در همين زمينه
2 فروردین» علل گرايش به الحاد و موانع ايمان، مولانا ملازاده30 بهمن» ويرانگري هاى تشيع در اسلام و آغاز تحريف تشيع بوسيلهء سبأيه(4)، مولانا ملازاده 28 بهمن» مسيحيت درميزان علم وتشريح، وتحريف كتب مقدس اهل كتاب(1)، مولانا ملازاده 24 بهمن» جمع آورى و قرائت هاى قرآن، مولانا ملازاده 16 بهمن» أوضاع أهل سنت ايران در تلويزيون آپادانا، بحثي با حضور مولانا ملازاده، جمعه 16 بهمن
بخوانید!
4 اسفند » دولت و پلیس بر سر طرح امنیت اجتماعی اختلاف ندارند، مهر
4 اسفند » شیطان به روایت امیر تاجیک، خبر آنلاین 2 اسفند » قفل شدگی در گذشته، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا 2 اسفند » ديدگاه هنرمندان براي رفع كمبود تالارها، جام جم 2 اسفند » آذر نفیسی نویسنده و استاد دانشگاه جانز هاپکینز در مورد تازه ترین اثر خود صحبت می کند (ویدئو)، صدای آمریکا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! درپاى منبر الحاد با آقاى مشيرى دربارهء پندار واهى وحدت وجود و شبهات متعدد(1) بقلم مولانا ملازادهفهرست: 1-مقدمه،2- وحدت وجود چيست؟ 3-توطئهء ترجمهء كتب خرافى و فلسفى يونان، 4-امام ابن تيمية ونقد پنداروحدت وجود، 5-فرق بين خالق ومخلوق رد برتوهم وحدت وجود ميباشد، 1-مقدمه وجالب تراينكه چند لحظه پيش از پرخاش ايشان اينجانب وقتى كه ديدم آقاى آبرام آبراميان آشورى دو آتشه زرتشتى شده دربرنامه نسيم شمال جناب فروزنده به ايشان درتلوزيون آپادانا به ناحق حمله كرده واورا جاهل به تاريخ ناميد روى خط رفته واز آقاى مشيرى كاملا دفاع نموده وجهالت خود آبراميان را با استناد به سخنان مورخانى چون آرنولد وبراون ثابت كردم، واينكه خود آبراميان با غرض ومرض سراغ تاريخ رفته وبدون آشنايى بزبان عربى از كتب ترجمه شده اى كه غالبا تحريف هم شده است و واينكه ازجهالت ايشان به تاريخ همين كافى است كه ابن خلدون بربر را عرب ميداند ، وآقاى آبراميان بجاى رد برسخنان بنده شروع به خواندن همان اتهامات بيخردانه اى كه نوشته ودر دستش ميباشد نمود كه اصلا ربطى به سخنانم نداشت! واما بنا به عملكرد سابق جناب مشيرى كه دموكراسيش با يك انتقاد اينجانب پنچرشد وبكلى ازتماس تلفنى به برنامه اش ممنوع نمود! وبا اين عملكرد عجولانه امروزش، ولى بازهم موضع اينجانب كه ازدين خودم آموخته ام اينست كه انسان محقق وعاشق حقيقت، تجرد وموضوعيت وبى طرفى خودرا نبايد فداى اغراض شخصى ومسائل شخصى نمايد، ودرهر صورت انصاف را نبايد از دست داد، ودفاع وانتقاد از اين وآن فقط بايد بخاطر حق باشد وبس، ومن هنوز به ايشان بعنوان يك تحصيلكردهء دلسوزاحترام نموده واز بسيارى از سياست بازان اورا ترجيح داده وسخنان حق اورا مخصوصا درمورد جامعهء ايرانى پذيرفته وسخنانى را كه بنا به نظرم حق نيست درترازوى تحقيق خواهم گذاشت، وازايشان تقاضا دارم كه مقلد مقلدان خود نباشد وبقول آخوند بروجردى كه ميگفته ما كه ب چه بوديم فكر ميكرديم كه وقتى كه درس خوانده ومرجع ميشويم مردم ميشوند مقلد وزير فرمان ما، ليكن وقتى كه مرجع شديم ديديم كه ما مقلد وزير فرمان مردم شديم-خمس-، واين سخن نشاندهندهء مرض مستورى است كه گريبان هررهبر فكرى را ميگيرد واورا درچار چوب ارضاى پيروان وهمفكرانش قرار ميدهد كه سم كشنده اى است وازآنجايى كه اينجانب با بعضى ازنظريات ايشان درمورد اسلام نه خرافات كه ضد اسلام ميباشد ، نظرى كاملا مخالف ايشان داشته وازديد قرآن نگريسته وبرايم بعنوان يك مسلمان اولين منبع عقيده، قرآن است، ولهذا با اين كتاب است كه بسراغ بقيهء باورها وانديشه هاى ميان مسلمين ميروم، وبا ميزان آن همه امورعقائدى از جمله اين افسانهء وحدت وجود را را ميسنجم، البته ما ميدانيم كه دربسيارى ازبرنامه هاى راديويى وتلوزيونى فارسى زبان مقيم امريكا جنگى فرهنگى برعليه اسلام صورت ﮔرفته است كه امتداد جنگ نظامى امريكا برعليه اسلام ميباشد، واين واقعيت كه آقاى بوش وادارهء صهيو صليبى او يورش نظامى برعليه اسلام راستين وهمهء نهادهاى فعال آنرا ازدعوتگران وعلماء آن گرفته تا جمعيت هاى خيريه ومدارس دينى درسراسرجهان اسلام كه اينها فقط بقاياى اسلام ميباشند،را به بهانهء حوادث 11 سپتامبر وبه بهانهء مبارزه با تروريسم شروع كرده است برهيچ منصفى درجهان ﭙوشيده نيست، وهم اينكه ادارهء مذهبى وراستگراى كاخ سفيد برطبق روال تاريخى ازبسيارى ازرهبران سياسى ومذهبى مذهب باصطلاح پنجم بعنوان ستون پنجم استفاده نمود تا دنياى اسلام را بيش ازپيش -ودرست مثل تجربهء مغول- آشفته وپراكنده نمايد ، ولى بايد ازآقاى دكترحسن عباسى(سياوش اوستا=كه نام مستعارجديد او درراديو ياران بود)بايد ازاين صراحت او تشكر كرد –با وجود موافقت وعشق او به كارامريكا- كه اين مطلب را بوضوح بيان نمود كه آقاى بوش يك جنگ نظامى وفرانسه با ممنوع كردن حجاب وتشكيك درقرآن وشخصيت خود ﭙيامبر اسلام و... يك جنگ فرهنگى برعليه اسلام را آغاز نموده اند، كه البته خود ايشان درراديو ياران در 14/6/2004 در برنامهء راديو كه مستقيم وزنده ﭙخش ميشد همان تهمت ها واراجيف وكج فهمى هارا با آب وتاب واكاذيب زيادى نقل ميكرد ، ليكن قبل ازشروع موضوع بايد دانست كه بدون شك فتنهء خمينى وبدعت ولايت فقيه، فتنهء بزرگى بوده وهست، چرا كه نمونهء بسياربدى ازاسلام رابعدازانحلال خلافت عثمانى درقرن بيستم مطرح نمود كه يكى ازآثارشوم آن، اسلام ستيزى بعضى ازتحصيل كردگان براى براندازى اين رژيم جوروجنايت واستبداد ميباشد، چون غالبا مردم ما عموما وسياست مداران خصوصا كمترراه اعتدال ميروند وغالبا براى رسيدن سريع به اهداف سياسى خود سعى ميكنند شعارهاى تندى مطرح نموده تاهرچه بيشترمردم را بخود جلب كنند، ويكى ازاين راهها هميشه تصوف وعرفان بوده است كه بقول كنت دوغو بينو تشيع وتصوف قالب هايى هستند كه متفكران ويا قدرت طلبان ايرانى جز بدانها نميتوانند توجه مردم را بخود جلب كنند، وبقدرت برسند وازطرف ديگرائمه ومحققان بزرگى ونامدارى ازاسلام چون ابن تيميه وابن حزم وغيرهما ازقديم گفته اند كه هركس كه خواسته با اسلام ازداخل آن دشمنى نموده وويرانى وفساد دراسلام ايجاد كند يا راه تصوف رفته است ويا راه تشيع پيموده است، ويكى ازاين دشمنى هايى كه بنام تصوف وعرفان صورت گرفت انديشهء واهى وحدت وجود بود كه مستقيما به جنگ توحيد، قويترين نقطه درانديشهء اسلامى است رفته است، 2-وحدت وجود چيست؟ نظريهء وحدت وجود(كه نظريهء اتحاد نيز به آن اطلاق ميشود) برمبناى اين خيال پردازى وتوهم ميباشد كه اين جهان وهستى با اشكال متعدد ومختلفى كه دارد،درحقيقت مظاهرمتعددى ازيك حقيقت ميباشد، كه آن وجود خداوند است وبس ،وهمهء پندارها واوهام محى الدين ابن عربى كه بانى اين نظريهء ويرانگردرميان مسلمانان بود برمبناى همين نظريهء ميباشد، كه درواقع محوراساسى نظام صوفيانه وعرفانى او ميباشد، كه هم تصوف وهم عرفان راچنان آلوده وبه لجن زاركشيد كه نمونهء بارزومعاصرآن هم آراء وهم عملكرد خمينى ميباشد، كه بد نيست بدانيم كه اولين كتاب خمينى شرح فصوص ابن عربى ميباشد، والان كه ايشان به قدرت هم رسيد نظريهء ولايتش را پياده نمود وملت ايران هم نتيجهء آنرا ديد، واز قبل هم شاه اسماعيل صفوى-سلف خمينى- عباى مرشد كامل يدك كشيده بود،وفدائيان خونريزش همگى بيشتر از سربازان امام زمان-موهوم- كه شيعه هستند ازصوفيانى متشيعى بودند كه نه اينكه اصلا نه مرشد كامل! ونه مريدان ناقصشان هرگز تحمل وسعهء صدرى نداشتند بلكه مناره ها از كله هاى مسلمانان غير شيعه ساختند ودقيقا همان تفتيش عقايد كليسارا از هم پيمانان سياسى خود آموخته ووهمراه با روضه وسينه زنى وكتل وعلم وارد سرزمين فارس-كه بعدها ايران نام گرفت- نمودند، پس اين سخن آقاى مشيرى كه عرفا وصوفيه سعهء صدر بيشترى داشته اند شايد بدين خاطر باشد كه بسيارى ازنظريات آنها ازاسلام دورى گرفته ودراين زمينه با آقاى مهندس اشتراك نظر دارند، والا دركجاى تاريخ ميشود سراغ يافت كه عرفا وصوفيه بقدرت رسيده وتحمل وسعهء صدرى را نشان داده اند، اما درحالت ضعف از سعهء صبر وتحمل وسعهء صدر سخن گفتن ناله اى بيش نيست، مگر خود خمينى عارف!كه اولين كتابش شرح كتاب فصوص ابن عربى صاحب نظريهء واهى وحدت وجود بوده است، وهمين عارف متفلسف كه همه تخصصش هم همان فلسفه اى است كه جناب مشيرى از آن دفاع ميكنند نبود؟، كه قبل از بقدرت رسيدن در پاريس حرف هاى طلايى نميزد كه به گاندى هم طعنه ميزد! واينكه فلسفهء يونان ومنطق ارسطويى را راه حل مشكلات بشر دانستن افسانه اى بيش نيست، وتازه همين حوزه هاى شيعى يونان زده ازاول تا آخر وصدبار بيشترازقرآن-بلكه اصلا بسراغ قرآن رفتن يك نوع جسارت ميدانند!- ميخوانند ولى چه خوب گفته است مولانا دكتر اقبال لاهورى كه يكى ازدو نفر نويسندهء شرق است كه غربيان ازخودشان ميدانند، ايشان ميگويد: كه ثنويت نور وظلمت زرتشتى گرى از خلال فلسفهء! ملا صدرا بود كه سر در آورد، واز اينجاست كه ايشان اين نتيجه بسيار مهم ودقيق را ميگيرد كه اسلام درايران گرفتارهمان سرنوشتى شد كه مسيحيت درغرب دچار آن شد، يعنى تفكر بشرى در صدد تحريف وحى الهى بر آمد البته خود فلسفه كه درميان مسلمين ترجمه شد جز تفرقه واختلاف چيزى نياورد، واكثر فلاسفهء مسلمين را كه بنگرى جزپشيمانى وندامت از كارخودشان ثمرهء ديگرى نگرفته اند، چون درنزد خود آب زلال و گوارا داشتند ولى بجاى آن بسراغ حيرت ها ومسمومات ديگران رفتند، وهمين هم سبب ويرانى وتفرقه خودشان شد، كه دهها مذهب وفرقهء نتيجهء شوم همين فلسفه بود، البته در اينجا قصد از فلسفه نه همه علوم ميباشد، بلكه فقط در جايى كه فلسفه پا ازگليم خود بيرون نموده ودرجايى قدم ميزند كه اصلا ميدانش نيست، وآن ميدان ماوراء الطبيعه وعالم غيب ميباشد، يعنى وقتى كه فلسفه بجاى وحى سخن ميگويد جز ياوه وبافته وتخمين وزعم وگمان وشك وترديد چه ميتواند داشته باشد،واجازه بدهيد اين داستان پرعبرت و دردناك را بشنويم،كه بيانگر توطئهء اسقف يونان برعليه انديشهء اسلامى است،
واز جملهء فساد فلسفه دراسلام آراء هپروتى وياوه هاى صوفيان ومدعيان عرفان ميباشد، كه خمينى نماد قرن بيستمى آنها ميباشد،كه هم دولتش وهم نظامش شبيه همان نظام كليسايى وتفتيش عقائدى مرشد كامل مزعوم يعنى شاه اسماعيل ميباشد ، وهمانطور كه او با مكر وتوطئه صليبان برسر كار آمد اينها نيز مخصوصا در عراق با تانك هاى بوش وهمكارى ولى فقيه مزعوم برسركار آمدند، وآيا سردمداران مذهب پنجم كه هميشه ستون پنجم دشمنان اسلام بوده اند ميتوانند يك دولت امامى اثناعشرى را بما نشان بدهند كه مزدور بيگانه نبوده وهم چون خنجرى قلب مسلمانان را نشانه نرفته است؟كه ما بتوفيق الهى در كتاب ويرانگرى تشيع در اسلام اين موضوع را مفصل شرح داده ايم،ودر اين سالهاى غربت وتبعيد نيز هدف نخستين ما اين بود كه براى روشنى ملت خود گامى متواضعانه درحد توان نا چيز خود دراين راستا برداريم، ليكن بعضى ازاين تلوزيونهاى لس آنجلس به روش ابليس وندى گويا خواسته يا ناخواسته بكمك روحانيت حاكم شتافته تا آنهارا مدافعان بيضهء اسلام بشما آورند، وبا اين حمله ها براساس اسلام ودين وقرآن نه اينكه شديدا راه براه تركستان برده ويا درخوش گمانترين حالت دركاخهاى عاجى روشنفكرنمايانهء خود زندانى هستند، به هرحال ما نظر ديگرى داريم، وآن اينست كه با تقليد غرب وشرق دربهترين حالت همانست كه در ايام شاه بدان رسيده بوديم وبازگشت به آن يعنى پيمودن دورباطل، ولهذا به نظرما اصلاح انديشه هاى دينى وباور مردم اولين گام اصلاح وسخت ترين آن ميباشد، والا هررژيمى برود و بيايد، مشكل استبداد وخرافات مذهبى كه سرمايهء تشيع فعلى وروحانيت حاكم ميباشد هم چنان باقى خواهد ماند، بعد ازاين مقدمه ضرورى كه به سخنان آقاى مشيرى مربوط ميشود، اجازه بدهيم كه بازگرديم به تصوف وعرفان ووحدت وجودى كه درتلوزيونها بحث آن بوسيلهء جناب مشيرى آغاز شده است، واز آنجا كه اينجانب ماههاست كه كه ازتماس با برنامه هاى ايشان بوسيلهء خود ايشان ممنوع شده ام راهى براى بحث با خود يشان علنا ندارم، وشايد هم اينجا وقت وفرصت بيشترى براى بحث اين موضوع باشد، بايد دانست كه تصوف -منتسب به اسلام- بعد ازنخستين پيدايشش، اندك اندك بسوى خدانمودن انسان پيش ميرفت چون تمام هم وغم صوفى اينست كه خدا شود! ولهذا بقول جب تصوف در صدد"تسويه بين هستى خدا در جهان وبين اين نظريه شد كه ميگويد نيرو وقدرت الهى دراشخاص واشياء مادى قائم ميباشد، سپس سعى نموده تا بين اين نظريه و نظريهء دربارهء وجود خالق منزه متعال توفيق ايجاد نمايد، يعنى اينكه بجاى وجود خدا درجهان وجود جهان در خدارا مطرح نموده واينكه همهء اشياء مادى تجليات او هستند" ! ليكن طولى نكشيد كه نظريهء واهى وحدت وجود بدست محيى الدين ابن عربى كه بقول دانشمند شهير مصرى معاصر شيخ محمد غزالى بخاطرارضاى تثليث صليبيان آغاز اعداد را از سه ميدانست، ودر تمام كتب او يك كلمه از اشغال بيت المقدس بدست صليبيان پيدا نميشود، چنين شخصى شيخ الاكبر نام گرفته تا كفر اكبررا لباس اسلام وعرفان بپوشاند،ونتيجهء آن هم جز اباحى گرى ودورى از تمام تكليف هاى دين خدا نميباشد، 4-امام ابن تيمية ونقد پنداروحدت وجود ابن تيميه ازجنيد بغدادى راجع به توحيدنقل ميكند كه ميگفته:توحيد عبارتست ازجدا نمودن حادث از قديم، يعنى اينكه فرق است بين قديم كه خداباشد وبين حادث يعنى بين خالق ومخلوق، چون جنيد ازسرايت اين توهم ويرانگر حلول واتحاد در ميان بعضى از سالكان خبر داشت، بشدت از آن برحذرميداشت ، ليكن ابن عربى ازسخن جنيد خوشش نيامده ومدعى شده كه: وجود حادث عين وجود قديم است چنانكه در فصوص خودش كه خمينى هم آنرا شرح كرده ميگويد: او عين-خود- آن چيزى است كه در باطن است وعين آن چيزى است كه در ظاهر است، وغير از او چيزى ديده نميشود، وكسى جز او او سخن نميگويد، ولهذا ابن تيميه با نكته سنجى راجع به اصحاب نظريهء وحدت وجود ميگويد: يكى از مشايخ به مريدش گفت هركس كه بگويد درهستى جزخداوند وجود دارد دروغ گفته است، مريد به او گفت پس اين كسى كه دروغ ميگويد كيست؟ وبه ديگرى گفتند كه اينها مظهرهايى هستند، او به آنها جواب داد كه آيا اين مظهرها متفاوت بوده يا يكى هستند؟، اگر متفاوت باشند قائل به نسبيت شديد، واگر آنها يكى باشند كه تفاوتى نخواهد بود" وابن تيميه بعد ازدرك عميق نظريه وحدت وجود از سه تمايل درآن پرده برداشته وميگويد: "حقيت نظريهء آنها اينست كه عين وجود حق-خدا-را درعين وجود خلق ميدانند، واينكه وجود ذات الهى خالق آسمانها وزمين را همان وجود مخلوقات ميدانند، ودرتصور آنها نميگنجد كه خداوند ديگران را خلق كرده باشد! ويا اينكه او رب جهانيان باشد!ويا اينكه او غنى وغيراز او نيازمند باشند! وبه سه فرقه تقسيم شده اند، اول: اينكه ذوات ازقديم درعدم ثابت بوده وازلى وابدى ميباشد، حتى ذوات حيوان ها ونباتات وحركات وسكنات ومعادن ، ووجود حق براين ذات ها فيض نموده است پس وجود آنها وجود حق است وذوات آنها ذات حق است، وبين وجود وثبوت فرق قائل هستند، وقتى كه در ثبوت خود باشى دروجود خود نمايان ميشوى دوم: اينكه وجود محدثات عين وجود خالق است و چيزى جزاو وغير از او وجود ندارد، وبنا برأى ابن تيميه، ابن عربى به رأى اول، صدر رومى به رأى دوم، وعفيف تلمسانى به رأى سوم رفته كه بكلى مخالف غير وديگر ميباشد، وابن سبعين هم به نظريه تلمسانى متمايل است، والان آيا اين اباحى گرى مطلق نيست كه بمذاق اسلام ستيزان امروز خوش آمده وآنرا به سعهء صدر وتحمل تعبير ميكنند! سپس ابن تيميه اشعارى از ابن فارض در وحدت وجود نقل كرده وآنهارا رد نموده وميگويد كه همين جناب عارف در وقت مرگش بعد از اينكه دنيارا پرازفساد افكار ويرانگر وضد قرآنى خود نمود در بستر مرگ اشعارى سروده است كه در رد وحدت وجود بوده واظهار ندامت نموده كه چرا عمرش را در دعوت به اين نظريه ويرانگر ضايع نموده است كه جز خوابهاى پريشان و پراكندهاى بيش نبوده است، و امام ابن تيميه بخوبى روشن نموده است كه سلف اين امت يعنى ياران واهل بيت پيامبر-ص- كه صحابى ناميده ميشوند وتابعين آنها يعنى نسل اول ودوم اسلام متفقا اجماع داشته اند كه: خداوند سبحانه جداى از مخلوقاتش بوده وجز به آن چيزى كه خودش و پيامبرش اورا بدان وصف نموده توصيف نميشود، وخداوند سبحانه به صفات كمال متصف بوده وازهر نقص وتشبيه ومثالى منزه ميباشد، 5-فرق بين خالق ومخلوق رد برتوهم وحدت وجود ميباشد شيخ الاسلام ابن تيميه فرق بين خالق ومخلوق را به نكات زير محصور مينمايد دراينجا است كه ابن تيميه به فساد عقل-جنون- وفساد اعتقاد-الحاد- كسانى حكم ميكند كه براين زعم باشد كه مخلوقاتى كه مشاهده ميكند رب آسمانها وزمين ميباشند، وازاينجاست كه قائلان بوحدت وجود را ملاحده مينمامد چون اينها گزافها وسخنانى اظهار داشته اند كه هيچ ملحدى جرئت آنرا نداشته است
حقيقت اينست كه همهء فقهاء وعلماء نامدار اسلام كه درميان امت اسلامى مورد پذيرش واعتماد بوده اند راجع به وحدت وجوديان واهل حلول واتحاد وحتى راجع به شطحيات آنها حكم انحلال واباحى گرى وكفروزندقه صادر نموده اند، واين تنها ابن تيميه نبوده است كه ياوه هاى وحدت وجوديان ملحد را نقد نموده است بلكه بسيارى از ائمه وعلماء مسلمان وحتى خود صوفيه به آنها يورش برده وسخن ابن تيميه را تأييد نموده اند، سعدالدين تفتازانى وسخاوى وملاعلى قارى از بارزترين علماء متصوف افغان در قرن يازدهم وابن حجر عسقلانى شارح صحيح بخارى وابوحيان مفسر وشيخ الاسلام عزالدين بن سلام وشيخ سراج الدين بلقينى وشيخ طريقهء نقشبنديه احمدبن بن عبدالاحد فاروقى سرهندى كه راجع به اين عربى ميگويد: "بيشتر معارف اوكه به كشفيات ارتباط داشته وبا علوم ودانش اهل سنت مخالفت دارد از حقيقت دور است، وجز كسانى كه يا مقلد مطلق هستند ويا دردلهايشان مرض وغرض وجود دارد ازاو پيروى نميكنند، چرا كه حجت در سخن حضرت محمد عربى عليه وعلى آله السلام ميباشد نه در سخن محيى الدين ابن عربى! وصدرالدين قونوى وعبدالرزاق كاشى، براى ما نص مهم است نه فص! وفتوحات مدنى مارا از الفتوحات المكية بى نياز كرده است" ، وبعضى ازمتصوفه بطور كلى نظريه وحدت وجود را ازابن عربى نفى ميكنند ودر اشعاراو شواهدى در اينمورد وجود دارد، اما درسخنان نثر او دركتاب فتوحات درتناقض با اشعارش سخنانى وجود دارد كه كاملا حلول واتحاد ووحدت وجود را رد ميكند، كه فهم اين مطلب جز درسايهء تقيه كه درميان تشيع وتصوف موجود ميباشد شايد قابل فهم باشد وبس، وميگويد "دربنده هيچ چيزازخالقش وجود ندارد وخالقش دراو حلول نكرده است" ليكن حقيقت اينست كه ابن عربى خيال پردازماهرى بوده وبامهارت تمام گاهى ازراه تأويل وگاهى به بهانهء شطح ويا تقيه ويا به بهانهء سكر ومستى توانسته راه گريز پيدا كند، ووقتى كه يكى از قاضيان راجع به بعضى از اظهاراتش از پرسيده بازرنگى جواب داده است مست وسكران كه نبايد مورد مؤاخذه قرارگيرد، 16/1/2005=27 /10/83 د. مولانا ملازاده
1 وهمكارى نزديك نظام فرقه گراى ايران با امريكا هم دراين زمينه بركسى پوشيده نيست،وسخنان آقاى رفسنجانى وابطحى معاون خاتمى هم كه اظهار نمودند كه اگرهمكارى آنها نميبود كابل وبغداد سقوط نميكرد، كه اين حادثه وامثال آن سنت تاريخى سران سياسى مذهبى اين مذهب-با عرض معذرت ازآزادگان اين مذهب كه خود اولين قربانيان اطماع سران آن بوده وهستند- را بخوبى روشن ميكند كه چگونه وجود اين خائنان به ملت به خيانت به دين وامت هم وابسته است، ولهذا وجود دولتشان بدون همكارى با صليبيان ويهود ونصارى امكان نداشته وندارد، وهميشه وقتى سربلند ميكنند كه دشمنان اسلام ازيهود ونصارى بر اريكهء قدرت نشسته باشند، Copyright: gooya.com 2016
|