در همين زمينه
27 مهر» "آنکه يافت می نشود"، به مناسبت تقارن با شب قدر، حسين ميرمبينی30 تیر» نگاهی به کتاب خاطرات يک نجات يافته از بهائيت! سروش حقايق 31 خرداد» "همایش" آشتی و گفتگوی ادیان در ایران، ه. مهرپور 14 خرداد» متن سوريايی - آرامی قرآن، مروری بر جديدترين يافته قرآن پژوهی، بنفشه رها 14 آبان» ... و اما رؤيت هلال، حسين شريعتمداري، کيهان
بخوانید!
4 اسفند » دولت و پلیس بر سر طرح امنیت اجتماعی اختلاف ندارند، مهر
4 اسفند » شیطان به روایت امیر تاجیک، خبر آنلاین 2 اسفند » قفل شدگی در گذشته، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا 2 اسفند » ديدگاه هنرمندان براي رفع كمبود تالارها، جام جم 2 اسفند » آذر نفیسی نویسنده و استاد دانشگاه جانز هاپکینز در مورد تازه ترین اثر خود صحبت می کند (ویدئو)، صدای آمریکا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! ويرانگري هاى تشيع در اسلام و آغاز تحريف تشيع بوسيلهء سبأيه(4)، مولانا ملازادهآغاز تحريف تشيع بوسيلهء سبأيه. 1 هدف ما انتقاد منفى وعيب جوئى مجرد ازشيعيان نيست بلكه تنها قصد ما روشن نمودن حقائق و انتقاد مثبت و خيرخواهى واصلاح تشيع وانديشه هاى دينى مخالف با قرآن وسنت درهرمذهبى ازمذاهب مسلمين ميباشد، ومخاطب اصلى انتقادهاى ما دربارهء تشيع رهبران دينى وسياسى وروحانيونى ميباشند كه با تشيع تجارت نموده وآنرا طبق روش روحانيون اديان پيشين تحريف نموده اند تا به اهداف سياسى ودنيوى خود برسند، لهذا لطفا بنوشتهء ما به نظرتحقيق نه تعصب مقلدانهء مذهبى توجه بفرمائيد : دكتر مولانا ملازاده info@isl.org.uk تشيّع وشيعيان اوّليّه 1 امّا بعد، شما مرا به طاعت وجماعت خوانده ايد،امّا جماعت كه با ما مي باشد، و امّا اطاعت، چگونه از مردي پيروي نمايم كه در كشتن عثمان كمك نموده است ، و او مي پندارد كه او را نكشته است. و ما گفتة او را ردّ نمي كنيم و او را متّهم نمي نمائيم، ليكن به قاتلان عثمان پناه داده است، آنها را به ما بدهد تا آنها را بكشيم و سپس ما به اطاعت و جماعت درخواهيم آمد.2 و به ابوالدّرداء و ابوامامه كه فرستادة علي بودند نيز پاسخ داد : به او بگوئيد قاتلان عثمان را به ما بده ، من اوّلين كسي هستم كه از اهل شام با بيعت خواهم كرد.3 و هنگامي كه علي، جريربن عبداللّه را به سوي معاويه فرستاد و از او تقاضاي بيعت نمود: معاويه عمروبن عاص و بزرگان اهل شام را خواسته با آنها مشورت نمود، آنها از بيعت امتناع نمودند مگر اينكه يا علي قاتلان عثمان را قصاص نمايد و يا آنها را در اختيار اينها گذارد تا قصاص نمايند.1 و هنگامي كه ابوالدّرداء و ابوامامه پيش علي بازگشته اين خبر را به علي رساندند، علي گفت: اينها هستند كه مي بينيد ! گروههاي زيادي بيرون آمده و همگي مي گفتند ما قاتلان عثمان هستيم ، هر كه خواست ما را دوربياندازد !2 ما اينجا در صدد تحليل و تاريخ نويسي و علل جنگ دو گروهي نيستيم كه پيامبر هر دو آنها را گروهي بزرگ از مسلمين ناميده است3 كه هر يك از اين دو گروه شيعة علي و شيعة معاويه نام گرفته بودند، و اختلاف بين آندو فقط يك اختلاف سياسي بود، شيعيان علي او را با توجّه به سوابق درخشنده اش أحق وبرتر مي دانستند چرا كه بيعت با مشورت اهل حلّ و عقد از مهاجران و انصار نيز به اتمام رسيده بود4و گروه ديگري معاويه را شايسته تر مي دانستند چون خواستار خون امام مظلوم عثمان بن عفّان بود كه هم خليفة سوّم مسلمين بود و هم داماد پيامبر(ص). همچنان لفظ تشيّع بر يك حزب متحد بين علي و بني عبّاس به عنوان شيعيان آل محمّد در مقابل شيعيان بني اميّه اطلاق مي شد و اين بيانگر يك نظريّة سياسي دربارة أحقّيّت كسي مي بود كه متولّي حكومت مي گشت، و ما مي دانيم كه اوّلين خلاف بعد از وفات رسول خدا(ص) در مورد خلافت و امامت مسلمين رخ داد ، ليكن با بيعت ابوبكر مسئله حلّ شد، و بعد از او با عمر سپس با عثمان و سپس با علي بيعت گرديد ، و مردم در مورد علي اختلاف نمودند، كساني منكر خلافت و امامت او گشتند و كساني بي طرف شدند و گوشه نشيني اختيار نمودند و كساني معتقد به خلافت او گشته و از او حمايت مي كردند. و در روزگار علي نيز در مورد طلحه و زبير و جنگ آندو با علي و جنگ با معاويه اختلاف و دو دستگي رخ داد.1 همة اختلاف نظرها كه رخ مي داد، مثل اختلاف رأي در موضع دفن رسول خدا ، و يا جنگ با مانعين زكات، با بازگشت به قرآن و سنّت اين اختلاف نظرها برطرف مي شد، جز اختلافي كه هرگز حلّ نشد وبه پايان نرسيد و مسلمانان را به دو گروه بزرگ تقسيم نمود و دشمنان دين بيشترين سوء استفاده را از آن كردند كه اختلاف بين علي و معاويه بود و تكرار مي كنيم كه اين اختلاف سياسي باعث نشد كه هيچكدام مذهب جديدي ايجاد نموده و باورهاي جديدي داخل دين نمايد، و يا ثوابت قرآن و سنّت را انكار كند، و حتّي برعكس آنچه كه شيعيان بعدها ساختند، در ميان مهاجران و انصار و ياران پيامبر هيچگونه دشمني و بغض و كينه و دودستگي و تعصّب هاي قبيله اي و نژادي و قومي وجود نداشت. به ويژه اين نكته قابل ذكر است كه شيعيان اوّليّة علي اين باورها و اعتقادات شيعيان امروزي را كه مبناي آن بغض ياران رسول و همسران او و تحريف قرآن و انكار سنّت ميباشد نداشتند، چرا كه اين باورها را احزاب سرّي يهود به رهبري عبداللّه بن سبأ يمني وارد تشيّع نمودند تا با اسلام كاري كنند كه با مسيحيّت كردند ، و همچنانكه پولس يهوديّ الاصل نصرانيّت را ويران كرد و دين جديدي براي آنها به جاي دين حضرت مسيح ساخت، ابن سبا نيز همين تجربه را مي خواست در اسلام تكرار كند، و لباس تشيّع پوشيد، و لذا تشيّع را بطور كلّي دگرگون كرد كه اين تغيير و دگرگوني را در صفحات آينده كتاب مفصّلاً شرح خواهيم داد. دراينجا اين موضوع قابل ملاحظه است كه اختلاف دردناكي كه بين علي و معاويه رخ داد به تكفير و تفسيق و قطع صلة دائمي و بغض هميشگي نيانجاميد – آن چنانكه شيعيان ترسيم نموده اند! – بلكه هريك از دو حزب معتقد به اسلام وايمان طرف ديگر بودند و سعي در اصلاح ذات البين مي نمودند و كاري را كه امام حسن انجام داد در همين راستا بود و اگر چنانكه مدّعيان امروزي تشيّع مي پندارند امام حسن معتقد به كفرويا فسق معاويه و شيعيانش مي بود با آنها صلح نمي كرد ، وبا او بيعت نمى نمود، و نيز با آنها مصاهرت و دامادي نمي داشت.2 خلاصة موضوع اينكه مدلول و معناي تشيّع اوّليّه باورهاي مخصوص و افكار مدسوسي نبود، و شيعيان اوّليّه جز يك حزب سياسي نبودند كه با علي هم فكر بودند ، امّا بعد از شهادت علي كرّم اللّه وجهه و تنازل حسن از خلافت و صلح او با معاويه رضى الله عنه، پيروان علي مطيع معاويه گشتند ، همچنانكه امام حسن و امام حسين و فرماندهء لشكر آنها قيس بن سعد علناً اين كار را انجام داده و كتب شيعه به تفصيل آن را آورده است2، و بعد از آن، شيعيان به رهبري حسن و حسين پشت سر معاويه و شيعيان او نماز خوانده و از آنها هدايا قبول مي كردند و به ديدار آنها مي رفتند.3 امّا بعد از آن عصر تشيّع به كلّي تغيير كرده و دگرگون شد، واز آراء يهودى ومسيحى وزرتشتى متأثرگرديد وبه خاطر رسيدن به كرسى حكومت وانتقام از حكام مسلمان در درام مكر وتوطئه يهوديان وزرتشتيان وغيره افتاد و از كساني كه تظاهر به اسلام نموده ليكن در باطن توطئه مي چيدند متأثّرشد و سردستة اين فتنه بازان عبداللّه بن سبأ يهودي بود كه بسيارى از پيروان او در لشكر علي جاي گرفتند، و بعضي هم در لشكر معاويه رخنه كردند، ليكن به هر حال پيروان ابن سبا نه شيعة علي بودند و نه شيعة معاويه. بلكه گروه مستقلّي بودند كه داراي مختصّات و برنامه هاي خاصّ خودشان بودند و از آب گل آلود ماهي مي گرفتند ، و همين ها بودند كه هر وقت دو گروه به صلح نزديك مي شدند ، آتش فتنه مي دميدند ، اگرچه آنها تظاهر به تشيّع مي كردند ليكن كارشان و برنامة منظّمشان فساد و افساد بود و حتّي بعضي از محقّقان 4 آنها را اساس و بنياد خوارج نيز مي دانند كه هم علي و هم عثمان و هم معاويه را تكفير نمودند. چراكه همّ و غم آنها فقط اسقاط خلافت عثمان نبود بلكه هدف آنها از بين بردن دولت نوپاي اسلام و توقّف فتوحات اسلامي بود، كه در واقع اين همان برنامة يزدگرد بود كه در كنفرانس شهر دماوند اعلان كرد كه سربازان عمر را بايد در داخل خانه شان مشغول نمود.5 و لذا وقتي كه توانستند آتش فتنه را در عهد عثمان روشن كنند و او را به شهادت برسانند بر خود علي نيز شوريدند، و با او جنگيدند، واين موضوعى است كه جز معاند ومجادل ومنكر حق ويا نادان وجاهل آنرا بدون علم انكار نميكند. آنچه كه قابل ترديد نيست اينكه شيعيان اوّليّه و مخلص از اين فتنه جويان مبرّي بودند همچنانكه امام و رهبرشان از آنها بيزار بود و تبرّي مي جست. ليكن شيعيان علي غالباً بي وفا و ترسو و تنبل و دور از شجاعت و جوانمردي بودند، برعكس شيعيان عثمان و يا شيعيان معاويه كه وفاء و اخلاص و مردانگي و امانت در آنها غالب بود و لذا علي رضي اللّه عنه با جرأت و شجاعت بي مانندش از دست شيعيانش شكوه داشته و آه و ناله مي كرد و مي گفت : اي نامردان وبزدلان كاش كه شما مرا نمي شناختيد و من با شما آشنا نمي شدم …… خدا شما را بكشد، قلب مرا پر از غم كرديد و با عصيان خود رأي مرا تباه نموديد تا حدّي كه قريش مي گويد : فرزند ابوطالب در جنگ خبره نيست.6 و در مقارنه با شيعيان معاويه مي گويد : به خدا قسم كه اينها نه به خاطر اينكه بحقّ سزاوارترند بر شما غلبه مي كنند بلكه به خاطر اطاعتشان از باطل و اطاعت از رهبرشان و كوتاهي شما از حقّ من بر شما پيروز ميگردند، ملّت ها از ظلم رهبران خود مي ترسند و من از ظلم رعيّت خود بيم دارم ، شما را به جهاد خواندم نپذيرفتيد و به شما ندا دادم نشنيديد ، و مخفيانه و علني برايتان پيغام فرستادم گوش نداديد ، نصيحتتان كردم قبول نكرديد …. كاش معاويه ده تن از شما را با يكي از افرادش عوض مي كرد.2 بزرگترين دليل خذلان و كوتاهي شيعيان علي اينست كه برادر بزرگتر علي رضي اللّه عنه، به نام عقيل كه از بزرگان شيعيان او بود، علي را ترك نمود و به معاويه پيوست.3 امّا با حسن و حسين چه نمودند؟ كه نمي شود وقايع تاريخي را مخفي نمود، و شايد بحث مستقلّي در اين زمينه لازم باشد، و اما از عدم صدق و امانت و راستي شيعيان علي، همين بس كه يكي از پيروان جعفربن محمّد صادق اعتراف نموده است به طوري كه در كافي روايت مي كند : « به ابوعبداللّه گفتم كه من از كساني تعجّب مي كنم كه موالي شما نيستند و ولايت فلان و فلان را دارند، و داراي صدق و امانت و وفاء مي باشند، و افرادي ولايت شما را دارند ليكن آن صدق و امانت و وفا را ندارند ميگويد ابوعبدالله برخاست وخشمگين برمن خيره شد وگفت هركس به ولايت امامى كه از طرف خدا نيست روى بياورد دين ندارد وكسى كه به ولايت امام الهى ايمان بياورد مورد سرزنش نيست.»4 از قرن دوم هجرى به بعد شيعهء امامى كه از غلات نباشد وجود ندارد،براى اينكه آن چه كه سابقا در نزد آنها غلو شمرده ميشده بعدا -بقول ممقانى- از ضروريات مذهب گشته است، لهذا شيخ ابراهيم جبهان ميگويد: هر شيعى در روى زمين يا در بطن آن يك سبأى ميباشد، براى اينكه از آرائى پيروى ميكند بانى ومؤسس آنها ابن سبأ بوده است، همچنانكه به هرنصرانى كه از پولس پيروى كند پولسى گفته ميشود، وهكذا به هركس كه ازاسلام پيروى كند-تابع هر مذهب فقهى باشد- مسلمان گفته ميشود، هكذا هركس كه پيرو رفض وتشيع باشد يك ويرانگر ملحد صفت ميباشد ولو اينكه سبأى يا امامى يا خطابى يا اسماعيلى يا بيانى و.... باشد، براى اينكه انسان در نزد آنها يك شيعهء درست شمرده نميشود مگر اينكه به اسلام وحاملان آن وكتاب آن وراويان سنت پيامبر شك وترديد نمايد. وفتنهء تشيع ورفض اصل همهء مصيبت هايى است كه تاريخ انديشهء اسلامى وسرزمين مسلمانان گرفتارآن شده است، تصوف وطرق متعدد آن اشكال جديدى از تشيع بوده كه با نقاب هاى ديگرى ظاهر شده وبا مكر وفريب هاى جديدى وارد ميدان شده اند، وشخصيت هاى سياسى وفكرى ويرانگرى امثال حلاج وابن فارض وابن سبعين وابن عربى وبابك وحسن صباح واسماعيل صفوى قرامطه وبقيهء زنادقه آموزه هاى خودرا از مرداب تشيع ميگرفتند، وبا سلاح آن به جنك اهل توحيد ميرفتند، تشيّع و سبأيّه چنانكه گفتيم از هيچ يك از شيعيان اوّليّه غير از اين نقل نشدهاست، ليكن بعد از شهادت امام حسين – رضي الله عنه – تشيّع عوض شد و بسياري از آنها از افكار و آرائي متأثّر شدند كه سموم خطرناك آنرا ابن سبأ و سبأيّه و مجوسيان و بقيّة فِرَق ضلال منتشر كرده بودند. و اينجا بود كه تفرّق و تشتّت در ميان آنها شروع شد، كساني چنان غلوّ كردند كه از هر حدودي متجاوز بود و آنها غلات ناميده شدند2 و افرادي در اين باطل راه وسط پيش گرفتند و معتدل ناميده شدند، كه البته اعتدالي بود در آن باطل، و نه اينكه اعتدال در حق و حقيقت باشد، ليكن همگي در يك چيز مشترك شدند و آن اينكه دنبالهرو افكار ابن سبأ گرديدند، جز شيعيان اصلي مثل غالب پيروان زيدبن علي رضي الله عنه كه از سبأيّه تبرّي جستند. اين توطئهاي بود كه با مشاركت زرتشتيان1 و يهوديان يمن، رشتههاي آن با تمام زيركي چيده شده بود و از شهادت عمر آغاز شد و بعد از آن به شهادت عثمان و به شهادت خود علي انجاميـــــد، و در نهايت وحدت مسلميـــــن را متفرّق كرد و تا كنون نيز اين تفرقه و دو دستگي ادامه دارد، و پردهداران تقيّه و خمس و قبرپرستي به شدّت از وحدت حقيقي مسلمين (اگر چه سنگ آنرا به سينه ميزنند) و دوري از خرافات (كه نانشان در آنست) ميترسند و هر مصلح و عالم شيعي كه تا كنون به راه دين حقيقي گام برداشتهاست، طعمة ترور و خيانتهاي روحانيت خرافي شدهاست. هدف اصلي توطئه كه بدان اشاره شد و ريشة يهودي داشت عبارت بود از تفريق وحدت مسلمين و نشر فتنهها و خونريزي و شمشيركشي در ميان مسلمانها و افساد دين و خراب كردن و تحريف و تبديل آن، ونشر الحاد واباحى گرى وبدعت تا اينكه شريعت الهى معطل بماند وتشيع بعد ها كه منحرف شد تمام اين كارهارا به بهترين شكلى در زير لفافه صدها بدعت انجام داد، ونظام شرك آلود كنونى ايران بهترين مثال ميباشد كه بنا به اعترافات سردمداران خود نظام هفتاد تا هشتاد در صد مردم بيدين شده اند. لذا امام اسفرايني2 از قديم گفتهاست كه هدف اينها اسقاط تكاليف شرعي بود ليكن پيش عوام بهانه ميجويند كه اين قرآن و اين شرع تحريف شدهاست و درست آن نزد مهدي غائب ميباشد!3 تا كنون ما اشارههاي فراواني به ابن سبأ كردهايم، حال بيمناسبت نيست كه بدانيم او كيست و مورّخان و فرقهشناسان از مسلمانان و غير مسلمانان دربارة او چه گفتهاند و چرا بعضيها در قرن بيستم منكر شخصيّت او گشتهاند؟ عبدالله بن سبا و سبأيّه امام ابوالحسن أشعري راجع به ابن سبا ميگويد: عبدالله بن سبا از يهوديان يمن بود كه به خاطر اينكه دين جديد نفوذ و سلطة يهوديان را در مدينه و حجاز از بين برد، ناراضي بود. در زمان عثمان اسلام آورد، سپس سرزمينهاي حجاز و بصره و كوفه و شام را در نورديد و هر جا كه مى رفت سعي در گمراهي سبك سران و بيعقلان مينمود، ليكن موفق نميشد تا اينكه وارد مصر شد و نظر آنها را به گفتههاي خود جلب نمود و گفت: من در شگفتم كه شما ميگوييد عيسى بن مريم به اين دنيا باز ميگردد و رجعت محمّد را تكذيب ميكنيد، همچنان اين گفته را تكرار ميكرد تا اينكه بعضيها را قانع نمود، و او اوّلين كسي بود كه در ميان اين امّت قول به رجعت را طرح نمـــــود، سپس گفت: هر پيامبري يك وصيّ داشتهاست و عليّ بــن ابيطالب وصيّ محمّد -صلّي الله عليه و سلّم– بودهاست، و ظالمتر از كسي كه به وصيّت رسول عمل نكرده و جاي وصيّ رسول نشستهاست، نيست. و بعد اضافه نمود كه عثمان خلافت علي را بدون حق قبضه كردهاست، به پا خيزيد و اسلوب شما انتقاد از واليان عثمان باشد وتظاهر به أمر به معروف و نهي از منكر نمائيد، بدينوسيله دل مردم را به دست ميآوريد. و براى نشر اين انديشهها ونقشه ها همفكراني پيدا نمود و آنها را روانة شهرها كرد، تا اينكه تقدير به وقوع پيوست و خليفه مظلومانه در حالي كشتهشد كه كتاب خدا در مقابلش بود1
طبري شيخ مورّخان نيز همين موضوع را مفصّلاً در تاريخ خود ذكر كرده و اضافه ميكند كه همفكران او نامههايي در انتقاد و عيبجوئي واليان عثمان جعل كرده و به شهرهاي ديگر ميفرستادند و همفكران آنها در شهرهاي ديگر نيز همين كار را انجام ميدادند، تا اينكه مدينه و بقيّة شهرها را از اين اخبار پر كردند. و هدف آنها غير از آن چيزي بود كه اعلان ميكردند، و ساكنان هر شهري ميگفتند كه ما از ابتلاء برادران ما در شهرهاي ديگر در امان هستيم، جز اهل مدينه كه اين اخبار از همة شهرها بدانجا ميآمد و پيش عثمان رفتند و پرسيدند كه آيا اخباري كه شنيدهايم برايتان آوردهاند؟ پاسخ داد كه جز سلامتي چيزي نميدانم و به آنها گفت كه شما شركاي من ميباشيد و اظهار نظر بنمائيد، گفتند به نظر ما افراد مطمئني به شهرها بفرست تا اخبار را برايت بررسي كرده و بياورند، پس محمّد بن مسلمه را به كوفه و اسامة بن زيد را به سوي بصره و عمّار بن ياسر را به سوي مصر و عبدالله بن عمر را به سوي شام فرستاد و افراد ديگري را نيز به اين طرف و آن طرف روانه نمود، همگي بازگشتند به جز عمّار و گفتند: اي مردم ما هيچ منكري را نديديم و بزرگان اسلام و حتي عوام آنها ميگفتند كه امراي آنها در ميانشان به عدالت رفتار ميكنند، اما عمّار تأخير نمود و گمان بردند كه شايد ترور شدهباشد تا اينكه نامهاي از عبدالله بن أبي سرح به آنها خبر داد كه افرادي از مصر از جمله عبدالله بن السّوداء – ابن سبا – و خالدبن ملجم و سودان بن حمران و كنانة بن بشر، عمّار را به سوي خود جلب كردهاند1 و ابن كثير و ابن الاثير نيز همين گفته را نقل كردهاند.3 و ابن خلدون بنيانگذار فلسفة تاريخ نيز همين موضوع را ذكر كرده و اضافه ميكند كه ابن سبأ ابوذر را بر عليه معاويه برانگيخت، و با ابوالدّرداء و عبادةبن صامت نيز همين كار را كرد و عباده ابن سبأ را پيش معاويه آورده و گفت اينست كه ابوذر را بر عليه تو برانگيختهاست.أ و اسفرايني نيز دربارة او آوردهاست كه: «ابن سواد – ابن سبأ – فردي يهودي بود كه تظاهر به اسلام ميكرد و ميخواست دين مسلمين را خراب كند».ب و طبري نيز پارهاي از اخبار ابن سبأ را دربارة شهر به شهر رفتن او و اجتماع با افراد ناباب ذكر كردهاست.ج ابن سبأ در مصر ماند تا اينكه قاتلان عثمان را با خود به مدينه آورد، با چهار گروه از مصر خارج شد كه حدّاقل تعداد آنها را ششصد نفر و حدّاكثر هزار نفر ذكر كردهاند، وليكن جرأت نكردند كه اعلان نمايند كه براي جنگ به سوي مدينه ميروند و لذا تظاهر به قصد حجّ نمودند.د و دكتر احمد امين مصري نويسندة سرشناس مصري بعد از نقل اين اخبار و تأييد آنها ميگويد كه احتمال بسيار ميرود كه ابن سبا اين افكار را از مزدكيان عراق و يمن فرا گرفت.1 و اضافه ميكند كه اين ابن سبأ بود كه ابوذررا به سوى سوسياليسم تحريك و مردم را بر عليه عثمان برميانگيخت، و آنچه از سرگذشت ابن سبأ بر ميآيد اينست كه مبادئي را براي ويران نمودن اسلام گذاشت و جمعيّت مخفياي را بنيان گذاشت تا مباديء او را منتشر نمايند.2 اين مقاله به توفيق الهى ادامه دارد... دكتر مولانا ملازاده -------------- 1 منبع اصلي اين فصل از كتاب (الشيعة و التّشيّع، فرق و تاريخ) ازعلامهء شهيد احسان الهي ظهير ميباشد كه از علماي بزرگ پاكستان بود و نوشتههاي تحقيقي متعدّدي در مورد مذاهب و فرق دارد و به دست تروريست هاى مزدوررژيم ايران در پاكستان ترور شد. Copyright: gooya.com 2016
|