چهارشنبه 30 شهریور 1384

فاجعه جنگ هشت ساله ایران و عراق فراموش شدنی نیست (2)، حميد احمدي

در هر حال، در همان ماههاي نخست بعد از انقلاب با اعدام از جمله كساني حتي با درجات پايين نظامي چون گروهبان ارتش و يا پاسبان، زمينة رواني برای ایجاد فضای رعب و وحشت در ارتش را برقرار کردند. در هر واحد نظامي حتي در سطح يك گردان مستقل، يك آخوند به نام نماينده امام در آن واحد نظامي دفتري دایر نمود و حضور پيدا كرد و بعد از مدت كوتاهي تحت نام «مديريت سياسي - عقيدتي» كه يك آخوند در رأس آن بود، جنبه سازمان - از ستاد کل ارتش تا رده هاي پاييني واحدهای نیروهای سه گانه ارتش - پیدا کرد. این شیوه تا حدودی الگوبرداری از ایجاد تشکیلات «کمیساریای نظامی» کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی که بعد از انقلاب اکتبر در دوران شکل دهی ارتش سرخ ایجاد شده بود. تشکیلات مدیریت عقیدتی - سیاسی را هم حزب جمهوری اسلامی سازماندهی کرد.
با ايجاد رعب و وحشت در ارتش در همان ماههاي اول بعد از انقلاب، چنانچه فرمانده يك واحد نظامي مأموريت يا دستور اجراي كاري را در سلسله مراتب نظامي صادر مي كرد، پرسنل نظامي دريافت كننده آن امريه،اجراي آن را منوط مي كرد به دريافت امريه كتبي از آخوندي كه به عنوان نماينده امام در آن واحد نظامي بود. استدلال پرسنل نظامی اين بوده چه تضميني وجود دارد كه در صورت اجراي دستور فرمانده نظامي واحد مربوطه با مخاطراتی احتمالی مواجه نشوند. در واقع، بدین ترتیب سلسله مراتب ارتش را در آن ایام، عملاً در هم شكستند. اگر چه ظاهراً آيت الله خميني خود را در آن ايام پشتيبان ارتش معرفی مي كرد ولي این موضع گیری او هم در سلسله مقولة «تقیه» بوده است، زیرا از همان هفتة اول بعد از انقلاب، دستور تشكيل سپاه پاسداران را صادر کرد تا این سپاه روزی بتواند به مثابه بازوی مسلح، مجری اهداف اسلام سیاسی او باشد. در واقع، شكستن اتوريته فرماندهان در هر واحد نظامي، سياست حساب شده آيت الله خميني و روحانيون در قدرت بود. با مداخله آشكار روحانيون در مسايل تخصصي و پرسنلي نظامي،فرماندهان حتي در بالاترين رده نظامي در صورت مخالفت با نظریات آنان، يكي پس از ديگري كنار زده مي شدند و يا شخصاً ناگزیر به استعفا مي گردیدند. در طول 14-15 ماه بعد از انقلاب و تا مقطع حملة ارتش عراق به ايران، به طور متوسط در فاصلة هر 4-5 ماه يك فرمانده در مقام رئيس ستاد كل ارتش و یا فرمانده یکی از نیروهای سه گانه به اشكال مختلف تعويض شدند يا ناگزیر كناره گيري كردند. بعد از ترور سرلشگر قره ني، در طول مدت 17 ماه رؤسای ستاد کل ارتش يكي پس از ديگري استعفا دادند. این فرماندهان ستاد کل به ترتیب عبارت بودند از: سرلشگر فربد، سرلشگر شادمهر، سرتيپ شاد و بالاخره سرتيپ فلاحي كه پنجمين رئيس ستاد كل ارتش به هنگام شروع جنگ.
در نيروي هوايي، در طول 14-15 ماه بعد از انقلاب، تعويض بالاترين رده در موقعيت فرماندهي آن نيرو بدين ترتيب بود: سپهبد مهديون، سرتيپ ايمانيان، سرهنگ معين پور، سرلشگر باقري، و بالاخره سرهنگ فكوري پنجمين فرمانده نيروي هوايي به هنگام شروع جنگ.
در نيروي دريايي نيز اين تغييرات در طول يك سال و نيم بدين ترتيب بوده است: دريادار دكتر مدني،دريادار علوي،دريادار طباطبايي و بالاخره ناخدا دكتر مهندس بهرام افضلي چهارمين فرمانده نيروي دريايي به هنگام شروع جنگ بود.
گفتني است، از ميان فرماندهان نيروي هوايي در آن دوره زماني، يك نفر اعدام شد (سپهبد مهديون) و سرلشگر باقري نيز چندين سال زنداني شد. در نيروي دريايي، دريادار دكتر مدني ناگزير راه خروج از ايران را پيش گرفت و به مهاجرت آمد و دريادار علوي چندين سال را در زندان گذرانيد. وقتي نگاهي به سرنوشت آن دوره از بالاترین ردة فرماندهان ارتش بياندازيم، با اين وضعيت برخورد مي كنيم كه از 13 تن بالاترين رده فرماندهان نیروهای مسلح ارتش ایران، 8 نفر به اشكالي چون اعدام، زندان، تبعيد و دو نفر نيز در سانحه هوايي البته در دوران دفاع میهنی جان باختند.
در طول يك سال و نيم بعد از انقلاب تا مقطع شروع جنگ، وضعيت در رده هاي پايين تر نيروهاي مسلح ارتش به اشكالي چون پاكسازي، بازخريد، استعفا و بازنشستگي، حدود 30 تا 35 درصد از افسران نيروي هوايي عمدتاً افسران ارشد به يكي از اشكال ياد شده از نيروي هوايي خارج شدند. اين وضعيت آماري عمدتاً از افسران ارشد در نيروي دريايي بين 25 تا 30 درصد بوده است. (اين آمارها از مطالعه ميداني من در رابطه با تاريخ شفاهي ايران بدست آمده است و البته جاي مداقه بيشتري است، زیرا تاکنون آماری دقیق ارائه نشده است).
وضعيت ريزش هاي پرسنلي در نيروي زميني به مراتب بيش از آن دو نيرو بوده است. سرتيپ ظهيرنژاد فرمانده وقت نيروي زميني، يك بار آمار چهارده هزار نفر از نظامیان كه از صف نيروي زميني بيرون رفته اند را ذكر كرده است.
ظرفيت پرسنلي نيروهاي مسلح ارتش ايران در مقطع شهريور 1320 و به هنگام اشغال ايران توسط نيروهاي متفقين بالغ بر 170 هزار پرسنل بوده است. (37). اين بار به هنگام حملة ارتش عراق به ايران، نيروهاي مسلح ارتش ايران با ظرفيت پرسنلي بالغ بر 180 هزار نفر،در حاليكه قبل از انقلاب، ظرفيت پرسنلي نيروهاي مسلح ارتش ايران بالغ بر 470 هزار نفر بوده است.
وضعيت آمادگي واحدهاي نيروي زميني ارتش ايران بجز ارتش در غرب كشور، در سایر نقاط مختلف كشور به گونه اي بود كه بعد از 42 روز از شروع جنگ توانستند خود را بتدریج براي دفاع در مقابل ارتش عراق به جبهه جنوب ايران برسانند! در اين فاصله زماني، تنها واحد از نيروهاي نظامی كه در خرمشهر در مقابل دو لشگر عراق مقاومت كردند، مجموع ظرفيتشان كمتر از يك تيپ يعني يك ششم ظرفیت واحدهاي نظامي ارتش عراق در حمله به خرمشهر بود (شامل تكاوران نيروي دريايي، يك گردان پياده، هنگ ژاندارمري و گروهي از دانشجويان دانشكده افسري) و اكثريت اين پرسنل نظامي ارتش ايران در جريان مقاومت 34 روزه در دفاع از خرمشهر در برابر حمله ارتش عراق جان باختند.
لشكر زرهي خوزستان كه مجهزترين لشگر زرهي ارتش ايران قبل از انقلاب و نقش تدافعي در حمله احتمالي ارتش عراق به ايران جزو مسئوليت هاي سازماني آن لشگر مجهز بود، به هنگام حملة ارتش عراق به ايران از 385 تانك سازماني اين لشگر، فقط 38 تانك آماده عمليات بود. بخشی از فرماندهان آن لشگر تا ردة فرماندهان گردان و گروهان در زندان رژيم جمهوري اسلامي بودند. فرمانده لشگر 92 زرهي به نام سرهنگ فرزانه، حدود يك ماه قبل از حملة ارتش عراق به ايران توسط شیخ صادق خلخالي حاکم شرع در اهواز اعدام شده بود. (38)
در سطور آغازين اين نوشتار، اين پرسش را طرح كردم كه آيا جنگ ايران و عراق اجتناب پذير بود؟
با بررسي مسایلی که بعنوان علل شروع جنگ در پيوند با هم به اختصار از نظر گذشت، آنها را زمينه ساز شروع جنگ ايران و عراق مي دانم و به باور من این جنگ اجتناب پذير بوده است ولی متأسفانه این چنين نشد و به فاجعه ای منجر گردیده است.
---------------------------------------------

بخش دوم

آیا به کار بردن اصطلاح «دفاع مقدس هشت ساله» تحریف تاریخ جنگ نیست؟

پس از آتش بس جنگ ایران و عراق و پذیرش قطعنامه 598 که حدود 17 سال از آن تاریخ می گذرد، رژیم جمهوری اسلامی از آن مقعطع به بعد به تدریج توانست اصطلاح نادرستی را تحت نام «دفاع مقدس هشت ساله» به عنوان ادبیات سیاسی - نظامی در جامعه ایران جا بیاندازد.
دیده شده است که این اصطلاح به صورت یک غلط رایج حتی از سوی برخی کسان که موضع مخالف با سیاست های جنگ طلبانه رژیم جمهوری اسلامی ایران پس از آزادی خرمشهر دارند، ناخودآگاه اصطلاح «دفاع هشت ساله» به کار بردند.
به عنوان مثال، از زبان شخصیت مبارز و منتقد جدی جمهوری اسلامی چون آقای اکبر گنجی نیز چنین خواندیم: «آیا هیچ انتقادی به مدیریت دفاع هشت ساله وارد نیست؟ مگر نه آن است که آدمیان عاقل و فرهنگ ها و تمدن های پایدار دائماً گذشته خود را بازخوانی و نقد می کنند؟ ... روشنفکران و مردم آلمان از فردای پایان جنگ دوم جهانی مسئله جنگ را به گفتگو و بحث گذاشتند». (39)
آقای اکبر گنجی از انگشت شمار اصلاح طلبان و منتقدان داخل ایران بوده است که با جسارت کم نظیری انتقادات درستی را که بازی با مرگ بود، از جمله در رابطه با جنگ بیان کرده است و در عین حال، ناخودآگاه اصطلاح نادرست «دفاع هشت ساله» را نیز به کار برده است. در حالیکه همواره می باید دوره هشت ساله جنگ ایران و عراق را به دو دوره یعنی 2 بعلاوه 6 تقسیم کرد و ماهیت آنها را از هم تفکیک نمود. دوره اول جنگ یعنی از مقطع حمله نظامی رژیم عراق به خاک ایران تا آزادسازی خرمشهر (قدری کمتر از دو سال) برای مردم ایران جنبه تدافعی داشت در این دوره فرماندهی عملیات جنگ با فرماندهان ارتش کلاسیک ایران بود و در واقع، این دوسال جنگ، به معنای دفاع میهنی بوده است. در صورتیکه، دوره دوّم جنگ یعنی از مقطع آزادسازی خرمشهر در تاریخ 3 خرداد 1361 تا اوایل سال 1367 که حدود 6 سال به طول انجامید و مسئولیت فرماندهی عملیات جنگ با علی اکبر هاشمی رفسنجانی و شورای فرماندهان سپاه پاسداران بوده، ماهیت این جنگ جنبة تهاجمی داشت، عیناً همانند عملکرد صدام حسین در شروع جنگ و حمله به ایران. در آن دوره 6 ساله، رژیم جمهوری اسلامی با شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» یا «جنگ تا رفع فتنه در عالم» در راستای سیاست صدور انقلاب اسلامی و با اتخاذ سیاست جنگ طلبانه خواستار سرنگونی صدام حسین و ایجاد یک حکومت اسلامی در عراق بوده است. رژیم جمهوری اسلامی در این دوره با سیاست جنگ طلبانه خود تا عمق یک صد کیلومتر در خاک عراق پیش رفت. علی اکبر هاشمی رفسنجانی جانشین فرمانده کل قوا و فرمانده عملیات جنگ در این دوره چنین اذعان می کند: «نیروهای عملیاتی که من فرمانده بودم، طرح عملیات می دادند ... بیش از یک صد کیلومتر در خاک عراق پیش رفته بودیم. به کرکوک نزدیک می شدیم و امکان حمله به کرکوک از کردستان برای ما به وجود آمده بود. حتی طراحی آزادی اسرای خودمان را در موصل داشتیم یعنی تا این مقدار در خاک عراق حضور جدی داشتیم. در عملیات کربلای 5 ما به پشت بصره رسیدیم». (40)
در این بخش کوشش می کنم، گوشه هایی از مسایل جنگ در این دو دوره را مورد بررسی قرار دهم تا تحریف اصطلاح «دفاع مقدس هشت ساله» بیشتر روشن گردد.

حمله ارتش عراق به خاک ایران
نیروی هوایی عراق در بعد از ظهر روز 31 شهریور 1359 - به تقلید از تاکتیک برق آسای ارتش اسرائیل در جنگ با اعراب در سال 1967 - به پایگاه های نیروی هوایی ایران حمله کرد و با این تصور که با این عملیات غافلگیرانه نیروی هوایی ایران را فلج خواهد کرد. حملات هوایی باصطلاح برق آسای عراقی ها به این صورت بود:
ساعت یک و چهل و پنج دقیقة بعد از ظهر توسط 6 میگ به فرودگاه اهواز، ساعت دو و دوازده دقیقه بعد از ظهر با سه میگ به فرودگاه مهرآباد تهران، ساعت دو و چهل پنج دقیقه به فرودگاه همدان، با سه میگ به فرودگاه سنندج، با هشت میگ به فرودگاه تبریز و نیز با حمله چند میگ به اسلام آباد و کرمانشاه.
نیروی هوایی عراق به علت اشتباه در کاربرد سلاح و انتخاب نوع مهمات، خسارت وارده حملات آن به نیروی هوایی ایران بسیار جزئی بود. یکی از دلایلی که ارتش عراق بعد از ظهر را برای حمله به پایگاههای نیروی هوایی ایران انتخاب کرد به علت عدم آگاهی آنها از عکس العمل سریع نیروی هوایی ایران در عملیات شبانه بود، در حالیکه نیروی هوایی ایران از معدود نیروهای هوایی دنیا بود که عملیات شبانه را انجام می داد. خلبانان نیروی هوایی ایران به فاصله دو ساعت پس از بمباران عراقی ها، توانستند در ساعت 4 بعد از ظهر روز 31 شهریور 1359 با هواپیماهای اف - 4 به پایگاههای الرشید در جنوب بغداد و شعیبه در داخل خاک عراق و نزدیک مرز آن کشور حمله کنند و خسارات عمده به این دو پایگاه وارد آورند. فردای آن روز یعنی در روز یکم مهرماه 1359، خلبانان نیروی هوایی ایران پس از خواندن دسته جمعی «سرود ای ایران ... » در باشگاه افسران نیروی هوایی تهران با 140 فروند هواپیماهای بمباران به پرواز درآمدند و به پایگاههای هوایی و مراکز ارتباط و رادار نیروی هوایی عراق حمله نمودند. همزمان در آسمان نیز درگیریهایی بین هواپیماهای دفاع هوایی ایران و هواپیماهای عراقی به وقوع پیوست و تعدادی از هواپیماهای میگ عراقی سرنگون شدند. در عملیات روز یکم مهرماه که 200 پرواز در یک روز توسط خلبانان نیروی هوایی ایران انجام گردید، عملاً توان و برتری قدرت هوایی ایران را نشان داد. (41)
حجت الاسلام علی خامنه ای رئیس کمیسیون دفاع مجلس وقت در ساعت نه و چهل و پنج دقیقه روز اوّل مهر ماه 1359 در جلسه علنی در مجلس شورای اسلامی اعلام کرد: 140 فروند هواپیمای ایرانی برای حمله به عراق اعزام شدند و تقریباً همه به سلامت برگشتند. نیروی هوایی ارتش صبح امروز حدود 15 مرکز مهم نظامی را در عراق مورد هدف قرار داده است که از جمله آن جنوب بغداد بوده است.
در روز پنجشنبه و جمعه 3 و 4 مهر 1359، 59 فروند هواپیما بمباران نیروی نیروی هوایی ایران مواضع مهم نظامی و برخی تأسیسات نفتی عراق را منهدم کردند. در همین دو روز، 41 فروند از میگ های عراقی توسط پدافند هوایی ایران سرنگون شدند.
نیروی هوایی عراق به خاطر نگرانی از نابودی بیشتر هواپیماهایش در زمین، ناگزیر شد تعداد زیادی از هواپیماهای خود را به فرودگاه «الولید» نزدیک اردن منتقل کند تا از برد هواپیماهای شکاری نیروی هوایی ایران در امان باشند. هواپیماهای شناسایی نیروی هوایی ایران، این عملیات را تعقیب نمودند و خلبانان ایرانی توانستند با انجام عملیات سوخت گیری در هوا خود را به پایگاه «الولید» برسانند و در آنجا تعداد زیادی از هواپیماهای عراقی را در زمین منهدم نمایند. (42) این حمله هوایی نیروی هوایی ایران از نظر سیاسی - روانی دارای ارزش ویژه ای بود.
سفیر الجزایر در تهران در روز 4 مهرم 1359 یعنی پنج روز پس از حمله ارتش عراق به ایران، در دیدار با رئیس جمهور وقت ایران درباره نقش نیروی هوایی ایران اظهار داشت: « نیروی هوایی شما ضربات جانانه ای وارد کرده است و همه فهمیدند که این نقشه موشه دایان [منظور تاکتیک عملیات برق آسا موشه دایان وزیر دفاع وقت اسرائیل در جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال 1967 که صدام حسین در حمله برق آسا به ایران از تاکتیک او تقلید کرده بود] این بار نگرفت» (43).
در ایامی که نیروی زمینی عراق به پیشروی خود در خاک ایران ادامه می داد و در فاصله دو ماه از شروع جنگ متجاوز از چهار ده هزار کیلومتر مربع خاک ایران را تصرف کرده بود (شهرهای مرزی خرمشهر، سوسنگرد، بستان، مهران، دهلران، قصر شیرین، هویزه، نفت شاه، سومار، موسیان را به اشغال خود در آورد و شهرهای آبادان، اهواز، اندیمشک، دزفول، شوشتر و گیلان غرب را آماج توپخانه خود قرار می داد) نیروی هوایی ایران با برتری خود در آسمان، با پرواز در ارتفاع کم روی واحدهای تانک دشمن در واقع نقش توپخانه را ایفاء می کرد و توانست مانع سرعت پیشروی نیروی زمینی عراق که تا فاصله 10 کیلومتری اندیمشک و 20 کیلومتری اهواز رسیده بودند، بشود.
در این ایام، واحدهای مختلف نیروی زمینی ایران به دلیل از هم پاشیدگی با تأخیر توانستند خود را به جبهه جنوب برسانند. در هشتم و نهم آبان 1359، ارتش عراق با دو لشگر خود حمله گسترده ای را برای تصرف پل نادری بر روی رودخانه کرخه انجام داد، مقاومت یگانهایی از لشگر 21 حمزه (لشگر سابق گارد) و یک گردان تانک از لشگر 77 خراسان مانع از تصرف پل نادری شدند. در صورت تصرف پل نادری توسط عراق، این امر منجر به قطع جاده مهم اندیمشک - اهواز می شد و چنانچه خود را به ارتفاعات شمال منطقه می رساندند، کلیه ارتباطات جنوب قطع می شد و این مقدمه ای بود برای سقوط آبادان و اهواز. مقاومت سرسختانه گردان 44 پیاده نیروی زمینی ارتش در پنج کیلومتری آبادان در این مقطع نقش مهمی داشت.
همزمان با متوقف شدن پيشروي نيروي زميني عراق و شكست نيروي دريايي عراق در 7 آذر 1359 توسط نيروي دريايي ايران كه منجر به بسته شدن راه آبي عراق به خليج فارس شد، نيروي زميني ارتش ايران با پشتيباني نيروي هوايي و هلیکوپترهای هوانيروز (هواپیمایی نیروی زمینی ایران) موفق به بازسازي، پيش بيني هاي عملياتي و طرح ريزي هاي لازم شد. بدين ترتيب، يگانهاي پياده و زرهي از يگانهاي لشگر 77 خراسان، لشگر 21 حمزه مركز، لشگر 16 قزوين، گروه رزمي زرهي شيراز و تيپ خرم آباد و همدان و ... به طور گسترده براي مرحله بيرون راندن دشمن متجاوز، در جبهه جنوب مستقر شدند.
در ميان واحدهاي نيروي زميني ارتش ايران در هفته اول حمله عراق به ایران، تنها ارتش ايران در جبهه غرب كشور به فرماندهي سرهنگ هوشنگ عطاريان بود كه با اتخاذ و تاكتيك عملياتي ضد حمله در روز هشتم از شروع جنگ توانست ارتش عراق را از خاك ايران بيرون نمايند،در گزارش جنگي جمهوري اسلامي در آن ایام آمده است: «بعد از ظهر امروز سرهنگ عطاريان قصر شيرين را باز پس ستاند و در جبهه غرب كشور 80 تانك دشمن را نابود كردند و نيروهاي ما راديو و تلويزيون را باز پس گرفتند». (44)
ناگفته نماند، دو سال بعد، سرهنگ عطاريان نظامی برجستة جبهه جنگ با عراق، به خاطر دگراندیشی سیاسی به اتهام واهي عامل نفوذي در جبهه جنگ تيرباران شد.
سرنوشت اين دوره جنگ، عملاً توهم صدام حسين كه در ماه اول جنگ مي پنداشت، مي تواند حداقل خوزستان را از ايران جدا نمايد نقش بر آب کرد. او در آن مقطع زمانی صريحاً به مسئلة تجزيه ايران نيز تاكيد كرده بود و می گفت: «ما هرگز آرزومند نبوديم كه ايران را تجزيه شده ببينيم. از اين پس، ديگر چنين تمايلي نداريم زيرا كشوري كه نسبت به ملت عرب و عراق خصومت مي ورزد بايد رو به زوال بگذارد و تجزيه شود. اين استراتژي ماست». (45)
اینک به طور اجمال اشاره اي به نقش نيروي دريايي ايران به فرماندهي ناخدا بهرام افضلي مي كنم كه این نیرو نقش تعيين كننده و تاريخي در حفظ خوزستان و سرنوشت اين دورة جنگ ايفاء كرده است.
پس از حمله عراق به ايران، استراتژي نيروي دريايي ايران این بود كه عراق را دراستفاده از راه آبي درخليج فارس محروم كند. اين استراتژي در روز 7 آذر 1359 كه بعداً این روز به عنوان روز نيروي دريايي ايران نامگذاري شد – و کماکان این نامگذاری پابرجاست - با عمليات دريايي معروف به «عمليات مرواريد» به نتيجه نشست.
در آن زمان، بارگيري و تخليه كالا براي عراق از طريق بندر الم القصر كه خارج از اروند رود است، انجام مي گرفت. صدور نفت عراق از طريق دو سكوي عظيم نفتي به نامهاي «البكر» و «الاميه» واقع در مصب اروندرود عملی می شد. در عمليات پيروزمند «مرواريد» اين سكوهاي نفتي منهدم شدند و عملاً صدور نفت عراق از طريق دريا قطع گرديد. بدين ترتيب، رفت و آمد كشتيهاي نفت كش و تجاري براي كشور عراق که از اين طریق انجام می گرفت و برای عراق در زمان جنگ نقش اساسي و تعیین کننده داشت، ناممكن شد. از آن سو، 90 درصد از صادرات و واردات ايران که از طريق دريا بود با پیروزی نيروي دريايي ايران و سیادت دریایی ایران در خلیج فارس، امکان پذیر بود. (46)
در اين عمليات تاريخي نیروی دريايي ایران، 4 فروند ناوچه موشك انداز عراقي كلاس «اوزا» و 7 فروند شناور ديگر عراقي به قعر دريا فرستاده شد و نيروي دريايي عراق عملاً فلج و تا پايان جنگ قادر به ايفاء نقشي نبوده است.
هاشمي رفسنجاني درباره آن روزهاي جنگ و نقش نيروي هوايي و نیروی دريايي ارتش ايران پس از گذشت بيست سال از آن تاريخ، اذعان دارد كه : «نيروي هوايي بسيار خوب عمل كرد و پشت جبهه عراق را فلج كرد. كمي گذشتيم و بعد نيروي دريايي كل نيروي دريايي عراق را در شمال خليج فارس منهدم كرد كه ديگر تا آخر جنگ هم اينها نتوانستند فعاليت نظامي كنند». (47)
بي مناسبت نيست كه اشاره شود، در آن ایامی كه فرماندهان ارتش ایران موفق شده بودند تا مانع تجزيه ايران شوند، هاشمي رفسنجاني رئیس مجلس شورای اسلامی وقت براي تضعيف فرماندهان ارتش نامه اي به آيت الله خميني در 25 بهمن 1359 مي نويسد تا ذهن او را كه همواره نسبت به نظاميان مشوش بود - او در صحبت های درگوشی به یارانش می گفت، که اینها سرود شاهنشاهی خوانده اند - بيش از پيش مشوش سازد. لذا در آن نامه با تكيه به «اسلام خالص» و «غير اسلامي» چنين مي نويسد: «در خصوص جنگ و فرماندهان ارتش، مطالب و احتمالات زيادي داريم. فرمانده [ارتش] به خاطر ناهماهنگي و وحشت از نيروهاي خالص اسلامي، مايل است نيروهاي غيراسلامي را در ارتش حاكم كند كه منافع مشترك پيدا كرده اند و نيروهاي خالص ديني را يا منزوي و يا منفصل نمايند». (48)
جنگ ایران و عراق در آن زمان، یک جنگ کلاسیک تمام عیار بود و چگونگی بهره برداري از تجارب و دستآوردهاي فني و دانش نظامی نقش تعیین کننده داشت. بنابراین، رزم نظامیان در میدان نبرد و پذیرش خطر تا مرگ احتمالی در آن جنگ ربطی به مقوله «اسلامي» يا «غيراسلامي» نداشته است. و اين موضوعي نبود كه آقاي رفسنجاني آن را نداند.
آمار نظامیان جانباخته در آن جنگ مؤید این واقعیت است و آن اینکه: پس از گذشت 12 سال از خاتمه جنگ، نخستین بار توسط سرلشگر علی شهبازی فرمانده ستاد کل ارتش (به مناسبت 29 فروردین روز ارتش در سال 1379) آمار کشته شدگان نیروهای مسلح ارتش در جنگ اعلام شد که 48 هزار نفر بودند. بخش عمده این رقم می تواند مربوط به دوره دفاع میهنی تا مقطع آزادسازی خرمشهر باشد. اما، پیش از آن رژیم جمهوری اسلامی همواره با بکار بردن اصطلاح «رزمندگان اسلام»، از انتشار آمار کشته شدگان نظامی طفره می رفته است و آن را با به کار بردن واژة «رزمندگان اسلام» مغشوش می کرده و هنوز هم اینگونه است.
واقعیت این است، شرکت نظامیان در جنگ و مقاومتشان در برابر تهاجم ارتش عراق نه ناشی از اعتقادشان به حکومت اسلامی بود و نه نگاهشان به جنگ از زاویه ایدئولوژی اسلامی. اکثریت بزرگ نظامیان ایران هم مخالف انقلاب اسلامی بودند و هم مخالف پدیده ای بنام اسلام سیاسی و حکومت آخوندی. تجاوز نظامی عراق به خاک ایران از سوی کشوری با یک سوم جمعیت ایران و آنهم با نگرش به سابقه تاریخی حمله اعراب به ایران و تبلیغات صدام حسین که آن را قادسیه دوّم می نامید، برای نظامیان سخت گران و دردآور بود. مقاومت نیروهای مسلح ارتش ایران در برابر تهاجم ارتش عراق را می بایستی از زاویه احساسات و غرور ملّی آنان ارزیابی کرد. اصولاً و در مجموع بدنه اصلی نیروهای مسلح ارتش ایران که همانا عمدتاً افسران جوان - بین 23 تا 46 سال در زمان جنگ - باید با حساب آن بخش از ژنرال های بی شخصیت و فاسد در رژیم شاه کاملاً متمایز کرد. قبل از انقلاب و در دوره شاه اصطلاح ارتش شاهنشاهی بکار برده می شد، این یک شعار تبلیغی و درون تهی رژیم شاه بوده است. در حالی که نظام سلطنتی فرو ریخت و شاه از کشور گریخت ولی بدنه و نیروی اصلی ارتش در خدمت حفظ استقلال کشور باقی ماند و در بزنگاه تاریخ، مانع تجزیه ایران شد و در برابر تجاوز دشمن ایستاد و کشته داد. بدنه اصلی ارتش ایران از طبقات متوسط میانه و متوسط پایین و غالباً از خانواده های زحمتکش شهرنشین کشور و در مجموع میهن دوست و در خدمت منافعِ ملّی ایران بودند. در تجربة زندگی اجتماعی، نقش آنان در دوره دفاع میهنی این واقعیت را به روشنی نشان داد. شناخت این پدیده برای بسیاری از سازمانها و نیروهای سیاسی ایران ناشناخته بود و قادر به تفکیک آن در ارتش نبودند. برخی سازمانها و افراد با دادن شعار «ارتش ضد خلقی نابود باید گردد، ارتش خلقی ایجاد باید گردد» و یا با شعار «سپاه پاسداران را با سلاح سنگین مجهز کنید» در واقع ابعاد ناآگاهی خود را از جامعة ایران و ساختارهای آن به نمایش می گذاشت.
یکی از سیاست های آیت الله خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی در ادامه جنگ پس از آزادسازی خرمشهر همانا حذف تدریجی ارتش و جانشین کردن سپاه پاسداران بجای آن بود. این سیاست گام به گام به مرحله اجراء درآمد. یعنی تبدیل سپاه به ارتش، عملی شد. در واقع پیروزی ارتش ایران در دوره دفاع میهنی و آزادسازی خرمشهر، زمینه ای شد برای پایان دادن به سرنوشت تاریخی آن. این از پدیده های نادری در تاریخ ارتش های جهان بود که یک ارتش پیروزمند در جنگ، پیروزی آن موجب حذف آن از سوی حاکمیت آن کشور شده باشد.
گفتنی است، یک بار محمدعلی رجایی نخست وزیر وقت در سخنرانی خود در مسجد سپهسالار حرف دل خود و یارانش را بر زبان آورد و گفت: در صورت پیروزی ارتش در جنگ، ما چنین پیروزی را نمی خواهیم.
البته آیت الله خمینی و سران حزب جمهوری اسلامی زیرک تر از آن بودند که این باور خود را اینگونه به زبان بیاورند بلکه در عمل آن را دنبال می کردند.
واقعیت این است، پیروزی ارتش در آن ایام و بدنبال آن پذیرش رژيم عراق برای آتش بس نه تنها موجب خوشحالی روحانیت حاکم نشد بلکه نگران قدرت و حاکمیت انحصاری خود بودند. انگیزه ناخوشنودی و نگرانی آنان ناشی از پیدایش یک رقیب نیرومند مسلح که با وفاداری به میهن، از یک جنگ میهنی پیروز بیرون می آمد و مهمتر از همه، از این پس اعتماد و پشتیبانی مردم را به همراه داشت. پیش آمدن چنین وضعیتی، خواب روحانیت حاکم را که به تصور خود می رفتند با یک رقیب نیرومند، آنهم مسلح و پیروز برگشته از جنگ مواجه شوند، آشفته ساخته بود. چون این ارتش در چارچوب دفاع از میهن و احساسات ملی گرایی در برابر دشمن ایستاده بود و پشتوانه مردمی پیدا کرده بود و به عنوان یک ارتش ملّی مورد مقبول عام قرار گرفت. لذا این موضوع در تضاد با بینش ایدئولوژیک خمینیسم بود. زیرا در بینش آیت الله خمینی پدیده ای به نام ارتش ملّی بی معنا بوده است و مدتی بعد از آزادسازی خرمشهر، صریحاً در مقابل بینش ملی گرایی و مسئله آزادسازی خرمشهر به عنوان پیروزی ارتش ایران موضع گیری کرد و گفت: جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی شناسد ... اینکه بگوئیم تنها خرمشهر و یا شهرهای دیگر آزاد شد، تمامی اینها خیال باطل ملی گراهاست و ما هدفمان بالاتر از آنست که ملی گراها تصور نمودند. هدفمان پیاده کردن اهداف بین المللی اسلامی در جهان است ... مسلمین معنایش این نیست ایرانی. اسلام برای ایران نیامده است، اسلام برای عالم آمده است.
صحبتم را در رابطه با موضوع آتش بس پی می گیرم:
پس از موفقيت هاي نظامي تدافعي ارتش ایران در آن ماههای اوّل جنگ و نيز بسته شدن راه آبي عراق و به دنبال آن، توفق نيروي دريايي ايران در خليج فارس، رژيم صدام حسين پي برد كه در ارزيابي خود نسبت به ارتش ايران دچار خطاي بزرگي شده. از بهمن 1359 در صدد برآمد تا راه حلي براي خاتمه دادن به جنگ پيدا كند. ناگفته نماند، سيادت دريايي ايران در خليج فارس موجب نگراني و وحشت كشورهاي نفتي منطقه خليج فارس گرديد و آنها نيز در تلاش برآمدند تا زمينه آتش بس را فراهم آورند.
حدود چهار پنج ماه پس از شروع جنگ، مسئله آتش بس و صحبت های اولیه آن از سوي هيأت هاي ميانجي صلح مطرح شد و در همين رابطه، كشورهاي نفتي منطقه خليج فارس آمادگي خود را براي پرداختن 60 ميليارد دلار غرامت جنگي به ايران اعلام كردند. در هيأت ميانجي صلح يعني هيأتي از كنفرانس کشورهای اسلامي و هيأتي از جنبش كشورهاي غيرمتعهد به دفعات به ايران و عراق سفر كردند و طرح پيشنهادي خود را براي آتش بس با مقامات دو كشور در ميان گذاشتند.
رئيس جمهور بني صدر و فرماندهان ارتش با طرح آتش بس پيشنهادي كه از سوي هيأت جنبش كشورهاي غير متعهد ارائه شده بود، نظر موافق داشتند. رئيس جمهور وقت در تاريخ 21 ارديبهشت 1360 نامه اي خطاب به آيت الله خميني مي نويسد و پيشنهاد هيأت كشورهاي غير متعهد را به سود منافع ايران ارزيابي مي كند. به گوشه هاي از آن نامه اشاره مي كنم: « اگر بنا را بر صلح بگذاريم، بهتر از اين پيشنهاد، پيشنهادي ممكن نيست بما بكنند. براي اينكه يك منطقه غير نظامي در ايران و عراق بوجود مي آيد و در نتيجه:
1- شط العرب در كنترل كامل ما مي ماند و عراق هم از استفاده از آن محروم است و هم نمي تواند از خليج فارس نفت خود را صادر كند. بنابراين، چيزي به دست نياورده بلكه وضع بدتري هم پيدا كرده است ...
2- از مرزهاي خاكي هم عقب مي رود يعني زمين هايي را هم كه طبق موافقتنامه 1975 بدست مي آورد، فعلاً محروم مي گردد و ابتكار عمل در همه زمينه ها بدست ما مي افتد. ما خواهيم بود كه شرايط و موضوعات گفتگو را معين خواهيم كرد. در واقع ما خود را به موافقتنامه 1975 مقيد كرده بوديم، متن آن را شرط قرار داده بوديم. اما حالا آزاديم در پيش كشيدن مطالب ديگر ... (49).
از درون يادداشت هاي روزانه آقاي رفسنجاني كه مربوط به آن روزها است، مي توان به اين نكته دست يافت كه رئيس جمهور وقت و فرماندهان ارتش در آن زمان موافق طرح پيشنهادي آتش بس و صلح هيأت كشورهاي غيرمتعهد بودند. او مي نويسد: «با آقاي رجايي [نخست وزیر وقت] درباره پيشنهاد و صلح غير متعهدها صحبت كرديم، پيشنهاد ايجاد منطقه غيرنظامي درخاك ايران همراه با خروج نيروهاي عراقي داده اند. بعضي نظامي ها و آقاي بني صدر مايلند با تعديلي آن را بپذيرند». (50)
از درون همين يادداشت هاي روزانه آقاي رفسنجاني در آن ايام، مي توان دريافت كه او مانند خمینی از جمله كساني از سران رژيم جمهوري اسلامي بود كه موافق طرح آتش بس و پايان گرفتن جنگ در آن زمان نبوده است. او شادماني خود را از مخالفت آيت الله خميني با پيشنهاد صلح هيأت ميانجي ياد شده، در اين عبارت به نمايش می گذارد و مي نويسد: «آقاي بني صدر در كارنامه ديروز (يكم ارديبهشت 1360) نوشته مايل است به جنگ خاتمه بدهد و صلح كند، ولي شعارهاي راه پيمايي امروز [كه از طرف سران حزب جمهوري اسلامي سازماندهي شده بود و در همان روز شعار مخالف با آتش بس سر می دادند] و اظهارات امام يقيناً راه را بر ايشان بسته است». (51)
سران حزب جمهوري اسلامي با انواع شگردها مي كوشيدند تا مانع به اجرا درآمدن طرح پيشنهاد آتش بس هيأت هاي ميانجي صلح بشوند. بعنوان مثال، از درون يادداشت هاي آقاي رفسنجاني به نمونه اي از برخورد آنان را با هيأت ميانجي صلح كه در آن زمان به ايران آمده بودند، نشان مي دهيم. رفسنجاني در آن يادداشت مي نويسد: «قرار بود در نخست وزيري با آقاي ضياء الرحمن رئيس جمهور بنگلادش و حبيب شطي (نمايندگان هيأت ميانجي صلح كه به ايران آمده بودند) ملاقات كنيم كه نرفتم. بعداً معلوم شد، آنها هم نيامده اند. زيرا توقع داشته اند، اين ملاقات در هتل يا خانه سفيرشان انجام شود و آقاي رجايي (نخست وزير) موافقت نكرده اند و از طرف ما به آنها بي اعتنايي شد ... آنها تقاضا كرده بودند كه با من، آقاي رجايي و آقاي بهشتي ملاقات كنند». (52)
در ارتباط با اين سند مي توان گفت، وقتي آن زمان منافع ملی يك ملت در ميان بوده، گفتگو و مذاكره با كساني كه به عنوان هيأت ميانجي صلح به كشور ما آمده بودند و مي كوشيدند تا به اين جنگ فاجعه بار خاتمه بدهند، چه اهميت داشت كه اين گفتگو و ديدار با آنان در هتل يا در منزل سفير صورت بگيرد؟ اگر سران حزب جمهوري اسلامي تمايل به اجراي برنامه صلح و پايان دادن به جنگ مي داشتند، آيا چانه زدن بر سر محل ملاقات پذيرفتني است؟ در سطور بعد نشان خواهم داد كه هدف آنان در بي اعتنايي به هيأت ميانجي صلح، در واقع نوعي كارشكني بود براي اينكه طرح آتش بس به اجرا در نيايد. در آن مقطع زماني كه زمينه آتش بس فراهم بود و رئيس جمهور وقت و فرماندهان ارتش ايران نيز با آن موافق بودند، رفسنجاني ظاهراً مدعي بود كه سياست پايان دادن به جنگ بنفع ايران نيست و ازخواسته هاي دولت آمريكا است. (53)
در حاليكه، هاشمی رفسنجانی دو ماه پيش از آن، که هنوز مسئلة آتش بس به صورت یک پیشنهاد جدی طرح نشده بود برای تضعيف فرماندهان ارتش، عكس اين ادعا را عنوان مي كرد و در نامه اي خطاب به آيت الله خميني (نامه 25 بهمن 1359) که قبلاً به آن اشاره کردم، فرماندهان ارتش را متهم به خواستار طولاني شدن جنگ مي كرد و چنين مي نوشت: «احتمال اينكه مديران جنگ به علل سياسي طالب طولاني شدن جنگ باشند، وجود دارد و اين احتمال تكليف آور است. احتمالاً آقاي بني صدر به منظور تضعيف دولت و شايد بعضي ها هم باشند براي اجراي منويات آمريكا و ...» (54)

انكار پرداخت غرامت جنگي
آقاي رفسنجاني براي لاپوشاني سياست ادامه جنگ كه از سوي آيت الله خميني، خود او و ديگر سران حزب جمهوري اسلامي دنبال مي شد، به گونه اي آشكار مسئله پرداخت غرامت شصت ميليارد دلار در آن زمان را انكار مي كند و در اين باره مي گويد: «حرفهايي در مورد پول [غرامت] مي گويند كه كنفرانس اسلامي و كشورهاي عربي دادند يا مي خواستند بدهند، دروغ محض است. اين موضوع را هم هيچ كس به صورت رسمي با ما مطرح نكرد. بنابراين، در اين فاصله كسي پيشنهاد مشخصي به ما نداد. اينكه ما نمي پذيرفتيم، واقعيت ندارد. هر كس مي داند، بيايد و بگويد». (55)
از آنجا كه حافظه آقاي رفسنجاني گویا در اینگونه موارد، ياري نمي كند، به دو نمونه از يادداشت هاي روزانه خود او استناد می کنم تا واقعيت امر مربوط به پرداخت غرامت روشن شود.
1- پيشنهاد اولاف پالمه معاون دبير كل سازمان ملل متحد یعنی یک شخصیت رسمی بین المللی در زمينه پرداخت غرامت به ايران كه در يادداشت روز 8 اسفند 1360 آقاي رفسنجاني چنين آمده است: « ديشب در جلسه شوراي عالي دفاع شركت كردم، گزارش جبهه ها و بحث درباره تهيه مهمات ضروري و پيشنهادات پالمه بود. خروج عراقي ها از خاك ايران را پذيرفته، مذاكره درباره مرزها منجمله اروندرود مي خواهد و حضور نيروهاي ناظران بين المللي در مرزها و پرداخت غرايم جنگي به دو طرف از طرف دولتهاي داوطلب [يعني كشورهاي نفت خيز منطقه]». (56)
2- مورد دوم، دريافت پيغام از سوي يك مقام بلندن پایة مسئول در ایران يعني ناخدا بهرام افضلي فرمانده وقت نيروي دريايي ايران بود كه شخصاً به اطلاع آقاي رفسنجاني رسانيد. اين نكته نيز در يادداشت روزانه آقاي رفسنجاني به تاريخ 15 اسفند 1360 يعني يك هفته بعد از پيشنهاد پرداخت غرامت كه از سوي اولاف پالمه مطرح شده بود، منعكس است. آقاي رفسنجاني مي نويسد: «ظهر و عصر ملاقاتهايي داشتم. ناخدا افضلي آمد راجع به مين گذاري و مين روبي توضيحاتي داد. او اطلاع داد كه وابسته نظامي ايتاليا گفته، كشورهاي نفت خيز منطقه مايلند 60 ميليارد دلار خسارت جنگ را از طرف صدام به ايران بدهند». (57)
همين دو سند به تنهايي گویاست و نشان از آن دارد كه خود آقاي رفسنجاني يكي از كارگردانان اصلي ادامه جنگ بعد از آيت الله خميني بود و جاي انكاري در ماهیت سياست جنگ طلبانه شان باقي نمي گذارد.

عدم پذيرش هيأت ميانجي صلح
بر اساس فعاليت هاي ميانجي گرانه، قرار بود هيأت صلح از سوي جنبش غير متعهدها در اواخر خرداد 1360 براي دريافت پاسخ دولت جمهوري اسلامي نسبت به پيشنهاد خود به ايران سفر كنند. محمد علي رجايي نخست وزير وقت از طريق سفير كوبا در ايران به هيأت مزبور خبر مي دهد كه «فعلاً تحولاتي در ايران در پيش است. لذا امكان پذيرش هيأت ميانجي صلح از جانب ايران مقدور نيست». (58).
پس از بركناري اولین رئيس جمهوری و رفتن جامعه به سوي سركوب و اختناق بيشتر و ايجاد جامعه اي تك صدايي، حكومت ايران كماكان از پذيرش هيأت های ميانجي امتناع مي كرده است. وضعيت بگونه اي بود كه حتي رهبران «ملي - مذهبي» چون مهندس بازرگان و ياران او در آن روزها جرأت طرح و بيان آن را نداشتند.
در چنين فضايي، ناخدا بهرام افضلي فرمانده وقت نيروي دريايي ايران به اتفاق نگارنده اين سطور (مشاور مسايل استراتژي سياسي - نظامي تا مقطع آزادسازي خرمشهر) بر آن شديم بنحوي اين مسئله را به درون جامعه ايران منتقل كنيم. تصميم بر آن شد كه ناخدا افضلي صحبت هايي در رابطه با ضرورت و اهميت پايان دادن به جنگ مطرح كند و بر اهميت پذيرش مجدد هيأت هاي ميانجي صلح كه در اين ايام عملاً از ورود آنان به ايران سر باز مي زدند، تاكيد كند.
ناخدا افضلي آن نظرات را در 14 تيرماه 1360 که در چند روزنامه دولتی چاپ شد، چنين بيان كرد: «ما بايد با پذيرفتن هيأت هاي صلح و با دليل و برهان حقانيت خود را ثابت كنيم و خود را در ديدگاه ملت هاي جهان، ملتي صلح دوست، آرامش طلب و غير متجاوز جلوه گر سازيم ... هر چه جنگ بيشتر طول بكشد، امپرياليسم به هدفهاي خود بيشتر نزديك مي شود». (59)
متأسفانه، در شرايط جامعه تكصدايي آن روز ايران، اين گونه هشدارباش ها و دلسوزي هاي ميهن دوستانه در مقابل خط سياسي جنگ طلبانه حاكم بر جمهوري اسلامي طنيني نداشت. ناخدا افضلي كوشيد تا از راه دوستان همدوره تحصيل خود در آكادمي ليورنو ايتاليا در 25 سال پيش كه اكنون در مقامات بالاي نيروي دريايي ايتاليا بودند و نيز از طريق وابسته دريايي ايتاليا در ايران، طرح پيشنهادي پرداخت غرامت به ايران را به جريان بياندازند تا شايد مجدداً زمينه اي براي ادامه مذاكرات براي پايان يافتن جنگ فراهم آيد. بنابراين، مطلبي كه آقاي رفسنجاني درباره مراجعه ناخدا افضلي و رساندن پيام وابسته دريايي ايتاليا به او در يادداشت هاي روزانه اش قيد كرده بود و به آن اشاره كردم، در ارتباط با اين كوشش ها بوده است كه پس از بركناري اولين رياست جمهوري عملاً متوقف ماند.

امكان پايان دادن به جنگ پس از آزادسازي خرمشهر
پس از آزادسازي خرمشهر در سوم خرداد 1361، دومين زمينه تاريخي مناسب در راستاي منافع ملي ايران فراهم آمده بود كه به جنگ خاتمه داده شود. تا مقطع آزادسازي خرمشهر، هدايت جنگ با فرماندهان ارتش بود و حتي آقاي رفسنجاني هم قادر به انكار اين واقعيت نيست و در این باره اذعان دارد: «وقتي خرمشهر را گرفتيم، عراق با تمام بي ميلي اعتراف كرد كه خرمشهر را از دست داد و غربي ها هم قدرت و برتري نظامي ايران را باور كردند. بعد از فتح خرمشهر فشار [براي برقراري آتش بس] خيلي زياد شد. در همين زمان ميانجي ها خيلي رفت و آمد داشتند حتي از كنفرانس اسلامي هم ميانجي آمد. البته آن موقع مدير جنگ نبودم، نظامي ها جنگ را اداره مي كردند. من سخنگوي شوراي عالي دفاع و نماينده امام در آن و رئيس مجلس بودم». (60)
در عمليات آزادسازي خرمشهر به مديريت فرماندهان ارتش ايران که البته بسیج مردمی و سپاه پاسداران هم در کمک در جبهه ها بودند، حدود 5500 کیلومتر مربع از اراضی اشغالی از جمله خرمشهر آزاد شد، 34 هزار نفر از نیروهای ارتش عراق به اسارت درآمدند و 16 هزار نفر کشته شدند. 511 دستگاه تانک و نفربر عراقی، 38 فروند هواپیما و 80 قبضه توپ از ارتش عراق منهدم شد.
آناني كه با مسايل نظامي آشنايي دارند، نيك مي دانند كه چنانچه فرماندهان ارتش ايران قصد ورود به خاك عراق و اشغال مناطقي از خاك آن كشور را داشتند، در واقع، مناسب ترين موقعيت برای حمله و وارد شدن به خاک عراق، لحظه عقب نشيني ارتش عراق پس از آزادسازي خرمشهر بود. در حاليكه فرماندهان ارتش ايران چنين سیاستي را دنبال نكرده و قبول نداشتند و مضافاً استراتژي سياسي- نظامي ايران مبتني بر دفع متجاوز از خاك ايران بوده است و رژيم جمهوري اسلامي نيز قبلاً آن را اعلام كرده بود كه هدفش بيرون راندن دشمن متجاوز از خاك ايران است. بعد از آزادسازي خرمشهر، علاوه بر هيأت هاي ميانجي صلح، شوراي امنيت سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه شماره 514 خواستار آتش بس و خاتمه فوري كليه عمليات نظامي شد (متن كامل اين قطعنامه به پيوست اين نوشتار است). صدام حسين اين قطعنامه را بلافاصله پذيرفت و جمهوري اسلامي آن را رد كرد. فرماندهان ارتش بر اساس سياست اعلام شده سران رژيم جمهوري اسلامي، مخالف ورود به خاك عراق و خواستار آن بودند كه جنگ در اين مرحله كه با برتری نیروهای زمینی، هوایی و دریایی ایران بر ارتش عراق به اثبات رسیده و به پيروزي عملي ايران در این جنگ منجر شده، در راستاي منافع ملي ايران است که پايان پذيرد. آقاي منتظري در خاطراتش به مواضع فرماندهان ارتش در آن زمان اشاره دارد و مي نويسد: «آن زمان كه صدام حسين كشور ايران را اشغال كرد، ما نظرمان مثل همه اين بود كه بايد جنگيد و آنها را از كشور بيرون كرد. ولي وقتي كه خرمشهر را فتح كرديم و اينها را بيرون رانديم احساس كرديم كه نيروها بخصوص ارتش انگيزه داخل شدن در خاك عراق را ندارند، خودشان مي گفتند: «ما تا حالا جنگيديم كه دشمن را از كشورمان بيرون كنيم ولي حالا اگر بخواهيم به خاك عراق برويم، اين كشورگشايي است». روي همين اصل هم من همان وقت پيغام دادم هركاري مي خواهيد بكنيد، حالا وقتش است و حمله كردن به عراق درست نيست. آن روز حسابي براي غرامت به كشور ما پول مي دادند و منت ما را هم مي كشيدند و شرايط آماده بود ولي آقايان فكر مي كردند كه الآن مي رويم عراق را مي گيريم، صدام را نابود مي كنيم. بالاخره من از همان وقت نظرم اين بود كه جنگ را به يك شكلي خاتمه دهيم ولي خب، رهبري با امام بود و نظر ايشان [يعني خواهان ادامه جنگ بعد از آزادسازي خرمشهر] مقدم بود». (61)
روايت ديگري در رابطه با آمدن ياسر عرفات به ايران بعد از آزادسازي خرمشهر و گفتگوي او با آيت الله خميني گوياي موضع آيت الله خميني براي ادامه جنگ پس از آزادسازي خرمشهر است و چنين روايت شده است: «در گفتگويي كه با ياسر عرفات در تونس داشتم و متن آن در روزگار نو چاپ شد، ياسر عرفات ياد آور شد: پس از فتح خرمشهر به ديدن خميني رفتم و با خواندن نماز در پشت سر او به همراه رؤساي جمهور پاكستان، گينه و بنگلادش به طور تلويحي به او گفتم كه اينك تو امام اُمّت اسلام هستي، و لازم است همچون يك رهبر وقائد رفتاركني و از ورود به خاك عراق بپرهيزي. خميني اما نگاهي تند به من كرد و گفت برويد خود را اصلاح كنيد تا بلكه در زمان آزادسازي قدس جايي هم به شما بدهيم. عرفات به آقاي خميني گفته بود، اگر پاي شما به عراق رسيد، بدانيد ما فلسطيني ها تا پاي جان در برابر شما خواهيم ايستاد و رؤياي اشغال بصره را به كابوسي گران براي شما تبديل خواهيم كرد». (62)
سه هفته بعد از آزادسازي خرمشهر، آيت الله خميني در روز 31 خرداد 1361 كماكان به سياست ادامه جنگ و سقوط صدام و نجات قدس تاكيد مي كرد: «ما بايد از راه شكست عراق به لبنان برويم. ما مي خواهيم كه قدس را نجات بدهيم. لكن بدون نجات كشور عراق از اين حزب منحوس [بعث عراق] نمي توانيم. مقدمه اينكه لبنان را نجات بدهيم، اين است كه عراق را [با تشكيل حكومت اسلامي در آن كشور] نجات بدهيم». (63)
آيت الله خميني و سران جمهوري اسلامي ایران با آگاهي به نقطه نظرات فرماندهان ارتش ايران - كه مخالف ادامه جنگ و واردشدن به خاك عراق بودند - در جلسة تصميم گيري كه در حضور آيت الله خميني براي ورود به خاك عراق يعني تداوم جنگ و وارد شدن به خاک عراق تشکیل شده بود، هيچيك از فرماندهان نيروهاي سه گانه ارتش (فرماندهان نيروي زميني، هوايي و دريايي) را دعوت نكردند. (64)

گفتگو با رفسنجاني
براي فرماندهان بالاي نيروهاي مسلح ارتش روشن بود كه آقاي رفسنجاني به عنوان نماينده آيت الله خميني در شوراي عالي دفاع و سخنگوي اين شورا و به عنوان يكي از نزديك ترين افراد به آيت الله خميني مي تواند نقش اساسي در چنين مرحله اي ايفاء كند. بنابراين، او مي تواند با توضيح وضعيت، آيت الله خميني را متقاعد كند كه آتش بس را پس از آزادسازي خرمشهر بپذيرد. از اينرو، فرماندهان بالاي نيروهاي مسلح ارتش از ناخدا افضلي فرمانده نيروي دريايي خواستند كه او در يك ديدار خصوصي با آقاي رفسنجاني، پیامدهای ورود به خاك عراق را تشريح كند و به نادرستي ادامه جنگ و رفتن به داخل خاک عراق تأكيد نمايد.
ناخدا افضلي از نگارنده اين سطور خواست، يك بررسي و تحليل از زاويه سياسي - نظامي در رابطه با ادامه جنگ و ورود خاک عراق تهيه نمايم. پس از تهیه این بررسي، حدود دو هفته بعد از آزادسازي خرمشهر، ناخدا افضلي و من با حضور سرهنگ هدايت الله حاتمي (از نزديكان آقاي رفسنجاني و حزب جمهوري اسلامي و فرمانده بعدي دانشكده افسري که از طریق او زمینة آن دیدار در آن مقطع زمانی فراهم شده بود) در منزل آقاي رفسنجاني در خصوص دورنماي سياست ادامه جنگ و ورود به خاك عراق صحبت كرديم. اين گفتگو حدود 2 ساعت و نيم به طول كشيد. در آن گفتگو با ارائه داده هاي سياسي و نظامي در آن روز، تحليل شد كه ورود به خاك عراق، چه پيامدهاي فاجعه باري را از نظر نظامي - سياسي براي ايران به همراه خواهد داشت. واقعيت اين است، پيش بيني آن مسايل در آن روزها چندان پيچيده نبود كه نتوان چشم انداز فاجعه بار آن را نديد. هنری کی سینجر استراتژ سیاسی معروف آمریکایی در همان زمان به وضوح گفته بود که این جنگ نباید برنده ای داشته باشد بلکه می باید با دو بازنده ختم شود.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

بعد از آن نشست، ناخدا افضلي در ارزيابي آن گفتگو از من پرسيد: «نظر تو درباره موضع رفسنجاني و صحبت هايي كه امروز با او داشتيم چه بود؟» پاسخم كوتاه بود: «در سيماي اين شخص، صلح نمي بينم». ناخدا افضلي پس از شنيدن اين نظرم،گفت: «عيناً همان برداشتي است كه من از او بدست آوردم». او پس از مكث و با غمي عميق رو به من كرد و گفت: «حالا چه بايد كرد؟» گفتم: «تا اينجا،دفاع از ميهن بود و همه توان و زندگيمان را در اين راه گذاشتيم ولي از اين پس، جاي ما در اين ارتش نيست و بايد راهي پيدا كرد و از آن خارج شد». ناخدا افضلي اين سخن را تأييد كرد و دو ماه بعد، از آقاي خامنه اي رئيس جمهور وقت تقاضاي بازنشستگي نمود (كه در جريان محاكمه در دادگاه شرع ارتش نيز به اين موضوع اشاره كرد) و من نيز از فعاليت هاي شبانه روزي گذشته ام كنار كشيدم و در مسئوليت مدير آموزش و معاون دانشكده فرماندهي و ستاد نيروي دريايي ایران كه در حال سازماندهي آن بوديم، مشغول كار شدم تا بتوانم پس از مدت كوتاهي با داشتن بيست سال سابقه خدمت به بهانه ای بازنشسته شوم. به هر حال، با بازنشستگي ناخدا افضلي موافقت نشد و او حدود يك سال و نيم بعد از گفتگوي آن روز با آقاي رفسنجاني، به جوخه اعدام سپرده شد و من نيز در ارديبهشت 1362 از مرز ايران گریختم و راه تبعيد اجباري و زندگي در غربت را برگزیدم که تا اكنون 22 سال ادامه دارد.


حمله مجدد عراق به خاك ايران
پس از آزادسازي خرمشهر، مديريت جنگ از دست فرماندهان ارتش که موافق ادامه جنگ نبودند، عملاً خارج شد و توسط آيت الله خميني به شوراي فرماندهان سپاه پاسداران واگذار شد. بدين ترتيب، عملاً مديريت جنگ از حالت تخصصي که متكي به دانش و تجربه نظامي 50 ساله ارتش كلاسيك ايران بود، خارج گرديد. پس از شش سال ادامه جنگ در خاك عراق به مديريت سپاه پاسداران، سرانجام ارتش عراق از موضع ضعف و عقب نشيني در مقطع خرداد 1361، اين بار توانست به موضع تهاجمي برسد و مجدداً وارد خاك ايران شود. در تير ماه 1367، رژيم جمهوري اسلامي از موضع ضعف و نيز از ترس از دست دادن قدرت مجبور به پذيرش آتش بس مندرج در قطعنامه 598 (مصوبه 29 تير 1366) شوراي امنيت سازمان ملل شد. البته اين قطعنامه يك سال پيش صادر شده بود ولي سران جمهوري اسلامي در آن موقع، آن را نپذيرفتند. ناگفته نماند، يك هفته بعد از صدور قطعنامه 598 يعني در تاريخ 7 مرداد 1366، آيت الله خميني كماكان به ادامه جنگ پاي مي فشرد و به عنوان مثال، خطاب به زائران حج، چنين مي گفت: «تب جنگ در كشور ما جز به سقوط صدام فرو نخواهد نشست و انشاءالله تا رسيدن به اين هدف، فاصله چنداني نمانده است و اكنون كه به مرز پيروزي مطلق رسيده ايم، صدام و جهانخواران صلح طلب شده اند».
محسن رضايي فرمانده سپاه پاسداران در آن سالها، اين شكست فاجعه بار فرماندهان سپاه در برابر حمله مجدد عراق به ايران به این شکل اعتراف كرده است: «دليل مهمي كه موجب شد امام خميني قطعنامه 598 آتش بس را بپذيرد اين ارزيابي هاي نظامي بود كه عراق بار ديگر بتواند به خاك ايران وارد شود و بخش هايي از ايران را دوباره به تصرف درآورد». (65)
البته آقاي محسن رضايي ضمن بيان بخشي از واقعيت، بخش ديگر آن را تحريف مي كند. زيرا ارتش عراق با تهاجم دوم خود به خاك ايران در 25 تيرماه 1367، دهلران را تصرف كرد و براي اشغال خوزستان به طرف اهواز در حال پيشروي بود. هنگامي كه آيت الله خميني و سران جمهوري اسلامي در 26 تيرماه 1367 اعلام كردند كه قطعنامه 598 را مي پذيرند، 2400 كيلومتر خاك ايران به اشغال ارتش عراق درآمده بود. (66).
ایجاد وحشت رژيم جمهوري اسلامي در آن روزها كه مبادا ارتش عراق مجدداً به سوي خوزستان پيشروي كند تا آنجا بود که آقاي محلاتي نماينده ايران در سازمان ملل متحد در 27 تير ماه 1367 شبانه به منزل آقاي پرز دوگوئيار دبير كل سازمان ملل متحد رفت و موافقت دولت ايران را با قبول قطعنامه 598 اعلام كرد.
هاشمي رفسنجاني 12 سال پس از آن ايام، واقعيات را به اين شكل تحريف مي كند و عوامفريبانه مي گويد: «دشمنان در پي مقاومت و دليرمردي هاي مردم و رزمندگان اسلام سرانجام پذيرفتند كه عراق متجاوز است و ايران مظلوم است و با التماس ما را وادار كردند كه قطعنامه 598 را امضاء كنيم». (67)
واقعيت اين است، ارتش عراق در تمام مدتي كه سياست نظامي تهاجمي جمهوري اسلامي ايران در خاك عراق از 22 تير 1361 (با شروع عملیات رمضان) تا 28 فروردين 1367 - حدود 6 سال - ادامه داشت، در موضع تدافعي قرار داشت.
در دورة 6 ساله جنگ در خاک عراق، فرماندهی سپاه پاسداران عمدتاً با تکیه به نیروی بسیج جوانان تا جائیکه 80 درصد پرسنل نيروي زميني در جبهه ها را سپاه پاسداران و نيروهاي بسيج تشكيل مي دادند. در طول این سال ها بالغ بر 50 عمليات نظامي به اجراء درآمد تا بتوانند بصره را به اشغال خود درآورند كه نا موفق ماندند.
از 28 فروردين 1367 تا 27 تير 1367 به مدت 3 ماه، مرحله اي است كه ارتش عراق از موضع تدافعي به موضع تهاجمي مي رود و با حمله گسترده نظامي نيروهاي سپاه پاسداران را در ظرف 36 ساعت از شبه جزيره فاو بيرون مي كند. بدين ترتيب، شبه جزيره فاو و جزاير مجنون كه سپاه پاسداران با دهها هزار كشته آن را اشغال كرده بودند، در مدت كمتر از 2 ماه يكي را پس از ديگري از دست مي دهد. رژيم جمهوري اسلامي در مرحله اي كه رژيم عراق در حال پيشروي به درون خاك ايران بود، ناگزير موافقت خود را با قطعنامه 598 اعلام كرد. پس از اعلام موافقت رژيم جمهوري اسلامي با اين قطعنامه، رژيم عراق اعلام نمود كه مذاكرات با رژيم ايران براي اجراي قطعنامه 598 بايد رو در رو و مستقيم باشد. در حاليكه چنين شرطي در مفاد قطعنامه 598 وجود نداشت. در واقع، رژيم عراق با مطرح كردن اين موضع، قصد داشت سران رژيم جمهوري اسلامي را كه همواره در شعارهاي خود كمتر از سقوط صدام حسين رضايت نمي داد، تحقير نمايد. رژيم جمهوري اسلامي به ناچار به مذاكره «چهره به چهره» با رژيمي كه مذاكره با آن را خيانت مي دانست، تن در داد.
آيت الله محمد يزدي رئيس قوه قضايي وقت و عضو بعدي شوراي نگهبان، علت پذيرش قطعنامه 598 از جانب آيت الله خميني را چنين توصيف كرده است: «شرايط امام خميني در زمان پذيرش قطعنامه 598 درست مثل شرايط زمان امام حسن (ع) بود و اگر امام اين كار را نمي كرد، اساس [نظام] از بين مي رفت. او جام زهر را نوشيد و به مردم و مسئولان گفت كه وارد فصل بازسازي شويد». (68)
بيانيه آيت الله خميني در روز 29 تير 1367 در مورد پذيرش قطعنامه 598 معناي ديگري جز شكست سياست ادامه جنگ پس از آزادسازي خرمشهر كه با مديريت سپاه پاسدارن بود، نداشت. آيت الله خميني در آن بيانيه، چنين گفت: «در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتاً مسئله بسيار تلخ و ناگواري براي همه و خصوصاً براي من بود، اگر آبرويي داشته ام با خدا معامله كرده ام ... با قبول آتش بس موافقت نمودم، و در مقطع كنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام مي دانم. و خدا مي داند كه اگر نبود انگيزه اي كه همه ما عزت و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قرباني شود، هرگز راضي به اين عمل نمي بودم، و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود. بدا به حال من كه هنوز زنده مانده ام و جام زهر آلود قبول قطعنامه را سركشيدم». (69)
به هر روي، آيت الله خميني با اين كلمات - اما بدون اعتراف صريح درباره سياست نادرست خودش و كسي كه مسئوليت و نقش اول را در ادامه جنگ بعد از آزادسازي خرمشهر داشته - به يكي از طولاني ترين جنگ هاي فاجعه بار در تاريخ ايران و نيز يكي از فاجعه هاي تاريخ بشريت در قرن بيستم پايان داد. او با پذيرش آتش بس اگر چه تلخي خطاي خويش را چشيد ولي حاضر نشد به عنوان فرمانده كل قوا و مسئول مستقيم سياست ادامه جنگ بعد از آزادسازي خرمشهر كه منجر به صدها هزار كشته و معلول و 1000 ميليارد دلار خسارت به جامعه ايران شده است،از مردم اين سرزمين پوزش بخواهد!
به دنبال پذيرش قطعنامه 598، آيت الله خميني براي پيشگيري از اعتراضات و انتقادهاي احتمالي مردم نسبت به سياست ادامه جنگ بعد از آزاد سازي خرمشهر، راه ايجادِ فضاي رعب و وحشت بيشتر در جامعه را در پيش گرفت و در این رابطه به فاجعه بی نظیر دیگری در تاریخ ایران دست یازید یعنی قتل عام زندانیان سیاسی ایران که حدود 4 هفته پس از تاریخِ سرکشیدن «جام زهر»، فرمان کشتار زندانیان سیاسی را صادر کرد (دستخط او توسط آیت الله منتظری در کتاب خاطراتش منتشر شد کلیشه گردید) و پیروانش آن را در کمیته ای که به «کمیته مرگ» معروف شده است، سازماندهی کرده اند.
آقای دکتر بهرام بیگدلی مسئول «جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی ایران (کلن)» در مصاحبه با رادیو «دویچه وله» در 12 سپتامبر 2005 به مناسبت هفدهمین سالگرد فاجعه قتل عام زندانیان سیاسی، کشتار زندانیان سیاسی ایران در تابستان 1367 را که تاکنون حدود 5 هزار اسامی جمع آوری شده است، یادآوری نمود. او در آن مصاحبه همچنین به این نکته مهم اشاره کرد که پورمحمدی وزیر کشور کابینه احمدی نژاد جزو هيأت بازجویان [کمیته مرگ] آن دوره فاجعه قتل عام زندانیان سیاسی بوده است. (70)
به دنبال ايجاد فضاي ترس و خفقان بيشتر در جامعه، آیت الله خمینی سخن پيشين خود را درباره سياست خاتمه دادن به جنگ و ناگزيري اش در پذيرش قطعنامه 598 پس گرفت و موضوع را به اين شكل توجيه كرد: «در جنگ پيروزي از آن ملت ما بود ... جنگ ما جنگ حق و باطل است و تمام شدني نيست. و اين جنگ از آدم تا ختم زندگي وجود دارد ...» (71)
آقاي رفسنجاني از یاران و پیروان خط آيت الله خميني پس از گذشت 12 سال از پايان جنگ، اين فاجعه تاريخي را به حساب حادثه اي بي نظير از پيروزي ملت ايران جا مي زند و چنين مي گويد: «دوران هشت ساله دفاع مقدس، [مدت 6 سال جنگ در خاک عراق را هم به حساب «دفاع مقدس» می گذارد] حادثه اي بي نظير در تاريخ اسلام و در كتاب قطور دائره المعارف ايران است ... اگر چه ما در اين جنگ قرباني ها و خسارات زيادي را متحمل شديم، ولي سرانجام ملت ايران طعم پيروزي واقعي را چشيد». (72)
پرسش اين است، اگر نتيجه اين جنگ يك پيروزي واقعي ملت ايران بود، چه دليلي داشت كه آيت الله خميني بجاي طعم شيرين پيروزي، تلخي جام زهر را بچشد؟ مضافاً در مقطع پذيرش قطعنامه 598 از سوي جمهوري اسلامي، حدود 2400 كيلومتر مربع خاك ايران در تصرف عراق بوده است. حدود دو سال پس از آتش بس، در نامه هاشمي رفسنجاني رئيس جمهور وقت خطاب به صدام حسين در سال 1369، صريحاً در آن نامه به موضوع در اشغال بودن بخشي از سرزمين ايران اشاره دارد كه مي نويسد: «توجه شما را به اين حقيقت جلب مي كنم كه ادامه اشغال بخشي از سرزمين اسلامي ما مي تواند حركت ما را در تحصيل صلح جامع، كُند يا بي اثر نمايد». (73)
در هر حال، مطالعه و مقايسه مفاد قطعنامه هاي 514 و 598 شوراي امنيت سازمان ملل متحد مي تواند به فاجعه اي كه سياست جنگ طلبي آيت الله خميني و سران جمهوری اسلامی براي ملت ايران ببار آورده، پي برد. قطعنامه 514 در شرايط پيروزي ايران پس از آزادسازي خرمشهر به تصويب رسيد، آنهم با امكان پرداخت 60 ميليارد دلار غرامت جنگي به ايران، افشاي ماهيت تجاوزگرانه رژيم صدام حسين و حتي احتمال اثبات حقوقي متجاوز بودن صدام حسين وجود داشت. اما قطعنامه 598، شش سال بعد يعني در شرايط حمله مجدد عراق به خاك ايران و نيز اشغال 2400 كيلومتر مربع خاك ايران توسط ارتش عراق، تصويب شد؛ آنهم بدون پرداخت غرامتي به ايران و صدها هزار کشته بعد از آن تاریخ و نیز عدم شناخت رژيم عراق به عنوان متجاو. (مفاد اين دو قطعنامه در ضميمه اين نوشتار از نظر خوانندگان مي گذرد)
واقعيت اين است، پس از آزادسازي خرمشهر، آيت الله خميني آنچنان ذوق زده شده بود كه حدود سه هفته بعد از آن و بدون آنكه هنوز سپاه پاسداران از نظر نظامي تدارك اجراي «عمليات ورود به خاک عراق» را آماده كرده باشد، در تاريخ 31 خرداد 1361 خط سياسی - نظامي ادامه جنگ تا فتح كربلا را چنين اعلام كرد: ما راهمان اين است كه بايد از راه شكست عراق به لبنان برويم ... همه گويندگان موظفند، چه ائمه جمعه، چه ائمه جماعت و چه خطبا و همه نويسندگان موظفند مردم را از توجه به جنگ خودمان غافل نكنند و بيدار كنند.

فرماندهان ارتش و فرماندهان سپاه پاسداران
آيت الله خميني پس از آزادسازي خرمشهر با انگيزه صدور انقلاب اسلامي به عراق و سپس رفتن به لبنان، فرماندهي و هدايت عمليات جنگ را همانگونه که قبلاً به آن اشاره کردم، عملاً به شوراي عالي فرماندهان سپاه پاسداران محول كرد كه متوسط سن اعضاي آن حدود 24 سال بود. اعضاي اين شورا عبارت بودند از:
محسن رضايي (فرمانده سپاه پاسداران)، علي شمخاني، رحيم صفوي، محسن رفيق دوست، رضا سيف اللهي، حميد حاج عبدالوهاب، علي اصغر شيخي، محمد ابراهيم سنجقي، اصغر سليمانيه، ابراهيم محمد زاده، مسعود جزايري. (74)
در ميان اين افراد كه مدت 6 سال عهده دار هدايت و فرماندهي عمليات جنگي بودند حتي يك نفر داراي تحصيلات نظامي در حد دانشكده افسري و يا حتي طي دوره نظامي و مقدماتي رسته اي در سطح آموزش كلاسيك گروهباني ارتش هم نبود. با توجه به سن متوسط اين افراد، حتي با اين فرض كه اگر آنان تحصيلات آكادمي نظامي نيز مي داشتند، مسئوليتي كه مي شد به آنان واگذار كرد، از حد فرمانده دسته يا معاون يك گروهان رزمي فراتر نمي رفت. ناگفته نماند كه افراد ياد شده نه تنها فاقد تحصيلات نظامي بودندبلكه عده اي از آنان در آن زمان حتي تحصيل خود را در حد ديپلم متوسط دبيرستان نيز تمام نكرده بو.دند! در حاليكه فرماندهان رده بالای ارتش ايران كه هدايت و فرماندهي جنگ را تا آزادسازي خرمشهر به عهده داشتند، برابر سن متوسط فرماندهان سپاه پاسداران يعني حدود 26-25 سال سابقه خدمت و تحصيل نظامي (در ايران، اروپا و آمريكا) در نيروهاي مسلح ارتش ايران داشتند. (75)
نخستین عملیات نظامی پس از آزادسازی خرمشهر در سوم تیرماه 1361 به نام «عملیات رمضان» بود که با هدایت و فرماندهی سپاه پاسداران در وسعتی حدود 1500 کیلومتر مربع برای تصرف نهایی بصره انجام شد که با شکست سختی مواجه گردیدند.
بعد از آزادسازي خرمشهر و انتقال مسئوليت فرماندهي جنگ از ارتش به سپاه پاسداران، شيوه عمليات نظامي نيز در جبهه ها تغيير بينادي كرد و عمدتاً بر «امواج انساني» و اعزام جوانان و نوجوانان به جبهه ها تأكيد می شد. به عنوان مثال علی اکبر پرورش وزیر آموزش و پرورش وقت، در آن زمان با افتخار بیان می داشت که توانست موفق شود حدود یک میلیون دانش آموز را به سوی جبهه های جنگ روانه کند. فتواي آيت الله خميني در خصوص اعزام جوانان «بالغ» (14 سال و 6 ماه خورشیدی) به جبهه ها در همين راستا بود. که چنین فتوا می داد: «مادامی که جبهه ها نیاز به نیرو دارد، رفتن به جبهه به بالغین واجب است و رضایت والدین شرط نیست». (76)
به یکی دو نمونه از فتوای آیت الله خمینی در رابطه با پرسش از او برای رفتن به جبهه اشاره می کنم: «پدر و مادرم به علت اینکه من تنها فرزند خانواده هستم با رفتن من به جبهه مخالفت می کنند. البته من می توانم بدون اجازه آنها و به زور بروم ولی فکر کردم رفتن من از نظر شرعی اشکالی داشته باشد. لطفاً تکلیف شرعی را روشن بفرمایید؟ جواب آیت الله خمینی: تا موقعی که جبهه ها نیاز به نیرو دارند، اجازه والدین شرط نیست». (77)
به مورد دیگری اشاره می کنم: «اینجانب کارگر معدن هستم. پدر و مادرم به غیر ازمن فرزند دیگری ندارند و هر کدام حدود 60 سال سن دارند و خودم پنج فرزند خردسال دارم که بزرگترین آنها هفت سال و کوچکترین آنها یک ساله است و من این هشت نفر را باید از راه کارگری نان بدهم. آیا با این شرایط می توانم به جبهه بروم یا خیر؟ جواب آیت الله خمینی: شرکت در جبهه دفاع واجب است». (78)
آرزوي آيت الله خميني براي سرنگوني رژيم صدام و استقرار حكومت اسلامي در عراق با تمايلات قدرت طلبي اغلب فرماندهان سپاه پاسداران همسويي پيدا كرده بود؛ جواناني كه عطش قدرت داشتند و مي خواستند به عنوان سرداران پيروزمند جبهه جنگ عليه ارتش عراق معرفي شوند. و به اصطلاح يك شبه از «سربازي» به «سرداري» برسند. به عنوان مثال، جوان 23-24 ساله اي كه آموزش نظامي در سطح دوره سربازي را هم طي نكرده بود، به نام محمدعلي جعفري كه در آغاز جنگ دانشجوي رشته معماري و هنرهاي زيبا بود و مدتي بعد از آزادسازي خرمشهر تحت عنوان «سردار» در مسئوليت فرماندهي نيروي زميني سپاه پاسداران قرار گرفته بود، درباره رهنمود آيت الله خميني و تركيب نيروهاي نظامي در جبهه ها چنين مي گويد: «ما در «هشت سال دفاع مقدس» حدود يك سال و نيم در كشور خودمان به دفاع پرداختيم [تا آزادسازي خرمشهر با هدايت فرماندهان ارتش] و الباقي جنگ را در خاك عراق گذرانديم ... ما در تمام رده ها، فرماندهي عمليات، نيروهاي فرهنگي و بسيجي، اسوه و شاخص هايي براي درس آموزي داشته ايم تا آنجا كه حضرت امام مي فرمايند رهبرمان آن طفل سيزده ساله ايست كه با نارنجك زير تانك مي رود ... »(79)
محسن رضايي فرمانده سپاه پاسداران در آن زمان نيز به تغيير شيوه جنگ و نيروهاي عمده در جبهه ها در اين دوره كه شامل نيروهاي سپاهي و بسيجي بوده است، تأكيد دارد. (80)
بي مناسبت نيست به نمونه هايي از شيوة «نوين» فرماندهان سپاه پاسداران در اين دوره جنگ اشاره اي داشته باشيم. به عنوان مثال، آقاي محسن رضايي با هواپيما جت فانتوم از دزفول به تهران مي آيد و ضمن گزارش وضعيت جبهه ها از آيت الله خميني براي حمله نظامي خواستار استخاره مي شود. در يادداشت روزانه هاشمي رفسنجاني چنين مي خوانيم: «ظهر آقاي محسن رضايي از دزفول تلفن كرد و گفت، عراق در ناحيه شوش از ديشب حمله كرده و از من مي خواست كه به جنوب بروم. گفتم، ايشان به تهران بيايد ... ايشان با يك جت اف - 5 آمد. و مشورت داشت كه از محورهاي ديگر حمله كنيم، پذيرفتم. امام را هم زيارت كردند، استخاره مي خواست». (81)
به نمونه هاي ديگري از بي توجهي در حد بي خردي در عرصه نظامي كه مربوط به صدور دستور عمليات نظامي از طريق مكالمه تلفني از جبهه جنوب با تهران بود، اشاره مي كنم. در يادداشت هاي روزانه آقاي رفسنجانمي چنين مي خوانيم: «آقاي رضايي از جبهه تلفن كرد و گزارش جبهه را داد كمي اثر ضعف و احتياط در اظهاراتش بود». (82)
آقاي منتظري در كتاب خاطراتش، مشاهدات خود را از شيوه فرماندهي آقاي رفسنجاني كه در آن سالها فرمانده جنگ بود، چنين مي نويسد: «در جريان مسايل جنگ بيشتر آقاي رفسنجاني در امور جنگ دخالت مي كرد مثلاً آقاي محسن رضايي از جبهه به آقاي رفسنجاني تلفن مي كرد، آقاي رفسنجاني هم دستور مي داد كه فلان كار را بكنيد يا فلان جا برويد. من در چند جلسه اي كه در بحران هاي جنگ در تهران بودم، گاهي راجع به بعضي مسايل تلفن زده مي شد، آقاي رفسنجاني خودش تصميم مي گرفت كه اين كار را بكنيد يا نكنيد». (83)
كساني كه با دانش اوليه نظامي آشنايي دارند، نيك مي دانند كه يكي از اصول 9 گانه در عمليات و تاكتيك هاي نظامي، اصل غافلگيري است. هدايت عمليات جنگ از راه دور و آنهم از طريق تلفن بين دزفول و تهران يا بالعكس با توجه به امكانات مدرن ُشنود كه در آن روزها در اختيار ارتش عراق بود، نه تنها ابعاد سهل انگاري در رعایت اصل غافلگیری بلکه نادانی نظامی - فنی شگرفي را به عنوان نمونه از آن دوران شش ساله جنگ به نمايش مي گذارد كه به بهاي از دست رفتن جان دهها هزار جوان اين سرزمين شده است.
به علت اينگونه سهل انگاري ها و فقدان دانش نظامي گردانندگان جنگ در اين دوره بود كه فرماندهان بالاي ارتش عراق در آخرين ماه هاي جنگ طي مصاحبه اي با خبرنگار واشنگتن پست اظهار مي داشتند: «براي اولين بار در تاريخ ما، مي خواهيم كه ايرانيان حمله كنند زيرا يقيناً قادر به شكست خط دفاعي عراق نخواهند بود و يك شكست، ضعف ايرانيان را آشكار خواهد ساخت». (84)
پایان سخن اینکه: اگر چه شرايط حاكم بر جامعة امروز ايران زمينه اي براي بررسي جامع و مستقل مسایل این جنگ و روشنگری بیشتر مسئوليت اين فاجعه آفرينان را نمی دهد، و اگر چه در جمهوري اسلامي براي لاپوشاني فجايعي كه تنها بخش كوچكي از آن در اين مختصر آمد، قلم تحریف در دست آنان است ولی روزی ابعاد اين فاجعه و نيز ماهيت عملکرد آيت الله خميني و يارانش در سياست ادامه جنگ پس از آزادسازي خرمشهر بيش از پيش روشن خواهد شد.
جنگي كه با آمار رسمي دولتي ايران 213 هزار كشته و 335 هزار معلول و 40 هزار اسير و هزار ميليارد دلار خسارت بر جامعه ايران وارد كرده است. (85) در حال حاضر، 2 میلیون و 400 هزار هکتار اراضی ایران همچنان آلوده به مین است و هر هفته به طور متوسط 15 نفر دراین اراضی آلوده جان خود را از دست می دهند. احتمالاً همين آمارهای مشابه در خصوص کشته شدگان، معلولین، خسارات مالی و غیره می تواند جزو صدماتی باشد که بر مردم عراق در آن جنگ نیز وارد آمده باشد.
جنگي كه سرانجام دوبازنده داشت و دو ديكتاتور در عراق و ايران - صدام حسين و روح الله خميني- بيش از هر كس مسئول اين فاجعه تاريخي اند كه با سياست هاي فاجعه بار خود صدمات جبران ناپذيري براي مردم ايران و عراق فراهم ساختند، صدماتي كه اثرات آن طي چندين نسل باقي خواهد ماند.
فاجعه جنگ هشت ساله ایران و عراق فراموش شدنی نیست. جنگی که بعد از جنگ ویتنام، طولانی ترین جنگ تاریخِ جهانِ قرن بیستم بوده است.
----------------------

يادداشت ها:

1- دكتر منوچهر پارسادوست، «نقش سازمان ملل متحد در جنگ ايران و عراق»، شركت سهامي انتشار، تهران،1371، صص 5-84
2- نگاه كنيد به: «درس تجربه»، خاطرات ابوالحسن بني صدر در گفتگو با حميد احمدي، چاپ آلمان، سال 1380
3- همانجا، ص 266
4- آيت الله خميني، «كشف اسرار»، بي نام، بي تاريخ، صفحة 267. نگارنده اين سطور در كتاب «تحقيقي درباره تاريخ انقلاب ايران»، (چاپ آلمان، سال 1380 در 400 صفحه) درباره تفكر پان اسلاميسم آيت الله خميني و ظهور پديده اي به نام خمينيسم در ايران را بررسي كرده است.
5- گزارش هاروی از پاریس به دیکسون، اسناد بایگانی دولتی بریتانیا به تاریخ 4 ژانویه 1953،
FO/ 371 EP/104501)) نقل سند از کتاب «بحران دمکراسی در ایران»، تألیف فخرالدین عظیمی، ص 427
6- روزنامه اطلاعات، 22 بهمن 1358
7- روزنامه اطلاعات، 31 ارديبهشت 1359
8- مجموعه سخنرانيها و مصاحبه هاي آيت الله مطهري، ص 35
9- مجله «پاسدار اسلام»، شماره 6، خرداد 1361
10- روزنامه جمهوري اسلامي، 31 فروردين 1359 و اول ارديبهشت 1359
11- روزنامه آيندگان، 7 اسفند 1359
12- روزنامه اطلاعات، 5 مهر 1359
13- نقل از: روزنامه بامداد، 3 مهر 1358
14- روزنامه اطلاعات، 22 مهر 1358
15- روزنامه اطلاعات، اول مهر 1358
16- نقل از: دكتر منوچهر پارسادوست، «بررسي تاريخ سران و انديشه هاي حزب بعث»، شركت سهامي انتشار، تهران، 1369، ص 1-200.
17- همانجا.
18- خاطرات حسينعلي منتظري، انتشارات انقلاب اسلامي، 2001، آلمان، صفحات 217-272.
19- عبدالفهد نفيسي، «نهضت شيعيان در انقلاب اسلامي عراق»، ترجمه كاظم چايچيان، اميركبير، تهران، 1364، ص 14.
20- دكتر منوچهر پارسادوست، همانجا، ص 202
21- همانجا، صص 3-202
22- همانجا
23- نقل از: Süddeutsche Zeitung, Nov. 3, 1981
24- نقل از: Middle East Economic. Digest, Feb. 1, 1980
25- روزنامه انقلاب اسلامي، 27 فروردين 1359
26- دكتر منوچهر پارسادوست، همانجا، ص 316
27- Brzezinski, Zbigniew, “Power and Principle, Memoirs of the National Security Advisor, 1977-1981, NY, Farrar, Straus, Giroun Press, 1983, P. 458.
28- نگاه كنيد به: دكتر منوچهر پارسادوست، «نقش سازمان ملل متحد در جنگ ايران و عراق»، انتشارات شركت سهامي كتاب، تهران، 1371، صفحات 17-35.
29- سايروس ونس، خاطرات، متن انگليسي، ص ص 3-332، (Simon Press Choice Hard)
30- همانجا.
31- خبرگزاري يونايتد پرس، 20 آبان 1357، نقل از روزنامه اطلاعات
32- عباس اميرانتظام، روزنامة اطلاعات، 18 بهمن 1358، صفحه 4.
33- نقل از «درس تجربه»، ابوالحسن بنی صدر، خاطرات، در گفتگو با حمید احمدی، صص 155 و 193
34- ريچارد كاتم، ناسيوناليسم در ايران، ترجمة فارسي فرشتة سرلك، چاپ 1371، مقدمة كتاب به قلم مؤلف
35- صحيفه نور، جلد 4، ص 206
36- صحيفه نور، جلد 22، ص 168.
37- استفاني كرونين، «ارتش و حكومت پهلوي»، ترجمة غلامرضا علي بابايي
38- گفتگوي نگارنده با سرهنگ بهمن فرقاني معاون فرمانده پايگاه هوايي وحدتي در آن مقطع زماني، در تاريخ ديماه 1379
39- اكبر گنجي، روزنامه فتح، 6 بهمن 1378
40- علي اكبر هاشمي رفسنجاني، «حقيقت ها و مصلحت ها»، نشر ني، 1378، تهران، ص ص 5-94
41- مصاحبه راديويي سرهنگ خلبان امير بيگدلي با راديو بين المللي فرانسه، بخش فارسي، تاريخ 13 شهريور 1379
42- سپهبد هوانورد عبدالله آذربرزين، «فداكاري خلبانان جان بركف نيروي هوايي در جنگ عراق با ايران»، ماهنامه نيما، شماره 131، ارديبهشت 1384
43- روزها بر رئيس جمهور چه مي گذرد؟ روزنامه انقلاب اسلامي، 4 مهر 1359
44- روزها بر رئيس جمهور چگونه مي گذرد، روزنامه انقلاب اسلامي، 7 مهر 1359
45- Stephaner Grummon: The Iran-Iraq war- The Center für Strategie and International Studies, Georgetown University, Washington, 1982, P. 19
46- دريادار زاهدي، معاون هم آهنگ كننده نيروي دريايي روزنامه اطلاعات، 6 آذر 1379 به مناسبت بيستمين سالگرد عمليات مرواريد و روز نيروي دريايي ايران.
47- هاشمي رفسنجاني، مصاحبه راديو تلويزيوني به مناسبت بيستمين سالگرد جنگ ايران و عراق، روزنامه اطلاعات بين المللي، 8 مهرماه 1379
48- نامه هاشمي رفسنجاني به آيت الله خميني، به تاريخ 25 بهمن 1359، درج شده در مقدمه كتاب عبور از بحران، يادداشت هاي روزانه، در سال 1360
49- «درس تجربه»، خاطرات ابوالحسن بني صدر، در گفتگو با حميد احمدي، آبان 1381، متن كامل اين نامه در بخش ضمايم آن كتاب آمده است.
50- علي اكبر هاشمي رفسنجاني، «عبور از بحران»، يادداشت هاي روزانه، 21 ارديبهشت 1360
51- يادداشت هاي روزانه آقاي رفسنجاني، روز 12 ارديبهشت 1360، ص 60، كتاب «عبور از بحران»
52- همان منبع، ص 108
53- همانجا.
54- نامه رفسنجاني به آيت الله خميني به تاريخ 25 بهمن 1359، درج شده در مقدمه كتاب «عبور از بحران».
55- مصاحبه راديو - تلويزيوني رفسنجاني به مناسبت بيستمين سالگرد جنگ ايران و عراق، اطلاعات بين المللي، 8 مهر 1379
56- «عبور از بحران»، ص 496
57- «عبور از بحران»، يادداشت آقاي رفسنجاني، در 15 اسفند 1360، ص 500
58- نگاه كنيد به: «درس تجربه»، خاطرات ابوالحسن بني صدر
59- ناخدا افضلي، روزنامه اطلاعات، 14 تيرماه 1360
60- رفسنجاني، مصاحبه راديو - تلويزيوني به مناسبت بيستمين سالگرد جنگ ايران و عراق، اطلاعات بين المللي، 8 مهر 1379
61- خاطرات حسينعلي منتظري
62- علیرضا نوري زاده، «تبديل پيروزي به شكست»، روزنامه كيهان لندن 25 تا 31 فروردين 1384
63- روزنامه جمهوري اسلامي، 31 خرداد 1361
64- درباره تركيب شركت كنندگان در آن جلسه نگاه كنيد به: محسن رضايي، دفاع مقدس، روزنامه رسالت، 3 تير 1380، ص 6.
65- مصاحبه محسن رضايي با خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به نقل از هفته نامه نيمروز، 20 اسفند 1378
66- ولايتي وزير امور خارجه وقت، كيهان هوايي، 30 بهمن 1367
67- رفسنجانی، روزنامه اطلاعات بين المللي، 8 مهر 1379
68- آيت الله محمد يزدي، خطبه نماز جمعه، 13 خرداد 1379
69- متن كامل، نگاه كنيد به: كيهان هوايي، 5 مرداد 1367
70- متن کامل گفتگو و گزارش گردهم آیی در کلن، نگاه کنید به سایت اینترنتی: www2.dw-wold.de/Persian/iran/aktuelle_berichte/1.1533064.1.html
71- پيام تاريخي «خطاب به مراجع و روحانيون»، 30 اسفند 1367، به نقل از روزنامه كيهان، 6 اسفند 1367
72- هاشمي رفسنجاني، سخنراني روز چهارشنبه 30 شهريور 1379، بيستمين سالگرد آغاز جنگ در مراسم بزرگداشت شهداي روحانيت و يك هزار و دويست شهيد شهرستان ميانه، چهارشنبه، 30 شهريور 1379.
73- متن نامه هاي مبادله شده بين رؤساي جمهور ايران و عراق، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، تهران، 1369.
74- «عبور از بحران»، ص 240
75- نگاه كنيدبه: حميد احمدي، «تحقيقي درباره تاريخ انقلاب ايران»، از انتشارات انجمن مطالعات و تحقيقات تاريخ شفاهي ايران (برلين)
76- دربارة فتواي آيت الله خميني در اين زمينه نگاه كنيد به: استفتائات آيت الله خميني، جلد اول، ص 494
77- همانجا، ص 469
78- همانجا، ص 501
79- محمد علي جعفري، فرمانده نيروي زميني سپاه پاسداران، روزنامه انتخاب، 5 مهر 1380، ص 5.
80- سخنراني محسن رضايي، روزنامه كيهان، اينترنت، 11 مهر 1379
81- نگاه كنيد به: يادداشت هاي روزانه آقاي رفسنجاني، كتاب «عبور از بحران»، ص 512.
82- «عبور از بحران»، ص 407
83- خاطرات حسينعلي منتظري
84- روزنامه واشنگتن پست، 2 مارس 1999، نقل از پارسادوست، همان منبع، ص 692.
85- دکتر ولایتی وزیر اسبق خارجه ایران (خسارات ایران در جنگ بالغ بر هزار میلیارد دلار است)، سایت اینترنتی بازتاب، 12 فروردین 1384.
--------------------------------------

ضميمه:

قطعنامه شوراي امنيت
قطعنامه 514

در 12 ژوئيه 1982 (21 تير 1361) به اتفاق آراء تصويب شد

شوراي امنيت،
بعد از رسيدگي مجدد به موضوع داراي عنوان «وضعيت بين ايران و عراق»، با ابراز نگراني عميق درباره طولاني شدن منازعه بين دو كشور كه منجر به تلفات سنگين انساني و خسارات مادي قابل توجه گرديده و صلح و امنيت را دچار مخاطره كرده است، با يادآوري مفاد ماده 2 منشور ملل متحد و اينكه برقراري صلح و امنيت در منطقه مستلزم رعايت دقيق اين مفاد مي باشد،

با يادآوري اين نكته كه به موجب ماده 24 منشور، شوراي امنيت مسئوليت اصلي حفظ صلح و امنيت بين المللي را به عهده دارد،

با يادآوري قطعنامه 479 كه در 28 سپتامبر 1980 به اتفاق آراء تصويب شد و همچنين بيانية رئيس شوراي امنيت در 5 نوامبر 1980،

با توجه به كوششهاي ميانجيگري كه به نحو شاياني از طرف دبيركل سازمان ملل و نماينده اش و همچنين جنبش كشورهاي غير متعهد و سازمان كنفرانس اسلامي پيگيري شده است،
1- خواهان آتش بس و خاتمه فوري كليه عمليات نظامي مي باشد؛
2- به علاوه خواهان عقب نشيني نيروها به مرزهاي شناخته شده بين المللي مي باشد؛
3- تصميم مي گيرد گروهي از ناظران سازمان ملل را براي تأييد، تحكيم و نظارت بر آتش بس و عقب نشيني [نيروها] اعزام دارد و از دبير كل درخواست مي كند گزارشي درباره ترتيبات لازم براي [اجراي] اين مقصود را به شوراي امنيت تسليم نمايد؛
4- مصراً مي خواهد كه كوششهاي ميانجيگري به گونه اي هماهنگ از طريق دبيركل جهت دستيابي به يك راه حل جامع، عادلانه، شرافتمندانه كه قابل هر دو طرف باشد در مورد كليه مسائل مهم بر اساس اصول منشور ملل متحد از جمله احترام به حاكميت، استقلال، تماميت ارضي و عدم مداخله در امور داخلي كشورها ادامه يابد؛
5- از كليه كشورهاي ديگر درخواست مي كند از هر گونه اقدامي كه ممكن است به ادامه منازعه كمك نمايد خودداري كنند و اجراي قطعنامه حاضر را تسهيل نمايند؛
6- از دبير كل درخواست مي كند كه اجراي قطعنامه حاضر را در ظرف سه ماه به شورا گزارش دهد.
--------------------------------

قطعنامه شورای امنیت
قطعنامه 598
در 20 ژوئيه 1987 (29 تير 1366) به اتفاق آراء تصويب شد

با تأييد مجدد قطعنامه 582 (1986)،
با ابراز نگراني عميق از اينكه با وجود درخواستهايش براي آتش بس، منازعه بين جمهوري اسلامي ايران و عراق با تلفات سنگين تر انساني و ويرانيهاي بيشتر همچنان ادامه دارد،

با ابراز تأسف از آغاز و ادامه اين منازعه،

همچنين با ابراز تأسف از بمباران مراكز كاملاً مسكوني غيرنظامي، حملات به كشتيهاي بي طرف يا هواپيماهاي مسافربري، نقض حقوق بين الملل درباره بشر دوستي و ساير حقوق مربوط به درگيريهاي مسلحانه،و به ويژه، به كار بردن سلاحهاي شيميايي كه بر خلاف تعهدات مذكور در پروتكل 1925 ژنو مي باشد،

با ابراز نگراني عميق از اينكه تشديد و گسترش بيشتر منازعه ممكن است وقوع يابد، با اتخاذ تصميم به پايان دادن به كليه عمليات نظامي بين ايران و عراق، با اعتقاد به اينكه [منازعه] بين ايران و عراق بايد به نحو جامع، عادلانه، شرافتمندانه و پايدار حل شود،با يادآوري مجدد مقررات منشور ملل متحد، و به ويژه تعهد كليه كشورهاي عضو كه اختلافات بين المللي خود را از راههاي مسالمت آميز و به گونه اي كه صلح و امنيت بين المللي و عدالت دچار مخاطره نگردد حل نمايند،

با احراز اين امر كه نقض صلح در مورد منازعه بين ايران و عراق وجود دارد، با اقدام بر اساس مواد 39 و 40 منشور ملل متحد،

1- آمرانه مي خواهد كه ايران و عراق به عنوان نخستين گام در راه حل اختلاف از طريق مذاكره، آتش بس فوري را رعايت نمايند، كليه عمليات نظامي را در زمين، دريا و هوا قطع كنند كليه نيروها را بدون درنگ به مرزهاي شناخته شده بين المللي باز گردانند؛
2- از دبير كل درخواست مي كند كه گروهي از ناظران سازمان ملل متحد را براي تأييد، تحكيم و نظارت بر آتش بس و عقب نشيني اعزام دارد و همچنين درخواست مي كند كه دبير كل [در اجراي اين امر] ترتيبات لازم را با مشورت با طرفين فراهم آورد و گزارش آن را به شوراي امنيت تسليم دارد،
3- مصراً مي خواهد كه اسيران جنگي پس از قطع عمليات خصمانه، بر طبق كنوانسيون سوم ژنو در 12 اوت 1949 بدون درنگ آزاد شوند و به كشورهاي خود باز گردند؛
4- از ايران و عراق مي خواهد كه در اجراي اين قطعنامه و در كوشش هاي ميانجيگري براي دستيابي به يك راه حل جامع، عادلانه و شرافتمندانه مورد قبول دو طرف درباره كليه مسائل مهم، بر طبق اصول مندرج در منشور ملل متحد با دبير كل همكاري نمايند؛
5- از كليه كشورهاي ديگر مي خواهد كه نهايت خويشتن داري را به عمل آورند و از هر اقدامي كه ممكن است منجر به تشديد و گسترش بيشتر منازعه گردد خودداري كنند و بدين ترتيب، اجراي قطعنامه حاضر را تسهيل نمايند؛
6- از دبيركل درخواست مي كند كه با مشورت با ايران و عراق، مسئله ارجاع تحقيق درباره مسئوليت منازعه به هيأت بي طرف را بررسي نمايند و هر چه زودتر به شوراي امنيت گزار شدهند؛
7- با تصديق ابعاد عظيم خساراتي كه در طول منازعه وارد شده و ضرورت تلاشهاي بازسازي با كمك هاي مناسب بين المللي پس از خاتمه منازعه، از دبير كل درخواست مي كند كه گروهي از كارشناسان را براي بررسي مسئله بازسازي تعيين و به شوراي امنيت گزارش كند؛
8- همچنين از دبيركل درخواست مي كند با مشورت با ايران و عراق و ساير كشورهاي منطقه، راههاي افزايش امنيت و ثبات منطقه را بررسي كنند؛
9- از دبير كل درخواست مي كند كه شوراي امنيت را در مورد اجراي اين قطعنامه آگاه سازد؛
10- تصميم مي گيرد كه در صورت لزوم براي بررسي اقدامات ديگر به منظور تضمين اجراي اين قطعنامه تشكيل جلسه دهد.

[بازگشت به بخش نخست مقاله]

دنبالک:

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'فاجعه جنگ هشت ساله ایران و عراق فراموش شدنی نیست (2)، حميد احمدي' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016