چهارشنبه 30 دی 1383   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

درپاى منبر الحاد با آقاى مشيرى دربارهء پندار واهى وحدت وجود و شبهات متعدد(1) بقلم مولانا ملازاده

فهرست:

1-مقدمه،2- وحدت وجود چيست؟ 3-توطئهء ترجمهء كتب خرافى و فلسفى يونان، 4-امام ابن تيمية ونقد پنداروحدت وجود، 5-فرق بين خالق ومخلوق رد برتوهم وحدت وجود ميباشد،

1-مقدمه
اينجانب تصميم داشتم كه آنچه را كه بتوفيق الهى درمورد تبهكارى وفريب تصوف وعرفان در مورد باورهاى عقيدتى -نه درمورد اخلاق وسلوك كه آن چه را كه موافق قرآن است مورد قبول ميباشد- نوشته ام بترتيب منتشر نمايم ليكن ازآنجا كه آقاى مهندس بهرام مشيرى درتلوزيون لحظه يا (xtv) درتاريخ 10/1/2005 =21/10/83 مطالبى راجع بوحدت وجودعرفا ومتصوفه اظهارداشته وبرنامهء خاصى هرهفته دراينمورد دارند بى مناسبت نيست مطالبى را كه ايشان برعكس اكثر فحاشانى كه دراين تلوزيونها با فحش وناسزا وابليس وندى وابوجهلى، اسلام ستيزى ميكنند، با ادب واحترام برعليه دين عموما واسلام خصوصا درقالب مبارزه با خرافات نقل ويا اظهارميكنند، باكمال تواضع زيرذره بين تحقيق گذاشته تا حقيقت روشن شود، وبراى احترام به ايشان اين نوشته را قبل ازانتشاربراى خودش فرستادم تا اظهار نظرنموده وسوء تفاهمى پيش نيايد، ليكن ايشان باكمال مردانگى! بجاى جواب اميل به خودم امروز در17/1/2005 به تلوزيون آمده وشروع به پرخاش به زمين وآسمان در قالب نقد آخوند !! نمود تا جواب محترمانه اى باشد به احترام بنده به ايشان!

وجالب تراينكه چند لحظه پيش از پرخاش ايشان اينجانب وقتى كه ديدم آقاى آبرام آبراميان آشورى دو آتشه زرتشتى شده دربرنامه نسيم شمال جناب فروزنده به ايشان درتلوزيون آپادانا به ناحق حمله كرده واورا جاهل به تاريخ ناميد روى خط رفته واز آقاى مشيرى كاملا دفاع نموده وجهالت خود آبراميان را با استناد به سخنان مورخانى چون آرنولد وبراون ثابت كردم، واينكه خود آبراميان با غرض ومرض سراغ تاريخ رفته وبدون آشنايى بزبان عربى از كتب ترجمه شده اى كه غالبا تحريف هم شده است و واينكه ازجهالت ايشان به تاريخ همين كافى است كه ابن خلدون بربر را عرب ميداند ، وآقاى آبراميان بجاى رد برسخنان بنده شروع به خواندن همان اتهامات بيخردانه اى كه نوشته ودر دستش ميباشد نمود كه اصلا ربطى به سخنانم نداشت!

واما بنا به عملكرد سابق جناب مشيرى كه دموكراسيش با يك انتقاد اينجانب پنچرشد وبكلى ازتماس تلفنى به برنامه اش ممنوع نمود! وبا اين عملكرد عجولانه امروزش، ولى بازهم موضع اينجانب كه ازدين خودم آموخته ام اينست كه انسان محقق وعاشق حقيقت، تجرد وموضوعيت وبى طرفى خودرا نبايد فداى اغراض شخصى ومسائل شخصى نمايد، ودرهر صورت انصاف را نبايد از دست داد، ودفاع وانتقاد از اين وآن فقط بايد بخاطر حق باشد وبس، ومن هنوز به ايشان بعنوان يك تحصيلكردهء دلسوزاحترام نموده واز بسيارى از سياست بازان اورا ترجيح داده وسخنان حق اورا مخصوصا درمورد جامعهء ايرانى پذيرفته وسخنانى را كه بنا به نظرم حق نيست درترازوى تحقيق خواهم گذاشت، وازايشان تقاضا دارم كه مقلد مقلدان خود نباشد وبقول آخوند بروجردى كه ميگفته ما كه ب چه بوديم فكر ميكرديم كه وقتى كه درس خوانده ومرجع ميشويم مردم ميشوند مقلد وزير فرمان ما، ليكن وقتى كه مرجع شديم ديديم كه ما مقلد وزير فرمان مردم شديم-خمس-، واين سخن نشاندهندهء مرض مستورى است كه گريبان هررهبر فكرى را ميگيرد واورا درچار چوب ارضاى پيروان وهمفكرانش قرار ميدهد كه سم كشنده اى است

وازآنجايى كه اينجانب با بعضى ازنظريات ايشان درمورد اسلام نه خرافات كه ضد اسلام ميباشد ، نظرى كاملا مخالف ايشان داشته وازديد قرآن نگريسته وبرايم بعنوان يك مسلمان اولين منبع عقيده، قرآن است، ولهذا با اين كتاب است كه بسراغ بقيهء باورها وانديشه هاى ميان مسلمين ميروم، وبا ميزان آن همه امورعقائدى از جمله اين افسانهء وحدت وجود را را ميسنجم،

البته ما ميدانيم كه دربسيارى ازبرنامه هاى راديويى وتلوزيونى فارسى زبان مقيم امريكا جنگى فرهنگى برعليه اسلام صورت ﮔرفته است كه امتداد جنگ نظامى امريكا برعليه اسلام ميباشد، واين واقعيت كه آقاى بوش وادارهء صهيو صليبى او يورش نظامى برعليه اسلام راستين وهمهء نهادهاى فعال آنرا ازدعوتگران وعلماء آن گرفته تا جمعيت هاى خيريه ومدارس دينى درسراسرجهان اسلام كه اينها فقط بقاياى اسلام ميباشند،را به بهانهء حوادث 11 سپتامبر وبه بهانهء مبارزه با تروريسم شروع كرده است برهيچ منصفى درجهان ﭙوشيده نيست، وهم اينكه ادارهء مذهبى وراستگراى كاخ سفيد برطبق روال تاريخى ازبسيارى ازرهبران سياسى ومذهبى مذهب باصطلاح پنجم بعنوان ستون پنجم استفاده نمود تا دنياى اسلام را بيش ازپيش -ودرست مثل تجربهء مغول- آشفته وپراكنده نمايد ،

ولى بايد ازآقاى دكترحسن عباسى(سياوش اوستا=كه نام مستعارجديد او درراديو ياران بود)بايد ازاين صراحت او تشكر كرد –با وجود موافقت وعشق او به كارامريكا- كه اين مطلب را بوضوح بيان نمود كه آقاى بوش يك جنگ نظامى وفرانسه با ممنوع كردن حجاب وتشكيك درقرآن وشخصيت خود ﭙيامبر اسلام و... يك جنگ فرهنگى برعليه اسلام را آغاز نموده اند، كه البته خود ايشان درراديو ياران در 14/6/2004 در برنامهء راديو كه مستقيم وزنده ﭙخش ميشد همان تهمت ها واراجيف وكج فهمى هارا با آب وتاب واكاذيب زيادى نقل ميكرد ،

ليكن قبل ازشروع موضوع بايد دانست كه بدون شك فتنهء خمينى وبدعت ولايت فقيه، فتنهء بزرگى بوده وهست، چرا كه نمونهء بسياربدى ازاسلام رابعدازانحلال خلافت عثمانى درقرن بيستم مطرح نمود كه يكى ازآثارشوم آن، اسلام ستيزى بعضى ازتحصيل كردگان براى براندازى اين رژيم جوروجنايت واستبداد ميباشد، چون غالبا مردم ما عموما وسياست مداران خصوصا كمترراه اعتدال ميروند وغالبا براى رسيدن سريع به اهداف سياسى خود سعى ميكنند شعارهاى تندى مطرح نموده تاهرچه بيشترمردم را بخود جلب كنند، ويكى ازاين راهها هميشه تصوف وعرفان بوده است كه بقول كنت دوغو بينو تشيع وتصوف قالب هايى هستند كه متفكران ويا قدرت طلبان ايرانى جز بدانها نميتوانند توجه مردم را بخود جلب كنند، وبقدرت برسند

وازطرف ديگرائمه ومحققان بزرگى ونامدارى ازاسلام چون ابن تيميه وابن حزم وغيرهما ازقديم گفته اند كه هركس كه خواسته با اسلام ازداخل آن دشمنى نموده وويرانى وفساد دراسلام ايجاد كند يا راه تصوف رفته است ويا راه تشيع پيموده است، ويكى ازاين دشمنى هايى كه بنام تصوف وعرفان صورت گرفت انديشهء واهى وحدت وجود بود كه مستقيما به جنگ توحيد، قويترين نقطه درانديشهء اسلامى است رفته است،

2-وحدت وجود چيست؟

نظريهء وحدت وجود(كه نظريهء اتحاد نيز به آن اطلاق ميشود) برمبناى اين خيال پردازى وتوهم ميباشد كه اين جهان وهستى با اشكال متعدد ومختلفى كه دارد،درحقيقت مظاهرمتعددى ازيك حقيقت ميباشد، كه آن وجود خداوند است وبس ،وهمهء پندارها واوهام محى الدين ابن عربى كه بانى اين نظريهء ويرانگردرميان مسلمانان بود برمبناى همين نظريهء ميباشد، كه درواقع محوراساسى نظام صوفيانه وعرفانى او ميباشد، كه هم تصوف وهم عرفان راچنان آلوده وبه لجن زاركشيد كه نمونهء بارزومعاصرآن هم آراء وهم عملكرد خمينى ميباشد، كه بد نيست بدانيم كه اولين كتاب خمينى شرح فصوص ابن عربى ميباشد،

والان كه ايشان به قدرت هم رسيد نظريهء ولايتش را پياده نمود وملت ايران هم نتيجهء آنرا ديد، واز قبل هم شاه اسماعيل صفوى-سلف خمينى- عباى مرشد كامل يدك كشيده بود،وفدائيان خونريزش همگى بيشتر از سربازان امام زمان-موهوم- كه شيعه هستند ازصوفيانى متشيعى بودند كه نه اينكه اصلا نه مرشد كامل! ونه مريدان ناقصشان هرگز تحمل وسعهء صدرى نداشتند بلكه مناره ها از كله هاى مسلمانان غير شيعه ساختند ودقيقا همان تفتيش عقايد كليسارا از هم پيمانان سياسى خود آموخته ووهمراه با روضه وسينه زنى وكتل وعلم وارد سرزمين فارس-كه بعدها ايران نام گرفت- نمودند،

پس اين سخن آقاى مشيرى كه عرفا وصوفيه سعهء صدر بيشترى داشته اند شايد بدين خاطر باشد كه بسيارى ازنظريات آنها ازاسلام دورى گرفته ودراين زمينه با آقاى مهندس اشتراك نظر دارند، والا دركجاى تاريخ ميشود سراغ يافت كه عرفا وصوفيه بقدرت رسيده وتحمل وسعهء صدرى را نشان داده اند، اما درحالت ضعف از سعهء صبر وتحمل وسعهء صدر سخن گفتن ناله اى بيش نيست، مگر خود خمينى عارف!كه اولين كتابش شرح كتاب فصوص ابن عربى صاحب نظريهء واهى وحدت وجود بوده است، وهمين عارف متفلسف كه همه تخصصش هم همان فلسفه اى است كه جناب مشيرى از آن دفاع ميكنند نبود؟، كه قبل از بقدرت رسيدن در پاريس حرف هاى طلايى نميزد كه به گاندى هم طعنه ميزد!

واينكه فلسفهء يونان ومنطق ارسطويى را راه حل مشكلات بشر دانستن افسانه اى بيش نيست، وتازه همين حوزه هاى شيعى يونان زده ازاول تا آخر وصدبار بيشترازقرآن-بلكه اصلا بسراغ قرآن رفتن يك نوع جسارت ميدانند!- ميخوانند ولى چه خوب گفته است مولانا دكتر اقبال لاهورى كه يكى ازدو نفر نويسندهء شرق است كه غربيان ازخودشان ميدانند، ايشان ميگويد: كه ثنويت نور وظلمت زرتشتى گرى از خلال فلسفهء! ملا صدرا بود كه سر در آورد،

واز اينجاست كه ايشان اين نتيجه بسيار مهم ودقيق را ميگيرد كه اسلام درايران گرفتارهمان سرنوشتى شد كه مسيحيت درغرب دچار آن شد، يعنى تفكر بشرى در صدد تحريف وحى الهى بر آمد البته خود فلسفه كه درميان مسلمين ترجمه شد جز تفرقه واختلاف چيزى نياورد، واكثر فلاسفهء مسلمين را كه بنگرى جزپشيمانى وندامت از كارخودشان ثمرهء ديگرى نگرفته اند، چون درنزد خود آب زلال و گوارا داشتند ولى بجاى آن بسراغ حيرت ها ومسمومات ديگران رفتند، وهمين هم سبب ويرانى وتفرقه خودشان شد، كه دهها مذهب وفرقهء نتيجهء شوم همين فلسفه بود، البته در اينجا قصد از فلسفه نه همه علوم ميباشد، بلكه فقط در جايى كه فلسفه پا ازگليم خود بيرون نموده ودرجايى قدم ميزند كه اصلا ميدانش نيست، وآن ميدان ماوراء الطبيعه وعالم غيب ميباشد، يعنى وقتى كه فلسفه بجاى وحى سخن ميگويد جز ياوه وبافته وتخمين وزعم وگمان وشك وترديد چه ميتواند داشته باشد،واجازه بدهيد اين داستان پرعبرت و دردناك را بشنويم،كه بيانگر توطئهء اسقف يونان برعليه انديشهء اسلامى است،


3-توطئهء ترجمهء كتب خرافى و فلسفى يونان
د.على سامى نشار ميگويد:
"كتب تاريخ خبرفرستادگان مأمون رابه قسطنطينيه براى جمع كتب يونانيان –وترجمهء آنها- براى ما محفوظ داشته است، وشاه بيزانس درارسال اين كتب متردد بود ليكن اسقف اعظم در ارسال آن كتب بسوى مسلمانان اصرار ورزيده وگفت:بخدا قسم كه اين كتب درميان ملتى نرفته جز اينكه آنهارا ويران نموده وآنهارا ريشه كن نموده است، پس كليساى بيزنس كاملا آگاه بوده است كه تنها راه از بين بردن ملت اسلامى از خارج واز داخل ادخال همين آراء وانديشه ها درميان آنها ميباشد، كه اندك اندك براى ويرانى بناى آنها كفايت خواهد كرد، وهمين مسيحيان درجامعهء خود حتى تدريس منطق را تحريم نموده بودند! ليكن همين حرام خودشان را براى ديگران حلال ميدانستند!" واغلب مترجمان اوليه هم از علماء دين مسيحيت بودند كه بقول دكتر عمرفروخ ترجمه هايشان عمدا تحريف شده بود!"

واز جملهء فساد فلسفه دراسلام آراء هپروتى وياوه هاى صوفيان ومدعيان عرفان ميباشد، كه خمينى نماد قرن بيستمى آنها ميباشد،كه هم دولتش وهم نظامش شبيه همان نظام كليسايى وتفتيش عقائدى مرشد كامل مزعوم يعنى شاه اسماعيل ميباشد ، وهمانطور كه او با مكر وتوطئه صليبان برسر كار آمد اينها نيز مخصوصا در عراق با تانك هاى بوش وهمكارى ولى فقيه مزعوم برسركار آمدند، وآيا سردمداران مذهب پنجم كه هميشه ستون پنجم دشمنان اسلام بوده اند ميتوانند يك دولت امامى اثناعشرى را بما نشان بدهند كه مزدور بيگانه نبوده وهم چون خنجرى قلب مسلمانان را نشانه نرفته است؟كه ما بتوفيق الهى در كتاب ويرانگرى تشيع در اسلام اين موضوع را مفصل شرح داده ايم،ودر اين سالهاى غربت وتبعيد نيز هدف نخستين ما اين بود كه براى روشنى ملت خود گامى متواضعانه درحد توان نا چيز خود دراين راستا برداريم، ليكن بعضى ازاين تلوزيونهاى لس آنجلس به روش ابليس وندى گويا خواسته يا ناخواسته بكمك روحانيت حاكم شتافته تا آنهارا مدافعان بيضهء اسلام بشما آورند، وبا اين حمله ها براساس اسلام ودين وقرآن نه اينكه شديدا راه براه تركستان برده ويا درخوش گمانترين حالت دركاخهاى عاجى روشنفكرنمايانهء خود زندانى هستند،

به هرحال ما نظر ديگرى داريم، وآن اينست كه با تقليد غرب وشرق دربهترين حالت همانست كه در ايام شاه بدان رسيده بوديم وبازگشت به آن يعنى پيمودن دورباطل، ولهذا به نظرما اصلاح انديشه هاى دينى وباور مردم اولين گام اصلاح وسخت ترين آن ميباشد، والا هررژيمى برود و بيايد، مشكل استبداد وخرافات مذهبى كه سرمايهء تشيع فعلى وروحانيت حاكم ميباشد هم چنان باقى خواهد ماند،

بعد ازاين مقدمه ضرورى كه به سخنان آقاى مشيرى مربوط ميشود، اجازه بدهيم كه بازگرديم به تصوف وعرفان ووحدت وجودى كه درتلوزيونها بحث آن بوسيلهء جناب مشيرى آغاز شده است، واز آنجا كه اينجانب ماههاست كه كه ازتماس با برنامه هاى ايشان بوسيلهء خود ايشان ممنوع شده ام راهى براى بحث با خود يشان علنا ندارم، وشايد هم اينجا وقت وفرصت بيشترى براى بحث اين موضوع باشد،

بايد دانست كه تصوف -منتسب به اسلام- بعد ازنخستين پيدايشش، اندك اندك بسوى خدانمودن انسان پيش ميرفت چون تمام هم وغم صوفى اينست كه خدا شود! ولهذا بقول جب تصوف در صدد"تسويه بين هستى خدا در جهان وبين اين نظريه شد كه ميگويد نيرو وقدرت الهى دراشخاص واشياء مادى قائم ميباشد، سپس سعى نموده تا بين اين نظريه و نظريهء دربارهء وجود خالق منزه متعال توفيق ايجاد نمايد، يعنى اينكه بجاى وجود خدا درجهان وجود جهان در خدارا مطرح نموده واينكه همهء اشياء مادى تجليات او هستند" !

ليكن طولى نكشيد كه نظريهء واهى وحدت وجود بدست محيى الدين ابن عربى كه بقول دانشمند شهير مصرى معاصر شيخ محمد غزالى بخاطرارضاى تثليث صليبيان آغاز اعداد را از سه ميدانست، ودر تمام كتب او يك كلمه از اشغال بيت المقدس بدست صليبيان پيدا نميشود، چنين شخصى شيخ الاكبر نام گرفته تا كفر اكبررا لباس اسلام وعرفان بپوشاند،ونتيجهء آن هم جز اباحى گرى ودورى از تمام تكليف هاى دين خدا نميباشد،
مورخان تصوف وعرفان، بين وحدت وجود ابن عربى وبين وحدت شهود، تمييز قائل شده اند، ليكن جناب مهندس بخاطر اشتراك عقايد درانكار قيامت ومبدأ ومعاد – چنانكه از فحواى سخنانش پيداست- فقط به نكاتى از تصوف را بطوردلخواه بارزميكند كه درراستا ودر خدمت افكار دين ستيزى خودش باشد، چرا كه در وحدت شهود اين صوفى است كه بخاطر محبت بخدا -بنابزعم خودش- دراو فنا ميشود، وازخود وهر آن چه كه غير خداوند است بيخود شده ودر هستى جزخدارا مشاهده نميكند، ليكن دروحدت وجود، صوفى وعارف مزعوم اتحاد ووحدت بين خلق وحق را اعلان ميكند!

4-امام ابن تيمية ونقد پنداروحدت وجود
ومذهب ابن عربى-كه بنا بروايتى غير مشهور خود شيعه وبنا بروايت مشهوردرفقه ونه در عقيده، ظاهرى مذهب بوده است - در نظريهء وحدت وجود جملة وتفصيلا يك مذهب روحى وفلسفى است كه تمام اين عالم را وهم وخيالى بيش نمى پندارد، واينكه وجود حقيقى فقط خداوند است

ابن تيميه ازجنيد بغدادى راجع به توحيدنقل ميكند كه ميگفته:توحيد عبارتست ازجدا نمودن حادث از قديم، يعنى اينكه فرق است بين قديم كه خداباشد وبين حادث يعنى بين خالق ومخلوق، چون جنيد ازسرايت اين توهم ويرانگر حلول واتحاد در ميان بعضى از سالكان خبر داشت، بشدت از آن برحذرميداشت ،

ليكن ابن عربى ازسخن جنيد خوشش نيامده ومدعى شده كه: وجود حادث عين وجود قديم است چنانكه در فصوص خودش كه خمينى هم آنرا شرح كرده ميگويد: او عين-خود- آن چيزى است كه در باطن است وعين آن چيزى است كه در ظاهر است، وغير از او چيزى ديده نميشود، وكسى جز او او سخن نميگويد،
وابن تيميه اورا مسخره نموده وميگويد كه "هركس بين خود وديگران فرق قائل شده و..بنده ميداند كه بنده است وبين خود وبين پروردگارش فرق وتمييز قائل است، وخداوند جل وعلا بين خود ومخلوقاتش فرق وتمييز قائل شده وميداند كه او پروردگار وخداوند آنهاست،واينكه مردم بندگان او هستند، هم چنانكه قرآن كه سخن اوست درچندين جا آورده است، اگر وجودوهستى- چنانكه ابن عربى مدعى است- يكى است پس حاجب كيست ومحجوب كيست،

ولهذا ابن تيميه با نكته سنجى راجع به اصحاب نظريهء وحدت وجود ميگويد: يكى از مشايخ به مريدش گفت هركس كه بگويد درهستى جزخداوند وجود دارد دروغ گفته است، مريد به او گفت پس اين كسى كه دروغ ميگويد كيست؟ وبه ديگرى گفتند كه اينها مظهرهايى هستند، او به آنها جواب داد كه آيا اين مظهرها متفاوت بوده يا يكى هستند؟، اگر متفاوت باشند قائل به نسبيت شديد، واگر آنها يكى باشند كه تفاوتى نخواهد بود"

وابن تيميه بعد ازدرك عميق نظريه وحدت وجود از سه تمايل درآن پرده برداشته وميگويد: "حقيت نظريهء آنها اينست كه عين وجود حق-خدا-را درعين وجود خلق ميدانند، واينكه وجود ذات الهى خالق آسمانها وزمين را همان وجود مخلوقات ميدانند، ودرتصور آنها نميگنجد كه خداوند ديگران را خلق كرده باشد! ويا اينكه او رب جهانيان باشد!ويا اينكه او غنى وغيراز او نيازمند باشند! وبه سه فرقه تقسيم شده اند،

اول: اينكه ذوات ازقديم درعدم ثابت بوده وازلى وابدى ميباشد، حتى ذوات حيوان ها ونباتات وحركات وسكنات ومعادن ، ووجود حق براين ذات ها فيض نموده است پس وجود آنها وجود حق است وذوات آنها ذات حق است، وبين وجود وثبوت فرق قائل هستند، وقتى كه در ثبوت خود باشى دروجود خود نمايان ميشوى

دوم: اينكه وجود محدثات عين وجود خالق است و چيزى جزاو وغير از او وجود ندارد،
سوم: به هيچ وجه ازوجوه چيزى جزاو وغيرازاو وجود ندارد، وبنده وقتى كه محجوب است وجود ديگران را مشاهده ميكند، ووقتى كه حجاب ازاو برداشته شود ميبيند كه غيرى وجود ندارد، وامر برايش روشن ميشود"،

وبنا برأى ابن تيميه، ابن عربى به رأى اول، صدر رومى به رأى دوم، وعفيف تلمسانى به رأى سوم رفته كه بكلى مخالف غير وديگر ميباشد، وابن سبعين هم به نظريه تلمسانى متمايل است،
ابن تيميه شديدا به ابن سبعين حمله ورشده واورا زرنگترين معتقدان بوحدت وجود دانسته وبه او اقوالى نسبت ميدهد كه جزاز يك ديوانه ويا كسى كه درياوه ها كه اسم شطحيات پوشش آن ميباشد دست و پا ميزند صادر نميشود، وقتى كه كتاب فصوص برايش خوانده ميشده به او گفته شده كه قرآن بخلاف فصوص شما ميباشد، جواب داده كه قرآن همگى شرك است! وتوحيد در سخن ما ميباشد، ازاو سؤال شده كه اگر هستى يكى ميباشد پس چرا همسر براى مرد حلال است وخواهر حرام است؟ پاسخ داده كه در نزد ما همه حلال هستند،

والان آيا اين اباحى گرى مطلق نيست كه بمذاق اسلام ستيزان امروز خوش آمده وآنرا به سعهء صدر وتحمل تعبير ميكنند! سپس ابن تيميه اشعارى از ابن فارض در وحدت وجود نقل كرده وآنهارا رد نموده وميگويد كه همين جناب عارف در وقت مرگش بعد از اينكه دنيارا پرازفساد افكار ويرانگر وضد قرآنى خود نمود در بستر مرگ اشعارى سروده است كه در رد وحدت وجود بوده واظهار ندامت نموده كه چرا عمرش را در دعوت به اين نظريه ويرانگر ضايع نموده است كه جز خوابهاى پريشان و پراكنده‏اى بيش نبوده است،

و امام ابن تيميه بخوبى روشن نموده است كه سلف اين امت يعنى ياران واهل بيت پيامبر-ص- كه صحابى ناميده ميشوند وتابعين آنها يعنى نسل اول ودوم اسلام متفقا اجماع داشته اند كه: خداوند سبحانه جداى از مخلوقاتش بوده وجز به آن چيزى كه خودش و پيامبرش اورا بدان وصف نموده توصيف نميشود، وخداوند سبحانه به صفات كمال متصف بوده وازهر نقص وتشبيه ومثالى منزه ميباشد،

5-فرق بين خالق ومخلوق رد برتوهم وحدت وجود ميباشد

شيخ الاسلام ابن تيميه فرق بين خالق ومخلوق را به نكات زير محصور مينمايد
1- خداوند سبحانه ذاتا غنى و بى نيازازديگران ميباشد، ونيازى به ديگرى ندارد، در صورتيكه نياز مخلوقات به ديگران ضرورى ميباشد
2-خداوند سبحانه اعمال نيك وتوبهء گناهكاران را دوست دارد، ليكن خالق اين اعمال وآسان كنندهء آن خودش ميباشد،وجز با قدرت ومشيئت وخواست او عملى رخ نميدهد كه سبب خوشنودى ورضاى او شود،
3-خداوند سبحانه دستوراتى به بندگانش داده است كه سبب اصلاح وخيرآنها ميباشد، وازاعمالى كه سبب فساد وضررشان شود آنهارا منع نموده است، اما انسان ها به ديگران دستوراتى داده وشرائعى وضع ميكنند كه خود بدان نياز داشته باشد، وبه خاطر بخل آنهارا از كارهايى منع ميكنند
4- خداوند سبحانه براى بشركتب آسمانى و پيامبران ارسال داشته است، همچنانكه به آنها نعمت حواس وقدرت وهمهء وسائل علم وعمل صالح-كردار نيك- داده است، واو است كه نعمت هدايت را به آنها ارزانى داشته است
وهيچ نيرو وقدرتى جزبوسيلهء او رخ نميدهد، اما مخلوق به چيزى ازاينها قادر نيست،
5- خداوند به بندگانش نعمت ها ى بيشمارى عطا نموده است، وبنده با عبادتى كه انجام ميدهد شكر اندكى از نعمت هايش را نميتواند بجا آورد، تازه خود همين عبادت هم ازنعمت هاى او ميباشد، وازاينجاست كه تقصير بندگان ونيازشان به عفو الهى ومغفرت ات او براى كسب رضاى او ودخول بر بهشت برين ميباشد، ولهذا ابن تيميه ميگويد كه همهء مسلمانان بين خالق ومخلوق فرق قائل شده وخلق وآفرينش را كارخالق وآفريدگارخلقت را كار خالق ومخلوقات را كاركرد ومفعول او ميدانند، و"با ادلهء عقلى وسمعى ثابت شده است كه هرآنچه غير ازخداوند است مخلوق ميباشد وبعد ازاينكه نبوده است بوجود آمده است"
وابن تيميه درمحاوره بابعضى ازملحدان شكاك ميگويد: اگربگويى كه خداوند نه دورومباين از جهان است ونه متداخل درآن، به اوبايد گفت كه آيا معقول است كه دو موجود، كه قائم بخود باشند ويكى ازآندو نه ازديگرى دور است ونه نزديك، جمهور عقلاء ميدانند كه فساد اين تصور بداهة معلوم ميباشد، ولى ابن تيميه طبق عادت علمى خودش انصاف را رعايت كرده وهمهء متصوفه وعرفا را با يك شلاق نميزند، ووقتى كه بعضى ازصالحان متصوفه شطحيات و سخنانى را برزبان رانده كه بوى حلول واتحاد ووحدت وجود ميدهد در دفاع از آنها برخاسته وميگويد كه احوالى بربعضى از مشايخ صالح غلبه ميكند كه نميتوانند آنرا دفع نمايند، كه چنين احوالى به حالت مستان شبيه است كه نميتوانند آن چه را كه از آنها سرميزند درك نمايند، ليكن وقتى كه به حالت رشد وعقل خود باز ميگردند منكر آن احوال ميشوند، وبا وجود اين "مؤمنان عارفى كه خدارا شناخته واورا دوست داشته ومحب او هستند مقام هاى مقرب ودرجات يقينى دارند كه درعبارت ها نميگنجد، وكسى حقيقتا وآنطور كه شايسته است آنرا نميشناسد جز اينكه خود به اين درجه رسيده وآنرا درك نمايد، خداوند خداوند است وبنده بنده ميباشد، درذات خداوند هيچ چيزازمخلوقاتش نيست، ودرميان مخلوقاتش هيچ چيز از ذات الهى وجود ندارد، وهيچكس ازاهل معرفت بخداوند معتقد به حلول الهى بخودش يا بديگر مخلوقات يا
معتقد به اتحاد ووحدت –وجود- نيست، واگرمسموعاتى ازاكابر مشايخ شنيده شده باشد بسيارى ازآنها اكاذيب
وجعليانى است كه دروغسازان وحدت وجودى اباحى گر ساخته اند ،

دراينجا است كه ابن تيميه به فساد عقل-جنون- وفساد اعتقاد-الحاد- كسانى حكم ميكند كه براين زعم باشد كه مخلوقاتى كه مشاهده ميكند رب آسمانها وزمين ميباشند، وازاينجاست كه قائلان بوحدت وجود را ملاحده مينمامد چون اينها گزافها وسخنانى اظهار داشته اند كه هيچ ملحدى جرئت آنرا نداشته است



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




حقيقت اينست كه همهء فقهاء وعلماء نامدار اسلام كه درميان امت اسلامى مورد پذيرش واعتماد بوده اند راجع به وحدت وجوديان واهل حلول واتحاد وحتى راجع به شطحيات آنها حكم انحلال واباحى گرى وكفروزندقه صادر نموده اند، واين تنها ابن تيميه نبوده است كه ياوه هاى وحدت وجوديان ملحد را نقد نموده است بلكه بسيارى از ائمه وعلماء مسلمان وحتى خود صوفيه به آنها يورش برده وسخن ابن تيميه را تأييد نموده اند،
از آنجمله ائمه وعلماء بزرگى چون:

سعدالدين تفتازانى وسخاوى وملاعلى قارى از بارزترين علماء متصوف افغان در قرن يازدهم وابن حجر عسقلانى شارح صحيح بخارى وابوحيان مفسر وشيخ الاسلام عزالدين بن سلام وشيخ سراج الدين بلقينى وشيخ طريقهء نقشبنديه احمدبن بن عبدالاحد فاروقى سرهندى كه راجع به اين عربى ميگويد: "بيشتر معارف اوكه به كشفيات ارتباط داشته وبا علوم ودانش اهل سنت مخالفت دارد از حقيقت دور است، وجز كسانى كه يا مقلد مطلق هستند ويا دردلهايشان مرض وغرض وجود دارد ازاو پيروى نميكنند، چرا كه حجت در سخن حضرت محمد عربى عليه وعلى آله السلام ميباشد نه در سخن محيى الدين ابن عربى! وصدرالدين قونوى وعبدالرزاق كاشى، براى ما نص مهم است نه فص! وفتوحات مدنى مارا از الفتوحات المكية بى نياز كرده است" ،

وبعضى ازمتصوفه بطور كلى نظريه وحدت وجود را ازابن عربى نفى ميكنند ودر اشعاراو شواهدى در اينمورد وجود دارد، اما درسخنان نثر او دركتاب فتوحات درتناقض با اشعارش سخنانى وجود دارد كه كاملا حلول واتحاد ووحدت وجود را رد ميكند، كه فهم اين مطلب جز درسايهء تقيه كه درميان تشيع وتصوف موجود ميباشد شايد قابل فهم باشد وبس، وميگويد "دربنده هيچ چيزازخالقش وجود ندارد وخالقش دراو حلول نكرده است"

ليكن حقيقت اينست كه ابن عربى خيال پردازماهرى بوده وبامهارت تمام گاهى ازراه تأويل وگاهى به بهانهء شطح ويا تقيه ويا به بهانهء سكر ومستى توانسته راه گريز پيدا كند، ووقتى كه يكى از قاضيان راجع به بعضى از اظهاراتش از پرسيده بازرنگى جواب داده است مست وسكران كه نبايد مورد مؤاخذه قرارگيرد،
وباتمام اين بازى هاى او، ابن تيميه با شدت انكارى كه به سخنان او دارد بازهم راجع به او انصاف هميشگى خودرا از دست نداده وميگويد"اوازكسانى كه قائل بوحدت وجود هستند از نزديكترين آنها به اسلام ميباشد، ودر مواضع بسيارى سخنش از آنها بهتر است ، و او بين ظاهر ومظاهر- پديده ها- فرق قائل شده وبه سلوكى ميخواند كه مشايخ به اخلاق وعبادت فراخوانده اند" ،

16/1/2005=27 /10/83

د. مولانا ملازاده
info@isl.org.uk


- پاورقي ها

1 وهمكارى نزديك نظام فرقه گراى ايران با امريكا هم دراين زمينه بركسى پوشيده نيست،وسخنان آقاى رفسنجانى وابطحى معاون خاتمى هم كه اظهار نمودند كه اگرهمكارى آنها نميبود كابل وبغداد سقوط نميكرد، كه اين حادثه وامثال آن سنت تاريخى سران سياسى مذهبى اين مذهب-با عرض معذرت ازآزادگان اين مذهب كه خود اولين قربانيان اطماع سران آن بوده وهستند- را بخوبى روشن ميكند كه چگونه وجود اين خائنان به ملت به خيانت به دين وامت هم وابسته است، ولهذا وجود دولتشان بدون همكارى با صليبيان ويهود ونصارى امكان نداشته وندارد، وهميشه وقتى سربلند ميكنند كه دشمنان اسلام ازيهود ونصارى بر اريكهء قدرت نشسته باشند،
2 در هفتهء قبل بازهم با ايشان در راديو تصويرى يارن در گير شدم چون شعار ميداد و بدون هيچ مدركى جز شعار الكى بخدا و پيامبر اسلام نسبت دروغ ميداد، وبازهم ايشان را دعوت به مناظره نمودم ودر آن مكالمه بسيار محدود گفتم بنده اشتباهات شمارا روشن نموده ودر سايت گويا موجود ميباشد شما كه از مناظره بعد از قبول علنى آن شانه خالى نموديد چرا جواب آنرا نميدهيد؟
3 خلافت عثمانى آخرين دولت اسلامى بوسيلهء يك فرد ترك يعنى كمال آتاتورك كه از يهود دونمه كه از نوادگان یهوديانى كه از اندلس-اسپانياى فعلى- رانده شده بودند ودولت عثمانى آنهارا با آغوش باز پذيرفت، وبه بهانهء پان تركيسم وبا همكارى دول مسيحى صليبى از بين رفت
4 البته بايد در نسبت سخن به كنت دوغو بينو تحقيق بيشترى نمايم اگر چه خود سخن درست است ليكن در لحظهء نوشتن اين مطلب دقيقا به خاطرم نيست وبايد به تز دكتراى خود مراجعه نموده تا دقيقا صاحب آنرا پيدا كنم چون اين سخن را از آنجا نقل ميكنم
5 التصوف دكتر عمر فروخ استاد شهير دانشگاههاى متعدد لبنان ص 173
6 دكتر على شريعتى در كتاب باجرئت خود تشيع علوى وصفوى اين موضوع مهم را بخوبى توضيح داده است، اگرچه تصويرى كه از تشيع علوى در ذهن مردم ساخت زمينه را براى خرافاتيانى آماده كرد كه خودش با آنها مبارزه ميكرد، وخودش نيز بيشترين ضربه را از همين ها خورد، وكاش كه پيروان راه آن دانشمند با جرئت از اين اشتباه تاريخى براى اصلاح انديشهء دينى در ايران استفاده نمايند، ولهذا به نظرم روش اصلاح علامه برقعى وكسروى و...كسانى كه سابقا ذكر كرده ام اگرچه نیاز به زمان طولانى ترى دارد ليكن اساسى تروريشه اى تر ميباشد، وآن اصلاح خرافات مذهبى از راه قرآن ميباشد كه علامه برقعى وسيد مصطفى طباطبايى پيش گرفته اند،
7 تطور الفكر الفلسفي في ايران ترجمهء تز دكتراى ايشان به عربى ميباشد كه به اسم "ماوراء الطبيعة در ايران"نيز مشهور است
8 تحول الفكر اسلامى في ايران من السنة الى الشيعة، تز دكتراى اينجانب ص 117و118 به نقل از د.على سامى النشار، مناهج البحث ص 6
9 جب: دراسات في حضارة الاسلام ص 280 به نقل از كتاب ابن تيمية والصوفية تأليف محمد احمد درنيقة وسوهام توفيق المصري ناشر مكتبة الايمان توزيع المكتب الاسلامى بيروت ص151 واين كتاب در اين مبحث منبع اينجانب مياشد،
10 اگر چه اينجانب با ايشان وشيخ قرضاوى در مورد تشيع وانقلاب شوم ونافرجام ايران اختلافات زيادى داشته ودارم كه اين انقلاب بدست روحانيت شيعه نافرجام شد وميتوانست تجربهء مهم وبزرگى براى ايران ومنطقه باشد، ليكن طبيعت آخونديسم سياسى شيعه سرقت دين ودنيا ميباشد
11 ابن تيمة شرح حديث النزول ص122
12 ابن تيمية الفرقان بين اولياء الرحمن واولياء الشيطان ص 88-89
13 ابن تيميه الفرقان ص 89
14 عبدالرحمن بدوى شطحات الصوفية ص 15-16
15 محمد احمد درنيقه وسوهام المصرى : ابن تيمية والصوفية ص154
16 الفرقان ابن تيمه ص 88 و94
17 الفرقان از ابن تيميه ص97
18 مجموع فتاوى ابن تيميه ج6ص230
19 مجموع فتاوى ابن تيميه 11/74
20 ابن تيمة والصوفية ص159
21 ابن تيمية والصوفية به نقل از الشطحات الصوفية از عبدالرحمن البدوى ص 146-147 وقصد ملا على قارىء از نص ( تعاليم كتاب وسنت) واز فص كتاب فصوص ابن عربى ميباشد!
22 الأهل از ابن عربى ص7
23 ابن تيمية والصوفية ص 161





















Copyright: gooya.com 2016