخدا وآخرت ورستاخيز ايمان بياورند ومثل ابوالعلاء معرى فيلسوف شكاك كه درشعرى ميگويد كه در صورت نبودن آخرتى من ضررى نكرده ام ولى در صورت بودنش ناباور به آن زيان كرده است، -البته چنين ايمان آبكى خيلى بدرد دنيا هم نميخورد تا چه رسد به آخرت-

اما فيلسوف رياضى دان پاسكال ميگويد:"يا اينكه معتقد باشى كه خداوند موجود است يا معتقد نباشى، كداميك را برميگزينى؟ اين يك بازى بين تو وطبيعت ميباشد[1]كه هركدام از شما، تير خود را انداخته و لابد يكى از دو تير به هدف اصابت ميكنيد، پس به همهء سود و زيان خود بينديش، اگر شرطت را به هدف خوردن تير اول-يعنى به وجود خداوند- ببرى، به سعادت ابدى رسيده اى، واما اگر تير دومت به هدف نخورد چيزمهمى را از دست نداده اى، جز اينكه يك چيز فانى را از دست ميدهى، وهر چيزى فنا پذيرى اگر چه محقق الوقوع هم باشد قابل تحمل ومعقول ميباشد،[2]

واين نظرجاهلى به ايمان نيز نادرست است چرا كه مسلتزم ايمان درست از دست دادن دنياى فانى نيست، بلكه مؤمن راستين كه براساس وحى درست وعقل سالم باشد هم سعادت دنيا وهم آخرت را بدست ميآورد، والا بايد درروش ايمان خود تجديد نظر نمايد،يا در عمل به مقتضاى آن ايمان،

چرا كه انسان بدون ايمان راستين ودرست-نه خرافات مذهبى ضد قرآن- چون كاهى درمقابل تندبادها ميباشد كه هيچ استقرار وآرامش ندارد، انسان بدون ايمان درست نه ريشه اى خواهد داشت ونه ارزش درستى، چون موجودى ناراحت وبدون آرامش وحيران و سرگشته وسرگردانى است كه نه حقيقت خود را ميشناسد ونه راز هستى خودش را ، ونميداند كه از كجا آمده وبراى چه آمده وبه كجا ميرود؟ و چه كسى بر او لباس حيات پوشانده و چرا بعد از مدتى اين لباس از او كنده ميشود؟ وانسان بدون دين وايمان چون درنده اى ميشود كه نه قانون تنها ونه فرهنگ-تنها- ميتواند در مقابل حرص و آز وسبعيت اوبطور شايسته مؤثر واقع شود،

وجامعهء بدون دين و ايمان راستين مثل بيابانى است كه حتى اگرآثارى از تمدن در آن ظاهر شود زند گى وبقاء براى قويتران ميباشد نه براى فاضل تران وبهتران،

وعلوم مادى اگر چه ميدانش بسيار وسيع گشته ولى نميتواند آرامش وسعادت ببار آورد، ولهذا نميتوانيم عصر خود را با تمام پيشرفت علوم مادى عصر فضيلت وعصر آرامش وعصر سعادت بشرى بناميم، آرى بقول دكتر قرضاوى علوم مادى به انسان وسائل و ادوات تسهيل بسيارى داده ليكن به او ارزش مهم وهدف رفيعى عطا ننموده است، چون اين از وظائف علم نيست بلكه از اختصاص دين ميباشد، [3]

تأثير درست ايمان راستين را هيچ عاقلى نميتواند انكار كند، ليكن وقتى كه ايمان آلت دست دكانداران دين چون كليساى قديم وولايت فقيه جديد ميشود افرادى چون كارل ماركس يهودى اين پديدهء منحرف را بجاى خود دين انگاشته و آنرا ترياك توده ها شمرده اند كه طوطيان مشرق زمين بدون تحقيق درست -مثل مقلدان مذهبى خرافى- سخنانش را تكرار ميكنند، بدون اينكه درك كنند كه ايمان اسلامى غير از ايمان كليسائى ميباشد كه ماركس يهودى با آن سر وركار داشت، وهمانطور كه در مكالمهء تلوزيونى با آقاى دكتر محيط ماركسيست -كه از دست چپول هاى ماركسيست تاجر صفت نيز مينالد- اظهار داشتم، فرق است بين دينى كه با جباران جهان وطغاة بشرى -درست مثل يك فرد مسئول وحتى برتراز يك مادى- مبارزه ميكند، با دينى كه درمقابل چپاولگران ساكت وهمكار شده ودعوت به تسليم نموده ومدعى است – چون در عمل غير از اين از آب در آمده است- كه هركس بر رخ راستت سيلى زد رخ چپت را نيزتسليم او كن، اين افكار متضاد وبرخلاف هم را يك دين حساب كردن كاملا مغلطه وتقليد كوكورانه از ديگران است كه خود جنايتى است براى حق وحقيقت،

چون ايمان وعقيدهء اسلامى شامل روح وماده وحق وقدرت ودين وعلم ودنيا وآخرت ميباشد چرا كه دين كاملى است براى دنيا وآخرت ميباشد،

ليكن اين سخن براى ملحدان بى ايمان ويا دين ستيزان از هرمرام ومكتبى چنان سخت است كه براى چپاولگران وجباران كه بعناوين مختلف درصدد استثمارواستعمار جهان هستند، وازاينجا است كه ايمان ستيزى بجاى اصلاح خرافات حاكم برجامعهء ما كه بدروغ نام اسلام و دين وتشيع برخود نهاده است همانقدر خيانت به ملت وكشورومسلمانان ميباشد كه مثلا باورهاو جنايتهاى بوش را ايمان حضرت مسيح بدانيم و جنايت هاى شارون را دين حضرت موسى ويا باور وجنايت هاى رژيم مكار ونيرنگ باز وتقيه پيشهء روحانى نمايان ايران را اسلام بدانيم،

وايجاد هرشك وترديد در ايمان درست- نه برخرافات مذهبى كه لباس تشيع پوشيده است- خيانت به اين امت وآلت دست شدن دشمنانى ميباشد كه براى اشغال كردن -مستقيم- سرزمين مسلمانان دوباره دندان تيز كرده اند، كه از همهء ته مانده هاى فكرى وزباله هايى كه خود در خلال قرون ساخته و پرداخته اند درچنين اوقات سختى استفاده ميكنند، و اكنون دهها تلوزيون در اختيارشان نهاده ويا شرايطى فراهم نمايند كه مثل مزدوران شان درعراق وافغانستان آنهارامستقيما برسرقدرت بياورند، واين بعد از بازى موش وگربه اى است كه با جمهورى إ إ بيشتر از دو دهه است ادامه دارد، البته اين بازى كودكانه ودرعين حال عوام فريب حداقل يك قرن است كه در سرزمين هاى مسلمان نشين با عناوين متعدد ومتفاوت ادامه دارد،

ايمان درست اسلامى و قرآنى يكى ازمهمترين نقاط مثبت وقدرت وآرامش وحيويت هرمسلمانى است كه سراسر افتخارات شان برمبناى آن ميباشد[4]، كه قرآن راجع به چنين ايمانى ميفرمايد: )إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ...) (لأنفال:2-4) مؤمنان همان كسانى‏اند كه چون خدا ياد شود دلهايشان بترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد و بر پروردگار خود توكل مى‏كنند 2 همانان كه نماز را به پا مى‏دارند و ازآنچه به ايشان روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند 3،آنان هستند كه حقا مؤمنند براى آنان نزد پروردگارشان درجات و آمرزش و روزى نيكو خواهد بود 4

نويسنده تيزبين ومتفكراسلامى عظيم مصر شهيد سيد قطب كه بدست طاغوت مصر يعنى عبدالناصر اعدام شد وتأسف يكى ازايدئولوگ هاى انجيلى راست گراى سيا در تلوزيون الجزيره اين بود كه چرا سيد قطب در اوج درخشند گى خودش اعدام شد، يعنى بايد لجن مال ميشد كه خوشرقصان انجيلى سيا ! الان در صدد جبران آن اشتباه تاريخى خود از طريق عواملشان درهمه جاى جهان با مسلمانان ميباشند تا رحمت حضرت مسيح -را بنا بزعم بعضى از كشيش هايى كه درتلوزيونها بيشتر از رمالان ولايت فقيه در فريب واغواء عوام مشغولند،- به دشمنان خود بنمايانند، كه فرموده است با دشمنان خود محبت نمائيد،!! وشهيد سيد قطب در مورد تفسير ايمان قرآنى مينويسد:

"ايمان تصديق-وتسليم- دل به خدا و رسول او ميباشد، تصديقى كه هيچ شك واضطراب و ارتيابى را در آن راهى نباشد،..قلب وقتى كه شيرينى چنين ايمانى را چشيده وبدان آرامش يافته ومطمئن وثابت قدم شود، براى پياده كردن آن درخارج از قلب ودر واقعيت هاى روزمره زندگى كوشيده و ميخواهد بين آنچه از ثمره هايى كه درباطن خود احساس ميكند وبين آنچه كه در اطراف او رخ ميدهد توافق برقرار نمايد، وتحمل وصبر اين تضاد و دو گانگى بين باطن و وتصور ايمانى خويش و واقعيت هاى مخالف آن دراطراف خود ندارد، چون اين تضاد اورا رنج ميدهد ودر هر لجظه با او برخورد ميكند،[5]


علل ترك ايمان وايمان ستيزى والحاد

اگر ايمان چنين است كه بدان اشاره شد، و همچنانكه از رسول خدا-ص- آمده است كه سعادت دنيا وآخرت در آن است وباطن وظاهروتفكر وانديشه واخلاق وآداب را اصلاح كرده وهمهء بشريت را بسوى خير وصلاح ونيكى دعوت ميكند پس چرا بسيارى از مردم از آن اعراض نموده وبعضى ها با آن مبارزه هم ميكنند؟

جواب كوتاه اين پرسش در جامعهء ما ايرانيان اينست كه مدعيان ايمان آنرا دكان قرار داده وبا آن تجارت مينمايند، ولهذا بسييارى از مردم را بطور كلى از ايمان رمانده وبعضى از عقلا را به تفكر وتردد واداشته است كه اگر دين وايمان اينست پس بيدينى والحاد را صد آفرين برآن، اگر چه اين يك عكس العمل نابخردانه وغيرمنصفانه است ليكن يك واقعيت تلخ جامعهء خرافه زدهء تنها كشورشيعى ميباشد كه بعضى از انديشمندان بجاى اينكه راه علاج حقيقى را پيدا نمايند واز راه قرآن اين امراض مزمن جامعهء خرافى زده را معالجه نمايند صورت مسئله را بسيار ساده نموده پناه به الحاد وغرب و صدها مكر وتوطئه ديگربرده و جزو لشكر شيطانانى شده اند كه خود اقلا از پانصد سال پيش تا كنون جامعهء ايرانى را بدان غرق نموده واز ىن برعليه بقيهء جوامع مسلمان نشين بدترين سوء استفاده را براى تفرق وتشتت مسلمانان نموده اند،

ليكن محدود نمودن اين مرض كهنهء انسانى به علل اجتماعى وسياسى معاصربازهم ساده كردن مسئله ميباشد، چرا كه حتى در شرايط متفاوت افراد ودسته هايى را ميبينيم كه از ايمان روى گردانده وحتى با آن مبارزه نموده وبرعليه حتى پيامبران شمشير كشيده اند، مگر انسان ها متفكر وعاقل نيستند وصلاح خود را نميدانند پس چرا دين وايمان كه شما ميگوييد براى صلاح واصلاح دنيا وآخرت ميباشد را انتخاب نميكنند؟

خداوند متعال اين ايراد وامثالش را در قرآن كريم ذكر نموده وبه آنها پاسخ داده است، بنا بر آيات قرآنى موانع ايمان عبارتند از:

1-جهل به معناى ايمان وحقيت آن:
وقتى كه افرادى ازمعانى وارزش هاى عالى وعلوم سودمند ومفيد بى بهره باشند از رسيدن به حقائق درست واخلاق نيكو محروم ميگردند، وخداوند در بارهء بى خبرى اين دسته ميفرمايد: )بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يُحِيطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ) (يونس:39) (ولى آنها از روى علم و دانش قرآن را انكار نكردند;) بلكه چيزى را تكذيب كردند كه آگاهى از آن نداشتند، و هنوز واقعيتش بر آنان روشن نشده است! پيشينيان آنها نيز همين گونه تكذيب كردند; پس بنگر عاقبت كار ظالمان چگونه بود،

ليكن اين بيخبرى وجهل گاهى ساده وبسيط ميباشد كه اكثر عوام الناسى كه تكذيب انبياء ميبودند اين چنين بوده وهستند، چون پيرو ومقلد رؤساء وبزرگان خود بودند، وهمينها بودند كه قرآن بزبان آنها ميگويد: )وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلا) (الأحزاب:67) و مى‏گويند: پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت كرديم و ما را گمراه ساختند،

وگاهى اين جهل وبيخبرى مركب ميباشد كه بردو نوع است:

أ- جهل ساده : شخصى بردين پدران ونياكان موروثى خود بزرگ شده است وقتى كه حق به او ميرسد وحق را ميشنود بجاى انديشيدن آزاد وتفكر درست در مورد اين موضوع جديد بر عادت هاى نياكان خويش- كه اخيرا اسم فرهنگ هم بر آن مينهند- تعصب ورزيده عقل خودرا بكار نمياندازند، مثلا همين چند لحظه قبل[6] وقتى كه در تلوزيون آپادانا اينجانب از خرافه بودن چهارشنبه سورى وزنجيرزنى و سينه زنى با هم انتقاد كردم كه در واقع همين نياكان پرستى وعادت هاى زرتشتى گرى است كه درتشيع ظهور كرده وبا آن به جنگ اسلام رفته است، همه حضار در برنامه وبعضى از تماس گيرندگان چهارشنبه سورى را كه يك عادت قديم زرتشتى است نه اينكه خرافه ندانسته بلكه يكى ميگفت پدران ما كه اين كاررا كرده اند حتما در آن حكمتى بوده است!! وتقليد كوركورانه دقيقا همين است،

واكثر كسانى كه پيامبران الهى را تكذيب كرده اند چنين دسته هايى بوده اند، كه به خاطر تقليد نياكان بعناوين مختلف عقل وخرد خود را بكار نمياندازند، والا چه فرقى است بين خرافهء زنجيرزنى وسينه زنى و... با دور بر آتش چرخيدن كه يك عادت دينى قديمى زرتشتى ميباشد! در اينمورد است كه خداوند متعال در آخرين وتنها پيام راستين خود در قرآن ميفرمايد:

)وَكَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ) (الزخرف:23) و اين‏گونه درهيچ شهر و ديارى پيش از تو پيامبر انذاركننده‏اى نفرستاديم مگر اينكه ثروتمندان مست و مغرور آن گفتند: «ما پدران خود را بر آئينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى‏كنيم،

واكثر ملحدانى مادى نيز در زمردهء اين دسته ميباشند چون در واقع مقلدان رهبرانشان هستند وگفته هاى آنانرا حتى بدون درك معانى آن بخاطر همفكرى طوطى وارى تكرارميكنند ، و چنان برهبران فكريشان فريفته شده اند كه سخنانشان را چون وحى منزل وحتى بالاتر از آن ميدانند، واينها هم براى خود وهم براى ديگران فتنهء وفريب بوده مخصوصا كه لباس واسم روشنفكرى هم برخود بگذارند،

ب- نوع دوم جهل مركب : حالت ائمهء كفر وايدئولوگ هاى الحادى ميباشد كه در بعضى از علوم طبيعى و كونى وتجربى مهارت يافته وتفكر خودرا در همان محدوهء دانش مادى ونا چيز خود زندانى نمودند، واز قبول سخنان پيامبران الهى و پيروانشان امتناع وتكبر نموده اند، وآنهارا قشرى گرا ناميده وبا تحقير واستهزاء با آنان برخورد كرده وميكنند، وبراين زعم و پندار واهى هستند كه علم ودانش فقط همانست كه تجربى بوده وبشر بدان با تجربه آزمايشگاهى بدان رسيده است، وغير از اين را هر چقدر هم حق باشد منكر شده وتكذيب مينمايند از اينجا بوده كه هم خداوند متعال وهم پيامبرانش وهم كتب آنهارا تكذيب نموده اند، واين جاهلان مركب اولين مصداق اين سخن الهى ميشوند كه ميفرمايند: )فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ) (غافر:83) و چون پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند به آن چيز [مختصرى] از دانش كه نزدشان بود خرسند شدند و [سرانجام] آنچه به ريشخند مى‏گرفتند آنان را فروگرفت ،

بخاطر غرور به دانش تجربى مختصرى كه داشته ودارند در اباطيل عقيدتى خود فرو رفته و از آن در ايمان ستيزى سوء استفاده ميكنند،

واين علوم بسبب شرايط خاص ارو پا وحماقت كليسا ونيرنگ خفاشان فرصت طلب، مادى محض گشت وچون دين درستى همراه با آن نبود اينك بشريت را در آستانهء هلاكت قرار داده است،

2-حسد وتعدى وسرپيچى:
درست مثل كسانى از اهل كتاب كه در زمان پيامبر اسلام از خلال كتب آسمانى خود صدق وصفات وحقيت اورا دقيقا مثل فرزندان خود چنانكه قرآن ميفرمايد ميشناختند، وحقيقت رسالت او را تشخيص ميدادند ليكن بخاطر حسد ومنافع دنيوى سر پيچى نمودند،

3 –تكبر:
از قديمترين موانع پذيرش حق مرض تكبر ميباشد، كه اصل تكبربنا بقول رسول اكرم-ص-عبارتست از انكار حق واحتقار خلق،)سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآياتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ) (الأعراف:146) بزودى كسانى را كه در روى زمين بناحق تكبر مى‏ورزند، از (ايمان به) آيات خود، منصرف مى‏سازم! آنها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه‏اى را ببينند، به آن ايمان نمى‏آورند; اگر راه هدايت را ببينند، آن را راه خود انتخاب نمى‏كنند; و اگر طريق گمراهى را ببينند، آن را راه خود انتخاب مى‏كنند! (همه اينها) بخاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند، و از آن غافل بودند ،

واين مرض تكبر باعث شده است كه بسيارى از مردم نادان از حق وحقيقت حتى بعد از شناخت وديدن برهان ودليل حق، بازهم از آن رويگردان باشند،دربارهء اين دسته خداوند ميفرمايد: )وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ) (النمل:14) و با آنكه دلهايشان بدان يقين داشت از روى ظلم و تكبر آن را انكار كردند پس ببين فرجام فسادگران چگونه بود

4- چشم وگوش بستن و رويگردانى از حق:
إعراض از ادلهء سمعى ووحى الهى وآنرا قشرى ناميدن و..وهمچنين رويگردانى از ادلهء عقلى سليم وبديهى از مهمترين موانع ايمان ميباشد، خداوند در مورد اين دسته ميفرمايد: )وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ) )وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ) (الزخرف:36-37) و هركس از ياد [خداى] رحمان دل بگرداند براو شيطانى مى‏گماريم تا براى وى دمسازى باشد ،و مسلما آنها ايشان را از راه باز مى‏دارند و [آنها] مى‏پندارند كه راه يافتگانند ، )وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ) (الملك:10) و مى‏گويند: «اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقل مى‏كرديم، در ميان دوزخيان نبوديم،

اينهايى كه بنا بقول قرآن در قيامت اعتراف ميكنند كه گوش شنوا نداشته و انديشهء خودرا بكار نبرده اند اينها به علوم پيامبران وكتبى كه برآنها نازل شده است رغبتى نشان نداده وبه آراء واوهام وجهالت هاى نظرى خود كه بنادرست آنهارا علوم ودانش عقلى خوانده اند كه در واقع تقليد پيشنيانشان بوده است تكبرورزيده وبه مبارزه با ايمان ودين درست الهى ميروند تا هم لشكر شيطان شده وهم در صدد ارضاء نفس بوده واز آب گل آلود ماهى بگيرند،

5- دشمنى با ايمان حتى بعد از شناخت آن:
ممكن است كسى كه در دل مرض شك وشبهه ...داشته باشد سبب اعراض او فقط جهل به ايمان نباشد بلكه بعد از شناخت ايمان بازهم بخاطر بى بند بارى وعدم رغبت در تكاليف بدان پشت پازند، درست مثل مريضى كه رغبت به داروى شفا بخش نشان ندهد، و چنين شخصى قلبش مقلوب شده وزشت را زيبا وزيبارا زشت ميبيند، كه در واقع عقاب الهى در دنيا براى چنين كسانى همين است، وخداوند در بارهء اين دسته ميفرمايد: )...فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ) (الصف:5) پس چون [از حق] برگشتند خدا دلهايشان را برگردانيد و خدا مردم نافرمان را هدايت نمى‏كند،

6-غوطه ور شدن در شهوت ها واسراف در مال دنيا:
شايد شهوت ها ورغبت هاى مضرحيوانى كه اگربجاى درست خودش بكار برده نشود انسان را بردهء خودش قرار دهد ونتواند از غوطه ور شدن ازآنها دست بردارد، وخداوند متعال در چندين آيه چنين موانعى را ذكر نموده است، )بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلاءِ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى طَالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ ..)(الأنبياء44 )ما آنها و پدرانشان را (از نعمتها) بهره‏مند ساختيم، تا آنجا كه عمر طولانى پيدا كردند (و مايه غرور و طغيانشان شد);



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




)إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَلِكَ مُتْرَفِينَ) (الواقعة:45-45) اينان بودند كه پيش از اين ناز پروردگان بودند،

وقتى كه دين راستين وبدون تحريف آمده تا شهوتهايشان را تعديل نموده ودر مرز نعمت هاى سودمند آنهارا رهنمون شده و از هلاك شدن در لذت هاى دنيوى وانغماس در آنها باز داشته است، برعليه آن موضع گرفته تا دست از شهوت هاى حيوانى دنيوى برندارند، وانسان هوى پرست و شهوت پرست به هر راهى كه شده از باطل خود طرفدارى ميكند، وهنگاميكه دين الهى براى تزكيه آنها عبادت هايى برايشان مقرر داشته است برايشان مشقت بار بوده وبا ايمان مبارزه ميكردند،


7-احتقار اهل حق واستهزاء سلاح هميشگى ماديون
يكى ازموانع هميشگى رسيدن ايمان درست به دل تكذيب كنند گان انبياء الهى-ع- ، احتقار واستهزاء آنها به انبياء و پيروان آنها بوده وميباشد، هم چنانكه راجع به قوم نوح –ع- ميگفتند: )قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ) (الشعراء:111) گفتند آيا به تو ايمان بياوريم و حال آنكه فرومايگان از تو پيروى كرده‏اند!

ومنشأ اين مرض قديمى تكبر ميباشد،اگر شخصى خود بزرگ بين بوده وديگران را خوار بشمارد از پذيرش حقى كه از طرف آنها بيايد سرباز ميزند، وفرضا اگر همين حق از طرف كسانى باشد كه او شيفتهء آنها است آنرا مى پذيرد!

8-فسق وبى بند بارى و پيروى از شيطان
يكى از بزرگترين موانع پذيرش حق وحقيقت ايمان فسق وبى بند بارى وعدم تقيد وآزادى حيوانى-نه انسانى- دربرخوردارى ازشهوت ها ميباشد، وخداوند در بارهء اين دسته ميفرمايد: )كَذَلِكَ حَقَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا يُؤْمِنُونَ) (يونس:33) اينچنين فرمان پروردگارت بر فاسقان مسلم شده كه آنها (پس از اين همه لجاجت و گناه)، ايمان نخواهند آورد، خداوند دراينجا چنين كسى را تأييد نميكند، بلكه اورا به نفس ظالم خود واميگذارد، وبخاطر عناد وضلالتش در درياى باطل غوطه خورده وهمهء حركاتش شر وفساد شده واورا از پذيرش حق باز ميدارد، تا اينكه پيرو هر شيطانى ميشود، )كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَيَهْدِيهِ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ) (الحج:4) بر [شيطان] مقرر شده است كه هر كس او را به دوستى گيرد قطعا او وى را گمراه مى‏سازد و به عذاب آتشش مى‏كشاند

9- محدود نمودن علوم وحقائق در دائرهء تنگ تجربه

بسيارى از ملحدان مادى گرا علوم وحقائق را فقط در دائرهء آزمايشگاه وتجربهء مادى محدود نموده و آنچه را كه فقط حواس درك ولمس ميكند قبول نموده وغير از علوم تجربى را اگر چه از راههاى مهمتر وبرهانهاى قويتر از حس وتجربه هم ثابت شده باشد ، واين فتنه وشبههء بزرگى است كه بسيارى از عوام واشباه عوام از بعضى ازتحصيلكردگان را فريفته است ، ليكن مؤمن راستين ميداند كه آنها در ضلالت وگمراهى روشن ميباشند،

10- گستاخى ماديون وفريب خوردگانشان
بنا بزعم اين مدعيان روشنفكرى مادى گرا، بشريت به مرحلهء رشد وبلوغ عقلى نرسيده است جزدر اين عصر كه ماديگرى وعلوم طبيعى طغيان كرده است،وقبل از اين بشريت به رشد وبلوغ نرسيده است، اين تفكربقول استاد عبدالله اثرى [7] پر از سفسطه ومكابره ميباشد وكسى كه اندك خرد وعقلى داشته باشد مكر وفريب اين تفكررا در مييابد، چرا كه اگر ميگفتند علوم مادى وصنعتى وتسخير طبيعت هرگز مثل امروز به مرحلهء كمال نزديك نبوده همه آنهارا تصديق ميكردند، چرا كه حكم به كمال علوم ودانش يا نقص آنها به آثار وادله واهداف وغايت هاى آنها مرتبط ميشود،

به كمال وعلو وبرترى در عقيده و اخلاق ودين ودنيا و رحمت وحكمتى كه محمد-ص- بدان مبعوث شده ومسلمانان آنهارا از او فرا گرفته ووقتى بدانها عمل ميكردند به كمال دين ودنيا رسيدند وهمهء ملل جهان تابع آنها شدند، وبه درجاتى از كمال واخلاق و انديشه رسيدند كه هيچ فرد وملتى بدان نرسيده وجز با پيروى از او بدان نخواهند رسيد، واين وضعيت را مقايسه كنيم با اخلاق ماديون واباحى گرايان كه مهار شوت هايشان را رها نموده تا اينكه هم خود وهم جهان را به اسفل السافلين ايدز و صدها نمونه امراض جنسى وغير جنسى گرفتار نموده اند، و اگر قدرت جامعه تا حدى از اباحيت آنها نميكاست سبب هلاك خود وجهان شده بودند)وَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ) (ابراهيم:42) و خدا را از آنچه ستمكاران مى‏كنند غافل مپندار جز اين نيست كه [كيفر] آنان را براى روزى به تاخير مى‏اندازد كه چشمها در آن خيره مى‏شود

)وَإِذَا أَرَدْنَا أَنْ نُهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً) (الاسراء:16) و چون بخواهيم شهرى را هلاك كنيم خوشگذرانانش را وا مى‏داريم تا در آن به انحراف [و فساد] بپردازند و در نتيجه عذاب بر آن [شهر] لازم گردد پس آن را [يكسره] زير و زبر كنيم ،

واگر پاره اى نا چيز از بقاياى آداب اديان-ولو بعد از مسخ ونسخ وتحريف وتبديل- در اين جامعه هاى پيشرفته صنعتى نميبود اين پيشرفت صنعتى تنها بازهم اين جامعه هارا بيشتر از اين غرق نا آرامى وفساد اخلاقى مينمود، وواقعيت جزامع غربى بهترين شاهد اين موضوع ميباشد،

info@isl.org.uk د. عبدالرحيم ملازاده

--------------------------------------------------------------------------------

[1] به آثار جاهليت مادى در سخنان اين فيلسوف توجه نمائيد
[2] الإيمان والحياة دكتر يوسف القرضاوى نشر مؤسسة الرسالة ص5-6
[3] منبع سابق ص 9
[4] اين موضوع را علامه ابوالحسن ندوى در كتاب"حدود خسارت جهان از انحطاط مسلمين" به شكل بى نظيرى شرح داده است كه در ايران هم چاپ شده است
[5] في ظلال القرآن ص 26 سيد قطب
[6] 7/3/2005 در برنامهء شلاق و گل سرخ جناب فروزنده در تلوزيون آپادانا
[7] در كتاب : الإيمان : حقيقته، خوارمه، نواقضه عند اهل السنة والجماعة ، از عبد الله بن عبد الحميد الأثري http://www.islammemo.cc/dros/one_news.asp?IDNews=382





















Copyright: gooya.com 2016