پنجشنبه 4 فروردین 1384

مصاحبه "آزادی بیان" با آرش سیگارچی: خودشان هم به اتهاماتی که وارد کرده بودند باور نداشتند!

آزادی بیان – آرش سیگارچی حدود دو ماه پیش بازداشت شد و پس از مدتی بازداشت،حکم چهارده سال زندان به اتهامهایی چون مصاحبه با رادیو فردا و تبانی بر علیه جمهوری اسلامی به وی ابلاغ شد. بازداشت و صدور حکم زندان این روزنامه نگار جوان که سردبیر روزنامه گیلان امروز هم هست سبب بروز برخی اختلافات در بین کسانی که به نوعی با وی در ارتباط بودند شد، از سویی هفت روزنامه نگار و فعال حقوق بشر از رادیو فردا به دلیل نادیده گرفتن مسئولیت روزنامه نگاری انتقاد کردند و از سوی دیگر سخنگوی بخش ایران گزارشگران بدون مرز را که به این مسئولیت بی توجه بود مورد نکوهش قرار دادند. اما بیش از همه انتشار نامه خصوصی آرش سیگارچی سوال برانگیز بود.
چند روزی ست که آرش سیگارچی با قید وثیقهیکصد میلیون تومانی از زندان آزاد شده است و هنوز در حال مرور اخبار روزهای بازداشت خود و تجدید قوا است ، با این حال مصاحبه کوتاهی با همان لحن محاوره ای معمول با وی در باره مسائل مرتبط به بازداشتش انجام داده ایم که در پی می آید:


آزادی بیان:خب اول از آخرين وضعيت پرونده و اتهاماتت بگو...
آرش سیگارچی: بعد از جلسه دادگاه ، عمده اتهاماتي که به بنده وارد کردند شامل همکاري با دولت متخاصم - آمريکا - از طريق مصاحبه با راديو فردا ، توهين به رهبري و امام خميني،اجتماع و تباني بر عليه نظام جمهوري اسلامي و تشويش اذهان عمومي مردم جهت مقابله با نظام بود که مجموعا براي اين اتهامات قاضي دادگاه شعبه سوم انقلاب گيلان چهارده سال حبس تعزيري داد . در حالیکه وکلای اینجانب و خودم مجموعا بیش از یکصد ایراد حقوقی و ماهوی به این حکم وارد کردیم که سعی خواهیم کرد در دادگاه تجدید نظر آنها را بیان کنیم.در حال حاضر پس از کاهش وثیقه دویست میلیون تومانی ام به صد میلیون تومان ، اعضای خانواده و دوستان خانوادگی مان با تهیه چهار سند ملکی اقدام به گذاشتن این وثیقه کردند و من تا نهایی شدن پرونده آزاد هستم. بر اساس مراحل دادرسی در ایران پس از دادنامه صادره دادگاه انقلاب من به حکم اعتراض کردم و دادگاه تجدید نظر پرونده را با حضور سه قاضی بررسی می کند و چنانچه من و وکلایم به حکم صادره توسط این دادگاه هم اعتراض داشته باشیم ، می توانیم از دیوان عالی کشور تقاضای رسیدگی نهایی را بکنیم.

- دادگاه چه مستنداتي براي اين اتهامات داشت؟
- ببين اصلا بحث مستندات نبود چون قاضي و افسر اطلاعات مي گفتند تو اينکار رو کردي پس متهم هستي !

-خب آخر مدارکشان چي بود؟مثلا مصاحبه هايت با راديو فردا را ضبط کرده بودند؟
-در حقيقت اگر بخواهم پروسه پرونده را از ديدگاه خودم مطرح کنم اين بود که چند يادداشت انتخاب شده من از وبلاگم ، بخش هايي از مصاحبه من با خبرنگاران راديو فردا و يکي دو مطلب از روزنامه مجموع استناداتي بود که بر عليه من اقامه دعوا کرده بودند.

- مصاحبه با راديو فردا را بصورت نوار آورده بودند ؟
- خب آره، خودشان پياده و تبديل به تکست کردند ... گویا همه را داشتند اما بخش هايي گزينشي انتخاب مي کردند و بر عليه من استفاده مي کردند.من مصاحبه هایی داشتم که اگر از لحاظ کیفی به آن نگاه می شد میشد تعبیرات دیگری هم از آن کرد، اما آنها از مصاحبه های من گزینشی انتخاب می کردند.

- بر اساس کدام ماده قانونی به جرم بودن مصاحبه با راديو فردا استناد کردند؟
- استناد اونها مصوبه شوراي امنيت ملي بود که کارگزاران نظام حق مصاحبه ندارند و اين در حالي بود که من کارگزار نظام نبودم که آن بخشنامه برایم لازم الاجرا باشد ثانيا اصلا اين شورا حق قانونگذاري نداشت ثالثا اين مصوبه اصلا به من يا روزنامه ام ابلاغ نشده بود که احتمالا من ملزم به رعايت آن باشم .رابعا که بر اساس قانون اساسی ایران هیچ الزامی برای رعایت چنین تصمیماتی در نهادهایی غیر از مجلس برای مردم وجود نداشت.

-در همان ابتدا حق انتخاب وکیل نداشتی؟
- در مراحل دادگاه انقلاب این حق را نداشتم . چون قاضي و افسر پرونده صراحتا به من مي گفتند نياز نيست و اينجوري کارت پيچيده تر مي شود و من را ترغيب کردند که از پذيرش وکيل خودداري کنم تا به قول خودشان سريع تر مشکل من حل بشود ! اما بعد از صدور حکم من توسط برادرم درخواست وکيل کردم .

- بعد چه شد؟
- بعدآقايان محمد سيف زاده ، پرويز جهانگير راد و سرکار خانم شيرين عبادي وکالت من را پذيرفتند.

-در طول بازجويي و بازپرسي روي چه مواردي تاکيد مي کردند؟
- بيشتر روي همکاري با راديو فردا و اينکه تو از آنها پول گرفتي . همچنين تاکيد مي کردند تو توسط آنها دوره ديدي که خوشبختانه در نهايت به آنها ثابت شد که چنين ادعايي صحت ندارد. در عين حال هم به خاطر مطلبي که من در مورد کشتار سال شصت و هفت داشتم مدام تاکيد مي کردند که چه رابطه تشکيلاتي با مجاهدين خلق داري . جالب اين بود که نزديکان من ، من رو به عنوان يک آدم ليبرال دمکرات مسلک يا در حقيقت سمپات ليبرال دموکرات هامي دانند اما آنها - چه قاضي و چه بازجو - سعي داشتند به من بقبولانند که من يک سوسياليست هستم !

- از نظرآنهابالاخره تو به مجاهدین گرایش داشتی یا سوسیالیست بودی ؟!،حالا منظورشان از اجتماع و تباني بر ضد نظام جمهوري اسلامي چه بود؟
- ببين طبق يک ماده قانونی از مجموعه قانون مجازات هاي اسلامي ،اگر دو نفر يا بيشتر تباني و اجتماعي کنند که بر عليه نظام قيام کنند يا اينکه مردم را ترغيب به مبارزه مسلحانه کنندمحکوم به سه ماه تا پنج سال حبس مي شوند در حاليکه من اصلا سلاحي نداشتم، شايد آقايان مرادشان قلم ما بوده است!

- آها، پس منظور از تباني اين بوده؟! يعني از نظر آن ها تو هم سوسياليست بودي هم با دولت متحاصم آمريکا همکاري مي کردي و هم از راديو فردا پول مي گرفتي؟

- آره ديگه سوسياليستی که با آمريکا همکار بوده!!!

-ولي تو با کي تباني قرار بود بکني؟
- ببين چون مثلا من دو سه بار با کيوان حسيني و فرين عاصمی (راديوفردا) به عنوان دوست ، همکار یا همشهری تلفني صحبت کردم و آنها اين را شنود کرده بودند براشون حکم تباني داشت.

- يعني از نظر اين ها هر کسي که با رسانه ها ي برون مرزي مصاحبه کند قابل تعقيب است؟
- ببين اينها کلي سعي کردند براي من موادي از قانون را پيدا کنند اما همه اش تيرشان به سنگ خورد و البته همه را کنترل مي کنند تا به موقع بروند سر وقت شان.

-لابد حساب بانکي ت را هم چک کردند که ببيند امور مالی سازمان «سی آی ای» پول به حسابت واریز کرده یا نه؟
-( با خنده) بله حتما این کار را کرده اند... واقعا برای من سخت بود که در مقابل این ادعایشان دلیل بیاورم چون در مورد من اصل بر برائت نبود و مدام تاکید داشتند که تو باید ثابت کنی پول نگرفتی! ...

- و وقتي ديدند پولي نيامده چي؟ اصلا چه مستندي داشتند که تو مثلا از راديو فردا پول ميگرفتي؟
- خب این ها شنیده بودند که هر کسی با رادیویی مصاحبه می کند ممکن است حق الزحمه ای دریافت کند برای همین هم حساب من را چک کردند و دیدند که پولی از این بابت در آن نیست که البته بیشتر بهانه ی بود برای اتهام و بازداشت.

- حالا اين جا چند تا موضوع ديگر هم هست ،اول اين که تو مصاحبه هايت با راديو فردا را با اسم مستعار انجام مي دادي؟ ولي آن ها هم شنود کرده بودند و هم راديو فردا اسم ترا گفته بود درست است؟
- خب در واقع یک مقداری ادیتورینگ رادیو فردا در این مورد بد عمل کرد... البته من دلیلی برای مخفی کاری نداشتم که از این موضوع بترسم. من چون به کار رسانه ای اعتقاد داشتم در پنج مصاحبه بارادیو فردا با نام مستعار مصاحبه کردم و در روزنامه هم که کار خودم را می کردم. بعد که مدیر مسوول روزنامه به نقل از مسوولان امنیتی به من گفت بهتر است با نام مستعار مصاحبه نکنم من هم اینکار را نکردم.

-البته اگر تو مصاحبه را با اسم مستعار بکني و بعد آن ها اسم ترا بياورند و همين برايت دردسر بشود حق داري که اعتراض کني!
- خب آره ، اما من فکر نمی کردم و الان هم مطمئنم که کار من در مصاحبه با فردا اشکال نداشت و حتی اگر اشتباه ادیتورینگ رادیو انجام شد این نباید مشکلی برای من ایجاد کند.به هر حال من یک روزنامه نگاری هستم که جای و نشانی من مشخص است .در حقیقت ماجرا این بود که کيوان حسینی يک مصاحبه با نام مستعار با من مي کنه که بخش شامگاهي رادیو فردا آن را اشتباها پخش نمي کنه و بجاي آن مصاحبه اي دیگری از من در مورد دانشجو ها که يکسال پيش انجام داده بودم پخش مي شه که اطلاعات از همين جا پي قضيه را مي گيرد آن هم نه اطلاعات گيلان بلکه از تهران مي آيند دنبالش !

- پس در اصل اشتباه از تحريريه بوده...
- آره ... اما بعد از احضار شهريور ماه که تو هم در جرياني ، در مجموع برخورد خوبی با من از سوی دوستان رسانه ای نشد و از سوی آنها چنین تعبیر شد که تو اومدی چند تا مصاحبه با ما کردی و الان انتظار داری ما از تو برای خروج از کشور حمایت کنیم!
خب این برداشت برخی دوستان برای منی که عاشق کارم بودم واقعا فاجعه آمیز بود. من همين الان هم با وثيقه صد ميليوني با سه چهار تا سند فک و فاميل بايد اينجا بمونم!و این در حالی است که اگر قرار بود انگل وار به این رسانه ها وصل بشوم که هان شهریور می رفتم و نمی گذاشتم پرونده اینقدر سنگین شود.

- موضوع دیگر انتشار نامه خصوصی تو در اینترنت بود.
- این قضیه خيلي برایم بد شد ! شاکی من بعد از يک هفته در درخواستي از قاضي مي خواهد که زندان من را از رشت به مرکز ايران انتقال دهد ...

- به خاطر انتشار همين نامه؟
- آره . مگر حکم من رو نديدي؟

-صفحه اولش را فقط ديدم...
-اصل صفحه آخره که اين درخواست اطلاعات توش هست.

- ما از همان اول به آن ها اعتراض کردیم که انتشار نامه خصوصی یک نفر که در زندان است و ممکن است به همین خاطر پرونده اش سنگین تر شود عاقلانه نیست ولی متاسفانه توجهی نکردند و ناچار یک بیانیه با امضای هفت نفری در نکوهش این کارمنتشر کردیم ضمن اینکه مسئولیت رادیو فردا را هم خاطر نشان کردیم و از اظهار نظر رضا معینی هم که این مسئولیت نادیده گرفته بود اظهار شگفتی کردیم!
-آره ديدم،خوب اگر همه این اصول حرفه ای را در نظر می گرفتند به جای کمک به روزنامه نگار بازداشت شده برایش دردسر درست نمیشد ... راستي از طرف من ازهمه لطفا تشکر کن.

- با توجه به اينکه موارد اين چنيني ممکن است براي ديگران هم پيش بيايد،چه توصيه اي براي نزديکان و دوستان روزنامه نگاران در معرض بازداشت داري؟ آيا آنها مجازند هر نامه خصوصي را منتشر کنند؟
- من سعي دارم پس از حل مشکل خودم چند کتاب رو به چاپ برسانم که البته نمي دانم در ايران امکانش هست يا نه ؟! غير از يک رمان و دو مجموعه شعر ، روي کتابي الان دارم کار مي کنم که به بحث آسيب هاي روزنامه نگاري در ايران مي پردازد. در عين حال در اين کتاب به موارد اين چنيني پرداخته مي شود که آيا دوستان و همکاران ما که روزي پشت يک ميز با ما کار مي کردند مي توانند در آنجا بدون هماهنگي با ما به بيان درد دل های مشترک بپردازند يا نه !
ببينيد دوستاني که به انعکاس نامه هاي شخصي پرداختند مي توانستند خيلي ماهرانه با حذف دو ، سه خط ضمن اينکه براي من مشکلات را کم مي کردند در عين حال موجب اين همه اختلاف نظر و دردسر بین خودشان نمي شدند . هر چند برخي دوستان ديگر سعي دارند که حرکت هایي چون انتشار نامه را مربوط به بی تجربگی برخی از نوسندگان مهاجر بدانند اما به نظر من انتشار بخشي از اين نامه ها نمي توانست مفيد باشد کما اينکه خود من در وبلاگم يا روزنامه هرگز مجال نيافتم به نقد ضعف فرهنگي مردم ايران بپردازم اما در نامه به خانم هوله دقيقا به آن اشاره کردم که مي توانست درزمانی که من دچار محدودیت شده بودم ، به عنوان مبلغ انديشه هاي من به من و کساني که قصد حمايت از من را داشتند کمک کند و در حقیقت من را بیشتر به آنها بشناساند تا درست تصمیم بگیرند که از آرش سیگارچی حمایت کنند یا نه !

- در طول دوران بازداشت آيا به مواردي برخورد کردي که بازپرس يا بازجو چيزهايي را که به تو مربوط ميشد و در رسانه ها منعکس مي شد را پيگيري کند؟
- من بیشتر بازجويي هايم را پس از احضار شهريور هشتاد وسه پس دادم که بنا به فشاري که وجود داشت خبر آن جز از طريق شما و گزارشگران بدون مرز منتشر نشد. وقتي من به دادگاه رفتم و پس از آن بازجوي اطلاعات فقط يکبار در زندان از من بازجويي کرد و قاضي هم در طول بازپرسي سه مرحله که هر کدام هفت- هشت ساعت سوال جواب از من مي کرد ...

- به نظر تو يک رسانه چقدر بايد به حفظ امنيت منبع خبري خودش و کسي که دارد با آن هامصاحبه مي کند متعهد باشد؟ به عبارت ديگر در شرايط فعلي ايران امکان اين هست که همان طور که یکی از اعضای گزارشگران بدون مرز گفته رسانه کار خودش را انجام بدهد و به بلايي که سر مصاحبه شونده مي آيد کاري نداشته باشد؟
- نه ! ببين يک رسانه هرگز نبايد بانک اطلاعاتي همکاران خودش را به عرضه بگذارد.
بخصوص رسانه هايي چون راديو فردا. شايد خيلي ها باشند که با اين چنين رسانه هايي تماس بگيرند ، پيام مردمي بگذارند يا حتي احيانا خبري هم بدهند اما من روزنامه نگار اگر مصاحبه مي کنم شناسنامه دارم هرگونه سهل انگاری امکان دارد حتی به حذف من بيانجامد. من در حسابهاي بانکي ام هرگز مبلغ درشتي نداشتم چون با عرف روزنامه نگاري محلي يک روزنامه نگار محلي نيز هرگز پاداش و دستمزد هاي کلان نمي گيرد فرض کنيد چند مبلغ درشت در حساب من مي بود آيا آنوقت مي توانستم ثابت کنم که پول نگرفته ام ؟؟البته معتقدم آقاي معيني چنين روابطي را کاملا مي شناسد و اين گونه فکر نمي کند که بايد خبرنگار بدون رسانه و در به در در نظر گرفته شود....

- به نظر مي رسد برخوردي که سر ماجراي تو شد نشانه آشکاري از فقدان اخلاق حرفه اي روزنامه نگاري بود يعني احساس مسئوليت رسانه عملا زير پا گذاشته شد، براي همين لازم بود که نسبت به آن واکنش نشان داده شود...
- به نظر من اگر در انعکاس نامه هاي شخصي من قدري دقت مي شد و Editing
صورت مي گرفت شايد مشکل به اينجا نمي رسيد تا در موارد بعدي چنين اشتباهاتي که ميتوانست جبران ناپذير باشد پيش نيايد، برايت شايد جالب باشد که بداني بعد از انتشار اين نامه تمامي محورهاي اتهامي من با اتخاذ حداکثر مجازات در حکم قيد شد !!

- متاسفانه رفتاري که از سوي مصاحبه گران راديو فردا از طريق مطالبي که در وبلاگشان نوشتند و از سوي ديگر منتشرکنندگان نامه خصوصی در پيش گرفته شد ،نشان داد که آن ها اين مسئوليت را درک نکرده اند...
- کم و بیش خبر دارم.البته قصد ندارم بگویم این تقصیر آقای فلان یا خانم بهمان است شاید اشکال و خطای یکی دیگر از همکارانشان به این مساله دامن می زد . قصد محکوم کردن کسی را ندارم و آنهایی که کار رسانه کردند می دانند که امور Media معمولا با این اشکالات عجین شده است. در کل باید بگویم این رسانه ها باید حساس تر به ایفای نقش شان بپردازند.

- خب از اين موضوع بگذريم، اميدوارم که آخرين مورد باشد...رفتارشان با تو در طول بازداشت چطور بود؟
-من پس از دو روز محاکمه به زندان رفتم که خوشبختانه از طرف مسوولين آنجا مشکلي نداشتم .اما مشکل من اين بود که در بند کارگري بودم و آنجا اعتياد بيداد مي کرد . در روز آخر هم به بند مالي انتقال داده شدم که وضع بهتر بود .

وضع غذا چطور بود؟ ملاقات داشتي؟
-بد نبود، اما من 37 روز از بازداشتم را روزه گرفتم ! ملاقات هم داشتم و مرتب بود...

- روزه يعني اعتصاب غذا؟ يا به حساب روزه گذاشته بودي؟
- ببين اگه مي گفتم اعتصاب غذا که برایم احتمالا بد می شد وشاید مرا به بند دیگری می فرستادند... زندانی ها می گفتند اگر هم غذا نخوردی نگو اعتصاب غذا چون مسوولین شاید رفتارشان را با تو بد کنند. به هر حال من که دیدم مسولین زندان با من بد رفتاری نکرده بودند تصمیم گرفتم با آنها مقابله ای نداشته باشم. تقريبا براي فرار از غذاي بد آنجا روزه بهترين راهکار بود!

- و سلول ها چطور بودند؟ تخت داشتي؟
- سلولها شش تخته بود اما من دو هفته اول بخاطر ازدحام اتاق تا دو هفته روي زمين مي خوابيدم !

- رفتار زندانيان با تو چطور بود؟ ازت پرسيدن براي چي اينجايي؟
- اون هایی که از اخبار خبر داشتند رفتارشان خوب بود ولی بهرحال زندان عمومی جای مجرمان عادی است و نباید زیاد انتظار داشت، اما جالبه که بدانی بعضی از خبرهای مربوط به خودم را من از آن ها می شنیدم.
اول از طرف زندانی ها با تجربه به من مي گفتن به کسي نگي بهتره اما بعد که راديوها مي گفتن همه از من خوش شون اومده بود !

-روزنامه و تلویزیون چی؟
- در بند مالی از تلویزیون خبری نبود، یکی دو بار هم نشریه «حمایت» متعلق به سازمان زندان ها به دستم رسید که بدردم نمی خورد، بیشتر خبر ها را از رادیو می شنیدیم.

- ارتباطاتت با خارج چطور بود؟ از اين که اخبار مربوط به تو در بيرون چطور منعکس ميشد با خبر بودي؟
- نه ،خبر نداشتم. فردا آزادي در مقابل صفحه کامپيوتر خشکم زد هنوز از بهت خارج نشده ام...

- حتي وقتي وکيل هم داشتي خبري نداشتي؟
- خيلي کم در حد يک صفحه A4 که بيانيه گزارشگران بدون مرز و کانون وبلاگنويسان را برايم آورده بودند !

- توي زندان سوژه هاي براي کار روزنامه نگاري پيدا کردي مثلا موضوعاتي که علاقمند بشي تعقيب کني؟کلا احساست از زندان چطور بود؟ چه تجربه اي بود برايت؟
- سوژه که خیلی ... من الا روي رمانم دارم کار مي کنم در حاليکه قبل از زندان دو تا مجموعه شعر آماده داشتم اما ترجيح مي دم اول اين رمان بياد بيرون که به وقايع خودم و زندان مربوط است بقول زنداني های با تجربه اگر کمتر از سه ما ه زندان بموني اين بزرگترين تجربه زندگيت خواهد شد که من هم همينطور فکر مي کنم و...

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 

-اگر عيد را زندان مي ماندي چطور؟
-خيلي سخت مي شد و البته بايد تحمل ميکردم ...

-توي اين مدت که آمدي بيرون چه کارهايي کردي و چه نقشه هايي کشيدي؟
-فعلا هيچي .. يا اگر هم کشيده باشم فعلا نمي تونم بگم. برنامه هايم را دارم تنظيم ميکنم تا پس از مختومه شدن پرونده ام تصميم بگيرم

-فکر ميکني روال پرونده چطور پيش برود؟ به نظر مي رسد تمام موارد اتهامي ات را بشود جمع و جور کرد...
-با صحبتي که آقاي شمس الواعظين در ملاقات آخرين روز زندان به من گفتند در پي نامه انجمن صنفي به وزارت اطلاعات و با هماهنگي هايي که شده عملا احتمال دارد آنها از شکايت شان صرفنظر کنند و در نتيجه پرونده مختومه شود.

-خوب است ، حالا یک سوال ، به نظر خودت این ها خودشان به کاري که ميکردند باور داشتند؟ يعني واقعا مثلا وقتي اتهام پول گرفتن ازآمريکا را مطرح مي کردند، خودشان هم باورشان مي شد؟
- ببينيد چون من بعد از تذکر غير مستقيم اطلاعات در ارديبهشت هشتاد و سه و تذکر مستقيم شهريور ماه عملا مصاحبه نکردم نمي توانند محکومم کنند. اما بقول وکلاي من در بدترين شرايط شايد حکمي را بصورت تعليقي براي من در نظر بگيرند که چنانچه بار ديگر به قول آقايان خطا رفتيم ، ما را به زندان بفرستند ...به طور کلی باید بگویم نه ، باور نداشتند اما بد نيست توجه کنيد که گمان مي کردند مي توانند سرنخ هاي احتمالي پيدا کنند و اگر چنين موضوعي وجود داشت - پول گرفتن - سوژه خوبی برایشان بود...

- الان وضعيت کاريت چطور است؟ برميگردي به روزنامه؟
-والله خودم به شخصه در اين شرايط روحي که قرار دارم تمايلي به کار مطبوعاتي با اين وضع مطبوعات ندارم اما دوستان اصرار داشتن من به کارم ادامه بدهم/ اولويت اولم روزنامه خودم ، گيلان امروز است اما عليرغم ژست هاي دموکراتيک مدير مسوول روزنامه ، بعيد مي دونم بتونه حضور من رو در روزنامه تحمل کنه و احتمال زیاد ایشان با شاکی پرونده من در مورد پذیرش دوباره من رایزنی خواهد کرد. بنابراین عملا بايد به فکر کار جديدي در روزنامه اي جديد باشم . شاید به همین دلیل است که گوشه چشمی به تهران دارم و با توجه به خانه ای که آنجا داریم احتمال دارد از رشت بعد از پنج سال دوباره بروم تهران.

-آزادي تو برای ما این دم عيدي خبر خوبی بود ولي چه برداشتي داري از اين وضعيت فعلي در مورد روزنامه نگاران؟
- من از همه ی شما متشکرم اما وضعيت فجيعي است به بهانه خدشه به امنيت ملي حتي اجازه انعکاس خبر يک تجمع چند ده نفره در روزنامه ها داده نمي شود. عملا روزنامه نگاران را مجبور به خود سانسوري کرده اند و اين مشکل در مطبوعات محلي چند برابر است .

- تصور ميکني رسانه ها يا روزنامه نگاران و يا نهادهايي مثل کانون وبلاگ نويسان ، گزارشگران بدون مرز يا پيشروان آزادي بيان ايران چه وظايفي در اين موراد بايد بر عهده بگيرند که به روزنامه نگار بازداشت شده کمک کند؟
- ببينيد صدور بيانيه ، تشکيل کمپينگ ها حداقل کارها بود که مي تواند با برانگيختن توجه دولت هاي خارجي ايران را وادار به اعطاي آزادي روزنامه نگاران و فعالان اينترنتي اش کند. زماني يکي از همکاران روزنامه نگار در تهران بازداشت شد ما چقدر تلاش کرديم تا يک نامه انگليسي براي پارلمان اروپا - که شريک و رفيق ايران است - بنويسيم .. شما ها که بيرونيد اين کار را راحت تر مي توانيد انجام دهيد ...

-و اگر حرفي در آخر مانده...؟
- فقط تشکر از همه دوستاني که چه ديده و چه ناديده از من حمايت کردند. شايد وحدت و اتحادي که در زمان بازداشت من صورت گرفت يکي از بزرگترين حرکت هايي بود که در زمان بازداشت يک روزنامه نگار ايراني اتفاق افتاد من از همين جا از همه ي شما که به من کمک کرديد تشکر مي کنم ...

RRR
آزادی بیانhttp://www.freebatebi.com/
سایت پیشروان آزادی بیان ایران
روزنامه نگاران و هنرمندان ایرانی علیه دیکتاتوری
سایت آینه: http://ifef.tk/

دنبالک: http://mag.gooya.com/cgi-bin/gooya/mt-tb.cgi/19712

فهرست زير سايت هايي هستند که به 'مصاحبه "آزادی بیان" با آرش سیگارچی: خودشان هم به اتهاماتی که وارد کرده بودند باور نداشتند!' لينک داده اند.
Copyright: gooya.com 2016