سه شنبه 26 تیر 1386

نقد احکام و مواضع منفرد، بقای بينش ها و روش ها (بخش اول)، فرج سرکوهی

فرج سرکوهی
نقد گذشته در ذهنيت گرايش های مذهبی و ملی ايرانيان تا چه حد و تا کجا از نقد مواضع و احکام منفرد فراتر رفته و به نقد بينش، شيوه ها و مفاهيم اساسی برکشيده است؟ اين متن در دو بخش می کوشد تا با تحليل گفته های و نوشته های اخير دکتر عبدالکريم سروش و آقايان دکتر محمد ملکی، محمدعلی نجفی و دکتر صادق زيبا کلام در باب انقلاب فرهنگی دامنه و ژرفای نقد خطاها و اشتباهات نظری و عملی گذشته را در ذهنيت گرايش های مهمی از جامعه ايرانی بررسی کند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

بخش اول ــ دکتر سروش و ياوه گويان انجمن قلم بين المللی ــ گاوان شاخ می زنند و خران بار می برند.

درآمد
مصاحبه دکتر عبدالکريم سروش با روزنامه هم ميهن، در باره نقشی که او در «ستاد انقلاب فرهنگی» داشت، بحث در باره شيوه نقد و برخورد با گذشته و مباحثی چون انقلاب فرهنگی، تعطيل کردن اجباری مراکز آموزش عالی کشور، تصفيه بيش از ۷۰۰ استاد و صدها دانشجو و پليسی کردن فضای دانشگاه ها را زنده کرد و واکنش های گوناگونی برانگيخت.
بر آقای دکتر سروش و کسانی چون آقايان دکتر محمد ملکی ، دکتر صادق زيبا کلام و دکتر محمد علی نجفی و...، که به پاسخگوئی يا نقد گفته های او برخاستند، پوشيده نيست که هيچ جامعه و هيچ گرايش نظری و سياسی از خطاها و اشتباهات گذشته خود رها نمی شود مگر آن که کارنامه و تاريخ خود را بی پرده، صريح و روشن نقد کند و نقد گذشته، بی نقد باز هم بی پرده و صريح کارنامه فکری، سياسی، فرهنگی و اجتماعی ــ و نه شخصی ــ چهره هائی که بر تاريخ نقش زده اند ممکن نيست.
در ميان ما ايرانيان نقد گذشته، به ويژه در عرصه های سياست نظری و عملی، اغلب به نقد احکام و مواضع منفرد در قالب عبارت های کلی، انتزاعی، مبهم و تعبيرپذير و اغلب به صيغه مجهول محدود است و به نقد بينش ها و شيوه ها ، که زمينه ساز ذهنی احکام و مواضع بوده اند، فرا نمی رود و در نتيجه عقيم می ماند.
نقدی که در نظامی منطقی و همگن به نقد بينش ها و شيوه ها و مفاهيم اساسی فرا نرفته و در محدوده بررسی سطحی اين يا آن نظر يا موضع منفرد باقی بماند راه را بر تکرار خطا و اشتباه هموار کرده و اسارت در تاريخ و گذشته را زمينه سازی می کند. در سنت سياسی ما نقد صريح بينشی به صيغه معلوم پديده ندرت است و گاه که گرای ها يا کسانی به نقد گذشته خود می نشينند فهرستی از دلايل نظری و عملی و طرحی از موقعيت عينی و ذهنی را، که به زعم آنان مواضع نظری و عملی گذشته را ناگزير کرده است، بر نقد مبهم به صيغه مجهول می افزايند تا مواضع خود را بر بستر استلزامات موقعيت توجيه کنند.
تحول فکری و سياسی ، از آن دست که چهره هائی چون دکتر سروش و برخی مدعيان او در سه دهه اخير تجربه کرده اند، تحولی است ارجمند و مبارک و ارزنده. جنبش رفرميست های مذهبی ايران در سه دهه اخير، دست کم در دهه های ۶۰ و ۷۰، بی دکتر سروش تصور ناکردنی است. سروش در اين دو دهه موثرترين چهره نظری اين جنبش بود و بخت آن را داشت که ظهور و کارکرد نيک و بد برخی مفاهيم سياسی برآمده از شناخت شناسی خود را در عرصه سياست کلان به چشم ببيند. برخی مدعيان سروش نيز از استبداد توتاليتر چپ اسلامی يا راديکاليزم پوپوليستی تا «مردم سالاری دينی»، «ليبراليزم دينی»، «آزادی برای خودی ها» و.. تحول يافته اند. اين نيز تحولی خرد نيست. اما گفت و گوی دکتر سروش با هم ميهن و يادداشت بعدی او با عنوان «درستی و درشتی» در وب سايت «امروز»، چون بيش تر پاسخ هائی که در نقد او نوشته شد، خبر از آن داشت که در ذهنيت او و برخی مدعيان او، که با نگاهی انتقادی به گذشته خود می نگرند، نقد نظريات و مواضع سياسی ، اغلب، از نقد موارد مجرد و احکام منفرد فراتر نرفته و برخی بينش ها، که مواضع گذشته را به بار آوردند، همچنان بر جای مانده اند.
اين متن با تحليل گفته های و نوشته های اخير دکتر سروش و آقايان ملکی، نجفی و زيبا کلام در باب انقلاب فرهنگی می کوشد تا ژرفا و دامنه نقد را در ذهنيت اين گرايش ها بررسی کند و دريابد که نقد تا چه حد و تا کجا به نقد مواضع و احکام منفرد محدود مانده و از نقد بينش ها پرهيز کرده است.
پيش از تحليل متن ها از اين منظر اما پرداختن به ماجرای ساده تر هلسينکی، که دکتر سروش در نوشته خود با عنوان «درستی و درشتی» به آن گريز زده است، ضروری و ياری دهنده است. گريز دکتر سروش به اين ماجرا، در نگاه نخست، با موضوع اصلی چالش او، انقلاب فرهنگی، هيچ نسبتی ندارد اما روشن کردن ماجرائی که دکتر سروش با ابهام بسيار مطرح می کند، شيوه برخورد او با منتقدان و بقای برخی مفاهيم گذشته را نشان می دهد و از اين منظر با بحث اصلی نسبتی مستقيم برقرار می کند.
در بخش اول متن به اين ماجرا می پردازم و در بخش دوم بحث شناخت شناسی و تحليل متون دکتر سروش و مدعيان او را دنبال می کنم.

بخش اول ... ياوه گويان پن بين المللی

دکتر سروس در مصاحبه با روزنامه هم ميهن و نوشته بعدی خود با عنوان «درستی و درشتی» مدعی است که به رغم عضويت در ستاد انقلاب فرهنگی به فرمان آقای خمينی در تصفيه بيش از ۷۰۰ استاد و صدها دانشجو نقشی نداشته و روايت ديگران از نقش او مخدوش است. به اين ادعا نيز در بخش دوم اين متن خواهم پرداخت. در جائی از نوشته خود به ماجرای کنگره پن بين المللی در هلسينکی گزير می زند تا مدعای خود را با نقل روايتی از ماجرائی که اغلب مخاطبان از کم و کيف آن بی خبراند، مستند کند. از جزئيات نقش دکتر سروش در ستاد انقلاب فرهنگی بی خبرم اما از ماجرای هلسينکی به خوبی آگاهم. اگر روايت دکتر سروش از نقش او در ستاد انقلاب فرهنگی چون روايت او از ماجرای هلسينکی باشد حق را يک سره بايد به منتقدان او داد. اين قياس البته نادرست و مع الفارق است اما خود دکتر سروش با گريز به ماجرای هلسينکی زمينه آن را آماده کرده است.
دکتر سروش می نويسد:
«دريغا که اپوزيسيون داخل و خارج در يک جا به هم می‌رسند: در اخلاق افشاگری و انتقام‌گيری و بازجوصفتی و پرونده‌سازی و بهانه‌گيری برای حذف و طرد و تقبيح.
چند سال پيش که به دعوت انجمن قلم فنلاند به هلسينکی رفته بودم. در بدو ورود دريافتم که پاره‌ای از ياوه‌گويان با تبليغ باطل خود خاطر دعوت‌کنندگان را چنان مشوش کرده‌اند که از پذيرفتن من ابا دارند. خوشبختانه وزرات خارجه فنلاند قصه را به فراست دريافت و آن بی‌حرمتی را جبران کرد. از فنلاند که بازآمدم قطعه‌ای سرگشاده خطاب به آن هموطنان نوشتم و گفتم شما که هنوز کيسه‌ای ندوخته و قدرتی نيندوخته چنين شاخ می ‌زنيد، اگر شاخ برآوريد چه گستاخ می‌زنيد؟ حالا حکايت داخلی‌هاست. نمی ‌دانم از اين همه هياهو چه حاصلی می برند. مطلبی که به فرض محال و در عالم خيال، اگر اثبات شود هيچ چيز را تغيير نخواهد داد».
دکتر سروش فرض را بر اين گذاشته است که مخاطبان او از ماجرای هلسينکی بی خبراند و صغری و کبرای قضيه را نمی دانند و به اعتبار راوی خبر را باور می کنند. پيش بينی آقای دکتر سروش در برابر چند واقعيت روشن ذوب می شود. نخست اين واقعيت ها را می نويسم:

دکتر سروش در هلسينکی

انجمن P.E. N ،که در فارسی به انجمن قلم ترجمه شده است، مهم ترين و معتبرترين نهاد نويسندگان جهان، نهادی است غير دولتی و مستقل. ــ دليل آن که آقای دکتر سروش چماق قدرت سياسی «وزارت خارجه فنلاند» را به رخ نهادی فرهنگی چون پن می کشد کمی بعد معلوم خواهد شدــ .
کنگره سالانه پن بين المللی هر سال در يکی از کشورهای عضو برگزار می شود. مهم ترين نشست کنگره، اجلاس سالانه مجمع عمومی است. در اين اجلاس فقط نمايندگان منتخب و رسمی شعب پن در سرتاسر جهان، ــ از هر پن دو نماينده با يک حق رای ــ حق حضور دارند. اين اجلاس به مسائل و مباحثی چون نقد و بررسی گزارش سالانه کميته های مختلف پن، انتخاب هيات رئيسه، طرح و تصويب قطعنامه ها و ... می پردازد و حتا بر خبرنگاران بسته است. دو روز پيش از اين اجلاس نهادهائی چون کميته های «حمايت از نويسندگان در بند و تحت تعقيب»، «حمايت از نويسندگان تبعيدی» ، «صلح» و «زنان» در نشست های خود برنامه های سالانه خود را بررسی و تدوين می کنند. حضور در اين نشست ها نيز به نمايندگان منتخب و رسمی شعب پن محدود است. در روزهای برگزاری کنگره نشست های شعر و داستان خوانی، ميزگرد و سخن رانی های ادبی و فرهنگی نيز برگزار می شود. اين نسشت ها باز و عمومی است.
تا همين جا روشن است که برای شرکت در مجمع عمومی و ديگر جلسه های رسمی کنگره سالانه پن بايد عضو رسمی و نماينده منتخب يکی از شعبه های پن بود. شعب پن در بيش از ۱۲۰ کشور جهان، که از حق حضور و فعاليت آزاد برخورداراند و با امضای منشور پن و تصويب مجمع عمومی به عضويت پن بين المللی درآمده اند،نمايندگان منتخب خود را به گنگره سالانه اعزام می کنند. اعضای برخی شعبه های پن، که با پسوند درتبعيد مشخص می شوند، برخی نويسندگان تبعيدی کشورهائی را در بر می گيرند که استبداد راه حضور و فعاليت آزاد پن را در سرزمين اشان بسته است.
پن در ايران شعبه ندارد. «کانون نويسندگان ايران»، معتبرترين نهاد نويسندگان ايران در ۵ دهه اخير، از حق حضور و فعاليت آزاد برخوردار نيست، ثبت نشده و جمهوری اسلامی حتا از برگزاری اجلاس سالانه آن جلوگيری می کند. بازداشت، شکنجه و قتل اعضای فعال اين کانون نيز حکايتی است مکرر و زخمی است خون چکان و مزمن. کانون نويسندگان ايران، که در پن بين المللی و ديگر نهادهای معبتر جهانی به عنوان نهاد نويسندگان مستقل ايران شناخته شده است، با سرکوب همه جانيه جمهوری اسلامی رو در رو بوده و هست.
برخی نويسندگان ايرانی خارج از کشور در دو نهاد «کانون نويسندگان در تبعيد» و «پن ايران درتبعيد» عضويت دارند. پن ايران درتبعيد به عنوان يکی از اعضای پن بين المللی نمايندگانی را به گنگره سالانه اعزام می کند. من در ايران از اعضای فعال کانون نويسندگان بودم اما از عضويت در و همکاری با «کانون نويسندگان در تبعيد» و «پن ايران در تيعيد» پرهيز کرده ام.

پن جعلی و دولت ساخته

چند سال پيش کنگره سالانه پن در هلسينکی برگزار شد. من که چند ماهی بود از زندان رها و از کشور خارج شده بودم، از سخن رانان اجلاس افتتاحيه مجمع عمومی کنگره پن بين المللی در هلسينکی بودم و به عنوان عضو هيات نمايندگی پن آلمان و مشاور کميته های حمايت از نويسندگان زندانی و در تبعيد پن بين المللی در اين کنگره شرکت داشته و برای تهيه برخی گزارش ها و تدارک برخی از نشست ها يکی دو روز زودتر به هلسينکی رفته بودم.
پن فنلاند، ميزبان کنگره، به روال هر سال برنامه های کنگره و نام نمايندگان و شرکت کنندگان را در کتابی چاپ کرده بود. در اين کتاب و در بخش نمايندگان و شرکت کنندگان با حيرت خواندم : « پن ايران. عبدالکريم سروش». .
اين ۴ واژه به ظاهر بی خطر در سند رسمی پن بين المللی، که به رسانه ها نيز عرضه می شد، به معنای آن بود که :
۱ ـ نهادی با نام و مشخصات و منشور پن در ايران فعال و آزاد است،
۲ ــ پن ايران، و نه کانون نويسندگان يا هر نهاد ديگری، نهاد نويسندگان ايرانی است،
۳ ــ پن ايران از حق تشکيل جلسه، انتخاب و اعزام نماينده منتخب خود به کنگره های بين المللی برخوردار است،
معنای پيام روشن بود. در جمهوری اسلامی، بر خلاف تبليغات مخالفان و منتقدان آن، دموکراسی و آزادی و به ويژه آزادی کلام و قلم و بيان و نهادها در حدی است که پن در آن از حق حضور و فعاليت آزاد برخوردار است.
حتا اگر نهادی با نام و مشخصات و منشور پن ايران وجود داشت، که نداشت، حضور نماينده يا يکی از اعضای آن در اجلاس مجمع عمومی و ديگر نسشت های رسمی پن بين المللی با اساسنامه پن مغايرت داشت. عضويت پن هر زبان يا کشور در پن بين المللی مشروط به طرح تقاضای عضويت در اجلاس مجمع عمومی و تصويب آن است. هيچ سابقه ائی از چنين تقاضا و تصويبی در پن نبود. حضور ناگهانی و بدون سابقه پن ايران نمايندگان همه کشورها را شگفت زده کرده و پرسش ها برانگيخته بود.
بدان روزگار آقای خاتمی در نخستين سال های رياست جمهوری خود، در داخل کشور وعده مردم سالاری دينی می داد و در خارج از کشور می کوشيد تا در رسانه ها، مجامع معتبر بين المللی و افکار عمومی تصويری مثبت از دولت جمهوری اسلامی توليد کند. جمهوری اسلامی به گسترس روابط با اروپا نيازمند بود و تبليغ می شد که ايران با آقای خاتمی به دموکراسی نزديک می شود. دکتر سروش از آقای خاتمی حمايت می کرد اما برای نويسندگان مستقل ايران در هنوز بر همان پاشنه می چرخيد. سانسور، کمی معتدل تر، ادامه داشت، داغ قتل همکارانی چون سيرجانی، ميرعلائی و غفاری زنده بود، من و برخی ديگر از فعالان کانون، پس از تحمل فشارهای بسيار که تا طرح و اجرای توطئه قتل فردی و جمعی ما پيش رفته بود، به تبعيد رانده شده بوديم، کانون نويسندگان همچنان با سرکوب رو به رو بود و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در تدارک قتل های معروف به زنجيره ائی. پوينده و مختاری، از فعال ترين و موثرترين اعضای کانون را چندی بعد در ماجرای قتل های زنجيره ائی به قتل رساندند.
ذکر نام پن ايران در سند رسمی کنگره و نام دکتر سروش به عنوان نماينده منتخب يا عضو آن، مرا شگفت زده کرد. گمان کردم که اشتباهی رخ داده است و دکتر سروش به احتمال برای شرکت در نشست های جنبی کنگره چون سخن رانی و ميزگرد دعوت شده است. اما چنين نبود. نام دکتر سروش نه در ميان ميهمانان پن بين المللی بود و نه در ميان سخن رانان يا شرکت کنندگان در ميزگردها و نسشت های داستان و شعر خوانی. نام دکتر سروش در بخش هيات های نمايندگی شعبه های پن درج شده بود. « پن ايران. عبدالکريم سروش». نه يک کلمه کم نه يک کلمه زياد.
تلاش جمهوری اسلامی برای جا انداختن «نهادهای موازی خودی» ـ نهادهای به ظاهر مستقل اما در واقع وابسته به دستگاه های پليسی يا جناح های حکومتی و قابل کنترل ــ در همه عرصه ها در داخل و خارج از کشور پديده ائی است آشنا. در عرصه فرهنگی نيز جمهوری اسلامی بارها تلاش کرده و می کند تا کانون نويسندگان را در داخل و خارج از کشور، و به ويژه در رسانه ها و در مجامع بين المللی، بی اعتبار و نهادی «خودی» را جايگزين آن کند. تلاش برای جلب برخی نويسندگان به اردوی جناح های حکومتی، تشويق برخی ديگر به حمايت آشکار از برخی سياست مردان ، تاسيس کانون نويسندگان مسلمان و.. اقداماتی ناکام از اين دست است. چند سال بعد از شکست در کنگره هلسينکی «انجمن قلم نويسندگان مسلمان» را هم راه انداختند که به شکايت رسمی پن بين المللی به دادگاه ها منجر شد. نام و آرم پن ثبت شده و تنها پس از تصويب مجمع عمومی می توان اين نام را بر خود نهاد.
به دوران پهلوی دوم نيز گروهی از نويسندگان نزديک به دربار انجمن قلم راه انداختند. کسانی را به دفتر پن بين المللی در لندن فرستادند. به آن ها گفته شد که عضويت آنان بايد به تصويب مجمع عمومی برسد. فرستادگان ايرانی پيش نهاد کردند که يکی از نشست های پن در تهران برگزار شود و دولت ايران همه هزينه ها را بپردازد مشروط بدان که خانم فرح پهلوی اجلاس را افتتاح کند. پيش نهاد و برخورد اشان چندان از فرهنگ دور بود که در همان ملاقات اول عذر اشان را خواسته بودند.
به دوران رياست جمهوری آقای خاتمی زمينه مساعدی تری برای جذب برخی روشنفکران مستقل به نهادهای وابسته به يکی از جناح های حکومتی فراهم شد و نهادهائی چند که رهبری آن ها را «خودی ها» بر عهده داشتند در عرصه مطبوعات و فرهنگ توليد شدند. تلاش دولت و هواداران آقای خاتمی برای دمکراتيک جلوه دادن جمهوری اسلامی نيز شدت گرفته بود.
توليد پن، به نيابت و قيموميت خودخوانده نويسندگان ايران و تلاش برای جا انداختن نهادی جعلی به جای نهاد مستقل و واقعی اهل قلم دور از انتظار نبود هرچند جز ناکامی نصيبی برای دولت جمهوری اسلامی نداشت. با اين بازی ها آشنا بودم اما شرکت دکتر عبدالکريم سروش، در بازی های سياسی ــ پليسی از اين دست برای من باور کردنی نبود. شان و مرتبت فرهنگی دکترعبدالکريم سروش از منظر من فراتر از آن بود که در طرح و توطئه جا انداختن نهادی موازی نقشی چنين حقير را بر عهده گيرد و خود را نماينده منتخب يا عضو نهادی جعلی وانمود کند. دکتر سروش از سرکوب کانون نويسندگان با خبر و خود آماج هجوم و سرکوب بنيادگرايان بود. در چهارچوب های عقيدتی خود از نويسندگان غير مذهبی نيز دفاع می کرد، ــ به دورانی که در بند بودم مجله های کيان و ايران فردای مهندس سحابی بيش از هر نشريه ديگری در ايران ، تا آن جا که فضای به شدت بسته آن روزگار رخصت می داد، از من و ديگر نويسندگان سرکوب شده حمايت کردند. دکتر سروش در موضع گيری کيان نقشی مهم داشت.
دکتر سروش بدان روزگار به عنوان مهم ترين متفکر رفرميست های مذهبی در اوج کاميابی بود. شاگردان او، نزديک ترين ياران آقای خاتمی، بخش مهمی از قدرت را به چنگ آورده بودند، برخی از مهم ترين مفاهيم سياسی رفرميست های مذهبی از بستر نظريات او در عرصه شناخت شناسی و نقد سنت برخاسته بود، پيروزی آقای خاتمی و اميد دولت های اروپائی به اصلاح حکومت ايران در چارچوب مذهبی و ضدآمريکائی ، توجه رسانه ها و محافل آکادميک را به دکتر سروش، نظريه پردازی که در آن تحول نقشی مهم و کارساز داشت، جلب کرده بود. دکتر سروش را نيازی به شرکت در بازی نهادهای موازی نبود.
آقای خاتمی کسب حمايت نهادهای مهم بين المللی را هدف گرفته بود، رفرميست های مذهبی در عرصه مطبوعات و کتاب به حد بالائی از آزادی دست يافته بودند و می کوشيدند تا سانسور نويسندگان غير مذهبی و مستقل را بپوشانند مبادا که تصوير آقای خاتمی خدشه دار شود. اين ها همه بود اما حمايت دکتر سروش از آقای خاتمی تا آن حد نبود که شان و مرتبت فرهنگی و حرمت و عزت سياسی خود را ناديده بگيرد و خود را به مهره ائی تقليل دهد که با معرفی خود به عنوان نماينده يا عضو نهادی جعلی در توطئه عليه نويسندگان ايرانی فعالانه شرکت کند.
با اين همه در سند رسمی که به رسانه ها نيز ارائه می شد، در بخش هيات های نمانيدگی و شرکت کنندگان رسمی نوشته بودند:« پن ايران. عبدالکريم سروش».
من، چون ديگر شرکت کنندگان، نمی توانستم در مقابل اين دروغ که بر سرکوب نويسندگان ايران پرده می کشيد، سکوت کنم. دو روزی مانده به افتتاح اجلاس و آمدن دکتر سروش در يکی از جلسه های تدارکاتی با رئيس پن ميزبان، پن فنلاند، حرف زدم و ماجرا پرسيدم. علاوه بر من و پن آلمان نمايندگان چند شعبه ديگر پن از جمله پن سوئد ، دانمارک، فرانسه، ايتاليا، اتريش و.. نيز پی گير مساله بودند چرا که ذکر نام پن ايران در اسناد کنگره با اساسنامه پن مغاير بود. پن ايران وجود نداشت. نهادی بدين نام و نشان اگر وجود داشت بايد که تقاضای عضويت خود را در اجلاس مجمع عمومی مطرح می کرد و تنها پس از تصويب تقاضا می توانست نمايندگانی به کنگره اعزام کند. اعتراض شعب گوناگون پن به تشکيل جلسه رسيدگی منجر شد. اعضای چند هيات نمايندگی، از جمله من از پن آلمان، عضو جلسه بوديم.
رئيس پن فنلاند در جلسه رسيدگی اعلام کرد که دکتر سروش را به توصيه وزارت خارجه فنلاند دعوت کرده است و هزينه سفر او را وزارت خارجه فنلاند تامين کرده است. اضافه کرد که وزارت خارجه فنلاند به او گزارش داده است که در ايران شعبه ائی از پن فعال و دکتر سروش نماينده منتخب آن است و وزارت خارجه برای گسترش روابط فرهنگی بين دو کشور هزنيه سفر او را می پردازد.
جلسه رسيدگی توفانی شد و انتقاد از رئيس پن فنلاند بالا گرفت. دخالت وزارت خارجه يک کشور در برنامه های نهادی فرهنگی و مستقل چون پن خشم همه را برانگيخت. رئيس پن فنلاند به دليل باورکردن گزارش وزارت خارجه و ذکر نام پن ايران در اسناد رسمی و پايمال کردن اساسنامه پن سرزنش شد. انتقادها را پذيرفت. عذر خواست و قول داد که نام پن ايران و نماينده آن را از اسناد حذف کند. قرار شد نماينده ائی از وزارت خارجه فنلاند به جلسه رسيدگی احضار شود.
مقامات سياسی فنلاند از بازتاب ماجرا در مطبوعات و واکنش افکار عمومی هراس داشتند. روز بعد معاون يکی از وزارت خانه ها به جلسه رسيدگی آمد تا فضا را آرام کند. توضيح داد که در سفر هيات نمايندگی دولت فنلاند ، رئيس جمهور ايران يا رئيس دفتر اوــ درست يادم نيست ــ به يکی از وزرای فنلاندی پيش نهاد می کند که برای گسترش روابط فرهنگی بين دو کشور پن ايران را نيز به کنگره دعوت کنند. طرف ايرانی اصرار می کند که بهتر است به جای «کسی که تازه از زندان آزاد شده و عليه جمهوری اسلامی سخن خواهد گفت»، نماينده پن ايران در جلسه حضور يابد. رئيس جمهور ايران يا رئيس دفتر او آقای سروش را به عنوان نماينده پن ايران معرفی و از سوی دکتر سروش آمادگی و اشتياق او را به سفر اعلام می کنند. وزارت خارجه فنلاند به پن فنلاند توصيه می کند که نماينده پن ايران را نيز به کنگره دعوت کنند. توضيحات معاون وزير فضا را ملتهب تر کرد و بر انتقادها و ناخوشنودی ها افزود.
دولت ايران و فنلاند به انگيزه های سياسی و اقتصادی کوشيده بودند تا نهادی جعلی را به پن بين المللی قالب کنند. همه می دانستند که پن در ايران اجازه فعاليت ندارد، که کانون نويسندگان ايران با سرکوب رو به رو است، که دولت های اروپائی پيروزی آقای خاتمی در انتخابات را به فال نيک گرفته اند تا روابط اقتصادی خود را با جمهوری اسلامی گسترش داده و جای پای انحصاری خود را در ايران، در مقابل آمريکا، روسيه و چين، محکم تر کنند، که سياست می کوشد تا از فرهنگ سوء استفاده کند و... استقلال پن از سياست، رعايت اساسنامه پن، حذف نهادی جعلی و نپذيرفتن دروغی بزرگ چون حضور و فعاليت آزاد نهادی به نام پن در ايران و... جلسه رسيدگی را بر آن داشت که دخالت وزارت خارجه فنلاند در امور پن و تن دادن رئس پن فنلاند به اين دخالت را محکوم و نام پن ايران را از اسناد رسمی حذف کند.
تا اين جا نه من و نه هيچ کس ديگری سخنی در باره شخص دکتر سروش و گذشته او نگفت. نيازی هم نبود. مهم نبود چه کسی خود را نماينده نهادی جعلی معرفی کرده يا چه کسی، آگاه يا ناآگاه، به سهو يا به عمد، دانسته يا نادانسته، به عنوان نماينده نهادی جعلی معرفی شده است. دکتر سروش در برخی رسانه های غير ايرانی، در همه محافل آکادميک اسلام شناسی، در ميان همه غير ايرانيانی که مسائل ايران را دنبال می کند، شهرت بسيار دارد اما در ميان نويسندگان جهان متاسفانه چهره ائی است ناشناخته. بحث هم ارتباطی با شخص دکتر سروس يا آثار و عقايد و گذشته او نداشت. پن درايران وجود نداشت، عضويت پن جعلی در مجمع عمومی مطرح و تصويب نشده بود، چنين نهادی طبق اساسنامه نمی توانست نماينده يا عضو خود را به کنگره اعزام کند. راه سوء استفاده دولت های فنلاند و ايران از کنگره پن بين المللی بايد که بسته می شد و شد.
در ميانه گقت و گوها نمايندگان «پن ايران درتبعيد» نيز از ماجرا با خبر شدند، زبان به اعتراض گشودند و از جمله اعلاميه ائی نوشتند و در ميان شرکت کنندگان توزيع کردند. در اين اعلاميه با اشاره به جعلی بودن پن ايران و سرکوب نويسندگان ايرانی و.. دکتر سروش را از کسانی معرفی کرده بودند که با عضويت درستاد انقلاب فرهنگی در تصفيه استادان و دانشجويان نقش داشته است.
گذشته دکتر سروش اما هيچ نقشی در تصميم گيری ها نداشت. مساله اصلی آن بود که نام نهادی جعلی را حذف، با سوء استفاده دولت های فنلاند و ايران مقابله و از اقدامی ضد اساسنامه جلوگيری کنند. در جلسه های رسيدگی نظر من اين بود که دکتر سروش، چون هر کس ديگری می تواند و حق دارد که در جلسه های غير رسمی، باز و عمومی کنگره پن ــ ميزگرد، داستان و شعر خوانی، سخن رانی و... به عنوان يک نويسنده شرکت کند. شرکت در اجلاس های رسمی و منحصر به نمايندگان البته منتفی و مخالف اساسنامه است. نام نهاد جعلی پن ايران نيز بايد از اسناد رسمی حذف می شد . چند روز بعد که موضوع علنی شد در مصاحبه با بخش فارسی بی بی سی نيز همين ها را گفتم.
تا آن وقت هيچ کس دکتر سروش را نديده بود. او در هتل شرکت کنندگان و نويسندگان و ميهمان کنگره اقامت نداشت. ما از تلفن و آدرس او خبر نداشتيم. قرار شد رئيس پن فنلاند، ماجرا را به او خبر دهد. شنيدم که دکتر سروش در روز افتتاحيه برای شرکت در اجلاس مجمع عمومی با اتوموبيل سفارت به محل اجلاس آمده است. ماجرا را به او خبر می دهند و پيش نهاد می کنند که اگر خواست، نه در جلسه های رسمی و به عنوان نماينده منتخب پن ايران، که در جلسه های باز و عمومی به عنوان يک نويسنده، شرکت کند. نمی پذيرد و باز می گردد.
آن چه آمد نه تحليل است و نه برداشت. واقعيت هايی روش است که در نشريات پن و نشريات ديگر نيز به همين روال ثبت شده است.

جائی که اپوزيسيون داخل و خارج به هم نمی رسند اما....

دکتر سروش می نويسد :
«دريغا که اپوزيسيون داخل و خارج در يک جا به هم می‌رسند: در اخلاق افشاگری و انتقام‌گيری و بازجوصفتی و پرونده‌سازی و بهانه‌گيری برای حذف و طرد و تقبيح.
چند سال پيش که به دعوت انجمن قلم فنلاند به هلسينکی رفته بودم. در بدو ورود دريافتم که پاره‌ای از ياوه‌گويان با تبليغ باطل خود خاطر دعوت‌کنندگان را چنان مشوش کرده‌اند که از پذيرفتن من ابا دارند. خوشبختانه وزرات خارجه فنلاند قصه را به فراست دريافت و آن بی‌حرمتی را جبران کرد.»
۱ ــ «اپوزيسيون داخل و خارج» درهلسينکی نبودند تا به هم برسند. من، آقای باغانی ، شاعری ايرانی و مقيم فنلاند که عضو پن آن ديار بود و دو نماينده پن ايران در تبعيد تنها ايرانيان آن کنگره بوديم.
۲ ــ در جلسه رسيدگی و ديگر مذاکرات خبری از «افشاگری و انتقام‌گيری و بازجوصفتی و پرونده‌سازی و بهانه‌گيری برای حذف و طرد و تقبيح» و نشانی از «تبليغات باطل پاره‌ای از ياوه‌گويان» عليه دکتر سروش نبود. در جلسه رسيدگی هيچ نکته ائی در باره شخصيت دکتر سروش مطرح نشد. در کنگره نيز جز من و سه ايرانی ديگر هيچ کس او را نمی شناخت. شخصيت دکتر سروش هيچ ارتباطی با اصل مساله نداشت. مساله ساده و روشن بود: دولت جمهوری اسلامی و دولت فنلاند، با بهره گيری از ناآگاهی يا خطای پن فنلاند، بر آن بودند تا نهادی جعلی را به نام پن ايران به پن بين المللی، رسانه ها و افکار عمومی قالب و با پوشاندن سانسور و سرکوب نويسندگان ايرانی و نهاد مستقل آنان چهره آقای خاتمی و جمهوری اسلامی را با رنگ خوشايند مدافع آزادی بيان تزئين کنند.

ياوه گويان مفتری

نظر من ، آقای باغانی از پن فنلاند، نظر جلسه رسيدگی که من عضو آن بودم اين بود که نام نهاد جعلی پن ايران از اسناد رسمی حذف شود، به آقای دکتر سروش پيش نهاد شود که نه چون عضو و نماينده نهادی که وجود خارجی نداشت، که چون يک نويسنده آزاد در نسشت های غير رسمی شرکت کند. اين برخورد را می توان «افشاگری و انتقام‌گيری و بازجوصفتی و پرونده‌سازی و بهانه‌گيری برای حذف و طرد و تقبيح» و نشانی از «تبليغات باطل پاره‌ای از ياوه‌گويان» توصيف کرد؟ خشم و رنجش آقای دکتر سروش فهميدنی است. حذف نام پن ايران از اسناد رسمی، ممانعت از شرکت ايشان در اجلاس مجمع عمومی، که طبق اساسنامه به اعضای هيات های نمايندگی منتخب شعب پن محدود است و حتا خبرنگاران به آن راه ندارند، بر ايشان گران آمده است. اما پن ايران وجود خارجی نداشت و دروغی آشکار بود، دکتر سروش نماينده منتخب يا عضو پن دولت ساخته نبود. شرکت ايشان در اجلاس مجمع عمومی نه فقط به معنای به رسميت شناختن نهادی بود که وجود خارجی نداشت که نشانه ائی بود از ناديده گرفتن سانسور و سرکوب نويسندگان ايران، از جمله خود دکتر سروش. اين مواضع هيچ ارتباطی با شخص و گذشته دکتر سروش نداشت.
پن ايران در تبعيد در اعلاميه اعتراضی خود به نقش دکتر سروش در انقلاب فرهنگی نيز اشاره کرده بود. من عضو اين پن نيستم و در نوشتن آن اعلاميه نقشی نداشتم اما اشاره اين اعلاميه به نقش دکتر سروش را در ستاد انقلاب فرهنگی می فهمم. اين اشاره به يکی از مهم ترين سنت های برخی شعب پن، از جمله پن آلمان، بر می گردد که بر اساس آن متقاضيان عضويت در پن، در صورت همکاری آزادانه با پليس امنيتی و دستگاه های سانسور يا شرکت آزادانه در حذف فرهنگی دولت ها، بايد که آشکارا و در علن از خود انتقاد کنند چرا که کارنامه ائی از اين دست با منشور پن مغايرت دارد.
عضويت دکتر سروش در ستاد انقلاب فرهنگی، چون آثار درخشان او، بخشی است از کارنامه فرهنگی، سياسی و اجتماعی او. بر چه منطقی می توان کسی را که به اين عضويت اشاره می کند به القابی چون «ياوه‌گو» مفتخر و با صفاتی چون «افشاگری و انتقام‌گيری و بازجوصفتی و پرونده‌سازی و بهانه‌گيری برای حذف و طرد و تقبيح و تبليغات باطل» به رگبار بست؟
چنين برخوردی با منتقدان از بينشی حکايت نمی کند که خود را در هر زمان و مکانی «حامل حقيقت مطلق و تنها صراط مستقيم» می پنداشت ؟ نقد گذشته بی نقد کارنامه سياسی، فرهنگی و اجتماعی ــ و البته نه شخصی ــ کسانی که بر تاريخ نقش زده اند ممکن است؟ احترام من به آقای دکتر سروش چندان است که انگيزه هر جدلی را در من می کشد. کسی که نوشته های مرا در گذشته دنبال کرده باشد می داند که همواره، در ايران و در خارج از ايران، از دکتر سروش با احترام تجليل کرده ام. اما پرسيدنی است که عضويت دکتر سروش در ستاد انقلاب فرهنگی «ياوه» است يا وجود پن ايران و نمانيدگی يا عضويت دکتر سروش در آن پن جعلی؟ «افشاگری و انتقام‌گيری و بازجوصفتی و پرونده‌سازی و بهانه‌گيری برای حذف و طرد و تقبيح» مناسب کسانی است که جعلی بودن پن ايران را آشکار کردند يا مناسب کسی که با طرح مبهم ماجرا با منتقدان خود تسويه حساب کرده و منتقدان بعدی خود را می ترساند؟
نويسندگان ايران حق دارند پن يا هر نهاد ديگری تاسيس کنند اما هيچ دولتی ، حتا دولت برخاسته از جنبش رفرميست های مذهبی و مورد حمايت آقای دکتر سروش ، محق نيست تا حق نويسندگان ايران را غصب کرده، قيموميت خود خوانده نويسندگان ايرانی را بر عهده گرفته و به نام آنان نهادی جعلی را در کنگره ائی بين المللی قالب کند حتا اگر متفکر محترمی چون دکتر سروش در اين ماجرا، خواسته يا ناخواسته، آگاه يا ناآگاه ، به عمد يا به سهو، فروش کالای قلب را بر عهده گرفته باشد.

گاوان شاخ می زنند و خران بار می برند.

دکتر سروش می نويسد :
«از فنلاند که بازآمدم قطعه‌ای سرگشاده خطاب به آن هموطنان نوشتم و گفتم شما که هنوز کيسه‌ای ندوخته و قدرتی نيندوخته چنين شاخ می ‌زنيد، اگر شاخ برآوريد چه گستاخ می‌زنيد؟
متاسفانه «قطعه» دکتر سروش را نخوانده ام و نيافتم. در چند سالی که از ماجرا می گذرد دکتر سروش همواره با هجوم بنيادگرايان سنتی رو در رو بوده است. روا نمی داشتم که با طرح ماجرای هلسينکی بر دشواری های او بيافزايم و می ترسيدم که طرح مساله به سود مخالفان مستبد او تمام شود. توطئه دو دولت ايران و فنلاند نيز خنثا شده بود انگيزه ائی برای طرح مساله نداشتم.
قطعه دکتر سروش را نخوانده ام و نمی دانم «کيسه دوختن و قدرتی اندوختن و شاخ زدن» را به چه کسانی اطلاق کرده است. دليل جلوگيری از شرکت دکتر سروش دراجلاس مجمع عمومی پن بين المللی اين بود که فقط نمايندگان منتخب شعبه های به رسميت شاخته پن حق شرکت در اين نشست را دارند و عنوان دولت ساخته پن ايران جعل آشکار بود. اگر اين «شاخ زدن، کيسه دوختن و قدرت اندوختن» است خوشا به روزگار آقای دکتر سروش که شاخ نمی زنند و با قدرت مسلط ، آن هم با قدرتی مستبد چون آقای خمينی که به گفته خود ايشان فرمان عضويت اشان را در ستاد انقلاب فرهنگی صادر کرد و با نظامی که دست تا مرفق به خون آلوده آن در تاريخ استبداد کم نظير است، هيچ رابطه و نسبتی نداشته اند.
گاوان شاخ می زنند و خران بار می برند. با اين همه هنوز هم بر آنم که دکتر سروش در ماجرای هلسينکی ناآگاه و ناخواسته به دام دولت مورد حمايت خود، دولت آقای خاتمی، افتاد. دولت جمهوری اسلامی در متن پروژه جا انداختن نهادهای موازی و خودی و منزوی کردن روشنفکران غير خودی در مجامع بين المللی طرح جعل پن ايران و ضرروت حضور نمانيده آن به جای «کسی که تازه از زندان آزاد شده و عليه جمهوری اسلامی سخن خواهد گفت » را تدوين کرد. طرح ناشيانه بود و خنثا شد. به گمان من دکتر سروش از کنه ماجرا خبر نداشت. ناآگاهانه سفر را پذيرفته بود بی آن که بداند يا بپرسد چرا، بر چه پس زمينه ائی، با چه عنوانی و به کجا سفر می کند. دلايل خود را پيش از اين بر شمردم: شان و مرتبت بالای فرهنگی دکتر سروش، بی نيازی او از شرکت در توطئه دو دولت و.. اگر برخورد پن بين المللی بر دکتر سروش گران آمده است، اگر رنجيده و به خشم آمده است خود را بايد ملامت کند و دوستان آن دوران خود را در دولت آقای خاتمی که او را به اين دام انداختند.
....اما دکتر سروش و وزارت خارجه به هم می رسند
دکتر سروش می نويسد:
«خوشبختانه وزرات خارجه فنلاند قصه را به فراست دريافت و آن بی‌حرمتی را جبران کرد.»
دکتر سروش به گفته خود به «دعوت پن فنلاند» ـــ نهادی فرهنگی و غير دولتی ــ «برای شرکت در جلسه پن بين المللی» ــ باز هم نهادی فرهنگی و غير دولتی ــ به هلسينکی سفر می کند «از پذيرفتن من ابا داشتند و وزارت خارجه فنلاند ... آن بی‌حرمتی را جبران کرد.»

چماق قدرت سياسی عليه فرهنگ

استقلال روشنفکر از قدرت سياسی و دولت ها لزوما به معنای مخالفت او با قدرت سياسی مستقر نيست اما شاخصه ائی است معتبر که خلاقيت آزاد و استقلال تفکر را زمينه ساز می شود. وابستگی و همکاری با دولت های استبدادی اما می تواند به قاتل خلاقيت فکری و تفکر مستقل بدل شود. دکتر سروش که چماق وزارت خارجه فنلاند را بلند می کند تا بر سر پن بين المللی و پن فنلاند بکوبد به زيان خود شهادت می دهد.
خواننده هشيار متن دکتر سروش از خود خواهد پرسيد اگر پن فنلاند دعوت کننده بود، اگر جلسه، جلسه پن بين المللی بود، وزارت خارخه فنلاند در اين ميانه چه می کرد و چرا و به چه دليلی و چگونه بی حرمتی به دکتر سروش را جبران کرد؟
متن نويسنده را می نويساند. چهره پر رنگ دولت ها و رد پای سياست و روابط متقابل جمهوری اسلامی و دولت فنلاند و ارتباط پن جعلی ايران و دکتر سروش با دولت ايران از خلال سطر ها و نانوشته ها و سفيدی های متن دکتر سروش ظهور می کنند. دکتر سروش و خواننده هشيار متن او می دانند که وزارت خارجه فنلاند به حتم شيفته آراء و آثار دکتر سروش نبوده و نيست. «دريافتن قصه به فراست» هم تعارفی ديپلماتيک بيش نيست. وزارت خارجه فنلاند منافع سياسی و اقتصادی دولت متبوع خود را در چارچوب روابط بين دولت ها دنبال می کند. دکتر سروش و خوانده هشيار متن او می دانند که روشنفکر مستقل شکايت پن بين المللی به وزارت خارجه فنلاند نمی برد و پای سياست و ديپلمات ها را به مسائل فرهنگی باز نمی کند. دکتر سروش و خواننده هشيار متن او می دانند که حضور ناگهانی وزارت خارجه فنلاند در متن دکتر سروش نشانه ائی است از کاسه زير نيم کاسه. متن نويسنده را افشاء می کند.
اشاره دکتر سروش به وزارت خارجه فنلاند اما می تواند از بقای بينشی حکايت کند که روشنفکر را برده يا وابسته به قدرت می خواست، تفکر را در چارچوب يا در خدمت ايدئولوژی ها و مکتب ها تعريف می کرد، از دانشگاه اسلامی سخن می گفت، از روشنفکر دينی، آزادی خودی ها و حذف غير خودی ها، از زندانی کردن انديشه و تفکر و خلاقيت در قاب بسته مکتب ها هواداری می کرد و به يک صراط مستقيم و به يک برداشت درست معتقد بود که همه حققيت را در انحصار خود داشت؟.
به بحث جدی تر بقای بينش های گذشته در متن دکتر سروش و منتقدان او در بخش دوم اين نوشته باز خواهم گشت.

در همين زمينه:
[درستی و درشتی، باز هم درباره انقلاب فرهنگی، عبدالکريم سروش، اعتماد ملی]
[پاسخ محمد ملکی به عبدالکريم سروش]
[نامه سرگشاده جمعی از اعضای سابق و فعلی دفتر تحکيم وحدت خطاب به عبدالکريم سروش]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'نقد احکام و مواضع منفرد، بقای بينش ها و روش ها (بخش اول)، فرج سرکوهی' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016