جمعه 16 اسفند 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

راه سوم و ضرورت تغيير و رضا پهلوی، الاهه بقراط، کيهان لندن

الاهه بقراط
اين نخستين بار است که اهميت يک شعار انتخاباتی که ماه ها پيش از آن بر سر زبان‌ها افتاده است، بسی بيش از خود "انتخابات" است: راه سوم و ضرورت تغيير. شعاری که سال ها پيش توسط رضا پهلوی مطرح شد و امروز اگرچه بسی دير ليکن سرانجام به ميان مردم راه پيدا می‌کند، آن هم توسط خود جمهوری اسلامی!

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


کيهان لندن ۰۵ مارس ۲۰۰۹
www.alefbe.com


هر چه به انتخابات در جمهوری اسلامی نزديک می‌شويم، بر شمار کسانی که می‌خواهند ايران را نجات دهند، افزوده می‌شود. برخی از آنها نجات ايران را در نامزدی خود و تأييد اين نامزدی توسط شورای نگهبان و سپس پيروزی خويش در برابر رقيب يا رقبا می‌بينند. برخی ديگر نجات ايران را در گرو دادن رأی‌ خود و ديگران به نامزد مورد علاقه خويش پس از تأييد شدن توسط شورای نگهبان و پيروزی وی در برابر رقيب يا رقبايش می‌دانند. همه اينها هم اين بار، يک راه سوم را با به ميدان آوردن يک نيروی سوم که بتواند يک موج سوم راه بيندازد و موجبات تغيير را فراهم آورد، تبليغ می‌کنند.

سه راه سوم
يک راه سوم که که توسط طرفداران خاتمی مطرح می‌شود، همانا «بازگشت به اصلاحات» است. يک راه سوم ديگر که اصولگرايان مطرح می‌کنند، چيزی جز «بازگشت به انقلاب» نيست. سومين راه سوم که از سوی برخی نامزدهای مستقل مطرح می‌شود، گذار از اين دو راه و عبور از «اصلاح» و «انقلاب» را با تکيه بر همين قانون اساسی و در چهارچوب همين نظام تبليغ می‌کند.
همه اين راه‌های سوم در عمل مانند شکل‌های پر پيچ و خم مجله‌های بازی و سرگرمی که بايد دنبال کرد تا معلوم شود به کجا می‌رسد، يا به بن‌بست‌های متعدد منتهی می‌شوند و يا با چرخش به دور خود به نقطه‌ای در همان طرح سرگيجه‌آور پايان می‌يابند.
با اين همه نبايد درباره راه‌هايی که پيشنهاد و تبليغ می‌شوند بخيل بود. هر کدام از اين راه‌ها حتی اگر به جايی هم نرسند (که تا کنون نرسيده‌اند) دست کم تجربه شکست هستند. همين ممکن است سبب شود تا بتوان برخی از راه‌ها را متروکه اعلام کرد و نيروی خود را برای «نجات» کشور صرف راه‌های ديگر نمود.
با آنچه «اصلاح‌طلبان» و «اصول‌گرايان» به عنوان راه سوم مطرح می‌کنند، به اندازه کافی نه تنها آشنايی بلکه تجربه وجود دارد. ببينيم کسانی که راه سوم عبور از اين دو را در چهارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی مطرح می‌کنند، چه حرف تازه‌ای و چه «طرح نويی» دارند.
قاسم شعله‌سعدی، استاد کنونی دانشگاه تهران، که نماينده دو دوره مجلس شورای اسلامی نيز بود، يکی از آن افراد است که قصد خود را برای نامزدی در انتخابات رياست جمهوری اسلامی اعلام کرده است. گذشته از دانش و يا فعاليت علمی و اجتماعی اين حقوقدان و وکيل، برخی سخنان وی که در ايران و صدای آمريکا پخش شده‌ است، مخاطب را درباره جديت محاسبات و معادلات و تصورات وی به ترديد می‌اندازد.
شعله‌سعدی در گفتگو با منابع ايرانی از جمله چنين می‌گويد: «حدود پنجاه درصد مردم تصميم گرفته‌اند در انتخابات شرکت نکنند که با حضور من در عرصه، اين افراد حتما به من رأی می‌دهند. از پنجاه درصد بقيه هم پانزده تا بيست درصد رأی خود را به من می‌دهند، لذا من با شصت تا هفتاد درصد آرا برنده انتخابات خواهم شد. اگر بخواهند قانونی نگاه کنند، من هيچ مشکل حقوقی و قانونی ندارم. اما اگر نخواهند قانونی رفتار کنند بايد گفت من برای کمک به مردم به صحنه می‌آيم. اگر مردم مرا بخواهند به شورای نگهبان فشار می‌آورند که مرا تأييد صلاحيت کند. من هيچ رقيب جدی ندارم و اگر بيايم نظر همه را به خود جلب می‌کنم».
در صدای آمريکا نيز شعله‌سعدی با اشاره به خودش می‌گويد: «کسی مثل من» می‌تواند «با ظرفيت‌ و پتانسيل‌هايی» که دارد «مشکلات کشور را حل بکند و ملت و مملکت را نجات بدهد». وی پس از برشمردن مشکلات سياسی، اقتصادی و اجتماعی کشور می‌افزايد: «من در خودم اين ظرفيت را سراغ دارم که راه سوم و طرح جديد را معرفی کنم و اين حتی با ظرفيت قانون اساسی». شعله‌سعدی آنگاه با اشاره به انتخاب اوباما و شعار تغيير که از سوی او در يک جامعه باز و در يک ساختار دمکراتيک مطرح شد ادامه می‌دهد: «من تلاشم اين است که تغييرات را با همين قانون اساسی فعلی محقق بکنم و خواست و تشنگی وافر مردم را در جستجوی يک راه سوم سامان‌دهی کنم». شعله‌سعدی برای رد شدن از سد شورای نگهبان روی حمايت مردم حساب می‌کند: «اگر مردم فکر می‌کنند که من يکی از آنهايی هستم که می‌توانم راه و طرح جديدی را دراندازم و آنها را از اين دور تسلسل بيرون بياورم، در آن صورت با حمايت مردم، دانشجويان، کارگران و کشاوران، کار ممکن خواهد بود، زيرا مکانيزم ما اين هست که اگر شورای نگهبان بخواهد صلاحيت ما را رد بکند، فراخوان تحريم را خواهيم داد و آن وقت است که با حمايت مردم، حاکميت به محاسبه وادار خواهد شد که مثلا اگر چهل يا پنجاه درصد از مردم انتخابات را تحريم کنند، بهتر است، يا که صلاحيت کسی مثل شعله‌سعدی را تأييد نکنند... شورای نگهبان در مجلس اتهامی را متوجه من کرده بود چون که رييس دفتر آقای رفسنجانی گفته شعله‌سعدی چهره بين‌المللی شده، خوب اگر چنين است چرا اين رژيم نبايد از آن استفاده کند؟ تخصص، تجربه، شناخت داخلی و بين‌المللی و پايگاه مردمی! از همه اينها خود نظام هم می‌تواند بهره بگيرد و بنا بر اين مشکلی پيش نخواهد آمد».
شعله‌سعدی هم به جای مردم، هم به جای حکومت فکر می‌کند، محاسبه می‌کند و در پايان نتيجه مطلوب خود را می‌گيرد. در اين نوع محاسبه، اين واقعيت است که بر تصور منطبق می‌شود. بنابراين نتيجه نيز پيش از آنکه واقعی باشد، يک تصور انتزاعی است در يک جامعه انتزاعی با يک حکومت انتزاعی که هيچ کدام شباهتی به واقعيت عملا موجود ندارند.

يک راه سوم
چهار سال پيش هوشنگ اميراحمدی، مهندس کشاورزی، از ايالت نيوجرسی آمريکا نامزدی خود را از طريق وکيل با سخنانی مشابه برای شرکت در انتخابات رياست جمهوری اسلامی که در تابستان ۱۳۸۴ برگذار شد، اعلام کرد تا با راهی که پيشنهاد می‌کرد همه مشکلات سياسی و اقتصادی و اجتماعی ايران را حل کند.
رقبای اميراحمدی، اگر صلاحيت‌اش توسط شورای نگهبان تأييد می‌شد، افرادی مانند رفسنجانی و کروبی و معين و احمدی‌نژاد می‌بودند. درباره رأی‌دهندگانش، چون هرگز به آن مرحله نرسيد، طبيعتا نمی‌توان چيزی گفت. ليکن او نيز در گفتگوهايی که در منابع داخلی و صدای آمريکا منتشر شد، روی پشتيبانی «ملت» حساب می‌کرد و معتقد بود شورای نگهبان با تأييد نکردن «اميراحمدی» که بين مردم خيلی شناخته شده است، خود را زير سئوال می‌برد! شورای نگهبان اميراحمدی را تأييد نکرد و چيزی هم که از همان اول زير سئوال بود، جا نداشت که بيش از اين زير سئوال برود.
اميراحمدی اينور و آنور زياد حرف زده است، ولی در گفتگويی با «عصر ايران» در تابستان ۸۷ گفته که قصه‌نويس بوده، روزنامه‌نگار بوده، با صمد بهرنگی بوده، از بچه‌های سياهکل بوده، «رييس چغندرکاری» بوده، سخنرانی‌اش در «ماه مه ۶۷» به پذيرفته شدن قطعنامه ۵۹۸ و پايان جنگ انجاميده، بحث جامعه مدنی را او به ايران آورده و بانی رابطه جمهوری اسلامی و آمريکا، اگر سر بگيرد، او بوده است.
به نظر می‌رسد مجموعه‌ای از سخنان و کنش‌های سياسی، به ويژه در موسم رأی‌گيری‌، جای خالی تحليل روانکاوانه را بيش از پيش آشکار می‌سازد. حتی نظر و رفتار انتخاباتی به اصطلاح روشنفکران و نخبگان جامعه نيز گاه بيش از آنکه به تحليل سياسی نياز داشته باشد، نيازمند روانکاوی و بررسی فرهنگی است.
مهم اما اين است که ارائه يک راه جديد، يک راه ديگر، يک راه سوم، راهی که نه اين باشد و نه آن، راهی که «تغيير» به همراه داشته باشد، در پنج شش سال اخير حتی به شعار انتخاباتی تبديل شده است. موج عظيم مردمی که به خاطر «تغيير» بيش از دوازده سال پيش محمد خاتمی را بر شانه‌های خود بر مسند رياست جمهوری اسلامی نشاندند تا وی آن «تغيير» را تحقق بخشد، در واقع همان راه ‌بود که به ويژه زنان و جوانان و جامعه مدنی ايران به سويش شتافتند. يک راه سوم که مردم در پيش گرفته بودند، بدون آنکه اين امکان را داشته باشند فرد مناسبی را برای پيمودنش انتخاب کنند چرا که چنين فردی از يک سو امکان ندارد از صافی شورای نگهبان رد شود و از سوی ديگر اگر هم رد شد، به دليل تنگناهای قانونی و ساختاری نمی‌تواند در آن پيش رود. امروز نيز بهترين افراد «دو بال نظام» (اصطلاح سيدعلی خامنه‌ای رهبر سياسی و مذهبی جمهوری اسلامی درباره دو گروه خودی و رقيب درون نظام) کسانی مانند رفسنجانی، خاتمی، احمدی‌نژاد، لاريجانی، ولايتی، قاليباف، معين، کروبی، کرباسچی و امثالهم هستند. قطعا ميان اين افراد و توانايی‌هايشان از نظر شخصی و حتی سياسی تفاوت وجود دارد. مجموعه اينها اما در چهارچوب نظام اسلامی جای می‌گيرند و توان سياسی و بنيه فکری آنها نيز چيزی خارج از چهارچوب اين نظام يا نيست و يا نمی‌تواند باشد. از همين رو آنها و هم چنين نامزدهای مستقل، هر شعار انتخاباتی از جمله راه سوم و موج سوم و غيره که انتخاب کنند، نمی‌توانند فراتر از راهی که جمهوری اسلامی پيش پايشان می‌گذارد، بپيمايند. با تأکيد چندباره بر اينکه هيچ کدام از اين نامزدها نيز اساسا قصد فراتر رفتن از جمهوری اسلامی را ندارند، وگرنه نمی‌توانند در «انتخابات» رژيم شرکت کنند. همين واقعيت، پوچی و بن‌بست محتوم راه سوم و موج سوم تبليغاتی آنها را نشان می‌دهد. نه تنها راه سومی که قرار است «اصلاح» و «انقلاب» را پشت سر بنهد، بلکه راه «بازگشت به اصلاح» و «بازگشت به انقلاب» نيز جز به بن‌بست و در جا زدن در گذشته نمی‌انجامد.
امروز تنها يک خيزش عظيم مردمی می‌تواند معادلات درونی رأی‌گيری‌های نظام را در هم بشکند و آن را به عقب‌نشينی وا دارد. هنگامی که سالها پيش رضا پهلوی «راه سوم» را مطرح کرد از آن تصور روشنی در سياست خارجی و داخلی داشت. او با توجه به همين نقش انکارناپذير مردم بود که اين راه سوم را به مثابه نويد «تغيير» و «نسيم دگرگونی» مطرح کرد. رضا پهلوی تا کنون هرگز يک تنه ادعای نجات ملت و مملکت را نکرده، و هرگز حاضر نشده در هيچ چهارچوبی، نه سلطنت‌طلبی، نه جمهوری‌خواهی و نه جمهوری اسلامی، خود را منجی معرفی کند، و اين در حاليست که از کسانی که چنين ادعاهايی را مطرح می‌کنند، به مراتب از شرايط مناسب‌تری برخوردار است.
از همين رو، امروز، جاری شدن اصطلاحاتی چون «راه سوم» و «تغيير» در ميان کسانی که معتقدند حتی در چهارچوب نظام جمهوری اسلامی و با همين قانون اساسی نيز می‌توان راه سومی در پيش گرفت و تغييراتی به وجود آورد، نه تنها انحراف از آن راه و تغيير نيست بلکه از يک سو به گسترش درک ضرورت در پيش گرفتن «راه سوم» و «تغيير» ياری می‌رساند و از سوی ديگر بيانگر اين نکته مهم است که هر شعاری، اگر درست باشد، دير يا زود، سرانجام خود را حتی بر طيف‌های مختلف نظام، از نامزدهای رياست جمهوری اسلامی و نمايندگان مجلس تا مدافعان و لابی‌گران نظام، تحميل می‌کند. و اين نخستين بار است که اهميت يک شعار انتخاباتی که ماهها پيش از آن بر سر زبان‌ها افتاده است، بسی بيش از خود «انتخابات» است: راه سوم و ضرورت تغيير. شعاری که اگرچه بسی دير ليکن سرانجام به ميان مردم راه پيدا می‌کند و آن هم توسط خود جمهوری اسلامی!





















Copyright: gooya.com 2016