شنبه 13 فروردین 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

باراک اوباما، هادی خرسندی و آمريکا‌ستيزی ايرانيان، مرتضی نگاهی

مرتضی نگاهی
اين آمريکا‌ستيزان وطنی تمام بدبختی‌های موجود در جهان را از چشم آمريکا می‌بينند. حتی اگر در کهريزک به جوانانی تجاوز می‌کنند يا در ميدان‌های کشور مردم را شلاق می‌زنند يا به دار می‌کشند. برای‌شان تفاوتی نمی‌کند که بوش باشد يا اوباما. آمريکای جنگ سرد باشد (که از ديکتاتورهای نظامی و خودکامگان حمايت می‌کرد) يا آمريکای امروز از جنبش‌های دموکراتيک حمايت می‌کند. اينان اندک اندک به کسوت دائی جان ناپلئون آمده‌اند و جهان را از همان دريچه‌ای می‌بينند که پدران و عموها و دائی‌هاشان می‌ديد!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پيام نوروزی آقای اوباما، هم‌ چنان که انتظار می رفت، بسيار مورد توجه ايرانيان قرار گرفت. نخست اين که به قول دکتر عباس ميلانی به خوبی نشانگر تغيير جهت نگاه و سياست های آمريکا نسبت به ايران بود، دوم اين که هشداری بود به ديگر حاکمان خودکامه که در عصر جديد.... (نقل به مضمون از گفت و گوی سايت خودنويس با دکتر عباس ميلانی) عصر انفجار انفورماتيک، عصر فئيس بوک و تکنولوژی و گردش سريع و آزادنهء اخبار و اطلاعات، ديگر نمی‌توان تحت لوای "استقلال" و "حاکميت ملی" در درون مرز هر جنايت و جباريتی را مرتکب شد در عصری که چشمها و گوش ها باز شده‌اند!
دکتر عباس ميلانی در مصاحبه‌ای با راديو فردا نيز با تحسين از اوباما چنين گفت: در ۳۰ سال اخير هرگز رئيس جمهور آمريکا، با چنين صراحتی، همدلی و هم‌سويی خودش را با مردم و مقابله‌اش را با حکام اعلام نکرده است...
آقای اوباما در اين پيام بيتی چند از مشهورترين شعر خانم سيمين بهبهانی را خواند و سپس يادی کرد از نسرين ستوده، عبدالرضا تاجيک، جعفر پناهی و به طور کلی از دانشجويان، بهائيان، دراويش و فعالان سياسی... يعنی طيف وسيعی از ايرانيانی که زير تيغ جباريت نظام اسلامی قرار دارند.
البته سخنان اوباما به مذاق خودکامه‌گان وطنی و برخی از چشم و گوش‌بسته گان "خارج از وطن" خوش نيامد. آقای خامنه‌ای با منافق خواندن حاکمان آمريکا گفت: "«منافق واقعی آمريکا است. نفاق واقعی عملی است که اينها انجام می‌دهند... اوباما گفته است مردمی که در ميدان آزادی جمع شدند شبيبه مردم مصر در ميدان تحرير هستند. بله مردمی که در ميدان آزادی هر سال ۲۲ بهمن جمع می‌شوند شبيه آنها هستند چون شعار مرگ بر آمريکا سر می‌دهند.» (خبر آنلاين، به نقل از سايت خودنويس)
واضح و مبرهن است که خامنه‌ای مانند هميشه دروغ بافت و ريا کرد. چون در انقلاب مصر کسی شعار مرگ بر آمريکا نگفت!
اگر از شماری دائی جان ناپلئونيست قديمی و باستانی بگذريم که در همه وقايع اتفاقيه جهان انگشت‌های انگليس (و به تازگی آمريکا) را می‌بينند، واکنش هادی خرسندی، شاعر و طنز پرداز مشهور ايرانی هم نسبت به پيام نوروزی اوباما سخت حيرت آور و دور از انتظار بود.
هادی خرسندی که در زمينه شعر طنز و هنر طنز روی صحنه (استند آپ کمدی که هادی خرسند آپ کمدی اش نام نهاده) شهرت و محبوبيت بسياری کسب کرده، شعری (شايد برای اين سروده قطعه مناسب تر از شعر باشد. چرا که هادی خرسندی در شعر طنز و روان و زيبا و موجز به اوجی رسيده که عبيد زاکانی و ايرج ميرزا روزگاری به آن رسيده بودند. اين "قطعه" قابل قياس با اشعار ناب هادی نيست!) سروده در پاسخ پيام اوباما، سرشار از خشم و اهانت و تحقير. اهانت به اوباما و تحقير ايرانيانی که از اين پيام شادمان شده اند. هادی اين ايرانيان را "عده ای ساده لوح" خوانده است. هرچند هادی خرسندی قطعه خود را به بهانه ی اشارت اوباما به شعر خانم سيمين بهبهانی نوشته، ولی همين بانوی بزرگ شعر فارسی هم در مصاحبه ای با راديو فردا، خرسندی خود را از اين امر پنهان نکرده است: “ من بسيار خرسند شدم و اعتماد به خود پيدا کردم و اعتماد به نفسم بيشتر شد. به جهت اينکه آقای اوباما نماينده ملت بزرگ، باتمدن و تحصيل کرده آمريکاست،..”
هادی با عتاب می نويسد:
دوباره زر زر نکن باراک! دوباره خالی نبند عمو! شريک دزدی تمام سال - رفيق نوروز قافله!
دو-دوزه-بازِ سياستی – موفقی در قمارِ خويش! و ...
و با اشاره به کسانی که از اين پيام استقبال کرده اند:
دوباره دلخوشکنک شدی - برای يک عده ساده لوح
که چرت و پرت ترا کنند - تريد آبدوغ خيارِ خويش... (اصغر آقا، سايت هادی خرسندی)

اين نخستين بار نيست که هنرمندی اسير ذهنيت ايده ئولوژيک خود می شود و هنرش را در خدمت عقيده سياسی خود قرار می دهد. چند سال پيش در سفری به مسکو ديداری دست داد که شاعر نامی، سياوش کسرائی را ملاقات کنم. شب زمستانی سفيدی بود که برف می باريد و زمين و زمان سفيد شده بود. کسرائی را پشت پنجره ی آپارتمانش ديدم ايستاده به تماشای برف، به انتظار ما. ياد منظومه پرآوازه اش آرش کمانگير افتادم: برف می بارد/ به روی سنگ و خارا سنگ.... کسرائی در مسکو ملول بود و از سرنوشت نالان. می گفت بدترين دوره شاعری اش اوان و ايام انقلاب بود بود که به دستور حزب توده در مدح خمينی و رجائی شعر می‌سرود و واژه هائی مانند "پتياره تاچر" (مارگارت تاچر، نخست وزير وقت انگليس) را وارد شعرش می کرد.
آن نسل سوخت و برباد رفت. نسل هادی و من هم که از جهان سنتی و سفيد يا سياه ديدن و تفکر دائی جان ناپلئونيسم بريده بوديم، حالا که مصائب رفته بر وطن را می بينيم و دل مان از جباريت و جنايات موجود در وطن به درد می آيد، گاه يادمان می رود که روزگار دگر گشته و ما وارد عصر ديگری شده ايم که تازه طلايه اش پيداست. کسانی که جهان مدرن را درک نمی کنند اندک اندک به همان جهان سنتی پدران و مادران دائی جان ناپلئون‌هاشان باز می گردند. بگذريم از کسانی که هنوز هم در همان جهان منجمد شده و مانده اند!
در عصر حاضر هرچند اتحاد جماهير شوروی و ديگر کشورهای کمونيستی فرو ريخته و آزادی و ليبراليسم به عنوان گفتمان اصلی و غالب مطرح می شود، اما افکار ضد غربی و ضد آمريکائی با پرچم‌داری خمينی و ملاعمر و بن لادن و لشکرهايی مانند صحابه و بسيجی ها و فدائيان اسلام جندالله و حزب الله و غيره به حيات خود ادامه می دهد. اينجاست که آمريکا‌ستيزی کسانی مانند هادی خرسندی و برخی از روشنفکران جهان سومی حيرت‌آور می‌شود.
هادی همواره نوک حملات قلمی خود را به سوی آمريکا نشانه‌گيری کرده و هرگاه فرصتی دست داده به زمام‌داران اين کشور تاخته.
اين آمريکا‌ستيزان وطنی تمام بدبختی‌های موجود در جهان را از چشم آمريکا می‌بيند. حتی اگر در کهريزک به جوانانی تجاوز می‌کنند يا در ميدان‌های کشور مردم را شلاق می‌زنند يا به دار می‌کشند. برای‌شان تفاوتی نمی‌کند که بوش باشد يا اوباما. آمريکای جنگ سرد باشد (که از ديکتاتورهای نظامی و خودکامگان حمايت می‌کرد) يا آمريکای امروز از جنبش‌های دموکراتيک حمايت می‌کند. اينان اندک اندک به کسوت دائی جان ناپلئون آمده‌اند و جهان را از همان دريچه‌ای می‌بينند که پدران و عموها و دائی‌هاشان می‌ديد!
به قول فردوسی:
قضا چون ز گردون فرو هشت پر
همه عاقلان کور گردند و کر

البته جوانان ايران چه در جنبش‌های دانشجوئی و چه در زايش جنبش سبز، خوشبختانه نشان دادند که از جنم ديگری‌اند و مانند پدران و نياکان خود فکر نمی‌کنند. با چشم باز و گوش‌ باز.
اين نسل، نسل ديگری است که مسئوليت خود را درک می‌کند و بر اين باور است که: خود کرديم و خود خواهيم کرد!

سانفرانسيسکو، اول ماه آوريل ۲۰۱۱

در همين زمينه:
[در پاسخ شعرخوانی اوباما، هادی خرسندی]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016